Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - ماهنامه ديده بان - آرش نصيري: گفتگوي ما در فضاي صميمانه اي برگزار شد. ما به معناي واقعي کلمه نشستيم و گپ زديم و وقتي هم که گپ مي زنيد، اگر موضوع بحث جذاب و فضا مناسب باشد و حرف گل بيندازد، ديگر همه چيز آنقدر طولاني مي شود که جمع کردن آن در يک تعداد صفحه محدود کار دشواري است، اما اين کار، براي من دشواري شيريني بود، چون هم موضوع مورد بحث و هم دو عزيزي که براي بررسي اين موضوع دعوت شده بودند، هر دو از دوستان قديمي و هر دو اهل نوشتن و از جذاب ترين سلبريتي هاي فعال در فضاي مجازي و همچنين فضاي غيرمجازي.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



آنها سال ها نويسنده اند و وقتي هم که در اينستاگرام فعاليت شان را آغاز کردند، آنقدر طنازي و حرف حساب در نوشته هاي شان داشتند که عارف و عامي را جذب کنند و به اين ترتيب، پست هاي شان، علاوه بر جذابيت طنازانه و حتي دراماتيک، اغلب مسئولانه و تاثيرگذار است؛ حتي اگر گاهي انتقادات تندي را هم مطرح کرده باشند.
هنرمندي که مسئوليت اجتماعي اش را بشناسد گوهر است و ما اين بار دو گوهر را موضوع مصاحبه مان قرار داديم و با آنها درباره فعاليت هاي حقيقي و مجازي شان و همچنين بايدها و نبايدهاي حضور در فضاي مجازي گپ زديم؛ يک گپ دوستانه که شايد شما که فالوور صفحه آنها هستيد هم، در آن حضور داشته باشيد.
#خوب_شد_رامبد_آدمت_کرد
بهانه اين گفتگو فعاليت هاي شما در فضاي مجازي به ويژه اينستاگرام است. قبل از همه اين را بگويم که الان که به صفحه اينستاگرام شما نگاه مي کردم ديدم که هر دو شما يک ميليون و 300 هزار فالوور داريد...
- امير: واقعا؟ مساوي هستيم؟ البته من با يک سوم تعداد پست هاي تو... (خنده) الان لابد مي گويي که من مثنل تو نرفتم توي خندوانه استندآپ بکنم. (خنده)
- مهراب: خوبه که خودت مي دوني.
خودت هم اين را در اکثر پست هايت با هشتک اشاره مي کني.
- امير: هشتک خوب شد رامبد آدمت کرد؟ (خنده) توي آن مقطع، در فيسبوک تعداد فالوورهايم پنج هزارتا بود يعني فالوورم پر شده بود. آنجا فالوورهايم گلچين شده و يکدست بود و همه مي دانستند پست هاي اميرمهدي ژولچه چه تمي و خلاصه اين که مي دانستند با چه کسي طرف هستند. طيف فالوورهاي اينستاگرام فرق مي کرد و کساني بودند که مرا از تلويزيون و خندوانه شناخته بودند. البته الان خيلي هايشان ريخته اند. دوتا موضع گيري هاي سياسي مي کني يا دوتا شوخي بد مي کني خيلي ها مي روند. ديدم اينجا طيف گسترده تري است که در آن خانم هاي خانه دار و بچه هاي کوچک و اينا هم بودند و من نمي توانستم همان جوري برخورد کنم که در فيسبوک بودم. مدلم هم مثل سلبريتي هايي نبود که عکس هاي مختلف و عکس سفرهايم را بگذارم. من به هر حال يک خاستگاه مطبوعاتي داشتم و اقبال مردم به من در خندوانه هم به اين خاطر بود که مردم ديده بودند يکي مثل خودشان آمده و دارد رشد مي کند و موفق باشد...
البته فکر هم نمي کردند که مثل خودشان هستي چون ديده بودند که جاهاي مختلف به عنوان نويسنده حضور داري...
- امير: بله، اما ميان پانزده شانزده نفر بازيگر معروف کمدي، يکهو يک نفر آمده که بازيگر نيست و کسي چهره اش را نمي شناسد و بدن و بيان و چهره خاصي هم ندارد و خيلي کارهايش هم از نظر بازيگحري غلط است. البته به هر حال کارم با تکيه بر متن ها و يکسري تيکه ها و هوشمندي ها بود اما در هر حال من از نظر عامه مردم يک آدم مثل خودشان بودم. بعد از آن من تا اظهارنظر ورزشي و فوتبالي مي کردم، با اين که من سال ها ورزشي نويس بودم، مي گفتند تو چه مي فهمي فوتبال چيست و خوب شد رامبد آدمت کرد (خنده) در مورد فيلم و هر چيز ديگر هم همين منوال بود و من مجبور بودم بگويم آقا من فيلمنامه نويس و روزنامه نگار و سردبير بودم و در ستادهاي انتخاباتي فعاليت و با سياسيون حشر و نشر داشتم، بنابراين مي توانم در مورد اين مسائل نظر بدهم.
اما مردم همان چيزهايي را که در خندوانه ديده بودند باور مي کردند...
- امير: بله و اين عبارت «رامبد آدمت کرد» مربوط به ناهمگوني فالوورهاي من بود. البته بعدا يکسري خودشان رفتند و يکسري را هم ما بلاک کرديم همگون شدند.

ورود به فضاي مجازي با نويان و بولد شدن با شلوارک!
مي خواستم گفتگو را از يک جاي ديگر شروع کنم اما تو از اينجا شروع کردي و اين هم بامزه است. مهراب تو مي شود گفت چهار دست و پا وارد اينستاگرام شدي...
- مهراب: (خنده) چطور؟
اولين پستي که توي اينستا گذاشتي نويان است که دارد چهار دست و پا مي رود... (خنده)
- مهراب: (خنده) بله، يک سفر به شمال داشتيم که از نويان در حالت چهار دست و پا عکس گرفتم و گذاشتم. آن موقع اينستاگرام هنوز اينجوري نبود.
تو هم چند سال فقط يک عکس مي گذاشتي با يک هشتک و اسم سوژه، حتي از خودت هم عکس نمي گذاشتي...
- مهراب: بله. آن موقع اينستاگرام مرا دوستانم فالو مي کردند و خانواده ام و براي خانواده ام که قرار نبود بيانيه اي صادر کنم و حرفي بزنم. براي آنها فقط عکس مي گذاشتم. از يک جايي ديدم شرايط طور ديگري است. مثلا من عکس نويان را گذاشته بودم که روي تختخواب بود، يکي زيرش نوشته بود خاک توي سرت کنند مرفه بي درد. خيلي خورد توي ذوقم. من نوشتم مگر بچه شما نمي خوابد؟ (خنده) کم کم ديدم در باز است و يک عده دارند مي آيند و انگار اينجا چيز ديگري را مي طلبد بنابراين يک تعداد از عکس هاي شخصي ترم را برداشتم.
فکر کنم ماجراي شلوغ شدن اينستاگرامت از ماجراي سفر گروهي شما به جام جهاني شروع شد...
- مهراب: بله، از جام جهاني...
- امير: از شلوارک شروع شد. بعد از شلوارک سياسي شدي، اجتماعي شدي...
- مهراب: (خنده) بله، يک دفعه شلوغ شد.
- امير: قبل از شلوارک چقدر فالوور داشتي؟ (خنده)
- مهراب: احتمالا از لايک هاي آن موقع مشخص است. زياد نبود اما در آن مقطع يک دفعه سه برابر شد. کم کم احساس کردم که من يک رسانه دارم که مي توانم حرف ها و نظراتي که دلم مي خواهد را آنجا مطرح کنم و حتي سعي کنم يکسري چيزها را فرهنگ سازي کنم.
تبليغات در اينستاگرام!
اما تو يک نويسنده حرفه اي هستي و بايد براي حرفي که مي خواهي بزني و بنويسي پول بگيري و اينجا همه ايده هايت را رايگان در اختيار مي گذاري...
- مهراب: البته در همين اينستاگرام به ما پيشنهادات تبليغات زياد مي شود اما هنوز دلم نخواسته زياد از اين امکان استفاده کنم. البته يکي دو بار انجام دادم و از نظر من اصلا هم اشکالي ندارد و خوشحال هم مي شوم که مي بينم بچه ها دارند اين کار را مي کنند. خوشحالم از اين که بچه ها رسانه خودشان را دارند و هم مي توانند از آن کسب درآمد کنند. بعضي ها کامنت مي گذارند و براي تبليغ ايراد مي گيرند...
- امير: من براي تئاترم هم که تبليغ مي کنم بعضي ها مي گويند چقدر تبليغ مي کني؟! بابا کار من است...
- مهراب: من هم که براي تئاتر و فيلم هايي که تبليغش را مي کنم پول نمي گيرم. دوستان من هستند اما باز بعضي ها دوست ندارند.
- امير: اينستاگرام براي خيلي از هنرمندان فوايد مستقيم و غيرمستقيم ديگري دارد. اساسا يکسري از هنرمندان ما هستند که با اينستاگرام زنده هستند. يعني يک بازيگر ممکن است سال ها سريال يا سينمايي بازي نکرده باشد اما با فعاليتي که در صفحه اينستاگرامش دارد هنوز حضور دارد و همين باعث مي شود در مراسم دعوت شود، در جشن ها شرکت کند و اسپانسرهايي بگيرد و کسب درآمد کند. يعني فايده ديگر اينستاگرام و ديگر فضاهاي مجازي اين است که شما توي ويترين هستيد. يک زماني ويترين فقط پرده سينما و صفحه تلويزيون بود اما الان شما مي توانيد با اين که روي پرده سينما و تلويزيون نيستيد، باز در ويترين باشيد و مردم و تهيه کننده ها و دستياران شما را فراموش نکنند و برويد سر کار. من داشتم دوستاني که به من گفتند حالا که سر کار هستي ما را فراموش نکن. من به آنها گفتم اينستاگرام تان را فعال کنيد. برويد تئاترها را ببينيد و بچه ها را ببينيد و عکس بگذاريد تا آدم ها شما را فراموش نکنند. اين حرفه خيلي حرفه بيرحمي است، به خصوص براي بازيگرها. سريع از بورس خارج مي شوند و با اين مي توانند خودشان را در بورس نگه دارند.

ورود به اينستاگرام با خندوانه
دغدغه خودت از بودن در اينستاگرام چيست؟
- امير: ذات اينستاگرام عکس و شرح عکس است. من از وقتي که مسابقه ام را در خندوانه شروع کردم به فکر اينستاگرام افتادم.
يعني قبل از خندوانه صفحه اينستاگرام نداشتي؟
- امير: نه. همان جا راه انداختم. مقاومت هم مي کردم. مي گفتم من نه بلدم عکس خوب بگيرم، نه خوش عکس هستم، نه خوشگلم و مقاومت مي کردم.
اولين پستت هم اين بود که بالاخره بعد از سال ها مقاومت جوانمردانه افتادم توي دام عاشقي...
- امير: بله. کاملا مقاومت داشتم. بعد هم شروع کردم با همان اخبار خندوانه و بازتاب ها و بازخوردهاي آن و اطلاع رساني. بعد هم ديدم که بعضي شوخي هاي من سانسور مي شود. آن شوخي ها را مي نوشتم. مي گفتم اگرچه توي تلويزيون پخش نشده اينجا مي گذارم اقلا چند صد هزار نفر مي بينند. بعد به خاطر خاستگاه مطبوعاتي ام دلم خواست حرف هايي که مي خواهم بزنم را بزنم و طنزهاي سياسي و اجتماعي و ورزشي که مي نوشتم را اينجا بنويسم و نقطه نظراتم را در مورد مسائل روز بگويم. بنابراين نوشته هاي من توي اينستا خيلي موتيف خاصي ندارد، از مطالب دلي هست تا اظهارنظرهاي سياسي و اجتماعي و نظرم در مورد انتخابات.
يعني يک جور دغدغه مسئوليت اجتماعي هم کنارش هست. البته شما هر دو نويسنده بوديد و از قبل هم اين دغدغه ها را داشتيد و همين کارها را جاهاي ديگر مي کرديد، مخصوصا تو امير که ژورناليست بودي...
- امير: بله. البته بعضي وقت ها توقعاتي که مخاطبان دارند زيادي است. مثلا مي آيند دايرکت مي دهند که چرا درباره فلان مسئله اظهار نظر نمي کني. مي گويم اين صفحه اي است براي نشان دادن حالات من، خبرگزاري که نيست تا من لازم باشد همه خبرها و موضوعات را پوشش بدهم! من چيزي را که مي خواهم و مي توانم و صلاحيتش را دارم بازتاب مي دهم نه همه موضوعات اجتماع را. الان خيلي صفحات هم هست که مال آدم هاي چهره هم نيست. فرق من و مهراب با ديگران اين است که از اول ياد گرفتيم که در مقابل چيزي که مي نويسيم مسئوليم. من در مطبوعات بودم و آنجا يکي مي گفت که چه چيزي بنويس و يکي هم مي گفت که تو صلاحيت داري يا نه و تازه بعدش هم مي خواند و تا چاپ شود هزارتا نظارت وجود داشت. فضاي مجازي مسئوليت و تعهد را از روي نوشته ها برداشت و الان مثلا هر کس با اسم مستعار و هر جور ديگر هست و همه هم همه چيز را تحليل مي کنند، همه نظر مي دهند، همه خبر مي دهند و هر چيزي را ابراز مي کنند بدون اين که در قبال چيزي که مي نويسند مسئوليتي متوجه شان باشد. فکر مي کنم من و مهراب يک فرقي که با خيلي ها داريم اين است که متوجه مسئوليت نوشته هاي مان هم هستيم براي همين توي خيلي از مسائل نمي توانيم ورود کنيم چون مطمئن نيستيم حق و ناحق چيست. يعني جداي از آن بايد متوجه کار خودمان هم باشيم که ممنوع الکار و ممنوع التصوير هم نشويم. احساس مسئوليت هم مي کنيم که حرف حق و حرف درست را بزنيم.
به هر حال اين که مي داني نوشته ات تاثيرگذار است و درباره فقر و مسائل و معضلات اجتماعي مي نويسي يعني اين که داري به مسئوليت اجتماعي ات عمل مي کني.
- امير: ما دغدغه هاي مان را مي نويسيم. من خودم را از مردم جدا نمي دانم و در بين آنها زندگي مي کنم و همه چيزهايي که دغدغه ام هست را مي نويسم. همه دغدغه اجتماعي داريم. مثلا الان من ممکن است سر کار باشم اما خواهرم بيکار است، پسرخاله ام بيکار است. من ممکن است فلان چيز را داشته باشم، فلان کس اين را ندارد. ما و پيرامون ما همان مردمي هستيم که دغدغه شان را داريم و مي نويسيم.

ماجراهاي پشت صحنه دورهمي
مهراب آن موقع که از دورهمي آمدي بيرون همه فکر مي کردند که با آقاي مديري اختلاف پيدا کردي اما گويا اين نبود و ممنوع الاسم و ممنوع الکار شده بودي. نکند اختلاف با آقاي مديري هم باعث اين قضيه بود؟
- مهراب: از آقاي مديري که خودم براي حضور در برنامه دورهمي دعوت کردم. چه اختلافي؟ البته اختلاف کاري که قبلا هم داشتيم و چيز خاصي نيست.
چطور دعوت کردي؟
- مهراب: زنگ زدم و گفتم چنين کاري هست. مي آيي سر اين کار؟
- امير: دورهمي از اول کار مهراب بود و خودش سرپرست نويسندگان و کارگردانش بود.
- مهراب: آقاي مديري هم تقريبا آخرين کسي بود که ازش دعوت کردم. اول کس ديگري را مد نظر داشتم که نشد. از يک طرف تهيه کننده و سازمان زياد موافق آقاي مديري نبودند و بعد که من به اين نتيجه رسيدم که آقاي مديري بيايند، از آن طرف مقاومت شد که نه. بعد من اصرار کردم و شد. ماجراي من کلا با سازمان بود و آخرش هم به من نگفتند که کي با من چه مشکلي دارد. قرار شد يک مدت بدون اسم باشد و گفتند که اسم هم درست مي شود اما بعد گفتند که درست نمي شود و آخر سر هم گفتند که ممنوع الورود شدي به لوکيشن. بعد دلخوري هايي هم وجود داشت و از مهران هم دلخور شدم اما مقصر آن اتفاق اصلا او نبود. البته عکس العمل هاي بعدي اش چيزي نبود که من از ايشان به عنوان يک دوست انتظار داشتم.
دلخوري ها سر همين کار بود يا اين که نتوانسته بود که جلوي ممنوع الکاري ات را بگيرد؟
- مهراب: ممنوع الکاري که کار او نبود و نمي توانست هم کاري بکند. اگر مي توانست که جلوي ممنوع الکاري خودش را بگيرد. خودش چندين سال ممنوع الکاري داشته و از اين حيث جزو رکوردداران است. واقعا دست او نبود و نيست. ضمن اين که در اين کار هم واقعا فقط مجري بود و در هيچ بخشي هم دخالتي نمي کرد. اتفاقا از او کمک هم مي گرفتيم. مثلا خودم از او خواهش کردم که بيايد سر تمرين هاي بخش نمايشي کمک کند. خيلي هم همراه بود و قبول کرد که بيايد بدون آن که دستمزدش را بگيرد. دلخوري من هيچ ربطي به ممنوعيت نداشت. بعد از اين که اينجوري در حق من ظلم شد، هم از نظر کاري و هم از نظر پولي و کاري که برايش زحمت کشيدم را به راحتي از من دزديدند شايد انتظار داشتم که بعضي ها به عنوان يک دوست رفتارهاي متفاوتي نشان مي دادند.
طرح اوليه دورهمي را خودت نوشته بودي؟
- مهراب: طرح اوليه از يک برنامه محبوب هندي بود و تلويزيون مي خواست آن را بسازد. به من نشان دادند و من بخش نمايشي را واقعا دوست نداشتم اما در تلويزيون اجازه هم ندادند که بيشتر از آن تغييرش بدهم. کل سيستم آن برنامه هندي را با همان شکل دوست داشتند. من تا جايي که توانستم سعي کردم تغييرش بدهم اما مقاومت مي شد. حتي دکور هم مثل دکور همان برنامه ساخته شده بود. يادم هست که براي جاي صندلي مهران مديري مي جنگيدم و مي گفتم صندلي را بگذاريد وسط، مي گفتند توي آن برنامه يک ذره کنارتر است. مي گفتم مي خواهم آکس دوربين باشد اما مي گفتند نه، در آن برنامه اين شکلي است. ما سعي کرديم در نمايش تغييراتي ايجاد کنيم. کاراکترهاي نمايش را عوض کرديم، شخصيت ها را تغيير داديم، فضاي دکوري که همان است. خودم به عنوان طراح هنوز کار را خيلي دوست نداشتم و اگر مي ماندم تا جايي که مي توانستم حتما تغييراتي در آن ايجاد مي کردم. به نظرم چيزهاي غلطي داشت که مي شد تغيير کند. به بچه ها زنگ زدم و خيلي هم کمک کردند.

آقاي مديري حال بازي کردن نداشت
امير هم به عنوان نويسنده در آن برنامه حضور داشت يا بازيگر؟
- مهراب: دوست داشتم امير به عنوان نويسنده در برنامه حضور داشته باشد اما خيلي مقاومت مي کرد و در نهايت پلاتوهاي آقاي مديري را (تا موقعي که من بودم) امير مي نوشت و من در آن بخش ورود نمي کردم چون آن بخش را بهتر از من بلد است و قبلا هم با آقاي مديري در اين زمينه کار کرده بود.
امير اتفاقا يک پست هم توي اينستاگرام گذاشتي که «استندآپ مي نوشتيم وقتي استندآپ مد نبود».
- امير: بله.
- مهراب: البته اين خيلي قبل تر انجام مي شد و ما سر پلاک 14 هم براي آقاي مديري مي نوشتيم. منتها آن موقع اسمش پلاتو بود و حالا اسمش شده استندآپ. آن موقع هم همين بود، شوخي با مسائل اجتماعي و اين مربوط به سال 78 است. سر دورهمي حرف مي زديم. ما گروه خوبي بوديم اما طرح خيلي خوبي نبود.
انگار از بيرون بودن از آن مجموعه چندان ناراضي نبودي...
- مهراب: عصباني بودم اما اگر مي ماندم بايد عوضش مي کردم و اولين چيزي که بايد حذف مي کردم هم بخش نمايشي بود. به نظرم نمايش يک انتخاب غلط بود که خودم انجام داده بودم و معني حذف کردنش هم اين بود که به دوستان صميمي و زنم بگويم که برويد خانه تان. موقعيتي بود که اصلا نمي خواستم توي آن قرار بگيرم.
- امير: يادت هست من چقدر با تو دعوا داشتم؟
- مهراب: آره يادم هست.
- امير: در طراحي نکته اين بود که همه يک خانواده بودند و هر دفعه يکي از آنها مي آمد استندآپ مي کرد راجع به موضوعي که توي نمايش بود. يعني قرار بود بين استندآپ و نمايش پيوستگي وجود داشته باشد.
- مهراب: و آقاي مديري هم جزو شخصيت هاي نمايش بود و ماجراها را به هم مي دوخت اما راستش را بگويم آقاي مديري حال بازي کردن نداشت. (خنده)
- امير: آقاي مديري گفت من بازي نمي کنم، مرا جدا کنيد. بچه ها نمايش را بازي کنند و من استندآپ ها را انجام مي دهم و مي روم. براي همين هم کار دوباره مي شد.
البته الان به نوعي اين اتصال به وجود آمد. سروش جمشيدي بازي مي کند و آقاي مديري هم به نوعي وارد نمايش مي شود و با جمشيدي چلنج مي کنند.
- مهراب: نمي دانم. من بعد از اين که بيرون آمدم حتي يک قسمت را هم نديدم.
- امير: بله. الان يکپارچه تر است و به نوعي يک وان من شوي درست است. همان موقع هم که نمايش عوض شد و من مي خواستم جدا شوم، بچه ها خيلي لطف داشتند و مي گفتند که باش و اين کار را انجام بده.

مي ماندم بخش نمايش را حذف مي کردم
گفتي بخش نمايش دورهمي را دوست نداشتي؟
- مهراب: من جداي از همه خستگي ها، اصلا بخش نمايش را دوست نداشتم. خود آقاي مديري هم دوست نداشت اما تهيه کننده زياد اصرار داشت در حالي که اين برنامه يک برنامه وان من شو هست. آقاي مديري مصاحبه مي کند، استندآپ مي کند و با تماشاچي بازي مي کند. همه اينها جذاب است و ما بايد مي دويديم يک نمايش درست کنيم که هم وزن اين باشد اما به خاطر دو پارگي اين اتفاق نمي افتاد.
- مهراب: فکر مي کنم اگر جلوتر مي رفت و اصلاح مي شد اين اتفاق مي افتاد.
- امير: براي همين تمام بخش ها ثابت بود و اين نمايش بود که تغيير مي کرد. الان يکدست تر شده.
- مهراب: يعني الان مثل جناب خان و رامبد شده؟
- امير: شايد يک کاري که ما آن موقع مي خواستيم انجام شود اين بود که استندآپ ها رو به دوربين باشد نه رو به مردم. يعني نبايد اين طور به نظر برسد که يک برنامه در يک سالن اجرا شده و ما اين را ضبط و پخش مي کنيم.
آخرين ديدار با مهران مديري
مهراب گفتي از وقتي از اين مجموعه بيرون آمدي اصلا آن را نديدي؟
- مهراب: اصلا و حتي يک پلان.
خانم دهقان رفت توي برنامه دورهمي؟
- مهراب: بعد از اين که ماجراهاي من پيش آمد به شقايق گفتم فعلا برو شايد برگرديم. به قولي دنبال کار من بودند که برگردم. من در موقعيت خيلي سختي قرار گرفته بودم. يک عده از دوستان من بودند که مي گفتند ما هم بياييم بيرون و من نمي دانستم چه بگويم. شايد آن موقع مي گفتم به به چه دوستان خوبي دارم که به خاطر من آمدند بيرون اما بعد از يک سال کار و موقعيت و موفقيت و پول را از دست مي دادند که من نمي توانستم جوابگوي شان باشم و مطمئنا بعد از 20 روز از عذاب وجدان مي مردم. در نتيجه من خيلي جدي به همه اصرار کردم که بمانند. حتي از همان روز که گفتند ديگر نيا من به مهران گفتم خودت اسمت را بزن کارگردان و کار را پيش ببر و اصلا به چيز ديگري فکر نکن. حتي مي شد من نروم سر کار و از خانه کار کنم و گفتند که همان حقوق کارگرداني را به من مي دهند که از دور همکاري کنم اما نمي شد. آنقدر عصباني بودم که نمي توانستم. احساس مي کردم که به حقوق من تجاوز شده است. به بچه ها اصرار کردم که بمانند و پشيمان نيستم که اصرار کردم. شقايق دو، سه قسمت ماند که ببيند من بر مي گردم يا نه، بعد معلوم شد که اصلا قرار نيست برگردم و او هم آمد بيرون.
آخرين باري که با آقاي مهران مديري صحبت کردي همان موقع بود؟
- مهراب: بله.
شما چطور؟ آيا تو با مهران مديري مشکل داري که توي گروهش نيستي؟
- امير: نه بابا. من که در سينمايي اش هم بودم. هم در طراحي موقعيت ها، هم طراحي داستان و هم ديالوگ نويسي کردم. من و خشايار الوند فيلمنامه را نوشتيم.
آخر تو جزو نويسنده هايي بودي که مرتب با ايشان کار مي کردند اما الان نيستي. آيا اين به خاطر مشغله خودت هست؟
- امير: ما چندين سال سخت با آقاي مديري داشتيم و خيلي به ما سخت گذشت. نه از همديگر، از کارها، قهوه تلخ را 13-11 قسمت رفتيم و 33 ماه طول کشيد. بعد هم بدون فاصله رفتيم ويلاي من، بعد بي فاصله رفتيم شوخي کردم، بدون فاصله رفتيم. در حاشيه يک، توقيفش کردند رفتيم در حاشيه 2، آن وسط هم عطسه يک مجموعه پرکاري هايي که همه ما را خيلي خسته کرد. اول از همه خود آقاي مديري خيلي خسته شد. ما اصلا وقت اين که فکر کنيم، طراحي کنيم، ببينيم، بخوانيم، ياد بگيريم و نفس بکشيم نداشتيم. مدام بايد تلاش مي کرديم که اتفاقات بدي که در کار قبلي افتاده را جبران کنيم. يک جايي شد که من از نظر جسمي و ذهني و روحي اصلا نمي کشيدم. گفتم آقاي مديري ديگر چيزي ندارم که اضافه کنم. بعد خندوانه و موقعيت استندآپ کمدي پيش آمد که نقطه عطفي شد براي من که شيفت کنم به سمت بازي کردن.

با بازيگري از نوشتن راحت شدم
- مهراب: بازي کردن مسئوليت کمتري هم دارد.
- امير: بله، ضمن اين که يک محيط جديد بود و برايم جذابيت خاصي هم داشت.
براي نوشتن بايد مدام خلق هم بکني.
- امير: من تکه تکه از وجودم را مي کنم مي اندازم روي کاغذ و وقتي هم که به دليل مشکلاتي که وجود داشت آن بازخوردي را که انتظار داري نمي بيني، اين خستگي بيشتر مي شود. مثلا شوخي کردم الان تازه دارد ديده مي شود و کساني که مي بينند مي گويند اين بخش چقدر خوب بود. انگار جلوتر از زمان خودش بود. قبل از آن در حاشيه و ويلاي من به آن صورت نگرفت و خستگي ها به تن ما ماند. در دورهمي هم من به عنوان بازيگر قرارداد بسته بودم و ديدم مسير دوباره همان مسير است و دوباره قرار است سرپرست نويسندگان شوم و دوباره همان حرف ها که اين شوخي را ننويس و آن حرف را نزن و فتيله اين را بکش پايين و ... ديدم واقعا ديگر توان اين فشار را ندارم. براي همين يک ذره فاصله گرفتم و سرگرم بازي کردن شدم، دو، سه تا تئاتر و دو، سه تا سريال بازي کردم و در يکي، دوتا فيلم سينمايي نقش هاي کوچکي داشتم. بعد هم براي فيلم سينمايي جديد آقاي مديري رفتيم و با هم گپ زديم و ...
ساعت پنج عصر؟
- امير: نه فيلم جديدش، ساعت پنج عصر را که بودم با خشايار فيلمنامه را نوشتيم و بعد خود آقاي مديري بازنويسي کرد چون طرح و نگاه خودش بود و خودش نوشت. من هر کمکي از دستم بر مي آمد را انجام دادم. براي سينمايي جديدي که مي خواهد بسازد رفتيم صحبت کرديم منتها هنوز به طرحي نرسيديم. اگر به طرحي برسيم هر کمکي از من بخواهد هستم.
حمله تتليتي ها به من
اميرجان، شما هم کمي از چالش هاي مهمت بگو.
- امير: يک بار تتليتي ها به من حمله کردند. وسط مسابقات خندوانه هم بود و من هم نمي خواستم برايم رأي منفي بيايد. دوستان من لينک زدند که من با تتلو صحبت کنم که طرفدارانش براي من رأي منفي نفرستند. از آن طرف مي گفتند که من يک ويدئو بگيرم و توي آن بگويم که من تتلو را دوست دارم. من مي گفتم بابا من که نه چيزي ازت شنيدم، نه فن تو هستم، نه دشمن تو هستم. اساسا من که کاري باهات ندارم. من فقط با مناسبات هواداري ات شوخي کردم نه خودت خلاصه اين که خيلي از تتليتي ها فحش خوردم، يکي ديگر هم از طرفداران احمدي نژاد خيلي فحش خوردم. يعني يکي دو بار که در صفحه ام با او شوخي کردم اين اتفاق افتاد.

صفحه هايي که يواشکي مي خوانيم!
وقتي مي رويد اينستاگرام پست هاي چه کساني را مي خوانيد؟
- امير: همان هايي که فالو کردم را مي خوانم.
- مهراب: بعضي ها هستند که آنها را فالو نکردم اما مي روم مطلب شان را مي خوانم.
- امير: مثلا کي؟
- مهراب: مثلا امير تتلو که فالوش نکردم، اما مطالبش را مي خوانم يا وحيد خزايي. البته الان چند وقت است که او را گرفته اند و من خيلي ناراحتم.
- امير: من اکسپلور را مي زنم و مي روم آنجا مطالب جذاب را مي خوانم مثلا خزفيلم که فيلم آدم هاي خز را مي گذارد.
- مهراب: فالو يا لايک مي کني؟
- امير: نه ولي مي بينم يا مثلا تيمارستان را که خيلي باحال است.
- مهراب: من هم تيمارستان را مي بينم و به نظرم خيلي صفحه هوشمندي است و کپشن هايش هم باحال است.
- امير: از خزايي هم دوست دارم خبر بگيرم. پست آخرش هم خيلي بامزه بود. عشقا کمک. (خنده)
ماجراهاي من و دخترم و مزاحم ها
مهراب تو يک دختر 20 ساله داري که در سال هايي که اينستاگرام شروع شد تقريبا 15-14 ساله بود، يعني سني که بچه ها اعلام استقلال مي کنند مصادف بود با غوغاي شبکه هاي اجتماعي و به ويژه اينستاگرام. براي ورودش به اين فضا ممنوعيتي هم داشتي؟
- مهراب: ممنوعيت خاصي نه.
اما لابد نگران هستي...
- مهراب: من هميشه سعي کردم بهترين دوست فرزندانم باشم و فکر مي کنم اين بهترين کار است. همه آدم ها در هنگام بروز مشکلات به بهترين دوستان خودشان مراجعه مي کنند و بچه ها هم همينطور. در شرايط فعلي اگر شما بخواهيد ممانعت هاي خاصي به وجود بياوريد يا سعي کنيد طور ديگر کنترل شان کنيد سخت است اما اگر شما آنها را با شرايط درستي هدايت کرده باشيد، آن وقت مي توانيد راحت تر باشيد. من خوشحالم که بچه هاي من طرفدار فلان موسيقي زيرزميني نيستند و در محيطي رشد کرده اند که خيلي چيزها را درک مي کنند و بنابراين ما با خيال راحت تري در کنارشان هستيم هر چند که به هر حال و با اين شرايط، نگراني هميشه هستم.
اتفاقات بامزه اي نمي افتد؟ به خاطر پست هاي تو و پرفالوور بودن صفحه ات براي نيروانا؟
- مهراب: مزاحم هم هست اما يک اتفاق خنده دار اين است که از او خواستگاري مي کنند. مي روند برايش پيغام مي گذارند و او جواب نمي دهد و بعد مي آيند او را از من خواستگاري مي کنند يا درخواست مي کنند کهت من بروم وساطت کنم. عجيب است. نمي دانم راجع به من چه فکري کرده اند.

شقايق و پيمان هم يواشکي اينستاگرام دارند!
چرا خانم دهقان در اينستاگرام پيج ندارد؟
- مهراب: يک پيج يواشکي و با يک اسم ديگر دارد و مي رود پيج من و ديگران را مي بيند و به نوعي سرک مي کشد. هم او صفحه دارد و هم پيمان قاسمخاني. يک روز هر دوشان را لو مي دهم و صفحه شان را معرفي مي کنم. (خنده)
راستي اين نکته را هم بگويم من مسئله اي که در ارتباط با دخترم دارم اين است که يک عده خيلي جدي مي نويسند که واي اين دختر خانم دهقان است؟ چطور ممکن است دختر خانم دهقان باشد؟ بعضي ها هم مچ مي گيرند که شما در فلان مصاحبه گفتيد که با خانم دهقان فلان سال ازدواج کرديد ولي دخترتان اينقدر سالش هست. از همه بامزه تر اين که کساني که تازه متوجه مي شوند مي روند در صفحه نيروانا اين را مي نويسند يا او را با اسم نيروانا قاسمخاني فالو مي کنند اما مي نويسند چه نسبتي با فلاني داري. اذيتش مي کنند ولي او هم عادت کرده.
چرا در مورد خانم رهنما ننوشتم!
يک نکته ديگر تو واکنش نشان دادي درباره بهنوش بختياري و آن ماجراها پيش آمد...
- مهراب: واکنش نشان ندادم. او واکنش نشان داد. (خنده)
... مي خواستم بگويم که هميشه پارتي بازي مي کردي و در مورد بهاره رهنما هيچ چيزي نمي نوشتي. او هم کم کار جالب و جنجالي نکرد...
- مهراب: ... در مورد بهنوش هم واقعا دلم نمي خواست چنين اتفاقي بيفتد. من به شدت دلم نمي خواهد که به هيچ يک از همکارانم هيچ وقت، هيچ وقت، هيچ وقت شاخ تو شاخ بشوم. اصلا در نتيجه اتفاقا نه بهنوش، نه خانم رهنما، خيلي هاي ديگر کارهايي مي کنند که مورد سليقه من نيست و مي توانم خيلي زياد با آنها شوخي بکنم ولي اين کار را نمي کنم. من چهار بار هم اگر به کساني پريدم، به کساني پريدم که به من يا به کسي که من دوست دارم يا به صنف من پريدند. در همکاران، مثلا با آقاي الماسي وارد چالش شدم چون مستقيم با اسم راجع به ما صحبت کرده بود و من نمي توانستم طور ديگري برخورد کنم. بله، قطعا خانم رهنما هم قبلا پست هايي گذاشته و کارهايي کرده که مي شد با او هم شوخي بکنم. با خيلي ها مي شد شوخي بکنم و با بهاره رهنما هم بيشتر از خيلي ها. (خنده)
دابسمش ها
دابمش ها را مي بينيد؟
- مهراب: اين آقا که اخيرا آمده خيلي بامزه است.
- امير: سهيل خيلي خوب است.
- مهراب: ميميک فوق العاده اي دارد و خيلي مسلط است.
- امير: من سهيل را مي بينم و يک خانم که مرجانه گلچين را خوب دابسمش مي کند و يکي، دو نفر ديگر، يک زن و شوهر هم هستند که رزمي کار هستند و يک بچه هم دارند.
- مهراب: من چيزهايي که يک دفعه مد مي شود را دوست ندارم. مثلا اصلا از چالش آب يخ حال نکردم هر چند که خودم هم يک کارهايي کردم. دابسمش هم آنقدر يک دفعه زياد شد و خوب و بدش قاطي شد که ديگر زياد برايم جذاب نيست.

خيلي زياد بلاک مي کنم!
- امير: مهراب چه کساني را بلاک مي کني؟
- مهراب: من هر کسي را که دوست نداشته باشم بلاک مي کنم. خيلي زياد بلاک مي کنم.
- امير: من فحش رکيک را بلاک مي کنم.
- مهراب: فحش رکيک که حتما.
- امير: من کسي که از من انتقاد کرده باشد را بلاک نمي کنم اما کساني که او را لايک کرده باشند را بلاک مي کنم.
- مهراب: من انتقادات مستدل و درست و محترمانه را نگه مي دارم. اما يکي هست که توي حرف هايش پر است از متلک هاي الکي، بلاکش مي کنم. يا يکي هست که به من مي گويد تو و مي روم توي صفحه اش مي بينم 15 سالش هست، بلاکش مي کنم. من نزديک 50 سال دارم و او نبايد به کسي که شايد سن پدرش هست بگويد تو.
- امير: چه ديکتاتوري هستي تو!
- مهراب: ديکتاتور نيستم. اينجا خانه من است.
- امير: اما صفحه آدم که خانه آدم نيست. اين يک صفحه پابليک است.
- مهراب: من اگر در خانه ام را باز گذاشتم معني اش اين نيست که تو بيايي توي خانه من، به من توهين کني و من تو را بيرون نيندازم. من مثلا همه «متاسفم»ها را بلاک مي کنم. «من براي خودم متاسفم که تو فلاني».
- امير: «از شما انتظار نداشتم»ها؟
- مهراب: «متاسفم براي مملکتي که تو فلان»، يا «متاسفم که تو فلان»...
- امير: يا «خاک بر سر ما که هنرمندان ما...»
- مهراب: اگر احساس کنم دارد متلک هاي اينجوري مي گويد بلاک مي کنم.
- امير: من اگر طرف يک نقد تند هم نوشته باشد، مي روم صفحه اش را نگاه مي کنم و مي بينم که عکس دارد و فالوور دارد و آدم حسابي هست مي گذارم بماند. شايد نظرش نسبت به من عوض شود اما اين که مي گويي يکي «تو» بگويد او را بلاک مي کني عجيب است.
- مهراب: حالا فقط «تو» نيست. اين «تو» در کنار متلک و يک چيزهاي ديگر. من يک مرضي دارم و آن اين که مي آيم صفحه تو را مي بينم، و مي بينم کساني به تو فحش دادند، آنها را هم بلاک مي کنم.
- امير: لابد مي گويي شايد پس فردا هم بيايد توي صفحه تو. (خنده)
- مهراب: يکسري از کساني که خيلي جدي بلاک شان مي کنم کساني هستند که به طرفداري از من به ديگران فحش مي دهند. تعجب مي کنند و با يک آي دي ديگر مي آيند مي نويسند براي چه ما را بلاک کردي. مي گويم خودم بلدم فحش بدهم. اتفاقا فحش هاي زشت هم زياد بلدم اما نمي خواهم فحش بدهم. اگر مي خواستم خودم اين کار را مي کردم.

- امير: پس تو توي کامنت ها هم وارد مي شوي؟
- مهراب: يک موقعي حال داشتم وارد مي شدم. الان خيلي وقت است که اين کار را نکردم. معمولا با شوخي وارد مي شوم و بازي مي کنم و يک ساعت شوخي مي کنم و اگر لازم شد بلاکش مي کنم.
- امير: من خيلي از هنرمندان را مي خواهم فالو کنم مي بينم همه قبلا تو را فالو کرده اند.
- مهراب: بعضي ها هم هستند که فالوشان کرده بودم، ديدم مرا فالو نکردند، آنفالوشان کردم.
- امير: من هم همينطور. در ضمن مي روم مي بينم کدام يک از دوستان لايکم کرده اند. اگر ديدم يک آدم حسابي، مثلا مهتاب کرامتي لايکم کرده بر مي گردم يک بار ديگر مطلبم را مي خوانم ببينم چي نوشته ام و حال مي کنم. (خنده)
آيا کساني که مي نويسند «خوب شد رامبد آدمت کرد» را هم بلاک مي کني؟
- امير: نه. بعدا با همين سوژه خيلي بازي مي کنم.
- مهراب: من يک وقت هايي پروسه بلاک کردن خيلي وقتم را مي گيرد و مي بينم چند ساعت پشت سر هم دارم بلاک مي کنم. وقتي هم که گرم مي شوم، متاسفانه يکسري را هم اشتباهي بلاک مي کنم.
- امير: پس فکر کنم اگر اينقدر بلاک نکرده بودي الان چند ميليون بودي.
- مهراب: بله، خيلي بلاک کردم. فکر هم مي کنم لازم است کسي که در يک جمع عمومي وارد مي شود بايد مراقب رفتارش باشد و احترام خودش و ديگران را داشته باشد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۳۶۳۹۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دوره توانمندسازی کنشگران فضای مجازی در قزوین برگزار شد 

ایسنا/قزوین دوره ضمن خدمت طرح «شهیده طاهره هاشمی»، توانمندسازی کنشگران در سواد رسانه و فضای مجازی با هدف توانمندسازی کنشگران سواد رسانه و فضای مجازی در قزوین برگزار شد.

روزانه مطالب بسیار زیادی انتشار می‌یابد که برخی از آن‌ها شایعات هستند و واقعیت ندارند و در سال‌های اخیر به وفور شاهد این موضوع بوده‌ایم که بسیاری از صحبت‌های افراد در شبکه‌های رسانه‌ای دچار تحریف می‌شوند و با کم و زیاد کردن و منقطع کردن این سخنان مفهوم کلی مطلب و خبر عوض می‌شود و مخاطب باید آنقدر توانمند باشد که بتواند واقعیت را از شایعه تشخیص دهد.

سواد رسانه نوعی تکنیک عملی و مهارت ویژه است که در عصر حاضر یکی از مهمترین آموزش‌ها در جهان تلقی می‌شود. سواد رسانه‌ای به فرد این توانایی را می‌دهد که تحلیل مناسبی از مطالب منتشر شده در انواع شبکه‌های رسانه‌ای را داشته باشد.

دوره ضمن خدمت طرح «شهیده طاهره هاشمی»، توانمندسازی کنشگران در سواد رسانه و فضای مجازی با هدف توانمندسازی کنشگران سواد رسانه و فضای مجازی در قزوین برگزار شد.

حامد کبودوند، مسئول سازمان فضای مجازی سراج مرکز قزوین، در گفت‌وگو با ایسنا درخصوص برگزاری دوره ضمن خدمت طرح «شهیده طاهره هاشمی»، توانمندسازی کنشگران در سواد رسانه و فضای مجازی، اظهار کرد: دوره یک روزه ضمن خدمت طرح «شهیده طاهره هاشمی»، با هدف توانمندسازی کنشگران سواد رسانه و فضای مجازی روز گذشته پنجم اردیبهشت ماه با همکاری سازمان فضای مجازی سراج مرکز قزوین و مرکز امور بانوان اداره آموزش و پرورش استان قزوین برگزار شد. 

وی بیان کرد: عناوین مختلفی مانند اخبار جعلی در عصر پساحقیقت، مدیریت رسانه در خانواده، نوجوان دیجیتال، سواد روایت و تربیت در عصر پساحقیقت در این دوره تدریس شد. 

مسئول سازمان فضای مجازی سراج مرکز قزوین خاطرنشان کرد: این رویداد مختص مربیان آموزش خانواده و معلمان سواد رسانه است و با توجه به میزان اهمیت موضوع این دوره، در نظر داریم تا توجه خود را در استمرار برگزاری این دوره‌ها به کار گرفته و در تلاشیم تا طرح امتداد این رویداد را به صورت غیرحضوری در شبکه‌های مجازی ادامه دهیم تا محتوای آموزشی به‌روز در اختیار مخاطبین دوره قرار بگیرد. 

تلاش برای اجرای پویش مواجهه با خبر جعلی

در ادامه صالح اصغری، رئیس مرکز سواد سازمان فضای مجازی سراج در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: این دوره یک روزه برای معلمین کتاب تفکر و سواد رسانه‌ای و از طرفی دیگر برای افرادی که دغدغه مسئله فرهنگی و تربیتی دارند برگزار شد تا آموزش و آگاهی رقم بخورد. 

وی افزود: سرفصل‌های این دوره شامل موضوعاتی چون خبر جعلی است زیرا شرایط کشور به گونه‌ای است که از منظر میزان کاربر شبکه‌های اجتماعی و میزان آزادی عملی که در این شبکه‌ها وجود دارد اطلاعات موجود در این بسترها اطلاعات معتبری نیست فلذا نیاز است که در این باره آموزش‌های لازم صورت گیرد.

رئیس مرکز سواد سازمان فضای مجازی سراج تصریح کرد: مدیریت رسانه در خانواده، تغییرات هویتی نوجوان متأثر از فضای مجازی و پرداختن به کتاب تفکر و سواد رسانه‌ای به مثابه یکی از عناصر ساختار نظام آموزشی کشور ما است چراکه هر چقدر بتوانیم کتاب درسی را تقویت کنیم از ساختار آموزش و پرورش و ساختارهای فرهنگی کشور حمایت کرده‌ایم. 

اصغری گفت: یکی از اهداف مهم امسال ما برگزاری پویش ملی مواجهه با خبر جعلی است، سال گذشته ما یک رویداد ملی را طراحی کردیم و تولید محتوا و گفتمان‌سازی اتفاق افتاد، یکی از موضوعات مغفول که کمتر به آن پرداخته شده بحث اطلاعات نادرست و خبر جعلی در شبکه‌های اجتماعی است و این موضوع یکی از ارکان فعالیت‌های ترویجی ما است. 

وی گفت: برای اینکه بتوانیم گفتمان و پویش مواجهه با خبر جعلی در کشور ایجاد کنیم رهبران افکار عمومی لازم داریم، افرادی لازم است که حلقه‌های میانی هستند و می‌توانند با مردم ارتباط برقرار کنند که یکی از این اقشار خبرنگاران، معلمان، روحانیون و نخبگان هستند. 

رئیس مرکز سواد سازمان فضای مجازی سراج اظهار کرد: برای برگزاری این دوره آموزش و پروش همکاری کرده است و امیدوارم که برای برگزاری چنین دوره‌هایی سایر سازمان‌ها، ارگان‌ها و اداره کل‌ها به این کمپین بپیوندند و مخاطبین خود را در حوزه توانمندسازی تفکر نقاد بهره‌مند کنند. 

معلمان عاملی مؤثر در تحول در تربیت نسل جدید 

حسین حق‌پناه، عضو شورای تألیف کتاب درسی سواد رسانه‌ای و معلم و پژوهشگر و از اساتید دوره در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: از جهات مختلف که به وضعیت تعلیم و تربیت در کشور نگاه می‌کنیم یکی از مهمترین نقاط اثرگذار در تعلیم و تربیت معلمان هستند.

حق‌پناه بیان کرد: معلمان عاملی مؤثر در تغییر و تحول در تربیت نسل جدید هستند از این جهت این دوره طراحی ارزشمندی است چراکه نقطه اثر آن مستقیم بر توانمندی معلمان است و این طرح یک میان‌بر سریع برای اثرگذاری است.

عضو شورای تألیف کتاب درسی سواد رسانه‌ای در پایان تصریح کرد: باتوجه به اینکه این دوره‌ها کوتاه مدت هستند ما بیشتر از اینکه در افزایش دانش مخاطب تمرکز کنیم در تغییر نگرش و بینش فرد در مسئله تمرکز می‌کنیم چراکه نباید در کارگاه بحث یک طرفه باشد و انبوهی از حفظیات ارائه شود بلکه باید فضا گفت‌وگو محور باشد و به سمت مشارکت مخاطب پیش برود و سرنخ‌هایی به مخاطب داده می‌شود و حالا که افراد حاضر در کارگاه دغدغه‌مند شده‌اند به دنبال کتاب‌ها، منابع و مستندها خواهند رفت. 

به گزارش ایسنا، دوره توانمندسازی کنشگران در سواد رسانه و فضای مجازی روز گذشته پنجم اردیبهشت در دبیرستان شاهد نرگس شهر قزوین برگزار شد.

انتهایی پیام

دیگر خبرها

  • شباهت جالب نوه گوگوش به ترلان پروانه همه را شوکه کرد + عکس
  • معرفی متخلفان فضای مجازی در قم به مراجع قضایی
  • دوره توانمندسازی کنشگران فضای مجازی در قزوین برگزار شد 
  • برگزاری کنفرانس بین المللی وب پژوهی در دانشگاه علم و فرهنگ
  • چرا رهبری درباره گشت ارشاد و طرح نور تذکر داده بودند؟
  • چرا نباید نگران نسل Z بود؟
  • اجرای هوشمندانه طرح نور در فضای مجازی
  • پلیس اصفهان خبر داد: اجرای هوشمندانه طرح نور در فضای مجازی
  • دینِ انسانیت در حال فراگیر شدن است
  • انتقام‌جویی زن جوان از یک بلاگر معروف