Web Analytics Made Easy - Statcounter

نخستین همایش علمی امید اجتماعی در ایران صبح امروز در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد و همزمان سخنرانان مهمی داشت. یکی از این سخنرانان سعید مدنی، جامعه‌شناس و جرم‌شناس بود که به بررسی مفهوم‌‌شناسی امید اجتماعی پرداخت. آفتاب‌‌نیوز : در اولین پنل این همایش سعید مدنی با اشاره به اینکه هر دو سوی امید و ناامیدی را در ادبیات ایران می‌توان دید، گفت: «برخی مانند اشعار اخوان در کودتای 28 مرداد می‌توان دید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در جامعه هم می‌بینیم که می‌گویند هر سال دریغ از پارسال. در مقابل هم بخشی از فرهنگ ما امیدوارانه است. شاید سیاوش کسرایی هم داعیه امید در شعر نو است. موقعی که درباره دو مفهوم امید و ناامیدی صحبت می‌کنیم سئوال اول این است که امید چیست؟ برای تعریف امید، دو رویکرد عمده داریم. در رویکرد روانشناختی با مفاهیم امید و ناامیدی روبروییم. در رویکرد جامعه‌شناختی با مفاهیمی مانند امید جمعی، امید گروهی و امید اجتماعی روبروییم.»
این جرم‌شناس در ادامه گفت: «موقعی که می‌خواهیم راجع به امید از زاویه روانشناختی بحث کنیم باید از سرمایه روانشناختی حرف بزنیم. آدمهایی که به هر جهتی نسبت به اطرافشان خوش بین هستند از سرمایه روانشناسی برخوردارند. چهار مولفه عمده دارد، امید، خوش بینی، تاب آوری و خودکارآمدی. سرمایه روانشناختی کسی دارد که از این چهار مفهوم بهره برده باشد. به این اعتبار تعاریفی درباره امید از زوایای مختلف بیان شده است. سه مولفه مهم در کلیه تعاریف درباره امید وجود دارد که اشنایدر که روانشناس امید لقب یافته این تقسیم‌بندی را کرده است. کسی که امیدوار است، از وضعیت موجود نسبت به وضعیت آینده امید دارد. یک فرد فقیر امید دارد بتواند زندگی خانواده‌اش را تامین کند. یک ورشکسته امیدوار است وضعیت خود را درست کند.»
مدنی با اشاره به اینکه داشتن یک هدف معین برای وضعیت بهتر نسبت به وضعیت کنونی، جزئی از امید است، گفت: «جزء دوم، راه رسیدن به نقطه بهتر است. این که به چه وسیله من بیمار به سلامت دست پیدا کنم، راهکار رسیدن به امید است. جزء سوم امید داشتن انگیزه برای رفتن به این مسیر است. اگر من یک چشم‌انداز مثبت داشته باشم و روش رسیدن به آن را هم داشته باشم ولی انگیزه رسیدن به آن هدف را نداشته باشم من امیدوار نیستم. هسته سخت مفهوم امید در کلیه حوزه‌ها این سه جزء است. امید، آرمان نیست. یک هدف عینی کاملا مشخص است. امید، هوس نیست. معمولا در زندگی افراد، نقش مهمی دارد. در تجربه خانوادگی افراد، مهم است. این که بگوییم دوست دارم کت و شلوار شیک داشته باشم امید نیست. امید، همسو با ارزش‌های اخلاقی مسلط و رایج جامعه است. معمولا وجه غالب امید سوگیری به سمت چهارچوب‌ها و نرم‌های پذیرفته شده دارد.»
به گفته این جامعه‌شناس، فرد برای اینکه از وضعیت موجود به وضعیت بهتر برسد، این سه جزء را در درون خود می‌پرورد. از زاویه فردی چند نقد به امید مطرح شده که رویکرد روانشناختی است. سه نقد مهم را هانا آرنت گفته که جمع بندی نقدها به امید فردی است. اگر این که اگر امید را فردی در نظر بگیریم، اینکه چگونه می‌تواند بر وضعیت زندگی افراد اثر بگذارد، روشن نیست. نکته دوم روابط اجتماعی ما بر امید اثر می‌گذارد. آیا بین امیدواری و ناامید کردن ارتباطی وجود دارد؟ اساسا موضوع روانشناختی این نیست. در درمان بالینی بیمار را نه از جهت موقعیت اجتماعی بلکه از طریق سازوکارهای روانشناختی درمان می‌کنند. مداخلات از نوع فردی است و اساسا توجهی به جنبه‌های اجتماعی ندارد. فرض می‌کنیم در یک جامعه، امید جمعی و اجتماعی حتما با این مکانیزم‌ها ارتباط دارد. پاسخ روانشناسان روشن است، باید ناچار برخی مسایل را تحمل کنیم. در روانشناسی اجتماعی بخشی از اثرات را در نظر می‌گیرند. ما نمی‌توانیم وضعیت یک فقیر ناامید را با بهبود وضعیت اقتصادی او حل کنیم. فقط می‌توانیم از طریق روان درمانی و دارودرمانی می‌توانیم او را قادر به تحمل شرایط کنیم.»
این جامعه‌شناس با اشاره به امید عمومی گفت: «یک بحثی است که از بالا به پایین تزریق می‌شود. جنبه پرزرق و برقی از امید است. جامعه امیدوار به چیزی می‌شود. درباره امید فردی، باید گفت نوعی پروپاگاندای رسمی دولتی است که می‌گویند بعد از انتخابات بهشت ساخته می‌شود. نابرابری‌ها برطرف می‌شود و از بالا به جامعه تزریق می‌شود و عموما ناپایدار است. پوپولیست‌ها برای بسیج اجتماعی از امید عمومی استفاده می‌کنند. تصویری را از آینده در دسترس می‌سازند. در واقع چنین رویکردی را ندارند. در انتخابات، رقبا، به رای‌دهندگان امید عمومی می‌دهند. دولت‌ها به شکل غیرمسئولانه‌ای به مردم امید عمومی تزریق می‌کنند. مانند داستان چوپان دروغگو، وعده‌هایی می‌دهند که محقق نمی‌شود و بی‌اعتمادی را در سطح عمومی گسترش می‌دهد. امید و ناامیدی مانند ظروف مرتبطه هستند. هیچ جامعه‌ای ناامید مطلق نیست. امید از جایی به جای دیگری می‌رود. وقتی می‌گویند جامعه‌ای ناامید است باید پرسید نسبت به چه چیزی ناامید است؟»
به گفته مدنی، از جهت چشم‌انداز بهتر برای زندگی آینده توافق دارند و از این طریق امید جمعی شکل می‌گیرد. نتایج و آثار این امید، کنش جمعی است. این که یک گروه اجتماعی دیدگاهشان را نسبت به وضعیت بهتر و تغییر اجتماعی به اشتراک می‌گذارند و از این جا فرآیند امید جمعی شروع می‌شود. گاهی وقت‌ها زیرساخت قدرت مسلط باعث ایجاد امید جمعی می‌شود. در مناطق زلزله‌زده، ناامید از دولت شکل می‌گیرد ولی امید به سمت گروه‌های دیگر می‌رود که بحث جنبش‌های اجتماعی است. بین امید فردی و جمعی یک رابطه پیچیده است. به طور مشخص، سه جزء امیدفردی را باید دید. کسی که چشم‌اندازی از وضعیت بهتر دارد. زمانی این چشم‌انداز را با دیگران به اشتراک می‌گذارد و راه‌های رسیدن جمعی را به اشتراک می‌گذارند و انگیزه جمعی را برای رفتن به وضعیت مطلوب به دست می‌آورند که کاستلز این را در مبحث «شبکه امید» توضیح داده است. اهداف فردی را با جمعی به اشتراک می‌گذارند و جمع به این نتیجه می‌رسد برای رسیدن به زندگی بهتر می‌تواند تلاش کند.»
مدنی در ادامه گفت: «امید اجتماعی در دولت‌های اقتدارگرا با موانعی روبروست. در اینجا باید بحث نهادهای امید را مطالعه کرد که مجموعه‌ای از هنجارها، انتظارات و انگیزه‌ها برای رسیدن به هدف وضعیت بهتر است. خانواده، جامعه مدنی و نهادهای دیگر در این بحث تعریف می‌شوند که یک جمع را برای رسیدن به یک هدف به اشتراک برسانند، انگیزه جمعی ایجاد کنند و راه جمعی را تعیین کنند. امید اجتماعی محصول جمع شدن امیدهای فردی در یک جامعه است. جمع‌ها با همدیگر به اشتراک می‌رسند و یک جامعه به امید اجتماعی می‌رسد. مکانیزم‌ها پیچیده‌تر از امید فردی است. دو معیار مطرح شده، یکی محتوای امید است. این عنصری کلیدی است. تا سئوال می‌شود این جامعه امیدوار است یا نه، باید پرسید نسبت به چه چیزی امیدوار یا ناامید است. این محتوای امید را تشکیل می‌دهد. این که جامعه به سمت چه چیزی می‌رود محتوای امید جمعی است. جامعه تلاش می‌کند به وضعیت مطلوب دست پیدا کند، زمانی امید شکل می‌گیرد که جامعه انگیزه پیدا می‌کند برای رسیدن به این نقطه. آیا ما باید فعالیت سیاسی کنیم؟ اعتراض مدنی یا نافرمانی کنیم؟ آیا باید در جامعه شعار دهیم؟ هر اعتراض اجتماعی نشانه وجود امید از چیزی و ناامیدی از چیز دیگری است.»
به گفته مدنی، اتفاقاتی که در دی‌ماه افتاد و پدیده اعتراض به حجاب اجباری، نشانه ناامیدی از یک بخشی و امیدواری به بخش دیگری است. رسیدن به نقطه مطلوب را عده‌ای طوری تعریف می‌کنند و حرکت می‌کنند. اگر فراگیر شود، امید اجتماعی می‌شود و اگر در گروه محدودی باشد، امید جمعی است. امید اجتماعی در توصیف وضعی که امیدواریم به آن برسیم تعریف می‌شود. یک فیلسوف امید می‌گوید امید نظم اجتماعی صلح‌آمیز است. هر چه این تعریف جزئی‌تر باشد، بسیج را برای امید افزایش می‌دهد و هر چه کلی‌تر باشد، امکان بسیج برای امید اجتماعی را کاهش می‌دهد. انتقاد اجتماعی فاز اول شکل‌گیری امید اجتماعی است. وقتی شما وضعیت موجود و عملکرد دولت را نقد می‌کنید به معنی ناامیدی از عملکرد آن و در عین حال، ظرفیت اجتماعی به دنبال وصل شدن به نقطه امید دیگری است. ایوان کولیما کتاب روح پراگ را نوشته که جمع‌بندی ما است. چه چیزی می‌تواند انسانی‌تر از امید باشد؟ امید همیشه به آینده ربط دارد. ما هر موقع امیدوارتریم وضعیت مطلوب‌تری را ترسیم می‌کنیم چون نسبت به وضعیت فعلی نقد داریم. امید توانایی انسان در شرایط نامطلوب فعلی است. موقعی امیدوار می‌شوم که در خود ظرفیت رسیدنم به وضعیت مطلوب را می‌بینیم. امید، بذر هویت ماست.»
منبع: خبرآنلاین

منبع: آفتاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۴۱۹۱۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مهاجران افغانستانی می‌توانند گواهینامه رانندگی بگیرند؟

‌خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: «سال ۹۸ برادرم را از دست دادیم؛ در درگیری با نیروهای طالبان در یکی از نقاط مرزی. دقیق نمی‌دانم کدام مرز. من هرگز افغانستان را ندیدم و نمی‌شناسمش.» خدیجه، متولد سال ۶۹ در شیراز است. بردارش، «محمدجواد» هم سال ۶۴ در شیراز به دنیا آمده بود. محمدجواد اواخر دهه هشتاد با دختری افغانستانی ازدواج می‌کند و صاحب فرزند می‌شود. سال ۹۱ برای آن که برای فرزندش گذرنامه بگیرد به افغانستان می‌رود اما با توجه به اینکه خودش گذرنامه نداشته، قانون وقت افغانستان به فرزندشان گذرنامه نمی‌دهد.

زوج جوان برای اینکه فرزندشان در ایران از تحصیل باز نماند از بازگشت به ایران منصرف می‌شوند. محمدجواد بعد از اینکه تمام عمر خود را در شیراز گذرانده بود، به افغانستان مهاجرت می‌کند. برای او که وطنی غیر از ایران را ندیده و نشناخته است، رفتن به افغانستان کم از مهاجرت ندارد. در افغانستان خدمت سربازی را شروع می‌کند و جذب ارتش ملی می‌شود؛ اما در یکی از درگیری‌های سال ۹۸ با نیروهای طالبان، محاصره می‌شود و جانش را از دست می‌دهد.

«آذر ماه سال ۹۹ چند ماه بعد از اینکه برادرم را از دست دادیم، مادرم سکته مغزی کرد و نیمه راست بدنش فلج شد.» خدیجه بعد از داغ برادر، حالا چهار سالی است که باید علیرغم همه محدودیت‌هایی که زندگی به عنوان مهاجران افغانستانی برای آنها رقم زده از مادرش نیز مراقبت کند. پدر و مادرش اواخر دهه پنجاه به ایران مهاجرت کرده و ساکن شیراز شده بودند. در تمام این چهل و چند سال به اینکه یک نفر از این خانواده پشت فرمان بنشیند و خانواده را جایی ببرد، از ذهن‌شان هم نگذشته بود. می‌دانستند قانون به آنها اجازه رانندگی و حتی یک خودرو را نمی‌دهد.

شرایط مادر خدیجه بعد از سکته مغزی اما آنها را به شرایط ناچاری می‌اندازد: «وقتی مادرم مرخص شد باید مدام به بیمارستان می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. هیچ وسیله‌ای نداشتیم. هزینه رفت و آمد با تاکسی اینترنتی یا دربست روی همه هزینه‌هایمان تلنبار شده بود. خیلی وقت‌ها تاکسی اینترنتی می‌آمد اما به بهانه ویلچر مادرم، قبول نمی‌کرد ما را برساند. خودم پای پیاده ویلچر مادرم را هل می‌دادم و او را به بیمارستان می‌بردم. حدود یک ساعت و نیم راه بود؛ روزی سه ساعت ویلچر را هل می‌دادم و به این فکر می‌کردم چه می‌شد ما هم می‌توانستیم رانندگی کنیم…»

از وقتی بدن مادر، نیمه فلج می‌شود خدیجه به این فکر می‌افتد که هر جور شده گواهینامه بگیرد. شنیده بودند اگر خانواده‌ای از مهاجران یک عضو معلول داشته باشد با شرط و شروط‌های زیادی می‌تواند گواهینامه بگیرد. خدیجه از اواخر سال ۹۹ پیگیری‌ها را شروع می‌کند. می‌گویند باید از بهزیستی، کارت یا گواهی معلولیت بگیرید. چند بار از شیراز به تهران می‌آید و با صرف زمان و هزینه و طی کردن مراحل اداری و پزشکی بالاخره گواهی معلولیت را می‌گیرد.

خدیجه بعد از چند هفته بالاخره با کاغذی که گواهی می‌داد مادرش معلول شده است به اداره گذرنامه می‌رود؛ اما آنجا با شرط و شروط‌های سخت‌تری مواجه می‌شود: «باید اجازه اداره اتباع و پاسپورت سفید هم داشته باشید!»

گذرنامه سفید درست زمانی برای خدیجه به یک نیاز فوری و ضروری تبدیل می‌شود که طالبان در افغانستان امور را به دست گرفته و صدور گذرنامه تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد. بعد از چند ماه پیگیری، کاری از پیش نمی‌برد و دست خالی به شیراز برمی‌گردد تا دوباره با ویلچر مادر سرو کله بزند. حدود چهار سال از ناامید شدن خدیجه می‌گذرد و حالا اخبار، حرف‌های جدیدی برای گفتن به او دارد.

گواهینامه؛ به شرط معلولیت خانواده!

«طبق قانون همه اتباع خارجی مجاز که از سوی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته می‌شوند، می‌توانند برای دریافت گواهی نامه اقدام کنند.» این متن خبری است که چند روز پیش از سوی رئیس پلیس راهور فراجا اعلام شد و آوازه‌اش در رسانه‌ها پیچید؛ اما لابه‌لای سر و صدای اخبار مربوط به عملیات «وعده صادق» و وارد کردن ضربه کاری ایران به رژیم اسرائیل تقریباً مفقود شد و کسی به جزئیات این قانون جدید و چند و چون آن نپرداخت، هرچند امکان دریافت گواهینامه رانندگی برای مهاجران که با دغدغه تردد، دست و پنجه نرم می‌کنند اهمیت زیادی داشته و دارد.

این خبر بیش از آن که در رسانه‌های رسمی بازتاب داشته باشد و ابعاد آن شفاف شود، در شبکه‌های اجتماعی مورد بحث قرار گرفت و تعدادی از حساب‌های کاربری که مستمر سعی بر ایجاد مهاجرستیزی دارند، آن را به سوژه جدید خود تبدیل کردند.

این در حالی است که بررسی‌های مهر نشان می‌دهد خبر اخیر تا حدی گمراه‌کننده و غیرشفاف بوده است. بر اساس پیگیری‌های صورت گرفته، این خبر مشمولیت ندارد و همه جامعه مهاجر قانونی را در برنمی‌گیرد. در میان مهاجران افغانستانی فقط آنها که «گذرنامه» داشته باشند می‌توانند گواهینامه یک ساله رانندگی بگیرند البته باید به صورت محضری تعهد بدهند که مسافرکشی نمی‌کنند.

همچنین در میان کسانی که «کارت آمایش» دارند فقط کسانی که عضوی معلول در خانواده‌شان باشد می‌توانند گواهینامه رانندگی بگیرند، البته فقط یک نفر از خانواده‌شان چنین امکانی دارد و این فرد باید تعهد محضری بدهد بعد از اخذ گواهینامه، مسافر سوار نمی‌کند. بنابراین این موضوع منوط به شرط و شروط‌های بسیاری شده است.

در کنار همه محدودیت‌های اجتماعی و اقتصادی که برای مهاجران در نظر گرفته شده و موضوعاتی مانند خرید و فروش، تملک اموال، درمان، انتخاب شغل و امکان تحصیل آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، ممنوعیت رانندگی یکی از مواردی است که این گروه از سال‌ها پیش با آن مواجه هستند.

نکته آن است که در این باره نباید صرفاً به نسل جدید مهاجران نگاه کرد؛ بلکه باید گروهی را در نظر گرفت که سال‌های سال است در ایران زندگی می‌کنند، خانواده تشکیل داده‌اند و مثل هر شهروند دیگری، برای رفت و آمد به وسیله نقلیه و امکان رانندگی نیاز دارند؛ فارغ از اینکه از نظر مالی و اقتصادی توانایی پرداخت هزینه‌هایش را داشته باشند یا نه.

شکاف اجتماعی یا نژادپرستی؟

گرچه چند سالی است که بحث‌ها بر سر موج گسترده مهاجرت از کشور همسایه به ایران بالا گرفته و دوگانه‌هایی را شکل داده؛ اما سوال این است چرا و تا چه حد باید عرصه را برای گروهی که به صورت قانونی در کشور زندگی می‌کنند تنگ کرد؟ پژوهش‌های زیادی درباره «فاصله اجتماعی» میان جامعه میزبان ایرانی و مهاجران افغانستانی صورت گرفته است که نشان می‌دهد مصداق‌های زیادی در کشور وجود دارد که باعث می‌شود جامعه خواه یا ناخواه به گروهی از شهروندان، به عنوان شهروند درجه دو با حق و حقوق ناچیز نگاه کند؛ حق و حقوقی که می‌شود آن را زیر پا گذاشت و حتی زیر سوال بود!

«چرا باید اینجا درس بخوانند؟ چرا باید اینجا کار کنند؟ چرا باید اینجا درمان شوند؟ چرا باید اینجا ازدواج کنند؟ چرا باید اینجا رانندگی کنند؟» فاصله اجتماعی یعنی طرح این سوال‌ها توسط جامعه میزبان و دور بودن گروه‌های اجتماعی نسبت به یکدیگر. این اصطلاح که اولین بار توسط «بوگاردوس» جامعه شناس آمریکایی برای توصیف احساسات و نگرش افراد یک گروه در جامعه نسبت به گروه دیگر ابداع شد، حالا بروز و ظهورهای مختلفی در حوزه‌های مادی و معنوی پیدا کرده است.

نکته قابل توجه آن است که ایران، به عنوان یکی از کشورهای مهاجرفرست شناخته می‌شود و برای جامعه ایرانی جذاب و قابل تحسین است که هموطن او در کشوری پیشرفته، جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی داشته باشد؛ پزشک یا کارشناس زبده باشد؛ پشت فرمان ماشین‌های مدل بالا بنشیند و موفقیت‌های زیادی کسب کند، اما پذیرش اینکه فرد توانمندی از کشور دیگری در ایران جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی به دست بیاورد، ممکن است برای برخی غیر قابل تحمل و حتی خشم‌آور باشد. کسانی که از خوشحال می‌شوند ایرانی مهاجرت کرده پشت فرمان فراری و تسلا بنشیند ممکن است از تصور اینکه یک مهاجر در کشور آنها پشت فرمان پراید یا پژو بنشیند عصبانی شوند.

همه اینها باعث شده این سوال مهم در ذهن کارشناسان و جامعه شناسان مطرح شود که آیا ماجرا در حد «شکاف اجتماعی» است یا وخامت، اوضاع را تا سطح نوعی «نژاد پرستی» کشانده است؟

شاید آنچه به جایی نرسد فریاد است

بد نیست بار دیگر مرور کنیم که مهاجران برای رفتن به مکان‌های تفریحی و حتی زیارتی با محدودیت مواجه‌اند. اجازه ورود به هر شغلی را ندارند و تنها می‌توانند در زمینه‌های مثل کارگری ساختمانی، کار در در معدن و ضایعاتی مشغول به کار شوند. به گفته یکی از این مهاجران آنها هرچند سابقه سال‌ها کار داشته باشند اما حتی مجاز به استادبنا شدن یا سرکارگر شدن هم نیستند و فقط می‌توانند در پایین‌ترین سطح شغلی فعالیت کنند.

پدری افغانستانی که از ۲۸ سال پیش در ایران اقامت دارد، می‌گوید: «کلی تلاش می‌کنیم تا بچه‌ها را به دوازدهم برسانیم؛ اما نمی‌توانند وارد دانشگاه شوند. هدف این است که بچه‌ها به یک جایی برسند، مثل ما خاک نخورند، بدبختی نکشند، ولی از همین حالا پیش بینی می‌کنیم که نمی‌رسند. نمی‌توانند به دانشگاه بروند. همین باعث می‌شود در هر صورت ما شکست بخوریم و فرزندمان هم کارگری کند.»

مهاجران افغانستانی حتی در صورتی که در دانشگاه‌های داخلی تحصیل کنند اجازه کار در ایران را ندارند و برای اشتغال باید به کشور دیگری بروند. انواع و اقسام فاصله‌هایی که میان جامعه میزبان و مهاجران گذاشته شده، زندگی را برای آنها به مجموعه‌ای از بن‌بست‌ها شبیه کرده است و راه رسیدن به هر هدفی برای‌شان تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد. این شرایط، ناخودآگاه مکانیسم زیربنایی فاصله گذاری اجتماعی را شکل می‌دهد و مرزبندی میان گروه‌های جامعه را پررنگ‌تر می‌کند.

حتی مهاجران «قانونی» یا آنها که نسل دوم و سوم مهاجرت هستند و جز ایران، خاک دیگری را ندیده و نمی‌شناسند، در برابر این شرایط احساس بی‌پناهی دارند و معتقدند صدایشان به جایی نمی‌رسد. آنها خودشان را وسط آن غزل «یغمای جندقی» پیدا می‌کنند که می‌گفت: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.»

کد خبر 6084918

دیگر خبرها

  • بازخوانی تحلیلی زمینه‌های سیاسی اجتماعی در تدبرگرایی معاصر
  • جلد دوم کتاب «تاریخ تحلیلی جامعه شناسی دیوان سالاری در ایران» چاپ و رونمایی شد
  • تعبیر وارونه رؤیای آمریکایی/ راهپیمایی‌های گسترده حمایت از فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده نشانه چیست؟
  • بررسی بحران بورس در «ناامیدی سم است»/ ساخت مجموعه مستندی درباره صنعت خودرو در ایران
  • آخرین وضعیت پلمب شیرینی فروشی قدیمی در خیابان انقلاب/ عکس
  • «وعده صادق» یاس و ناامیدی را بیش از پیش بر دل دشمنان افکند
  • یک پیش‌بینی تکان‌دهنده از وضعیت تورم در ایران
  • وضعیت شیوع بیماری‌های اورولوژی/ علت نارسایی کلیه
  • مهاجران افغانستانی می‌توانند گواهینامه رانندگی بگیرند؟
  • وقتی نبود سرعت گیر در خیابان مالک اشتر شمالی کرمان جان دانش آموزان را نشانه گرفت + فیلم