هاری؛ فیلم بد اما جذابی که باید دید
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۴۷۶۳۳۳
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: اگر امیر احمد انصاری هاری را در آمریکا ساخته بود بدون شک بدل به یک بی مووی درجه یک میشد. فیلم کاملاً نشانههای یک کالت جذاب را دارد.
خیلی شبیه دو فیلم با یک بلیطهایی است که زمانی در سینماهای آمریکا اکران میشدند. فیلمهایی ارزان، با خط داستانی سادهلوحانه و ساختاری به شدت پیش پاافتاده که هیچگاه جزء فیلمهای جریان اصلی هالیوود نبودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این مدل فیلمها اکثراً فیلمهای فراموش شدهای هستند که هیچکس چیزی از آنها را به یاد نمیآورد. برخی از این فیلمها با گذشت زمان طرفداران محدود، خاص و متعصبی پیدا کردند که باعث شدند این فیلمها بعد از گذشته سالها دوباره مطرح شوند و نکات جالبی از دل این فیلمهای سادهانگارانه کشف شود. در واقع این فیلمها بعد از گذشت مدتی بدل به یک فیلم کالت میشدند. فیلمهای کالت فیلمهایی هستند که طرفداران اندک اما متعصبی دارند. مسئله مهم درباره فیلم کالت این است که خارج از حلقه طرفداران خود آثار چندان شناخته شدهای نیستند. ویژگی مشترک آنها پایین بودن کیفیت آنها نسبت به سایر فیلمهای سینمایی است.
فیلمهای کالت اما ویژگی دیگری دارند که باید به آن ویژگی خوب دقت کرد و آن را از دل خود فیلم استخراج کرد. فیلمهای بی مووی که بدل به کالت میشوند با شور و شوق بسیاری ساخته میشوند. کارگردان و نویسنده شک ندارند که در تمام لحظات ساخت فیلم دارند اثری متفاوت و جذاب میسازند. بنابراین در پشت این فیلمهای بسیار بد شور و شعفی به چشم میخورد که در سایر آثار بد سینمایی آن شور و شعف را نمیبینیم. در واقع کارگردان با جدیت تمام فیلمش را ساخته و چنان موضوع فیلم را جدی گرفته که میتوان این جدیت را در لحظه به لحظه فیلم درک کرد. اما حاصل کار به خاطر کیفیت نازل فیلم بدل به اثری به شدت ضعیف و بیکیفیت شده است. یکجور کمدی ناخواسته که با جدیت تمام ساخته شده است.
این مقدمه طولانی را نوشتم تا برسم به اصل ماجرا یعنی فیلم هاری. هاری دقیقاً مختصات یک بی مووی اصیل را دارد. فیلم بدی است که با شور و اشتیاق یک اثر خوب ساخته شده است. مشخص است که کارگردان به این داستان نیم بند و شخصیتهای پادرهوا ایمان داشته است. از ته قلب به جذابیت گرهگشایی خندهدار پایان فیلم اعتقاد داشته است و واقعاً فکر کرده میتواند با این پایانبندی مخاطب را غافلگیر کند.
در تمام لحظات فیلم هاری کارگردانی را میبینیم که با شوقی غیر قابل وصف یک فیلم بسیار بد ساخته است. البته که هاری تفاوتهایی با بی موویهای اصیل تاریخ سینما دارد. بازیگران مشهور و عوامل تولید شناخته شدهای دارد و به لحاظ تولید حرفهای به نظر میرسد. اما اگر همین داستان را قرار بود در هالیوود بسازند بدل میشد به یکی از همان بی موویهایی که به صورت دو فیلم با یک بلیط اکران میشدند. منتها برای دوست داشتن این فیلمها نیاز است که به مفهوم کالت و فرهنگ فیلمهای بی مووی آشنا باشید. اگر این آشنایی وجود داشته باشد بدون شک تماشای هاری روی پرده سینما برای شما تجربهای جالب خواهد بود و اگر غیر از این باشد این فیلم یک فیلم بد دیگر شبیه سایر فیلمهای بد اکران شده در سینمای ایران خواهد بود.
اما هاری از این نظر با نمونههای مشابه در سینمای ایران تفاوت دارد. پشت هر پلانش شور و وجدی وصفناپذیر وجود دارد. مشخص است که کارگردان با اعتقاد و ایمان قلبی این فیلم را ساخته است. با شور و شوق و ایمان به سراغ این قصه ضعیف رفته است. همین شور و شوق هم هست که هاری را از فیلمهای دیگر سینمای ایران متمایز میکند. فیلمهای بد این سالهای سینمای ایران را که مرور میکنم هیچ شوق، لذت و تلاشی پشت آنها نمیبینیم.
در فیلمهایی مثل دعوتنامه، امپراطور جهنم، هایلایت، دلبری و دریاچه ماهی عشق و علاقه به سینما به چشم نمیخورد. این فیلمها بد هستند بدون هیچ شور و شوقی. اما در هاری شور و شوقی را میبینیم که در آثار اد وود هم وجود داشت. اد وود هم لحظهای فکر نمیکرد که دارد بدترین فیلمهای تاریخ سینما را میسازد. او با شوقی کودکانه فیلمهایش را ساخت. نتیجه فاجعهبار بود، اما در تمام لحظات تماشای فیلمهای اد وود میتوانید آن شور و عشق به سینما را مشاهده کنید.
در مورد خود فیلم هاری و نقاط ضعفش چیز زیادی لازم نیست گفته شود. فیلم انقدر بد هست که نیازی به توضیح و تشریح نداشته باشد. هنگام تماشای این فیلم (اگر هوس کردید آن را ببینید) به آن شور و عشق و تلاش فراوان پشت فیلم دقت کنید. به ژستهای مجید واشقانی که واقعاً فکر کرده دارد خوب بازی میکند. به گرهگشایی پایان فیلم که برادر فلج سیاوش ناگهان سالم میشود. به پایان فیلم که به طرز عجیبی سادهانگارانه است. پشت تمام اینها، این ضعفهای آشکار یک شوق کودکانه و عشق جالبی وجود دارد که لذت بخش است. شبیه همان کیفی است که هنگام تماشای فیلمهای اد وود به آدم دست میدهد. به خاطر وجود چنین شور و شوقی هم که شده باید میان فیلم بد هاری با سایر فیلمهای بد سینمای ایران تفاوت قائل شد.
هاری در سینمای آمریکا به راحتی یکی از آن کالتهای پرطرفدار میشد. کالتهایی با هواداران کم تعداد اما پرشور. طرفدارانی که ساعتها درباره صحنههای حضور شاهرخ پشت میز قمار، نگاههای مجید واشقانی و شخصیتهای عجیب و غریب فیلم حرف میزدند. راجع به آن گرهگشایی مثلاً جذاب و عملاً پا در هوا و راجع به شخصیت به شدت سادهلوح سیاوش که قدرت تشخیصش در حد یک کودک دبستانی است. منتها در دل همین فضا میشود ردپای یک تریلر خوش ساخت را دید که عملاً حرام شده است.
هاری را به خاطر همین اتمسفر پیرامونش باید دید. شاید سالها بعد فیلم طرفدارانی پیدا کرد که راجع به اجزای مختلف فیلم حرف بزنند و یاد آن را دوباره زنده کنند. شاید کسانی پیدا شوند که سالها بعد هاری را از گوشه خاکخورده یک فیلمخانه کوچک بیرون بکشند و از آن حرف بزنند. منتها این اتفاق مستلزم این است که چنین افراد پیگیری پیدا شوند. ارج و قُرب هاری نه به خاطر کیفیت سینمایی بالایش که به خاطر بد بودن آن است. هاری فیلمی است که از شدت بد بودن جذاب است.
منبع: رویداد24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۴۷۶۳۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خودروهای عضلانی جذابی که ناشناخته ماندند، از فورد فالکون کبرا تا کرایسلر والیانت (+عکس)
هرچند در آمریکا قبل از سال ۱۹۶۴ هم خودروهای اسپرت V8 وجود داشتند اما زمانی که پونتیاک پکیج محبوب GTO را برای مدل لمانز خود ارائه کرد، عصر جدیدی از پرفورمنس هیجانانگیز آغاز شد.
هرچند دوران طلایی ماسل کارها خیلی طول نکشید اما در همین مدت کوتاه حدود یک دههای، سه خودروساز بزرگ دیترویت و حتی AMC ماسل کارهای قدرتمند زیادی را معرفی کردند.
به گزارش پدال، فرمول ترکیب یک پیشرانهٔ قدرتمند با شاسی یک خودروی سواری معمولی آنقدر موفق عمل کرد که به خارج از آمریکا هم صادر شد. این باعث شد شعب خارجی خودروسازان آمریکایی ماسل کارهای اختصاصی خود را بر اساس مدلهای محبوب همان کشور تولید کنند.
بومونت SD 396 سال ۱۹۶۸بهمنظور رونق بخشیدن به خودروسازی در کانادا، در اوایل دههٔ ۶۰ فروش بسیاری از خودروهای ساخت آمریکا در این کشور ممنوع شد. به همین دلیل، جنرال موتورز برندی بنام آکادیان را معرفی کرد که به تولید خودروهایی بر اساس شورلت نوا در کانادا میپرداخت.
سپس در سال ۱۹۶۶، بومونت که یکی از محصولات آکادیان بود، به یک برند مستقل تبدیل شد و شروع به عرضهٔ خودروهایی بر اساس شورلت شول کرد. دو سال بعد، این برند کوپهٔ جدیدی را معرفی کرد که در ظاهر بسیار شبیه نسل دوم شورلت شول بود اما از چند ویژگی ظاهری اختصاصی و داشبوردی که از پونتیاک GTO گرفته شده بود بهره میبرد.
قویترین نسخهٔ این خودرو SD 396 نام داشت که از همان قوای محرکهٔ شول SS 396 آمریکایی استفاده میکرد و در نسخههای کوپه و کانورتیبل تولید میشد. زیر کاپوت این خودرو پیشرانهٔ ۶.۵ لیتری بلوک بزرگ V8 قرار داشت که در نسخهٔ استاندارد ۳۲۵ اسب بخار و در نسخهٔ سفارشی ۳۵۰ اسب بخار قدرت تولید میکرد. بومونت SD 396 فقط در سال ۱۹۶۸ و تنها در ۴۱ دستگاه ساخته شد.
فورد فالکون GT-HO Phase III سال ۱۹۷۱در طول دهههای ۶۰ و ۷۰، تب ماسل کارها به استرالیا هم رسید و شعب محلی فورد، جنرال موتورز و کرایسلر را به ساخت نسخههای پرفورمنس بالا بر پایهٔ مدلهای داخلی خود ترغیب کرد. یکی از بهترین ماسل کارهای استرالیایی تاریخ، GT-HO Phase III بود که یک نسخهٔ هومولوگیشن بر اساس فورد فالکون GT محسوب میشد.
هرچند آمریکاییها این خودرو را به خاطر داشتن چهار در یک ماسل کار واقعی نمیدانستند اما برای استرالیاییها، فالکون GT-HO Phase III یک عضلانی افسانهای بود. این نسخه نسبت به فالکون GT استاندارد ارتقاءهای پرفورمنسی مثل ترمزهای بزرگتر، سیستم تعلیق تقویتشده و باک سوخت بزرگتر را تجربه کرد.
بااینحال، مهمترین ارتقاء این ماشین تجهیز به نسخهٔ اختصاصی موتور ۵.۷ لیتری V8 کلیولند بود که ۳۰۰ اسب بخار قدرت تولید میکرد. GT-HO Phase III که در آن زمان سریعترین سدان جهان لقب گرفت، میتوانست ظرف ۶.۴ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت برسد و ۴۰۰ متر را در ۱۴.۴ ثانیه کند. این سدان افسانهای فقط در سال ۱۹۷۱ و در ۳۰۰ دستگاه ساخته شد.
فورد موستانگ شلبی اروپا سال ۱۹۷۱برای دههها، فورد موستانگ فقط در آمریکای شمالی عرضه میشد و از نسل ششم بود که این خودرو سرانجام به مدلی جهانی تبدیل شد. بااینحال، در سال ۱۹۷۱ به درخواست یک فروشندهٔ خودروی بلژیکی، ۹ دستگاه از نسل اول موستانگ بهطور خاص برای بازار اروپا ساخته شد.
این خودروها که موستانگ شلبی اروپا نام داشتند، بر اساس موستانگ مکوان ۱۹۷۱ در دو مدل GT350 و GT500 با پیشرانههای ۵.۸ لیتری و ۷ لیتری ساخته شدند و به ترتیب ۳۶۰ و ۴۰۰ اسب بخار قدرت داشتند. از این ۹ دستگاه، فقط دو نمونه کانورتیبل بودند. موستانگ شلبی اروپا به نوارهای رنگی خاص روی بدنه، اسپویلرهای جلو و عقب و سیستم تعلیق قابل تنظیم در جلو مجهز بود.
کرایسلر والیانت چارجر R/T سال ۱۹۷۲کرایسلر والیانت نسخهٔ ریبج شدهٔ پلیموث والیانت بود که در استرالیا تولید میشد. درحالیکه پلیموث در آمریکا نسخهٔ پرفورمنس این خودرو را با نام والیانت داستر ارائه میکرد، همتای استرالیایی آن نسخهٔ چارجر R/T را داشت که در سال ۱۹۷۲ با اضافه شدن پکیج E49 بهطور دیوانهواری قدرتمند شد.
بااینحال، زیر کاپوت والیانت چارجر R/T خبری از پیشرانههای V8 همی نبود و از یک پیشرانهٔ شش سیلندر خطی استفاده میکرد. البته این نسخهای پرفورمنس بالا با ۴.۳ لیتر حجم بود که ۳۰۲ اسب بخار قدرت داشت. به لطف این نیرو، چارجر کوچک استرالیایی میتوانست ظرف ۶.۱ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت برسد و ۴۰۰ متر را در ۱۴.۱ ثانیه طی کند. پکیج E49 غیر از پیشرانهٔ قدرتمند، باک سوخت بزرگتر، رینگهای آلیاژی و ترمزهای دیسکی جلوی قویتر را هم به چارجر R/T اضافه کرده بود.
شورلت فیرنزا Can AM سال ۱۹۷۳واکسهال فیرنزا یک کوپهٔ کوچک دودر بود که در نیمهٔ اول دههٔ ۷۰ در بریتانیا عرضه میشد و در آفریقای جنوبی هم با نام شورلت فیرنزا به فروش میرسید. این خودرو که از پیشرانههای چهار سیلندر جنرال موتورز اروپا استفاده میکرد، هیچ شباهتی به ماسل کارهای آمریکایی نداشت. بااینحال، نسخهٔ تولید محدودی بنام Can AM که در سال ۱۹۷۳ در آفریقای جنوبی عرضه شد همهچیز را تغییر داد.
این نسخه که با رنگ سفید، کاپوت مشکی و اسپویلر آلومینیومی اختصاصی ساخته شد، از پیشرانهٔ ۴.۹ لیتری V8 بلوک کوچک کامارو Z28 استفاده میکرد. این موتور با ۲۹۰ اسب بخار قدرت، فیرنزا Can AM کوچک و سبکوزن را ظرف ۵.۴ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت میرساند.
فورد فالکون کبرا سال ۱۹۷۸در سال ۱۹۷۸، دوران طلایی ماسل کارها در ایالاتمتحده پایان یافته بود و هرچند تعدادی از خودروسازان هنوز ماسل کارهایی را با قدرتهایی بسیار کمتر از گذشته تولید میکردند اما فورد در بین آنها نبود زیرا موستانگ که چند سال قبل جزء قویترین عضلانیهای بازار بود، حالا به یک کوپهٔ کوچک بر اساس فورد پینتو تبدیل شده و با پیشرانههای بسیار ضعیفی عرضه میشد.
نسخهٔ موستانگ کبرا نیز در آن سالها هرچند در ظاهر قدرتمند به نظر میرسید اما از لحاظ قدرت تفاوتی با نسخههای معمولی نداشت و با تنها ۱۴۰ اسب بخار قدرت عرضه میشد. بااینحال، شعبهٔ استرالیایی فورد کار بهمراتب بهتری انجام داد و برای ادای احترام به موستانگهای شلبی، در سال ۱۹۷۸ فالکون کبرا را معرفی کرد.
این نسخه از چند ارتقاء بیرونی مثل کاپوت برآمده بهره میبرد و با رنگ سفید و نوارهای آبی عرضه میشد. از فالکون کبرا تنها ۲۰۰ دستگاه ساخته شد که ۲۰۰ نمونهٔ اول به پیشرانهٔ ۵.۸ لیتری V8 با ۲۱۷ اسب بخار قدرت و ۲۰۰ نمونهٔ دوم به پیشرانهٔ ۴.۹ لیتری با ۲۰۲ اسب بخار قدرت مجهز بودند. بنابراین، فالکون کبرا نهتنها ظاهری تهاجمی داشت بلکه بسیار قویتر و سریعتر از موستانگ کبرای ۱۴۰ اسب بخاری بود.
کانال عصر ایران در تلگرام