Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - «سيامک آقايي» شمايلِ‌ يک موزيسينِ روشنفکر است. نه به اين‌خاطر که پيوندِ عميقي با ادبيات دارد و مطالعاتِ گسترده‌اي در حوزه‌ي موسيقي و ديگر رشته‌ها و نه به‌خاطرِ نگاهِ عميقش به مسايلِ اجتماعي و نه به خاطرِ سال‌ها حضورش در دانشگاه – چه به عنوان دانشجو و چه به عنوانِ استاد-؛ «سيامک آقايي»‌ يک موزيسينِ روشنفکر است؛ چون «دغدغه» دارد؛ چون به چيزهاي ديگري جز خودش، شهرتش، منافع مالي‌اش و حتي سازش فکر مي‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او نوازنده‌ي برجسته‌اي در سازِ سنتور است؛ آهنگسازِ مهمي است؛ اما در تمامِ اين سال‌ها همواره به چيزهاي ديگري نيز فکر کرده است. يادش مانده با احترامي وصف‌ناشدني از استادانش – به خصوص مشکاتيانِ بزرگ- سخن بگويد. فراموش نکرده که همواره و همواره تاکيد کند که «چاووش»‌ چه انقلابي در موسيقي ايران بود و چه تاثيراتِ شگرفي روي آن گذاشته است. حواسش بوده که در کنار برگزاري کنسرت و انتشارِ آلبوم، همواره به «تدريس» به عنوانِ دغدغه‌اي بزرگ نگاه کند. او حالا بعد از سال‌ها، دوباره به دانشگاه تهران بازگشته که اقبالِ خوبي براي هنرجوياني است که اين روزها در آن دانشگاه درس مي‌خوانند. مسترکلاس‌هايش هم با همان قدرتِ سابق در حالِ اجراست و همين روزها اپليکيشني طراحي کرده است که مي‌تواند طيف وسيعي از علاقه‌مندان سنتور را پوشش دهد و به قولِ خودِ «آقايي» از قدمهاي نخست آموزش سنتور تا مباحث حرفه ايي همچون «بداهه پردازي» قدم به قدم هنرجويان را همراهي ميکند. او «باز عشق» را آماده‌ي انتشار دارد و خودش را براي اجراهايي ديگر آماده مي‌کند. در اين گفت‌وگو درباره‌ي همه‌ي اين مسايل با او سخن گفته‌‌ايم و هر لحظه بيشتر يادمان مانده است که موزيسينِ روشنفکرِ دغدغه‌مند چه خصوصياتي دارد:
قبل از شروع هر بحثي، در اين باره توضيح مي‌دهيد که مشکلي که براي دستتان پيش آمده بود به طور کامل مرتفع شد؟ اين روزها وضعيتش خيلي بهتر است. فکر مي‌کنم رفت و آمدِ من به بيمارستان براي انجامِ فيزيوتراپي و مراحلِ درماني، يکي از منظم‌ترين برنامه ها‌ي زندگي‌ام از ابتداي عمرم تا حالا بوده است. (خنده) حتي مدرسه‌ هم تا اين اندازه دقيق نرفته بودم.
فيزيوتراپي چند جلسه طول کشيد؟ فکر مي‌کنم حدودِ 150-140 جلسه شد. کادر بيمارستان هم بسيار خوب بودند و تلاشِ زيادي براي بهبودِ اين ماجرا کردند. الان بخشِ حرکتي برگشته است و تنها بخش حسي کار نمي‌کند که آن را هم با تمهيداتي رفع و رجوع کرده‌ام و به ‌اين ترتيب براي اجراي کنسرت‌ها و ضبطِ آلبوم مشکلي وجود ندارد.
البته آن زمان که هنوز بهبود کامل هم پيدا نکرده بوديد هم کنسرت‌هايتان را برگزار مي‌کرديد و يادم مي‌آيد که تمهيداتِ خاصي هم براي دست گرفتن مضراب و غيره داشتيد. از آنجا که سنتور، سازي است که با حرکت ترکيبي مجموعه‌ ي انگشتان، چرخش ساعد و مچ نواخته مي‌شود، امکانِ نسبتا گسترده‌اي را به نوازنده مي‌دهد تا اگر براي يکي از اين اعضا مشکلي پيش آمد، از ترکيب دو بخش ديگراستفاده کند. براي مثال اگر براي انگشتان من مشکلِ جدي‌تري هم پيش مي‌آمد– چون من اعصاب حسي را زدم نه اعصاب حرکتي را- کماکان مي‌توانستم با مچ و ساعد بنوازم. اتفاقا در مسترکلاس آخري که در شهرستان يزد رفتم، يکي از هنرجويان به علت حادثه ي تصادف، قطعِ نخاع شده بود وانگشتان دست راستش توان حرکتش را از دست داده بود، اما مضرابي حلقه اي تهيه کرده بود که اين قدرت را به او مي‌داد تا سازش را با چرخش ساعد بنوازد. اين امکان شايد به اين شکلِ گسترده در سازهاي ديگر وجود نداشته باشد.
اما ما در استايل نوازندگي شما نيز تغييري مشاهده نکرديم. خب همواره شاکله‌ و زيبايي نوازندگي نيز براي من اهميتِ زيادي داشته است. مي‌دانيد کليتِ ماجراي نوازندگي براي من همان مثالِ معروفِ «بمير و بدم» است. (خنده) يعني احساس مي‌کنم هر طوري که هست بايد بنوازم. همينطورشرايط موسيقي ايراني در اين سال‌ها به صورتي است که من فکر مي‌کنم هر اتفاقي هم که براي ما رخ دهد، باز هم بايد کارمان را انجام دهيم.
شما از دانشگاه تهران فارغ‌التحصيل شديد؛ در اين سال‌ها هم گاهي به عنوان استاد در آن حضور داشتيد تا اينکه بارِ ديگر اين روزها حضورِ پررنگ‌تري در اين فضا داريد. در اين فاصله هم مدام به برگزاري مسترکلاس در شهرستان‌هاي مختلف پرداخته‌ايد. چرا تدريس در شخصيتِ موسيقايي «سيامک آقايي» تا اين اندازه اهميت داشته است؟ همان‌طور که شما اشاره کرديد، پيش از اين نيز من يک‌بار در زمان رياستِ استاد طلايي هم به دانشگاه دعوت شدم و فکر مي‌کنم دو يا سه ترم به عنوان استاد مدعو دوره‌ي ليسانس و فوق ليسانس در آنجا حضور داشتم و نتايج جالبي هم گرفتم. الان براي بارِ دوم توسط خانم دکتر موحد براي تدريس دعوت شده‌ام. حضور در دانشگاه، قبل از هر چيز براي من خاطراتِ شيريني را زنده مي‌کند، يکي از مهم‌‌ترين بخش‌هاي زندگيِ موسيقايي من مربوط به همان سال‌هايي است که در دانشگاه بودم. نظري گذرا بر ليستِ اعجاب‌انگيز اساتيدِ آن زمان گواهي ست برآن دوران فياض و پررونق گروه موسيقي دانشگاه تهران در دهه هفتاد: مرحوم تقي بينش،‌ دکتر مسعوديه، پروفسور مولانا، محمدرضا درويشي،استاد فرهاد فخرالديني، سرکار خانم دکتر آذين موحد و استاد بزرگوارم پرويز مشکاتيان-. اين اساتيد هر کدام در رشته‌هاي تخصصي‌شان تکرارناشدني هستند؛ براي مثال دکتر مسعوديه، ‌بعنوان پدر علم اتنوموزيکولوژي در ايران يا دکترتقي بينش در ترجمه‌ي متونِ موسيقايي قديمِ ما از زبان عربي به فارسي نقش مهمي داشته است و آثاري مثلِ «مقاصد الالحان»‌ يا ديگر کتاب‌هايشان، زمينه‌اي براي فعاليت‌هاي بيشتر توسط اساتيدي مثلِ مجيد کياني شد. به هر حال حضور در چنين محيطي و خاطراتي که من از آنجا دارم، خودش يک افتخار محسوب مي‌شود.
اما لابد شما هم قبول داريد که فضاي دانشگاهِ موسيقي ديگر آن شور و نشاطِ سابق را ندارد. خوشبختانه در حالِ حاضردر نبودِ‌ اين بزرگان تلاش بسياري در جهت تداوم راه آن اساتيد در جريان است. به طور قطع،‌ شرايط کلي دانشگاه، به لحاظ امکاناتي که در اختيار دانشجويان و اساتيد مي‌گذارد از مسايلِ مالي گرفته تا شرايط آزمايشگاهي، فضاي آموزشي، اتاقِ تمرين، کارگاه آکوستيک، کيفيت و کميت سازها و غيره- با کمبودهاي بسياري روبه‌روست؛ اما از آن طرف، پايمردي اساتيدي که نامشان را ذکر کردم و تداوم نظرياتِ تخصصي‌شان در زمينه‌ هاي متعدد موسيقايي،در حال حاضرهم نياز به پيگيري جدي دارد. من به شخصه احساس مي‌کنم که به محيط دانشگاه به نوعي بدهکارم و اگر کوچک‌ترين کاري از دستم بر‌آيد، دريغ نخواهم کرد. مطمئنم که تمام کساني که در آنجا مشغولِ فعاليت هستند، به‌خاطر عشق و انگيزه‌ي عميقِ شخصي‌شان است وشايد دلايلي ديگرکه همين هم سبب مي‌شود تا آنها کماکان به فعاليت در اين عرصه ادامه دهند. براي من هم ماجرا چيزي شبيه به اين است و با وجودِ کنسرت‌ها، ضبط آلبوم و کارهاي عقب‌افتاده‌ي بسياري که دارم؛ اما همچنان انگيزه‌ي بسياري و دلايلي ديگري نيز دارم تا در آن محيط شرايط بهتري را براي آموزشِ دانشجويان فراهم کنم.
شما به استادانِ بزرگي اشاره کرديد که در آن زمان در دانشگاه حضور داشتند؛ اما آيا دانشجويانِ امروزي هم شبيه نسلِ شما هستند؟ در نسلِ شما ما کساني را مي‌بينيم که بعدتر در فرايندِ موسيقي ايران، نقش‌هاي مهمي ايفا کردند؛ اين اميدواري مي‌تواند وجود داشته باشد که اين اتفاق در دانشجويانِ امروز هم رخ دهد؟ بگذاريد کمي اميدوارانه به اين ماجرا نگاه کنيم، من فکر مي‌کنم ما بايد فارغ از نگاهي که متاثر از نوعي «نتيجه‌‌گرايي» درباره‌ي سوژه‌ي مورد آموزش است، در اين زمينه تلاش کنيم.
فارغ از اينکه اين دانشجويان انگيزه‌ي پذيرش آنچه شما به آنان آموزش مي‌دهيد را دارند يا خير؟ بله، کاملا فارغ از اين نگاه. ما نبايد به دنبالِ بازتاب و بازگشت باشيم. مي‌دانيد اين کارتدريس و تعليم، چيزي شبيه به عشق «يک‌طرفه» است. من گاهي براي دانشجويان به هنگام تدريس و توضيح، در چنان فضايي غوطه‌ور مي‌شوم که انگار کسي روبه‌رويم نيست، انگارکه دارم با معشوقي ناپيدا گفتگو مي‌کنم. مثلا بارها پيش آمده وقتي مي‌خواهم درباره‌ي ويژگي هاي يکي از موسيقي‌هاي محبوبم – براي مثال آستانِ جانان يا چاووش 8 يا .. صحبت کنم، چنان اوجي مي‌گيرم و با هيجان درباره‌ي في المثل دقايقِ‌ اجرايي، انتخابِ شعر، تفسيرِ استاد، نحوه‌ي انتخاب گوشه‌ها، مدولاسيون، تغييرات احتمالي ريتم، نحوه‌ي صدابرداري و حتي اشتباهات گذري پيش آمده در ضبط زنده ي آن سال هاي دور توضيح مي‌دهم که انگار غرق در لذت زيبايي ها و دنياي جزئيات موسيقي ايراني، از خود بي‌خود شده ام. بعضا پيش مي آيد که به خود مي‌آيم؛ از برخي چهره ها نگاه بي تفاوتي تراوش ميکند.بعيد نيست براي لحظاتي عميقا احساس سرخوردگي يا تنهايي هم بسراغم بيايد.الان ديگر خوشبختانه بسيار کمتر از گذشته در چنين موقعيتهايي قرار ميگيرم و اين اواخري مخاطبانم با انرژي کلام و منظور من از موسيقي آشنايي بيشتري پيدا کرده اند. نظري ميگويد شايد که برخلافِ نسلِ ما، من با بخشي از نسل جواني سروکار دارم که اين جزييات و اين حس برآمده از هنر ناب موسيقي دهه هاي گذشته را قلبا به خوبي درک و دريافت نکرده اند. البته شايد با توجه به فضاي درهم برهم و ارائه ي پر زرق و برق موسيقي هاي امروزي و‌آزمون و خطاهاي موزيسين هاي هميشه در صحنه، در جهت جلب حداکثري مخاطب عام، بايد به آنها حق داد.
حق مي‌دهيد؟ معذرت مي‌خواهم شما به اين نکته اشاره داشتيد که اميدوارانه به ماجرا نگاه مي‌کنيد؛ اما شايد در نگاهِ من اين همه اميد وجود نداشته باشد، چون به نظرم بخشي از غربتِ اثري چون «آستان جانان» به خاطرِ اهميت ندادنِ اين نسل به اين آثار ارزشمند است. من اما حق مي‌دهم، به نظر شما دليل حضور من در دانشگاه در حالي که درگير چندين پروژه ي در حال اجرا و کلي کار عقب افتاده ي ديگر هستم چيست؟ من به موسيقي و تفکر «آستان جانان» اعتقاد دارم و اگربخواهيم شاهد تداوم دستاوردهاي ارزشمند آثاري ازين دست و نسل چاووش در اين دوران نيز باشيم چاره ايي نيست جزسرمايه گذاري بر نسل جوان حال حاضر و ايجاد پتانسيل در ايشان. از طرفي در نظر داشته باشيد که در شرايطي که کليتِ حضور ما به عنوان موزيسين در کشوري مثلِ ايران، مصداقِ «حضورِ کم‌رنگ» که در پاره ايي موارد بيشتر شبيه همان «عدم حضور» است، وظيفه‌مان در بسياري موارد بخصوص در ارتباط با مباحث ساختاري و بنياديني همچون بحث «آموزش» هر روز بيش‌تر مي‌شود.
منظورتان از اين واژه «حضور کم رنگ» چيست؟ پيشنهادتان در اين زمينه چيست؟ اگر بخواهم دقيق‌تر درباره‌ي اين مساله صحبت کنم، بايد بگويم همين اندازه که ما با وجودِ تمامي مشکلاتي که از بيرون به موسيقي ايران وهمچنين آسيب‌هايي که خود جامعه‌ي موزيسين ايراني به پيکره‌اش وارد مي‌کند- اصولا «حضور» داريم، خود قابل تامل است و جاي شکرش باقي. اين حضور اگر قرار نيست پررنگ شود – که اميدوارم بشود- اما نبايد حداقل در عرصه‌ي آموزش، روز به روز کم‌رنگ‌تر شود تا نهايتا روزي تمام آرزوي ما براي تداوم آنچه بدان معتقديم کلا نيست و نابود شود. در چنين شرايطي، زماني که در آستانه نوعي اضمحلال و فروپاشي نبوغ نسلي برگزيده و خاص آنهم از نوع شفاهي و مغضوب آن، قرارميگيريد، چاره اي نميماند جز آنکه هر کس به اندازه‌ي توان و عشق و اعتقادش در جهات گوناگوني چه نظري و چه عملي تلاش کند. بقول دوستي اگر نمي‌توانيم «خورشيد» باشيم، مي‌توان باعث نوري هرچند کم‌سو باشيم؛ قطعا بهتر از تاريکي مطلق است.اين مطلبي که عرض ميکنم از غر زدنهاي رايج اين روزها بهنگام ديد و بازديدهاي دوستانه لابلاي گپ زدنهاي همينجوري، يک مرحله ي اساسي جلوتر است. در ادبيات ما معادل اين وضع را «کورسوي اميد» مينامند! فکر مي‌کنم درست است که حالا ما از حضورِ فيزيکي بسياري ازآن اساتيد محروم هستيم؛ اما حياتِ هنري ايشان به شکلِ ديگري ادامه دارد و اگر اين را به ديگران منتقل نکنيم، کم‌کاري کرده ايم. نمي‌توانيم بنشينيم با پزي خسته بگوييم: «کجا دانند حالِ ما؟». از طرفي مايلم به نکته ايي ديگر نيز در اين بحث اشاره کنم. درست است که امثال ما در کلاس‌هاي استاد مشکاتيان يا لطفي ويا بيشتر بواسطه عشق واهتمام شخصي، مجموعه ايي از نکات و اطلاعات اجرايي موسيقي ايراني را از هر گوشه و کنار در اين سالها جستار هميشگي بدست آورده باشيم، که در شرايط امروز ايران و با توجه به معضلات پيشگفته، صرف «داشتن» و «حمل» اين نکات و ظرائف پشيزي نمي ارزد. فهم عميق اين ماجرا که اصولا «کليت موسيقي نظام مند ايراني» ازپس دوره ايي خلاق و طلايي، شوربختانه رو به افول است ديگر جايي براي نگاهداشت ظرائف پيشگفته و فراموشي عشق و يا پنهان کردنشان در سر و سينه نمي ماند. مشکل الان ماها بيشتريافتن راهکارهاي دم دست و مناسب براي انتقال آنهاست، هر اندازه هم که دشوار باشد. اگر من نوعي اينها را با همان عشقي که دريافت کرده‌ام و در اين سال‌ها در وجودم با لذت پرورانده ام، به ديگران منتقل نکنم، به آن خيانت کرده‌ام.
و اين مهم تا دلتان بخواهد «عشق» ميخواهد، ناياب ترين عنصر اين روزها.حقيقت اينست که ما از آن روزگاران شورو مستي موسيقي خاص ايراني بتدريج دور شده ايم و به ناچار در فضاهاي غريب ديگري سير ميکنيم.اديب و شاعر بزرگ «بيدل دهلوي» يا به قول استاد کدکني «شاعر آيينه ها» در شرايط زمانه ي خود، نگاه و نظر بلند و پيشگويانه اش را در يکي از جاودانه هايش اينگونه سروده:
ز بعد ما نه غزل ني قصيده مي ماند ز خامه ها دوسه اشک چکيده مي ماند
کجا بريم غبار جنون که صحرا هم ز گرد باد به دامان چيده مي ماند
در اين چمن به چه وحشت شکسته ايي دامن که مي روي تو و رنگ پريده مي ماند
اين قدرداني شما به اساتيدتان به شکل خاصي نمود دارد؛ آنقدر که ما هر زمان که با شما صحبت مي‌کنيم، اگرچه تصويرِ روشن‌تري از اساتيد به دست مي‌آوريم؛ اما از خودتان کمتر مي‌شنويم. شايد. ببينيد شاگردي کردن از محضر کساني چون مشکاتيان و لطفي يا شاگردي غيرمستقيم از استادي چون شجريان و نيزهمراهي با ديگر بزرگان، در وجودم نيروي زيادي را منتشر ميکند؛ حالا اگر بخواهم آن را تنها براي خودم نگاه دارم و به ديگران فخر بفروشم که: «شما که نديديد، شما چه ميدانيد» بخش زيادي را از آن عشق محروم کرده‌ام. و اينکه اين طرز از نگاه، بسياري را به گوشه‌نشيني و بعضا مهاجرت موسيقايي کشانيده است و در نتيجه «موسيقي مد نظر ما» که برخي دوستان فکر مي‌کنند، دارد به «بي‌راهه» مي‌رود، بتدريج وضعيتِ بدتري پيدا خواهد کرد.
شما هم گمان مي‌کنيد موسيقي دارد به بي‌راهه مي‌رود؟ دوست داشتم براي پاسخ به اين سوال، بمنظور روشن شدن مفهوم «بي‌راهه»، بر روي کاغذي، جهات و بردارهاي گوناگون موسيقي هاي امروز را ميکشيدم تا تصوير خود وضعيت را شرح دهد. اگر بخواهم به صورتِ خلاصه نظرم را عرض کنم، بايد بارِ ديگر به راه اساتيدي چون مشکاتيان، شجريان،شهرام ناظري، عليزاده و لطفي بپردازم. اينها سردمداران و متفکرانِ موسيقي نوين و معاصر ايران هستند که شايد با توجه به خواستگاه نسبتا مشترک شان و جنس فعاليت‌هاي ‌شان، از ايشان بتوان تحت عنوان هنرمندان گروه «چاووش» نام برد. تجميعِ ايده‌ها و عقايدِ اين اساتيد از حدود دهه ي – 50 تا اواسطِ 70- جرياني را ايجاد کرد که اگر برايند آن را «راه» موسيقي جدي اين دوره از تاريخ پر رونق موسيقي ايراني در نظر بگيريم،بنظر مي رسد که جرياناتِ موسيقي حال حاضر در يک جهتِ کاملا مغاير و متفاوت و با اهداف و انگيزه هاي کاملا بي ربطي شکل گرفته اند. البته من هميشه و به احترام عزيزان صحنه تلاش ميکنم تا حد امکان ارزش‌گذاري نکنم، عرض من اينست که مسيررشد و بالندگي موسيقي آن دوره تغريبا بطور کامل متوقف و ماجرا از نقطه ايي ديگر ونه بطور همگرا، بلکه در بردارهايي واگرا بارگذاري شده است.
يعني مقصدِ ديگري براي آن در نظر گرفته شده است؟ بله! و حتي شايد بي مقصدي. به نظر مي‌رسد جريانات کنوني موسيقي به تمامِ اتفاقاتِ خجسته و دست‌ آوردهاي بي نظير و عجيب و غريب آن نسل ،علاقه ايي ندارد و بي‌توجه است و بيشتر «پرسه زدنهاي موسيقايي» را ترجيح ميدهد. البته تاکيد ‌کنم، نمي‌خواهم زحمت و ارزشِ کار اساتيدِ قبل از ايشان را ناديده بگيرم، و ليک باور دارم که دوران «چاووش» و تجربيات يک دهه پس از آن، عصري طلايي براي موسيقي ما به حساب مي‌آيد.
ما مدام اين جمله را مي‌شنويم؛ اما شما چرا چنين ارزشي را براي آن دوران قايل هستيد؟ چون موسيقي‌ در خدمت جامعه بود، موسيقي براي موسيقي نبود و از آن طرف در عينِ اينکه اصالت‌ها و جزيياتي از هنر موسيقي دستگاهي در حدِ قابل توجهي حفظ مي‌شد، اين اساتيد دست به «نوع بسيار خاص از خلاقيت» ‌زدند که بعنوان مثال و تنها بمنظور يادآوري بخشي از مجموعه ارزشهاي متعالي آن مي توان اينگونه اذعان داشت که در طي گذار جامعه وپوست اندازيهاي سالهاي انقلاب، موسيقي نيز تجربه نويني را شاهد بود. جواناني با استعداد و رديف آموخته به ناگاه امکانات جديدي را به مخاطبانشان ارائه دادند: که در لحظه، با توجه به شرايط پيش‌ ‌آمده، اثري بديع خلق مي‌شد، مثلا استاد لطفي «چهارگاه» را براي «خرمشهر» به شکلي نوين در ريتم و ترکيب شعر و موسيقي ارائه ‌داد يا براي فوتِ آيه‌الله طالقاني، «افشاري» فضاي جديدي را تجربه ‌کرد. استاد عليزاده با «حصار» و «سواران دشت اميد»اش چهارگاه و راستپنجگاه نويني را بگوش رساند. و يا استاد بزرگوارم پرويز مشکاتيان با نگرش نوين خود به «در قفس» صبا يا با بازخواني مفهوم «سرود»، «همراه شو عزيز» را سرود و در نمونه ي ديگري ، با انتخاب آگاهانه و خاص گوشه ي «بيداد» و با انتخاب بجاي استاد شجريان از حافظ، به بهترين وغيرمستقيم ترين شکلِ ممکن، شرايط آن روزگاران و فضاي فسرده ي جامعه را به تصوير کشيد و صدها مثالِ ديگر. اين نبوغي که در اين دوسه دهه خرج موسيقي شد، به اندازه‌اي ارزشمند است که شايد برخي مثلِ من به اندازه ي کافي مطمئن شوند که: خب بله! در شرايط فعلي، موسيقي دارد به «بي‌راهه» مي‌رود.
و نمي‌توان چاره ايي هم براي آن متصور شد؟‌ شايد گفتنِ همين صحبت‌ها و انتشارِ اين عقايد، خودش کارگشا باشد؛ هرچند ممکن است بسياري را برنجاند و به مذاقِ خيلي‌ها تلخ بيايد و برخي هم بگويند: «گرخود مي‌زني، بستان بزن» و ... اما مي‌خواهم تنها اين نکته را گوشزد کنم که آنچه به دست آمده، مجموعه‌ي بسيار ارزشمندي است که حداقل اگر موزه ايي هم بدان بنگريد بايد بيشتر حواسمان به آن باشد. بايد نحوه ‌ي آهنگسازي و نگاه موسيقايي آنان دقيق‌تر و موشکافانه‌ تر بررسي شود. شايد لازم است واحدي درسي به نام «آهنگسازي ايراني» با نگاه به فعاليت‌هاي اين اساتيد توسط موزيسين‌هاي مرتبط و علاقمند کنوني شکل گيرد تا در نهايت دانشجوي موسيقي، حداقل چهارچوبهاي هنر آهنگسازي خلاقانه در موسيقي نوين ايران را بشناسد و بداند به چه شکل بوده است؟ من اين ايده را در اولين فرصت پيش رو با اساتيد دانشکده هنرها و ديگراني که مايل به همکاري باشند در ميان خواهم گذاشت. از آن طرف، اي کاش آزمون و خطاهايي که هم‌اکنون انجام مي‌شود، اين تصور را ايجاد مي‌کرد که ادامه‌ي منطقيِ آن به جاي معلوم و مشخصي مي‌رسد؛ اما متاسفانه تجريباتِ‌ امروزي به اندازه‌اي جسته و گريخته و تحتِ تاثيرِ هنرهايي است که من اسم آن را «فانتزي» مي‌‌گذارم که به سختي مي‌توان آينده‌ي روشني براي آن متصور شد. با اين تفاسير، فکر مي‌کنم مجموعه‌ي از دست رفته ي بزرگي را شاهد هستيم.
نسلِ چاووش تغييراتِ زيادي در موسيقي ايجاد کرد. شما به تارنوازي استاد عليزاده در آثاري چون حصار يا سوارانِ دشتِ اميد اشاره کرديد که تغييراتِ بسياري نسبت به کارِ اساتيدشان داشته است؛ چطور است که آن تغييرات مثبت ارزيابي مي‌شود و حالا گاهي هر نگاهِ نويي با بازخوردِ منفي همراه است. بايد ديد «کدام» نگاه نو با بازخورد منفي از جانب «چه کساني» روبرو شده. اين نکته جاي بحث دقيقي ميطلبد. توضيح بيشتر دراين زمينه بسيار پيچيده و تخصصي است و قطعا يکي از مهم ترين اهداف همان پروژه ايست که ذکر کردم .و اينکه همه ميدانيم که هر نوآوري را نميتوان جدي گرفت. مثلا بخش قابل توجهي از نمونه هاي موسيقي هاي «متفاوت» امروزه بوضوح و بعضا به اقرارخود پديدآورندگانشان در حد آزمون و خطاهايي در جهت جلب توجه عامه ظاهر شده و مي شوند. اساتيد که اساطير چاووش! هر کدام سبک‌هاي متفاوتي داشتند و نگاه هر کدامشان به موسيقي با ديگري متفاوت است؛ اگرچه همه‌شان در يک مکتب قرار مي‌گيرند، به هر روي اگر نسلِ چاووش داشت موسيقي ايراني را تغيير مي‌داد، اگر آقاي عليزاده به شکلي تار مي‌نواختند که با استادشان آقاي برومند- متفاوت بوده است، اتفاق بس فرخنده‌اي در موسيقي ايراني رقم خورده که ابعاد تاثيرات آن بر هيچ موسيقيدان و موسيقي دوست ايراني پوشيده نيست؛ که عرض کردم ليست دلايل آن و جزييات و چگونگي خلاقيت نزد اين نسل قطعا نيازمند بررسي هاي کارشناسانه متنوعي در حوزه هاي گوناگوني ست که خود سلسله ايي از تحقيقات جامعي را مي طلبد. حداقل اين را مي دانيم که طرز نگرش اين گروه از موسيقيدانان بيشترين تاثيرات را در ابعاد گوناگون بر نسل هاي بعدي گذاشته است. برکسي پوشيده نيست که مثلا نوآوريهاي استاد عليزاده، از نحوه نگرششان به رديف تا ارايه آثاري همچون «ني نوا» با خودش دستاوردي به همراه داشته که بخش قابل توجهي از نوازندگانِ تارِو آهنگسازان نسل بعد از خود را تحت تاثير قرار داده؛ يا اين يک واقعيت است که نسل‌هاي جديدِ تارنواز عميقا تحت تاثير سونوريته، نحوه‌ي نگرش و جزييات نواختن اساتيد لطفي و عليزاده هستند. همان‌طور که من تحت تاثيرِ استادانم هستم؛ اما نکته اي را همينجا عرض کنم که اين تاثير پذيري بعضا توسط تعدادي پنهان شده ويا اصولا عنوان نميشود که اهميت چنداني ندارد-؛ و اما نکته کليدي اين است که معلوم نيست خطِ سيرِ کنوني به کجا مي‌رود؟ اينطور شده که توليدات موسيقي بيشتر در دست کساني است که «اهلِ عمل» هستند و انگيزه‌هاي گوناگوني دارند که هر چه هست، در جهتِ ادامه‌ي آن نبوغ جمعي اي که درباره‌ي آن صحبت کرديم، نيست.
اما در همين «چاووش»، وقتي سيرِ کاري اساتيد را مشاهده مي‌کنيم، مشاهده مي‌کنيم که در آثارِ متاخرشان، ديگر آن نبوغِ ابتدايي قابل مشاهده نيست. پاسخ به اين سوال آسان نيست؛ بررسي اين مباحث پيچيده است و نياز به «کارشناسي بينابيني» در حوزه هاي گوناگوني از جمله موسيقي شناسي، تاريخ ، جامعه شناسي وحتي روان شناسي دارد ؛ اما اگر بخواهيم عجالتا به شکلِ ساده به آن پاسخ دهيم، بايد به تغييرِ محيط اطراف شان و تغييرات خطوط فکري و مسايلي از اين دست اشاره کنيم؛ درست است که اين اساتيد شايد خودشان هم نتوانستند دوباره شرايطِ گذشته را رقم بزنند؛ اما نمي‌توانيم منکرِ ارزش‌هايي باشيم که در دوره‌ ي بالندگي هنريشان به وجود آوردند. در ادبيات نيز همين مساله رخ داده است. ادبيات ما در قرن هفتم و هشتم با يک اوج بي نظيري روبه‌ روست. يا مشاهده ميکنيم که در دهه‌ي 40 و 50، بسياري از بزرگان شعرنو ايران ظهور مي‌کنند. اتفاقات از اين دست شايد هر چند قرن، يک‌بار رخ ‌دهد؛ به همين علت بنظرم فکر به اين که چرا آن دوران تکرار نشد بي انصافي ست؛ مي‌توانيم به جاي افسوس خوردن، درباره‌ي آن صحبت کنيم تا شايد به نتايجي برسيم. من معتقدم جاي اين نگاه خالي است؛ تمامِ حرفم همين است. يکي از دلايلِ حضورِ من در دانشگاه هم صحبت درباره‌ي اين مسايل است.
حتي اگر وقتِ زيادي از شما بگيرد و مانعِ خلق‌تان شود؟ اين نکته ي درستي است. من شخصا اين نگراني را دارم که اگر در کنارِ کار اجرا، بخواهيم بروي بحثِ آموزش هم متمرکز شويم، مي‌تواند مشکلاتي ايجاد کند.حقيقتي ست سختي هاي کار آموزش، که مدتي ست مرا بسمت شيوه هاي نويني سوق داده. هر چند که اين يک عشق است که بيش از هر کس، خودِ من را ارضا مي‌‌کند، اما نمي‌توان اين مساله را ناديده گرفت که بحثِ آموزش، يکي از موانع جدي بر سر راه خلق و اجراست که نوازنده هاي بسياري را دچار مشکل کرده ست. انتشارِ کار براي من اولويتِ اول است و در يکي- دو سال اخير، بسياري از کارهاي ديگر را ناديده گرفته‌ام تا در زمينه‌ي نشرِ آثارم فعاليت بيشتري کنم؛ به همين خاطر به راه‌هاي ديگري فکر کرده‌ام که جايگزينِ تدريس به شکلِ کنوني شود.
اينکه مي‌گوييد قرار است در زمينه‌ي نشر فعال‌تر شويد، قطعا خبر خوبي است؛ چون شما به طور اصولي در اين زمينه کم‌کار هستيد. مثلا «باز عشق» بايد خيلي وقت پيش از اين منتشر مي‌شد. بله، بخش مهمي از آن به خاطرِ همين تدريس است. من دو روز در هفته در منزلم پذيراي هنرجويان هستم و به تازگي هم که يکي- دو روز در دانشگاه، اواخرِ هفته هم که معمولا عازم کلاسهاي شهرستاهام و يا کنسرت دارم؛ پس طبيعي است که کارِ انتشارِ اثري مثل «باز عشق» دو سال طول بکشد. به هر حال اين دغدغه‌ي خودم هست؛ البته مدتي است به شاگردانم گفته‌ام که کلاس‌هاي شخصي‌ام (که بيست و چند سال است بي وقفه ادامه دارد) ممکن است با حجم کمتري برگزار شود يا به طور کلي در مقاطعي کنسل شود تا بهتر بتوانم به کارهاي شخصي و انتشار آثارم برسم.
داستانِ‌ مدرسه‌ي عالي سنتور – اپليکيشن- هم در همين راستاست؟ بله، به محضِ اينکه اين اپليکيشن به سامان برسد، بخشِ مهمي از کارهاي من در برگزاري کلاس‌ها يا مسترکلاس‌ها مي‌تواند تعطيل و جايگزين شود. ديگر حضور من در شهرستان‌ها لزومي نخواهد داشت. من دراستوديو شخصي ام خواهم نشست وماهانه با شاگردانم در اقصي نقاطِ کشور ارتباط تصويري خواهم داشت . 
اين ايده چگونه شکل گرفت؟‌من تعداد زيادي درخواست براي بحثِ آموزش دارم، براي همين در ابتدا روي شهرستانها تمرکز کردم ودر ادامه متوجه نيازِ شديد هنرجويان حتي در مباني سنتور و کلياتِ موسيقي شدم.ايده‌ي اوليه‌ي اپليکيشن از اينجا شکل گرفت وجوابي براين سئوال بود که چگونه ميتوان به علاقه‌مندانِ اين سازبطور وسيعتري و بدون رفت و آمدهاي طولاني و فرسايشي کمک کنيم.
چرا اين کمبود تا اين اندازه وجود دارد؟ ببينيد حقيقت اينست که ما در بحثِ آموزش در موسيقي ايراني بسيار ضعيف عمل کرده‌ايم، هيچ نهاد و ارگاني هم متولي ارتقاي کيفي اين ماجرا نيست، حتي کسي مسووليتِ نگاه‌داشتِ آنچه وجود داشته است را به عهده نگرفته است، به همين خاطر شما در زمينه‌ي علم موسيقي، با ضعف هاي بنيادي و گسترده‌اي مواجه هستيد. شما اگرسري به محتواي آموزشي علومي همچون علم «پزشکي» يا مثلا «فيزيک» نگاه کنيد، يک مجموعه‌ي دولتي – خصوصيِ وسيع در سطحِ کشور به دنبالِ پيدا کردنِ استعدادها هستند و يک مجموعه‌‌ي عظيم از اساتيد آنها را پوشش مي‌دهد. انواع و اقسامِ دانشگاه هم در انواع رده بنديها در اين زمينه وجود دارد. به همين خاطر است که ما هر روز با چهره‌هاي جديدي در اين علوم مواجه هستيم؛ برخلاف موسيقي که بايد چندين دهه بگذرد تا شخصيتي چون «مشکاتيان» يا «شجريان» شکل گيرد.
توضيح مي‌دهيد که از نظرِ شما مشکلِ آموزش موسيقي در ايران چيست؟‌ببينيد ما دوازده سال، در بهترين سال‌هاي عمرمان با بالاترين گيرندگي آموزشي به مدرسه مي‌رويم تا بعد از طي اين دوران آموزش متمرکز «ديپلم» دريافت کنيم. بايد 18-17 سالِ ديگر درس خواند تا مثلا يک پزشک تربيت شود. حال شما تصور کنيد در سيستم آموزش موسيقي که هنرجو در آن هفته‌اي بيست سي دقيقه استاد مي‌بيند و مابقي هفته به حال خود رها مي شود، چه نتيجه‌اي در برخواهد داشت؟ به همين علل است که فکر مي‌کنم در بحثِ‌ آموزش در موسيقي با مشکلاتِ بسياري مواجه هستيم و اگر در اين ميان احيانا اتفاق خاصي رخ مي دهد، مديونِ نبوغ و همتِ خاص يک شخصِ خاصتر است.من اينطور استنباط کرده ام که استادان ما،در نتيجه‌ي نبوغ و همتِ شخصي خودشان ارتقا يافته و مي بالند و نه در نتيجه‌ي يک سيستمي که برايشان شرايطي فراهم کرده باشد. ايده‌ي اوليه‌ي اين اپليکيشن از همين جا آمده است. ببينيد! من يک سري اطلاعات در حوزه‌ي موسيقي دارم که طي بيست و چند سال جمع‌آوري کردم، از آن طرف يک مجموعه‌ي در حدود – 70 سنتورمختلف- و حدود هزار مضراب در طرحهاي گوناگون با چوبهاي متنوع دارم که البته قصدم بيانِ اين اعداد نيست و به اين علت آن را بيان مي‌کنم که به اين نکته تاکيد کنم که هر کدام از آنها طراحي متفاوت، وزن‌ و شکل‌هاي متفاوت دارند؛ اما هم ‌اکنون من درباره‌ي آنان به يک ايده رسيده‌ام؛ مثلا مي‌‌دانم از اين تعداد مضراب، کدامشان براي نواختن در انواع سبکهاي سنتورنوازي کاربردي‌تر است؛ از آن طرف بعنوان مثال در بحث کوک و ابعاد و فواصل دستگاه‌هاي موسيقي ايراني و يا مبحث جزييات اجرايي مکاتب سنتورنوازي هم اطلاعاتي گردآوري کرده ام که در حدود سال 80 به دعوت راديو فرهنگ بخشهايي از آنرا تحت عنوان «شناخت سبکهاي سنتورنوازي» در راديو توضيح و ارائه داده ام، بخشي از اين اطلاعات را در کلاس‌ها بنابر نياز شخصي هنرجويان در اختيارشان گذاشته‌ام؛ اما اشکالِ اين نحوه‌ي تدريس اين بوده که اين نکات را به يک يا دو نفر مي‌گفته‌ام و حالا با اين اپليکيشن مي‌شود تمامي اين صحبت‌ها را با کيفيتِ بالاتر و با تعمقِ بيشتر براي تعداد زيادي گفت.
چه مباحثي در اين برنامه ارايه مي‌شود؟ از اولين قدم‌هايي که يک هنرجوي سنتور برمي‌دارد تا قدم‌هاي تخصصي تري همچون چگونگي طراحي و اجراي موسيقي و مبحث بداهه پردازي در اين اپليکيشن مطرح مي‌شود. من راهي که بتواند چنين مسيرِ گسترده‌اي را پيش روي مخاطب قرار دهد را در استوديوو با کيفيت صوتي و تصويري بالا ارايه خواهم داد. به هر حال از اين طريق يک فيلم ده دقيقه‌اي از چگونگي در دست گرفتن مضراب براي هميشه در دسترس علاقه مندان باقي مي‌ماند.
اين طرح فقط براي ساز سنتور است؟ بخش‌هاي کليدي و اساسي آن براي سنتور طراحي شده است؛ اما از آنجا که در بسياري از درس‌ها، جزييات اجرايي به شکلِ کامل پرداخته شده است، مي‌تواند براي بقيه‌ي سازها هم قابل استفاده باشد، هرچند ما در حرکت بعدي مي‌خواهيم شرايطي ايجاد کنيم که آموزش ديگر سازهاي موسيقي ايراني نيز توسط استاداني که حرفي براي گفتن دارند، در اين مجموعه قرار گيرد.
قطعات را خودتان اجرا مي‌کنيد؟ بله، در استوديو مي‌نوازم و با کيفيت صوتي و تصويري بالا. اميدوارم با اين اتفاق در طولاني مدت روي سليقه‌ي شنيداري مخاطبان تاثير بگذاريم. بعنوان مثال سونوريته‌ يا شيوه صدادهي سنتوري که ما هم‌اکنون در سطح کلان مي‌شنويم، براي خودش يک معضل است و من اميدوارم که با توجه به تجريباتم، بتوانم صداي درست سنتور را به گوش هنرجو برسانم. ما در سالِ 88 دو استادِ بزرگ سنتور – فرامرز پايور و پرويز مشکاتيان – را از دست داديم و همين سبب شد تا جنس صدا و نحوه‌ي به‌صدادرآوردن اين ساز بسيار فانتزي و عام‌پسند شود و من اميدوارم که از طريق اجراي رديف بتوانم مجددا آن را به سونوريته‌ي اصلي برگردانم. اين شکلِ آموزش در ايران بسيار جوان است و به همين خاطر ممکن است با مسايلي همراه باشد؛ در حالي که در دنيا سابقه‌اي طولاني دارد؛ اما اين مشکلات باعث نمي‌شود که من بخواهم چيزي را عقب بياندازم يا چرايي ماجرا را زير سوال ببرم. اميدوارم به زودي اين برنامه کارِ خودش را شروع کند. همان‌طور که گفتم اين برنامه، ضبط درس گفتارهايي است که يک نوازنده‌ِ سنتور به آن نياز دارد. از چگونه نشستن تا دست گرفتنِ مضراب و بحث‌هاي چگونه کوک کردنِ سازو غيره. درس‌گفته‌‌ها در اين اپليکشن در چند گروهِ مختلف دسته‌بندي مي‌شود. با شيوه صحيح نواختن سنتور شروع مي‌کنيم که شامل سه بخش است. نحوه‌ي نشستن، به دست گرفتن مضراب و شيوه‌ي حرکت مضراب. ما همه چيز را از قدم اول شروع مي‌کنيم و در ادامه کوکِ ساز و دستگاه‌ها وبعد اجراي رديف‌ها را توضيح مي‌دهيم. اجراي کاملي از رديفِ سازي اساتيد صبا و ميرزاعبدالله ارائه خواهد شد وبعد به رديفِ آوازي اساتيد دوامي و کريمي خواهيم پرداخت.
اين امکان وجود دارد که مسترکلاس‌ها هم به صورت آنلاين اجرا ‌شود؟بله همانطور که عرض کردم اميدوارم به تدريج بدون اينکه نياز به حضور فيزيکي در شهرستانها باشد، با آسودگي در خانه بنشينيم و آنچه مي‌خواهيم را از طريق ِ ارتباطات ويديويي آنلاين به گوشِ هنرجويان برسانيم. البته شايد نشود به تمام سوالات پاسخ داد؛ اما قطعا سوالات طبقه‌بندي خواهند شد و ما به بخش برگزيده ايي از آنها پاسخ خواهيم داد؛ همچنين درنظر گرفته‌ايم براي هر فصل يا دو ماه يک‌بار، شرايط حضورِ فيزيکي کساني که در اين اپليکيشن ثبت‌نام کرده‌اند را فراهم کنيم و در سالني در تهران ديدار مستقيم و حضوري داشته باشيم.
اين اپليکيشن تنها مخصوص هنرجويانِ خودتان است؟ خير؛ قطعا در آن يک نگاه جامعي مد نظر هست و تمام علاقه مندان مي‌توانند از آن استفاده کنند.
و بالاخره اينکه «باز عشق» منتشر مي‌شود؟‌اين اثر در مراحلِ آخر است. پشتِ صحنه‌ها آماده شده و فکر مي‌کنم به زودي منتشر خواهد شد. ما اين کنسرت را در بيش از 50 شهرِ ايران اجرا کرديم و بعد ازتدوينِ فيلم و صداگذاري، نگاه اجمالي به پشت صحنه‌ي بسياري از آن کنسرت‌ها، خاطراتي را در ما زنده کرد و با خودمان فکر کرديم که مي‌توانيم در بخش پشت صحنه از آنان استفاده کنيم، همين هم کارِ ما را چند ماهي عقب انداخت اما براي خود من جالب بود، هم به خاطرِ حس و حال بعضا متفاوتي که در اجراها وجود داشت و هم اينکه متوجه شدم که چقدر اين رپرتوار را در طولِ مدتي که روي صحنه برده‌ام، تغيير داده‌ام.
ممکن است قبل از پايان سال منتشر شود؟‌اثر آماده خواهد شد؛ اما انتشارِ آن و تصميم‌گيري درباره‌ي اينکه اسفندماه منتشر شود يا ارديبهشت ماهِ سالِ آينده، ديگر به عهده‌ي ناشر است. حالا که آن پروژه دارد تمام مي‌شود، حسِ عجيبي دارم، حتي فکر مي‌کنم دلم برايش تنگ خواهد شد. با کامران عزيز هم که صحبت مي‌کرديم، چنين نظري داشت؛ اما در کل بخش جذاب براي ما اين بود که مي‌شود با يک سنتور و تمبک و بدون خواننده‌اي شناخته شده، در اين تعداد شهر و براي اين تعداد مخاطب به اجراي برنامه پرداخت. همين امر مي‌تواند انگيزه‌اي براي ديگر دوستان باشد که خوشبختانه بوده و تاکنون نيزالهام بخش فعاليتهايي نيز بوده است.
جز «باز عشق» پروژه‌ي ديگري نيز در دست داريد؟‌بله، يک گروه نوازي در دستگاه شور آماده کرده ام که اول سي‌دي آن ضبط خواهد شد وبعد هم کنسرت‌هايش برگزار مي‌شود. خوشحالم که در اين گروه با نوازندگاني فعاليت دارم که تک‌تک در سازشان مثال‌زدني هستند. من اميدوارم که با برگزاري اين کنسرت‌ها، بتوانم در عرصه‌ي هنر گروه‌نوازي حرکت نويني را آغاز کنم،مشخصات موسيقايي اين گروه در ادامه‌ي طرز نگاهي است که دو سه دهه ايست از آن دور شده‌‌ايم و به همين خاطر براي من اهميت بسياري دارد.
> اين گفت و گو را به صورت ويديويي اينجا ببنيد

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۵۷۶۵۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خطری که از بیخ گوش ستاره پرسپولیسی گذشت!

آفتاب‌‌نیوز :

تراکتور تبریز به رغم جذب ستاره‌های نام‌دار و اسم و رسم‌دار نتوانست با سرمربی اسپانیایی خود انتظارات را برآورده کند.

مالک و مدیران باشگاه تراکتور پس از شکست سنگین ۴ بریک خانگی برابر ذوب آهن اصفهان، تصمیم خود برای قطع همکاری با پاکو خمس گرفتند. طرفین در نهایت بر سرفسخ قرارداد توافقی به توافق رسیدند تا داستان پاکو خمس اسپانیایی با تراکتور تبریز به رغم داشتن قرارداد سه ساله به پایان برسد.

پس از فسخ قرارداد سرمربی اسپانیایی با تراکتور، اخبار موثقی مبنی بر مذاکره باشگاه تبریزی با یحیی گل‌محمدی در رسانه‌ها منتشر شد. گل‌محمدی شاید بدش نمی‌آمد به تبریز برود، اما این قضیه منتفی شد و به سرانجامی نرسید، در صورتی که اگراو به تبریز می‌رفت، بدترین خبر ممکن برای سیامک نعمتی بود!

لطفا تعجب نکنید! سیامک نعمتی بعد از دو فصل پرفراز و نشیب، در پایان فصل گذشته بالاخره قراردادش را با پرسپولیس فسخ کرد و از این تیم جدا شد. او بعد از سال‌ها حضور در این باشگاه و کسب ۱۲ جام، درحالی که دیگر در فهرست یحیی گل‌محمدی، سرمربی پرسپولیس، جایی نداشت از این تیم جدا شد.

جدایی سیامک از پرسپولیس که به خواست یحیی انجام شد، واکنش سعید نعمتی، برادر سیامک را به همراه داشت. او در یک استوری تندوتیز به یحیی تاخت و به این مربی اتهام زد که، چون سیامک از نسل بازیکنان برانکو است جایی در برنامه‌های یحیی ندارد! برادر سیامک نعمتی گل‌محمدی را متهم به مخالفت با بازیکنان برانکو کرد و نوشت: من بهت تبریک می‌گم، چون تو هرجا بری بازی کنی به تیم ملی دعوت میشی. مهم اینه همه میدونن تو کی بودی و چیکار کردی. رو سیاهیش میمونه واسه یحیا جون لجبازه و اولین بارش نیست از این کارا می‌کنه و با بزرگترای تیمش لج می‌کنه، چون شما از نسل برانکو هستید و مردم اینو خوب میدونن که تو واسه پول نرفتی، چون عاشقی. زنده باد پرسپولیس کبیر (سیا برمی‌گرده).

همچنین همسر سیامک نعمتی هم به سرمربی سابق پرسپولیس طعنه زد. او تنها چند کلمه در استوری‌اش نوشت و هیچ نامی از یحیی به میان نیاورد، اما کلمه سنگینی را به کار برد و از واژه‌ای بهره برد که ریشه در باور‌های کهن مردم ایران دارد: «آه کشیدن»! او در استوری‌اش به نوعی آه کشید تا نشان دهد تا چه اندازه آرزومند و مشتاق دیدن وضعیت پرسپولیس و یحیی گل‌محمدی در بازی‌های پیش رو است ...!

منبع: خبر ورزشی

دیگر خبرها

  • جشن تولد 30 سالگی سیامک نعمتی در تمرین تراکتوری ها (+عکس)
  • جشن تولد 30 سالگی سیامک نعمتی در تمرین تراکتوری‌ها
  • جشن تولد سیامک با شیطنت تراکتوری‌ها (عکس)
  • خطری که از بیخ گوش ستاره پرسپولیسی گذشت!
  • آقایی: استقلال با حواشی پیرامونش امتیاز از دست می دهد/پرسپولیس نفت را دستکم نگیرد
  • چرا برخی از مردم یک گوشی "صامت" را به یک گوشی "هوشمند" ترجیح می‌دهند؟
  • این بازیکن برای حضور در تیم ملی تغییر چهره داد!
  • برای کنسرت پایتخت آماده‌ام/ قصه همکاری با مهیار علیزاده
  • حرکت به سمت تولید ناب؛ راهبرد اصلی شرکت زامیاد در سال ۱۴۰۳/ معرفی دو محصول جدید زامیاد به بازار
  • عملیات نجات آقایی مقابل تراکتور (عکس)