آقاي شهردار عاشق شهادت بود
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۶۸۳۴۵۱
خبرگزاري آريا - اروميه- ايرنا- آقا مهدي با پيروزي انقلاب اسلامي نقش فعالي در سازماندهي سپاه داشت و مدتي هم دادستان دادگاه انقلاب و پس از آن شهردار اروميه شد اما آقاي شهردار عاشق شهادت بود و يک روز پس از ازدواج به سوي جبهه شتافت.
به گزارش ايرنا مهدي باکري هنگام ازدواج شرطي بجز اطاعت از دستور الهي و پيروي از خط امام خميني (ره) نداشت و حلقه طلايي به قيمت 800 تومان براي همسرش خريد و يک جلد کلام الله مجيد و کُلت کمري اش را به عنوان مهريه تعيين کرد و درست روز بعد به جبهه رفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آقاي شهردار به اندازه اي عاشق شهادت بود که وقتي در اسفند 1363 به زيارت امام خميني (ره) رفت، در آنجا از آيت الله خامنه اي خواهش کرد که از امام بخواهد که دعا کند تا شهيد شود.
آقا مهدي در 30 فروردين 1333 در شهرستان مياندوآب ديده به جهان گشود؛ فرمانده لشکر 31 عاشورا بود و 25 اسفند 1363 در منطقه عملياتي بدر در شرق دجله به فيض شهادت نائل آمد.
يادمان اين شهيد مفقود الاثر براي تسلي خاطر خانواده و مردم آذربايجان غربي در باغ رضوان اروميه واقع است؛ ` کوله باري که پيش ما مانده است / يادگاري است کز تو جا مانده است / آن تن پاک تر ز عطر نسيم / کس چه داند که در کجا مانده است `.
سخن گفتن از زندگي پربار و شکوهمند شهيد مهدي باکري آسان نيست و قلم را ياراي آن نيست که آن همه عظمت و توانمندي اين شهيد بزرگوار را با کلمات معمولي به رشته تحرير درآورد؛ آنچه در اين گزارش مي آيد برشي کوتاه از زندگي پربار اين شهيد والامقام است.
سردارشهيد باکري در دوران نوجواني و جواني در کارهاي کشاورزي در کنار درس و مدرسه، به پدرش ياري مي رساند و حتي در مواردي با وجود اينکه امتحان رياضي داشت، مجبور مي شد که هلوهاي چيده شده را به شهر ببرد و مخارج باغ را تأمين کند.
او در دوران دبيرستان با مسائل سياسي آشنايي عميقي پيدا کرد؛ در آن شرايط دشوار مبارزه که احزاب و سازمان هاي الحادي، انحرافي و التقاطي در اکثريت بودند، با هوشياري و درايت انديشمندانه راه صحيح مبارزه را انتخاب کرد؛ وي در مبارزه حق عليه باطل، برادر کوچکتر خود آقا حميد را در کنار خود داشت.
دوران تحصيل در مقطع ابتدايي و دبيرستان را با وجود تاثر روحي ناشي از فوت مادر عزيز و شهادت برادر بزرگوارش را با موفقيت پشت سر گذاشت و در رشته مهندسي مکانيک مشغول تحصيل در دانشگاه تبريز شد.
وي به محض ورود به دانشگاه، مبارزه با رژيم ددمنش پهلوي را در کنار ساير دانشجويان شروع کرد و در مسير مبارزه بر خلاف بعضي ها که چشم بسته اسير شعارهاي کاذب گروهک ها مي شدند، همواره سعي کرد مسير مبارزه اش منطبق با معبر نوراني ولايت باشد.
بعد از فارغ التحصيلي به عنوان افسر وظيفه مشغول خدمت سربازي شد اما با فرمان حضرت امام مبني بر خارج شدن سربازان از ارتش از پادگان فرار کرد؛ براي سربازان ديگر هم که قصد فرار از سربازي را داشتند پول و امکانات فراهم کرد تا به فرمان امامشان عمل کنند.
بعد از پيروزي انقلاب با تشکيل سپاه به خيل اين عاشقان سبزپوش درآمد، در سازماندهي و ساخت اوليه سپاه نقش بالايي داشت. در کنار فعاليت هاي نظامي اش، در سنگر جهاد سازندگي و شهرداري نيز ماه ها براي رفاه مردم و تزريق پاکي ايثار به محيط کار تلاش کرد.
شهيد باکري رشادت هاي بي مانندي در عمليات هاي بزرگ فتح المبين، مسلم بن عقيل، بيت المقدس و رمضان از خود نشان داد که ايثارگري اين شهيد در حماسه هاي خونين هرگز از صحيفه دفاع مقدس پاک نخواهد شد.
«حصر آبادان بايد شکسته شود» ندايي که از مراد و پير خود شنيد و از نوع نغمه «هل من ناصر ينصرني» بود و به زيبايي صحنه کربلا تفسير شد.
اين ندا مهدي را به جنوب کشاند؛ به ديار هويزه مظلوم، خونين شهر تپيده در خون، دزفول مقاوم هدايت کرد و با اين سفر، غرب و جنوب به هم پيوستند؛ از پيرانشهر تا آبادان براي مهدي صحنه پيکار شد.
شهيد مهدي باکري، در جريان مبارزات خود با طاغوت و طاغوتيان، تنها به سخن گفتن و تئوري پردازي اکتفا نکرد بلکه در عمل به مبارزه مسلحانه با رژيم با چنگ و دندان مسلح پرداخت.
با تقبل خطرات بي شمار با جريان هاي مسلح اسلامي در خارج از کشور تماس گرفت و بارها از کشور خارج شده، اسلحه و مهمات مورد نياز مبارزان اسلامي را به کشورمان وارد کرد.
با پيروزي انقلاب رسالت انقلابي در مقابل توطئه ها و دسيسه هاي استکبار جهاني و ضدانقلاب داخلي عليه انقلاب نوپا به پا خاست و از کردستان تا خوزستان در وجب به وجب سرزمين ايران اسلامي حماسه ها آفريد.
شب عمليات بزرگ خيبر فرا رسيد و آقاي شهردار وضو گرفت و بسيجيانش را يک يک از زير قرآن عبور داد تا در بارش بي امان توپ و خمپاره، خون غنچه ها را از رهگذر طوفان برهاند.
او که دلش در گرو عهدي بود که با قهرمان بزرگ کربلا بسته بود، بوي وصل، او را به فضاي عشق کشيد.
آري آن کس که در مکتب عشق حسين (ع) درس شيدايي و عاشقي آموخته باشد، خوب مي داند که جان سپردن در پاي دلدار عالمي دارد.
ناگاه گلوله اي رسيد و در سر پرشوري که سوداي کربلا داشت، فرو نشست و گردني را که از بند همه تعلقات جز بندگي خدا آزاد بود، انداخت و عاشقانه در خون خويش فرو غلطاند.
مهدي که در آن سوي دجله اين ميعادگاه دلدادگان به تير خصم به خاک افتاده بود، جنازه اش را با قايق انتقال دادند ولي پيکرش به تبعيت از پيکر صد پاره مولايش دگر بار با شعله شرري صد پاره شد؛ خاکسترش آرام آرام در ميان آب فرو رفت و در وادي گمنامي در هاله اي از نور محو شد.
** دوران مبارزه با عناصر ضد انقلاب
آقا مهدي در شرايطي فرماندهي عمليات سپاه اروميه را به عهده گرفت که بجز شهر اروميه و حوالي آن، بقيه مناطق در تصرف عناصر ضد انقلاب بود.
او از همان آغاز کار با آن تفکر و درايت قوي نظامي در انديشه پاکسازي منطقه و مشغول برنامه ريزي بود؛ براي تحقق اين هدف به سازماندهي و آموزش نيروهاي عملياتي سپاه اروميه پرداخت.
شهيد بزرگوار به هنگام نزديکي زمان يکي از عمليات پاکسازي، با وجود ناامني منطقه و حضور گسترده عوامل ضد انقلاب، با لباس عادي و به اتفاق چند تن از برادران پيشمرگ مسلمان کرد و واحد اطلاعات سپاه جهت شناسايي منطقه سيلوانا و ساير مناطقي که نياز به شناسايي داشت، عزيمت کرد.
اين شناسايي ها بارها انجام شد و هر بار شهيد مهدي باکري وظيفه سنگين و پر مخاطره عزيمت به مناطق آلوده و ناامن را خود به عهده مي گرفت.
شهيد مهدي باکري، فرماندهي هميشه در ميدان رزم بود و دائم سلاح در دست داشت و تجهيزات انفرادي مربوط به خود را، خودش حمل مي کرد.
تحت هيچ شرايطي دستپاچه نمي شد و با آرامش خاطر فرمان مي داد؛ محبوبيت عجيبي در دل همرزمانش داشت و افراد تحت فرماندهي اش شيفته بزرگواري و سادگي او بودند.
فرماندهان عشاير کرد که در زمينه جنگ هاي چريکي مجرب و کارآزموده بودند و با جغرافياي منطقه آشنايي کامل داشتند در مقابل تدابير عالي و ماهرانه طرح هاي انديشمندانه اين شهيد گرانقدر دچار شگفتي و سرگشتگي مي شدند و نظرهاي او را که اغلب قرين و منتج به پيروزي بود را با جان و دل مي پذيرفتند.
** آقا مهدي از ديدگاه همسرش
همسر مهدي باکري در خاطراتش چنين نقل مي کند: `هميشه صبورانه و آرام با مشکلات برخورد مي کردند و وقتي حميد آقا( برادرش) در عمليات خيبر شهيد شدند، آقا مهدي اهواز بودند.
من همراه خانواده حميد آقا به اروميه آمدم و تا چهلم ايشان آنجا بوديم ولي خبري از آقا مهدي نبود؛ حتي سري به ما نزد تا لااقل تسليت بگويد.
فقط در طي نامه اي که فرستاده بودند، شهادت حميد آقا را تسليت گفته بودند و بعد از آن من مطمئن بودم که پس از شهادت حميد آقا، مهدي هم شهيد مي شود؛ اين علاقه و عشق 2 برادر، اين را روشن مي کرد.
اين دو برادر در تمام مراحل زندگي با هم بودند و در دوران جنگ هم مهدي که جبهه رفت، حميد آقا هم بعد از چند ماه همراه خانواده اش به اهواز رفتند.
وقتي بعد از شهادت حميد آقا، مهدي را ديدم به جاي اينکه من او را دلداري بدهم که برادرش شهيد شده است، او به من دلداري مي داد و من گريه مي کردم و مهدي صبورانه و آرام به من تسلي مي دادند که چرا گريه مي کني؟
ايشان هيچ موقع از شهادت خود چيزي بر زبان نمي آورد و هميشه مي گفت: «بادمجان بم آفت ندارد» منظورش اين بود که من لياقت شهادت را ندارم و اين برخورد مهدي بعد از شهادت برادرش خيلي جالب بود.` آشنايان ره عشق در اين بحر عميق * غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده`
به گزارش ايرنا `داوود اميريان` در کتاب `آقاي شهردار` که بر اساس زندگي شهيد مهدي باکري نوشته، آورده است: ` باران تازه قطع شده بود و مهدي از پنجره اتاقش به خيابان نگاه ميکرد.
جويها لبريز شده و آب در خيابان و کوچههاي مجاور سرازير شده بود؛ مهدي پشت ميز نشست و پرونده را که مطالعه مي کرد، بست.
در اتاق به صدا در آمد و نورالله وارد اتاق شد اما هول کرده بود و مهدي بلند شد و گفت: `چه شده نورالله؟ ` نورالله که پيشاني اش را پانسمان کرده بود با هول و ولا گفت: `سيل آمده آقا مهدي سيل `.
`مهدي سريع گوشي تلفن را برداشت و چند دقيقه بعد گروههاي امداد به سرپرستي مهدي به سوي محله مستضعف نشيني که گرفتار شده بود راهي شدند.
تمامي محله را آب پوشانده بود و حجم آب لحظه به لحظه بيشتر مي شد؛ مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمي که خانه و زندگيشان اسير آب شده بود، مي آمدند.
آب در بيشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود و سقف چند خانه هوار شده و تيرک هاي چوبي بيرون زده بود؛ گل و لاي و فشار شديد آب، گروه هاي امدادي را اذيت ميکرد.`
` مهدي پرجنب و جوش به اين سو و آن سو مي رفت و به امدادگران دستور ميداد؛ چند رشته طناب از اين طرف تا آن طرف خيابان کشيده شد. مهدي و چند نفر ديگر طناب را گرفتند و در حالي که فشار آب مي خواست آنها را ببرد به سوي ديگر خيابان رفتند.
چند زن و کودک روي بام رفته بودند و هوار ميکشيدند؛ نيروهاي امدادي با سعي و تقلا به کمک سيل زدگان که وسايل ناچيز خانهشان را از زير گل و لاي بيرون ميکشيدند، شتافتند.`
`مهدي به خانه اي رسيد که زني در حياطش فرياد ميکشيد و وقتي آقا مهدي در راهل داد، آب تا بالاي زانوانش رسيد. پيرزن به سر و صورت ميزد. مهدي گفت: چه شده مادر؟ کسي زير آوار مانده؟ پيرزن که انگار جان تازه گرفته بود با گريه و زاري گفت: قربانت بروم پسرم. خانه و زندگيام زيرآب مانده. کمکم کن.
آقا مهدي به کمک چند نفر ديگر وسايل خانه را با زحمت بيرون کشيدند و روي بام و گوشه حياط گذاشتند. پيرزن گفت: جهيزيه دخترم که با هزار بدبختي جمع کرده ام، در داخل زيرزمين مانده است. آقا مهدي رو به احمد و هاشم که به کمکش آمده بودند، گفت: يا الله جلوي در خانه سد درست کنيد، زود باشيد.`
` احمد و هاشم سدي از خاک جلوي در خانه درست کردند و راه آب بسته شد؛ مهدي به کوچه دويد و وانت آتش نشاني را پيدا کرد و به طرف خانه پيرزن آورد.
چند لحظه بعد شيلنگ پمپ در زيرزمين فرو رفت و آب مکيده شد تا آب زيرزمين لحظه به لحظه کمتر شود؛ مهدي غرق گل و لاي بود و پيرزن گفت: خير ببيني پسرم. يکي مثل تو کمکم مي کند و آن وقت شهردار ذليل شده از صبح تا حالا پيدايش نيست مگر دستم بهش نرسد.`
` چند ساعت بعد جلوي سيل گرفته شد. مهدي، پمپ را خاموش کرد؛ پيرزن هنوز دعايش مي کرد و گروه هاي امدادي، پتو و پوشاک و غذا بين سيل زده ها تقسيم ميکردند.
مهدي رو به پيرزن گفت: خوب مادر جان! با من امري نداريد؟ پيرزن گريه کنان دست به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم انشاءالله خير از جواني ات ببيني. دست علي به همراهت و خدا از تو راضي باشد. کاش شهردار هم يک جو از غيرت و مردانگي تو را داشت!
7129/3072
گزارشگر: توحيد محمودپور
انتهاي پيام /*
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۶۸۳۴۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پایتخت زیستمحیطی آسیا مرهون تلاش پاکبانان است
محمدحسن اسدی در آیین تقدیر و تجلیل از پاکبانان سطح منطقه ۷ شهرداری شیراز گفت: عشق، محبت و دوستی در دل پاکبانان موج میزند و با تلاش خود توانستهاند شهر شیراز را بهعنوان تمیزترین شهر کشور، شهر پایتخت زیستمحیطی آسیا و شهری که در یک سال حتی یک روز آلودگی هم نداشته شناخته شود، تبدیل کنند.
او ضمن تشکر از یاوران پایکار شهرداری منطقه ۷ شیراز که پیشقدم هستند، بیان کرد: این منطقه از مناطق کم برخوردار است، اما طی چند ماه گذشته شهرداری شیراز، بزرگراه سرلشکر شهید استوار را به بهرهبرداری رسانید و دو تقاطع شهید استوار ـ نصر شرقی و شهید استوار -خلیجفارس نیز کلنگزنی شد که قول دادیم طی ۱۵ ماه آینده به بهرهبرداری و افتتاح برسانیم و قطعاً امسال و سالهای آینده شاهد اتفاقات خوبی در این منطقه خواهیم بود.
اسدی با بیان اینکه پاکبانان از زحمتکشترین قشر شهرداری هستند، گفت: ما فصل جدیدی در شورای اسلامی شهر و شهرداری شروع میکنیم و آنهم توجه بیشتر به شما پاکبانان است و مسوولان مناطق با استفاده از ظرفیت قانون، برای همه پاکبانان برنامههای مختلف شود.
علی امینی، شهردار منطقه ۷ شیراز نیز گفت: سال گذشته پروژههای متعدد و بزرگ در منطقه ۷ افتتاح و کلنگ زنی شد که در سال ۱۴۰۳ حتماً میتوانیم این پروژهها را تقدیم شهروندان در منطقه کنیم که نشاندهنده همت شورا و شهردار است. اگر پاکبانان و کارگران نبودند، شهر به زیبایی خود نمیرسید.
باشگاه خبرنگاران جوان فارس شیراز