پیام رضا داوری اردکانی به همایش «فلسفه، دین و علم در زیست جهان اسلامی»
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۶۹۸۵۵۷
به گزارش ایکنا؛ در همایش بینالمللی «فلسفه، دین و علم در زیستجهان اسلامی» در دانشگاه وین اتریش، پیام رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران با عنوان «فلسفه اسلامی و ارتباط ایران و اروپا» پخش شد. این پیام تصویری از طریق ویدیو کنفرانس در همایش مزبور پخش شد که مشروح پیام بدین شرح است:
«باسمهتعالی؛
بسیار خوشوقتم که فرصت یافتهام نکتهای چند در باب گذشته و آینده وضع میان فرهنگی فلسفه دوره اسلامی با تأکید بر تفاوتهای این فلسفه با فلسفه استادان یونانی بنیانگذار فلسفه بیان کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میدانیم که فلسفه منشأ چه تحول بزرگی در تاریخ بشر بوده و اثر بزرگی در نزدیک شدن فرهنگها به یکدیگر و ظهور فرهنگ جهانی داشته است. درست است که اندیشه تاریخی در آغاز تفکر فلسفی جایی نداشته و در این اواخر و در دوره جدید ظاهر شده است اما فلسفه از آغاز، به زمان و تاریخ و فرهنگ تعلق داشته است. به آثار افلاطون و ارسطو نظر کنیم تا دریابیم که تفکر آنان اشکارا ناظر به پایدیای یونانی برای طرح بهترین نحوه زندگی در بهترین مدینه ممکن بوده است.
اگر ارسطو گفت الهیات اشرف علوم است زیرا که بیسودترین آنهاست نمیخواست بگوید که الهیات با وجود و زندگی بشر نسبت ندارد بلکه نظرش این بود که کمال آدمی نه در سود و سودا بلکه در گذشت از آنهاست. علم در نظر فیلسوف دانستنیهای پراکنده و جدا از یکدیگر نیست بلکه یک وحدت است و این وحدت از بالاترین تا پستترین مراتب وجود را در بر میگیرد. اسلاف ما در ایران نیز وقتی به فلسفه یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند (و این توجه به فلسفه خود حادثه مهم و قابل تأملی است) در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند.
فلسفه اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که تفاوت ذاتی با یکدیگر داشتند به وجود آمد. تفاوت این دو روح را بعضی فیلسوفان و نویسندگان به صراحت ذکر و تصدیق کردهاند. در فلسفه اسلامی این دو روح به یکدیگر نزدیک شدند و امکان همسخنی پیدا کردند. با توجه به این معنی فلسفه اسلامی یک فلسفه میان فرهنگی است.
بعد از افلاطون و ارسطو و از زمان رواقیان و افلوطین همه فلسفهها میان فرهنگی است. منتهی در زمانی که تفکر دچار افسردگی و جمود و قشریت میشود نیروی میان فرهنگی بودنش را از دست میدهد. اکنون این نیرو رو به ضعف دارد اما هنوز میتوان به آن امید داشت.
کاش اهل فلسفه میتوانستند بنشینند و درباره وضع روحی و فکری جهان توسعهنیافته و نسبت این وضع با جهان متجدد غربی و مخصوصاً در باب شرایط امکان خروج از توسعهنیافتگی تأمل و تحقیق کنند. توسعهنیافتگی مسئله این یا آن منطقه جغرافیایی نیست بلکه سرنوشت جهان کنونی به آن بستگی پیدا کرده است.
توسعهنیافتگی نه صرف یک وضع اجتماعی اقتصادی بلکه یک امر فرهنگی و مخصوصاً میان فرهنگی است. کشورهای توسعهنیافته میان قدیم و جدید ماندهاند و به تفکری نیاز دارند که راه خروج از این وضع را به آنها نشان دهد. به این جهت همه جهان و مخصوصاً ما برای آیندهمان به فلسفه نیاز داریم و از آن نمیتوانیم چشم امید برداریم.
چنانکه میدانید مابعدالطبیعه یونانی در بیرون از اروپا تنها در جهان ایرانی- اسلامی مورد توجه قرار گرفته و با این توجه فلسفهای قوام پیدا کرده که در تاریخ هزار سالهاش در عین تعلق به تعالیم استادان یونانی طرحی دیگر در انداخته است. به همه مسائل مربوط به فلسفه یونانی و اسلامی در صفحات محدود نمیتوان پرداخت. خوشبختانه مسائل فلسفه همه به هم بستهاند و میتوان با ذکر اصول و مبادی فلسفه هر دوران و طرح کلیترین مسائلش جوهر و مقصد آن را درک و گزارش کرد مشکل اینست که وقتی فلسفه به صورت مجموعهای از مسائل و احکام درست درمیآید، دیگر به اصل و آغاز چنانکه باید توجه نمیشود.
استادان فلسفه اسلامی مسائل و مبادی فلسفه خود را میشناسند اما اینکه فلسفه اسلامی بر مبنای کدام اصول و چگونه بنیاد شده است و اساسیترین مسائل آن کدامند و از کجا آمدهاند و مخصوصاً به تحولی که در زبان فلسفه و در تعابیر و قضایا به وجود آمده است، در نظرشان اهمیت چندان ندارد و به آن توجه نکردهاند.
در مقابل بعضی از شرق شناسان و اسلام شناسان نیز فلسفه اسلامی را تقلیدی از فلسفه یونانی دانسته و وجوه اختلاف را به دستکاری در آراء یونانیان (به حکم رعایت اصول اعتقادی اسلامی و حفظ ظاهر) بازگرداندهاند. کاش اینها یک بار از خود میپرسیدند که انگیزه جهان اسلام از توجه به فلسفه چه بود و این طلب از کجا آمد. جای انکار ندارد که فیلسوفان جهان اسلام، فلسفه را از یونانیان آموختند اما در مرحله آموزش متوقف نشدند و به علم آموختنی اکتفا نکردند بلکه با تنفس در هوای جهان خود و در همسخنی با استادان یونانی تفکر کردند و به فلسفهای که با فرهنگ ایرانی- اسلامی تناسب داشت رسیدند.
در این تحول همچنان بحث در وجود و اعراض ذاتی آن بود. یعنی فیلسوفان جهان اسلام هم موضوع و مسائل فلسفه را وجود و اعراض ذاتی آن دانستند اما همه اینها در نظرشان جلوهای تازه یافت. این جلوه با جهان ایرانی- اسلامی و فرهنگ آن مناسبت داشت و به تدریج این مناسبت و توافق به جایی رسید که فلسفه دیگر بیگانه نبود و حتی تعلیم آن در برنامه درسی مدارس دینی قرار گرفت و لااقل در کشور ما بومی شد.
در این بومی شدن طبیعی بود که کسانی جوهر جهانی بودن و میان فرهنگی بودن فلسفه را از یاد ببرند و مثلاً فلسفه دوره اسلامی را نه تطبیق فلسفه با اصول و اعتقادات اسلامی بلکه تفکری به کلی ممتاز از فلسفه یونانی و بی-ارتباط با آن بدانند. در این اختلاف نه آنان که فلسفه اسلامی را یک بازی فکری و کوشش مصلحتاندیشانه دانستند عمق قضیه را درک کرده بودند و نه کسانی که این فلسفه را مستقل میانگاشتند به لوازم آنچه میگفتند توجه داشتند.
فلسفه مجموعه احکام درست درباره اعراض ذاتی وجود نیست بلکه تفکری تاریخی است. فیلسوفان جهان اسلام اگر به اقتضای ملاحظات در فلسفه دخالت کرده بودند، فلسفهشان تعادل و تناسب و نظم نداشت و دوام و اعتبار تاریخی پیدا نمیکرد بلکه مجموعهای ناهماهنگ از مباحث و مسائل میشد که چون بنیاد استوار نداشت کوچکترین باد مخالف آن را با خود میبرد. پس کار فلسفه در جهان اسلام به صرف انتقال و ترجمه آثار فیلسوفان سلف پایان نیافت بلکه این رویکرد تاریخی به تفکر یونانی با تفسیر تازهای که از مبادی شد به پدید آمدن صورت دیگری از فلسفه مودّی شد.
فیلسوفان جهان اسلام مسائل فلسفه یونانی را با نظر به مبادی تازه تفسیر کردند و فلسفهای بنا نهادند که مثل هر صورت دیگری از فلسفه در نظر صاحبانش فلسفه مطلق و جهانی بود. به این قضیه هم توجه کنیم که فلسفه اسلامی در جهان اسلام راهی سخت و دشوار پیمود تا به منزل امن و آرامش نسبی برسد.
فیلسوفان جهان اسلام در برابر مدعیانی که فلسفه را یونانی و بیگانه با حکمت ایمانی میخواندند از کلی بودن و حقیقی بودن فلسفه و مخصوصاً از یگانگیش با دین دفاع میکردند و آن را متعلق به یونان یا به فرهنگ خاص نمیدانستند. متقدمان تفکر تاریخی نداشتند و طبیعی بود که در باب نسبت فلسفه با تاریخ و فرهنگ هم چیزی نگویند.
تقسیم فلسفه بر حسب دورانهای یونانی و قرون وسطی و اسلامی و جدید در دوره جدید صورت گرفته است. در جنب این تقسیم فلسفه هزار ساله جهان اسلام را میتوان فلسفه اسلامی- ایرانی خواند البته کسانی به این اعتبار که بیشتر آثار فلسفی دوره اسلامی به زبان عربی بوده است، صفت عربی به آن دادهاند. اگر تا یک قرن پیش اختلاف در تقلیدی بودن و اصیل بودن فلسفه اسلامی بود؛ در دهههای اخیر نزاع درباره اسلامی بودن و عربی بودن و ایرانی بودن نیز بر آن افراط و تفریط افزوده شده است.
زمانی تعبیر فلسفه عربی بیشتر به کار میرفت و هنوز هم گاهی به زبان می-آید اما در دهههای اخیر صفت اسلامی مقبولیت بیشتر یافته و وجه موجهش هم شاید این بوده است که فلسفه نه در کشورهای عربی و در میان دانشمندان عرب بلکه در جهان ایرانی- اسلامی یعنی در محدودهای میان سیحون و خلیج فارس و سند و شام که زبان اکثریت مردمش زبان فارسی بود پدید آمده و تدوین و تعلیم شده و بسط یافته است.
نکته مهم اینست که زبان اول جهان اسلام زبان عربی بود اما فیلسوفان چون فارسی زبان بودند به زبان فارسی فکر میکردند و به عربی مینوشتند. به هر حال اختلاف نظر در باب فلسفه دوره اسلامی هر چه باشد این اصل در آن مسلم گرفته شده است که فلسفه در عین کلی بودن و جهانی بودنش تعلق ذاتی به یک فرهنگ و شیوه زندگی دارد.
فلسفه اسلامی مثل فلسفه یونانی که به قوام مدینه عادله (انسانی) نظر داشت به جایگاه انسان و زندگی او در یک نظام خدایی اما عقلی میاندیشید. بیان مطلب از این قرار است که فیلسوفان جهان اسلام طرح چیستی موجودات و مفاهیم وجود و ماهیت و علت و علیت و حدوث و قدم و جوهر و عرض و تغییر و حرکت و سکون و نظام مدنی و فضائل اخلاقی را از یونانیان آموختند و به بعضی آراء و افکار اسکندرانیان و به طور کلی مباحثی که در طی پانصد سال پس از افلوطین در تاریخ فلسفه پیش آمده بود کم و بیش دسترسی پیدا کردند.
در اینکه همه فیلسوفان در سراسر تاریخ دوهزار و پانصد ساله اخیر فلسفه را از یونانیان آموختند، تردید نمیتوان کرد اما تفکر و حکمت اعم از فلسفه است و آثار آن همیشه و همواره در همه تاریخها میتوان یافت. مطلب دشواریاب اینست که مباحث وجود و ماهیت و علیت و به طور کلی تفکر بحثی و استدلالی و طرح حکمت عملی و خرد سیاسی آورده یونانیان است.
اگر کسانی یونانی بودن فلسفه را نمیپذیرند، اولاً تفکر و حکمت را با فلسفه و تفکر بحثی اشتباه میکنند و همه انحاء تفکر را در ذیل فلسفه قرار می-دهند و ثانیاً میپندارند که یونانی دانستن فلسفه به معنی قبول استعدادی خاص در قوم و نژاد یونانی است و میگویند فلسفه مختص و متعلق به قوم خاص نیست ولی وقتی گفته میشود فلسفه آورده یونانیان است به هیچ وجه اختصاص فلسفه به یونانیان تصدیق نمیشود. بلکه عرض این حکم بدیهی تاریخی است که یونانیان بخت آن را داشتهاند که فلسفه در تاریخ آنان پدید آمده است.
اگر فلسفه اختصاص به یونانیان داشت میبایست تفکر فلسفی در همان دیار ادامه یابد که چنین نشد. پس بنا را بر این بگذاریم که فلسفه به معنی تفکر بحثی آورده یونانیان است و نه فقط فیلسوفان جهان اسلام بلکه همه اقوام جهان فلسفه را از آنان آموخته و با آن بنای دیگری در زندگی و آینده گذاشتهاند. فلسفه علمی نیست که آن را برای افزودن بر معلومات خود یا به کار بردنش در زندگی هرروزی بیاموزند.
فلسفه درک و بیان نسبتی است که آدمیان میان خود و وجود و زمان و تاریخ میبینند و با این بینش راه خود را مییابند و میپیمایند. فیلسوفان جهان اسلام سخن استادان یونانی را تکرار نکردند بلکه با تلقی تازهشان از وجود و ماهیت طرح تازهای در فلسفه در انداختند. آنها با تلقی تازه از وجود و تعریفی متفاوت که از امکان و ماهیت کردند، راه جمع میان دین و فلسفه را گشودند و احیاناً به بزرگان فلسفه قرون وسطی هم در پیمودن این راه مدد رساندند. وجود مطلق یا مطلق وجود در نظر فیلسوفان دوره اسلامی خدا بود و این خدا با خدایی که ارسطو آن را علت غایی میدانست تفاوت داشت.
فارابی و ابنسینا و سهروردی و ملاصدرا که فیلسوفان بزرگ جهان اسلامند در مورد خدا و موجودات و سیاست نظر متفاوت با نظر ارسطو داشتند. ارسطو خدا را علت غایی میدانست و معتقد نبود که ماهیت موجود، گر چه وجودش ممکن است صرف یک امکان باشد. در نظر او ماهیت، ماهیت موجود است.
فیلسوفان جهان اسلام به وجود و ماهیت و مفاهیم جوهر و عرض و علت و علیت و حتی اقسام چهارگانه علت و فضایل اخلاقی و سیاست مدنی معنی و مقام دیگر دادند. فیالمثل اگر در نظر ارسطو از میان علل چهارگانه علت صوری و علت غائی اهمیت بیشتر داشت، در فلسفه اسلامی علت فاعلی اصل قرار گرفت تا آنجا که هر وقت در فلسفه اسلامی از علیت ذکری به میان میآید اگر قید و صفت صوری و غایی و مادی نداشته باشد مراد علت فاعلی است.
این تفاوتها و مخصوصاً تقاوتی که مدینه فارابی با مدینههای افلاطون و ارسطو داشت هنوز چنانکه باید درک نشده است.یک بار دیگر دو نظر به کلی مخالف و متضاد در مورد نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی را به یاد آوریم. یکی اینکه فلسفه اسلامی هیچ اصالتی ندارد و تکرار حرفهای یونانیان است و نظر دیگر که درست در مقابل آن قرار دارد اینکه فلسفه اسلامی به کلی مستقل از فلسفه یونانی و متفاوت با آن است. بنیانگذاران فلسفه اسلامی از تفاوت چیزی نگفتهاند و نمیتوانستند بگویند زیرا فلسفه درست را یکی و آن هم علم به اعیان اشیاء میدانستند و اختلافها در نظرشان ظاهری و عرضی بود.
من از پنجاه سال پیش سعی کردهام وجه انتقال فلسفه یونانی به عالم اسلام و قوام فلسفه اسلامی را فارغ از آراء مقبول و مشهور درک کنم و وجوه اختلاف و توافق دو فلسفه را مخصوصاً در نسبتی که هر یک با جهان خود دارند دریابم. بسیار دشوار است که مثلاً تفسیر تازه از الفاظ و مفاهیم انتزاعی مانند وجود و ماهیت را به تفاوت دو فرهنگ و دو جهان مربوط بدانیم. ارسطو ماهیت و وجود را در هویتشان از هم جدا نمیدانست و میگفت این دو در هویت متحدند و در تصور از هم جدا میشوند.
اتفاقا فیلسوفان جهان اسلام هم بر همین قولند اما میگویند وجود عارض ماهیت میشود و اگر این عروض نبود ماهیت موجود نمیشد و تحقق نمی-یافت. مهم اینست که این مطلب ظاهراً جزئی، در یک زمینه کلی که در آن خدا دائرمدار همه چیز و علتالعلل موجودات و مدبّر نظم و قرار کارهاست طرح و دریافت شده است. ارسطو که میگفت وجود و ماهیت در خارج یکی هستند و هویت واحد دارند، نمیگفت که یکی عارض دیگری میشود. او میگفت ماهیت هست و اگر نباشد بحث از چیزی به نام ماهیت وجهی ندارد.
در فلسفه اسلامی با طرح عروض وجود بر ماهیت و لااقتضا بودن ماهیت نسبت به وجود و عدم، نظام هستی و جهان بشری همه وابسته به واجب-الوجودند. این تغییر هر چند در جهان اعتقاد به توحید و خلق از عدم، پدید آمده است، طرح و تدبیری نیست که فیلسوفان و متکلمان آن را به حکم مصلحت یا با قصد سازش و جمع فلسفه با دین یا ساختن یک نظام استدلالی برای دفاع از شریعت درانداخته و اندیشیده باشند.
بلکه اقتضای نزدیک شدن تفکر فلسفی به دین و مقدمه و شرط لازم سکونت فلسفه در جهان دینی است. فلسفه دوره اسلامی از فارابی تا ملاصدرا و تا عصر حاضر بر خلاف آنچه بعضی معاصران گفتهاند ایدئولوژی ایرانی- اسلامی نیست بلکه تفکر آزاد است. فیلسوفان در تقریب یا یکی دانستن دین و فلسفه، فلسفه را با میزان دین نسنجیدهاند بلکه دین را با صورتی از فلسفه که در نظرشان آمده است شناختهاند.
به قول لئو اشتراوس اگر در قرون وسطی از الهیات مسیحی در دادگاه فلسفه دفاع میشد، فیلسوفان اسلامی مدافعان فلسفه در محکمه شریعت بودند. فلسفه اسلامی تمهید مقدماتی برای اثبات وجود خدا و تأیید اصول دین اسلام نبوده بلکه در درک مبادی و طرح مسائل عمده آن خدا از آغاز تا پایان حضور داشته است.
با این همه فلسفه اسلامی را با علم کلام اشتباه نباید کرد. کلام و فلسفه دو نحوه و طریقه فکریند که از حیث مبادی و غایت با هم اختلاف دارند و گاهی صرفاً در روش به هم نزدیک میشوند. از ابتدا هم میان فیلسوفان و متکلمان در جهان اسلام اختلاف بوده است. متکلمان بعضی آراء و مطالب فلسفی و مخصوصاً شیوه جدل را از اهل فلسفه فراگرفتند تا بتوانند از اعتقاد دینی خود دفاع کنند. در مقابل فیلسوفان با اینکه طرح فلسفهای درانداختند که در آن خدا دائرمدار همه چیز و اول و آخر و ظاهر و باطن است و کوشیدند که این فلسفه را با دین جمع کنند ملتزم به وحی و کتاب و سنت نبودند بلکه خود را پیرو منطق میدانستند یا به هر حال مدعی پیروی از عقل و برهان بودند.
فلسفه اسلامی در طی مدتی قریب به ششصد سال هرگز تابع علم کلام نبوده بلکه عرفان و کلام را در خود منحل ساخته و با آنها یگانه شده است. چنانکه وقتی به ملاصدرا میرسیم در آثارش همه حوزههای تفکر اسلامی یعنی فلسفه مشائی و اشراقی و علم کلام و تصوّف با هم جمع میشوند.
وقتی به خوبی در سیر فلسفه پس از تعطیلی مدارس آتن و پراکنده شدن آن در مناطقی از آسیا و افریقا و انتقال و استقرارش در ایران تأمل میکنیم به نظر میرسد که در برابر فلسفهای که سقراط به قول خودش آن را از آسمان به زمین آورده بود، دو راه وجود داشت. فلسفهای که در خانه یونانیش مجال استقرار نیافت و پس از تحمل غربت طولانی در مسیحیت و در جهان اسلام وطن گزید به دشواری میتوانست زمینی شود و بنای مدینهای را بگذارد که در آن خرد و دانش و صلاح بشر به هم پیوستهاند و غایتش تأمین صلح و سلامت و رفاه زندگی است پس راه بازگشت به آسمان را پیش گرفت.
امکان اول پس از دو هزار سال که از عمر فلسفه میگذشت دو سه قرن پیش در اروپا به نحوی کم و بیش محقق شد اما در جهان اسلام و در مسیحیت فلسفه کم و بیش مایل به امکان دوم بود یعنی میخواست امانت فراگرفته از آسمان را به همانجا که بود بازگرداند (رومیها فلسفه را میان آسمان و زمین نگاه داشتند و در سایه آن حقوق رومی را تدوین کردند) در طی بازگشت فلسفه به آسمان، فلسفههای قرون وسطای مسیحی و جهان ایرانی- اسلامی فلسفه یونانی را همراهی و بدرقه کردند.
فلسفه در این سیر بازگشت طبیعی بود که بیش از پیش به قلمروی وراء تاریخ بپیوندد. در اینجا از اروپا و در مورد مسیحیتی که ملکوت را به زمین آورد حرفی نمیزنم. آنچه میتوانم بگویم اینست که در فلسفه دوره اسلامی از همان آغاز، فارابی در اندیشه مدینه زمینی- آسمانی بود و هر چه فلسفه اسلامی بسط یافت شأن آسمانی بودن غلبه بیشتر پیدا کرد. فلسفه قرون وسطی هم بیشتر به آسمان میاندیشید.
به این جهت اروپاییان دوران جدید فلسفه را از اسلاف قرون وسطایی خود اخذ نکردند بلکه مستقیماً به سراغ فلسفه و پایدیای یونان رفتند و آن را در تناظر و تناسب با مدینه آزاد انسانی یافتند و چنان تفسیر کردند که تفسیرشان پشتوانهای برای قوام جهان تکنیک کنونی شد. شاید اکنون این تفسیرچندان زمینی شده باشد که پیوندش با آسمان در نظر نیاید و وجودش دیگر چندان وجهی نداشته باشد البته اگر آدمی در زمان پایان مابعدالطبیعه دوباره خود را به آسمان نیازمند بداند و راه آسمان را بجوید شاید کسانی که نسبت به وضع جهان جدید و تاریخ آن تذکر دارند در تفکر دوره اسلامی اشاراتی بیایند که رهآموز زندگی آینده باشد.
در این یادداشت موجز سعی شده است با نظر اجمالی به مبادی و مسائل عمده فلسفه اسلامی، خویشاوندی و اختلاف این فلسفه با فلسفه یونانی بخصوص در نسبتی که هر یک با فرهنگ و زندگی بشر داشتهاند تا حدی معلوم شود. اصول راهنمای نویسنده عبارتست از:
1- فلسفه یونانی ناظر به کمال وجود انسانی در مدینه و رهآموز تربیت اهل مدینه است.
2- فلسفه موسوم به فلسفه اسلامی با دستکاری در آراء افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان پدید نیامده است بلکه اولین تلاقی بزرگ و مهم میان دو فرهنگ و فلسفهای است که با روح جهان ایرانی- اسلامی پیوند دارد.
3- فلسفه دوره اسلامی از آغاز استعداد آن را داشته است که به دین نزدیک شود و با این استعداد و تمایل بوده است که در جمع انحاء تفکر دینی با فلسفه سعی و اهتمام کرده است. این فلسفه با جلوه خدا به عنوان وجود مطلق یا مطلق وجود، آغاز میشود. درست است که در این آغاز بحثی از خدا نیست اما حضور و وجود و علم و قدرتش در مبادی و احکام مابعدالطبیعه و مثلاً در تعریف ماهیت و امکان و علیت و ضرورت مضمر است و بر اساس این تعاریف و اصول است که وجود خداوند و اسماء و صفات الهی اثبات میشود.
4- فیلسوفان جهان اسلام فلسفه یونانی را با نظر به افقی که با اسلام گشوده شده بود، تفسیر کردند و البته در این تفسیر به حکمت نیاکان خود در ایران قبل از اسلام نیز بیاعتنا نبودند. ابنسینا از حکمت مشرقی میگفت و سهروردی جوهر فلسفه خود را فراگرفته از حکمت خسروانی میدانست و بالاخره در قوام فلسفه دوره اسلامی تفکر ایران باستان و تصوف و عرفان از ابتدا دخالت داشته و این دخالت و حضور به تدریج بیشتر شده تا جایی که وقتی آثار فیلسوفان متأخر جهان اسلام را میخوانیم نمیدانیم آنچه می-خوانیم فلسفه است یا کتاب عرفان و تصوف.
5- توجه مسلمانان به فلسفه یونانی و ترجمه و فراگرفتن آن و تأمل و تفکر در معانی و مضامینش یکی از بزرگترین حوادث فرهنگی در اتمام طول تاریخ است. با این حادثه پیوندی که از قدیم میان ایران و یونان وجود داشت در قلمرو فرهنگ و تفکر تثبیت شد و فلسفه قدمی به سوی غایت خود که وحدت جهان انسانی است برداشت.
6- اکنون که تجدد در سراسر روی زمین و در همه جهان گسترش یافته است و همه جهان یکی شده و تقدیر مردم مناطق جهان به هم بسته است، آشنایی با تجدد و اصول آن و درک وضع توسعهنیافتگی حتی از جهت اخلاقی نیز ضرورت و اهمیت دارد. این درک شاید مقدمهای برای گشایش افقی در جهان پر از کدورت و تیرگی و دشمنی و هول و خطر باشد و من که خود را گهگاه در زمره ارسطوییان میبینم به پیروی از استاد معتقدم که جهان کنونی بیش از هر چیز به کیمیای نایاب دوستی نیاز دارد والسلام».
رضا داوری اردکانی
منبع: ایکنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۶۹۸۵۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
در کنگره سازمان همبستگی کشورهای اسلامی در مکه مکرمه
این سازمان از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۶۲ میلادی توسط دولت عربستان سعودی تأمین مالی شدهاست، که این کمک تا سال ۱۹۸۰ به حدود ۱۳ میلیون دلار افزایش یافت. به دلیل بودجه عربستان، اتحادیه بهطور گسترده به عنوان نماینده اصول اسلامی ترویجشده در عربستان سعودی شناخته میشود. بر اساس دستور کار مدرنسازی عربستان سعودی در چشمانداز ۲۰۳۰، این کشور شکل معتدلی از اسلام را پذیرفته که اتحادیه جهانی مسلمانان به دنبال ترویج آن در عربستان سعودی و در سراسر جهان است.دبیرکل آن محمد بن عبدالکریم عیسی است. این سازمان به تبلیغ دین اسلام، تشویق و دعوت به تغییر دین غیرمسلمانان و نکوهش نقد اسلام میپردازد. این سازمان همچنین بودجه ساخت مساجد، کمکهای مالی برای مسلمانان آسیبدیده از بلایای طبیعی، توزیع نسخههای قرآن، و تراکتهای سیاسی بر روی گروههای اقلیت مسلمان را تأمین مالی میکند. اتحادیه میگوید که آنها همه اعمال خشونتآمیز را رد میکنند و گفتوگو با مردم فرهنگهای دیگر را بر اساس درکشان از شریعت ، ترویج میکنند.
هم اکنون که با تغییر رویکرد مقامات والای سیاسی در عربستان ، و محدود نمودن روحانیون افراطی و کوتاه کردن دست آنان در عربستان و نیز سیاست های پیشین افراطی در حرمین شریفین ، موجب گردیده است که در تمام زمینه ها ، از سیاست میانه روی بهره گرفته ، و دیدگان تازه ای نخست به جهان اسلام و مذاهب آن ، به ویژه شیعیان اثنی عشری پیدا کرده ، و از سوی دیگر حاکمان این سرزمین ، در سیاست تازه خود ، سعی بر این داشته و دارند ، که برخلاف گذشته ، گام در مسیر میانه روی گزارده ، و به گونه ای چهره نفوذ اسلام گرایان افراطی در این کشور را تغییر داده ، و دستشان را کوتاه نمایند ، که خوشبختانه در این راستا گام های موفقی برداشته ، که بدون تردید ، این سیاست و اندیشه ، بیش از همه مذاهب اسلامی ، به نفع شیعیان خواهد بود.
هم اکنون سازمان همبستگی کشورهای اسلامی و یا به تعبیر مشهور و عربی آن ، رابطة العالم الاسلامی ، همانگونه که پیش از این اشاره گردید ، با سیاست نوین دولت عربستان ،بهطور گسترده به عنوان یکی از سازمانهای پیشرو در عربستان سعودی که به مبارزه با ایدئولوژی افراطی اختصاص دارد، شناخته می شود. مقامات والا و حاکمان عربستان کنونی ، با در پیش گرفتن سیاست میانه روی ، و ارتباط با تمامی مذاهب اسلامی ، با دیدگاه خوشبینانه ،که بدون تردید یکی از راههای مهم ارتباط گسترده جهان اسلام با یکدیگر بشمار می آید ، سازمان را به دلیل تعهدش به مقابله با نفرتپراکنی، نفاق و خشونت که ارتباط نزدیکی با افراطگرایی دارد، مامور ساخته که دروازه های عملی این اندیشه ، امسال هنگام تشکیل همایش سالانه این سازمان در ماه رمضان در مکًه مکرمه بوقوع پیوست.
دعوت از شخصیت های برجسته شیعه به این همایش ، به عنوان میهمان برجسته و به تعبیری دیگر میهمان شرف ، خود نشاندهنده گام نهادن دولت عربستان و مفتیان آن به سوی میانه روی می باشد.
گفتنی است که شخصیت دیگر حجة الاسلام و المسلمین سید جواد خویی نیز در این راستا از نجف اشرف دعوت گردید ، که وی نیز با سخنان خود در اجلاسیه ، و نیز مصاحبه با تلویزیون رسمی عربستان ، جایگاه حوزه و مرجعیت شیعه ، و دیدگاه های آن را بصورتی زیبا و حقیقت وار بیان نمود ، که بطور کلی تمام این رخدادها ، نشان از تغییر دیدگاه های سیاستمداران عربستان ، در برابر شیعیان بشمار می آید.
اینک پیام حجة الاسلام و المسلمین سید عمار حکیم را در این اجلاسیه سالانه به نظر شما می رسانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
"وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ.
و از میان شما باید گروهی باشند که (دیگران را) به خیر دعوت نمایند و امر به معروف ونهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند. و مانند کسانی نباشید که بعد از آنکه دلایل روشن برایشان آمد، باز هم اختلاف کرده و پراکنده شدند و برای آنان عذابی بزرگ است.
برادران گرامی، حضار محترم
سلام ودرود ورحمت خداوند بر شما باد...
- مایه خوشبختی ماست که در ضیافت پادشاهی عربستان سعودی در جوار بیت الله الحرام، وقبله مسلمانان، و خانه پر برکتی، که آن را مرکزی برای قیام مردم، و مایه هدایت جهانیان قرار داده است، باشیم. خانه ای که حضرت ابراهیم و اسماعیل ستون های آن را بنا نهاده تا همواره پاک و آماده برای طواف کنندگان و قیام کنندگان(نمازگزاران) و رکوع کنندگان و سجده کنندگان باشد. اینجا جایگاه پرورش اسلام و مکان نزول وحی، و خانه دلهاست، آمده ایم تا همزمان با ماه میهمانی خدا، "ماه مبارک رمضان" گرد هم آییم.
در این راستا امسال سازمان همبستگی اسلامی ، حجة الاسلام و المسلمین سید عمار حکیم را بطور رسمی به این کنگره دعوت نمود ، اما از آنجا که ایشان در سفرهای از پیش تعیین شده رمضانی خود ، که با سران کشورهای منطقه داشتند ، متاسفانه نتوانستند خود در این گرد همایی جهان اسلام حضور یابد ، اما نماینده خویش حجة الاسلام سید احسان حکیم را برای ارائه ایراد سخنرانی خود که نکات مهمی را در آن به روحانیون جهان اسلام اشاره داشت ، به مکه گسیل داشته ، و این سخنرانی در جمع حاضرین ایراد گردید.
- همچنین از اتحادیه جهان اسلام ودبیر کل آن جناب آقای دکتر محمد بن عبد الکریم العیسی، که ما را به این گردهمایی نوعی ، با هدف تحقق وحدت مسلمانان و یک صدا کردن گفتار، و تقویت روابط اسلامی و ایمانی آنان برنامه ریزی شده، دعوت کرده است تشکر می کنیم.
- و چقدر ما اکنون به این دیدارها، گفتگوها و بحث های سازنده و جدًی، که پل های ارتباطی و تقویت روابط بین فرزندان امًت یکپارچه اسلامی را بیشتر می کند، نیاز داریم تا ایده ها را نزدیک تر، و افکار را روشن تر، دلها را مهربان تر، وگفتارها رامحکم تر، سازیم. و در یک کلام این دستور خداوند است که در قرآن فرموده: "همانا این امًت شما، امًت واحدی است و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش کنید"، و در جای دیگر فرموده: "و این امًت شما یک امًت یکپارچه است، و من یگانه خدای شما هستم، پس از من بترسید" را جامه عمل بپوشانیم.
- بدون شک اسلام با تمام ایده ها و ارزشهای الهی و انسانیش، از همان ابتدا دینی کامل، تمام کننده و به پایان رساننده تمامی رسالت های آسمانی، در طول حیات بشر بوده است. از زمان پدرمان حضرت آدم (ع)، تا به دوران پیامبرمان حضرت ختمی مرتبت (ص)، اسلام نشان داده است که این فراگیری اسلام، در محافظت از خط رسالت ها و وحی در طول تاریخ، بیانگر قدرت اسلام در نگه داری فرزندان و پیروان و امانت داران آن که متعهد شدند تا ایده آن را با ایمان راسخ و صداقت کامل و عدالت عملی و بیانی، حفظ کرده، و در نهادینه کردن این ایده جهانی تلاش کرده و آن را برای تمامی جهانیان تبیین کنند.
همانا برداشت ها و قرائت های متعدد، تنوع رویکردها، فراوانی ارث، حجم فزاینده میراث، و گستردگی میراث اسلامی و آثار برجسته آن همه و همه، نشانه هایی بر عظمت و جایگاه والای رسالت و رسول خدا و حمایت صاحب رسالت می باشد، تا این رسالت هدف عظیم و گرانقدرش که همانا گسترش ایده توحید و یکتاپرستی است، که می فرماید: "بگویید معبودی جز خدا نیست، رستگار می شوید"، و یکتاپرستی بنابه تعبیر خداوند که می فرماید "پریان و انسان ها را نیافریدم مگر آنکه مرا بپرستند"، یعنی این عبادت، آنان را از تمامی کشمکش ها، خواسته های نامشروع هوای نفس، و هویت های فرعی رهایی داده و آنان را به عبادت یکتای بی همتای و پایدار، که بنی آدم را برابر، آبرومند،پاکدامن و محترم آفریده، تا همواره در حیات جانشین او باشند.
- و هنگامی که به اسلام از دیدگاه رسالت آسمانی و اهداف و عنوان وسیع تر آن بنگریم، آنگاه اختلافات میان ما بسیار ناچیز گشته، و تمام تلاشهای فرعی ما در کنار یکدیگر قرار گرفته، تا در راستای خدمت به رسالت افتخار آفرین پیامبر اسلام و دعوت به وحدت، صلح، گفتار نیک، و زندگی سالم و اندیشه نیک، سازنده ومؤثر خواهد شد، تا با اهداف بلند خود به زندگی انسان عظمت و معنی بخشیده، و به گونه ای باشد که هنگام بازگشت به خالق یکتا مورد عنایت قرار گیرد.
با این ویژگی های سرشار از معانی مختلف، هرگز نمی توان تصور کرد که مذهبی از مذاهب اسلامی، با "جهانی بودن"اسلام و پیام آن تعارض داشته باشد، رسالتی که مسؤولیت آن بر گردن همه ما به عنوان امًت اسلامی یکپارچه، ازهر مذهب، رویکرد، و روشی که داشته باشیم، نهفته شده است.
- و با تکیه به این دیدگاه تکامل یافته اسلامی، همه ما با هم یک مأموریت ایجاد پل های ارتباط، جهت تفاهم، وگفتگوی اسلامی فیما بین مکلف بوده، تا بتوانیم نخست خانواده بزرگ اسلامی خود را، پیش از آنکه با جهان سخن بگوییم نظم وترتیب بخشیده، تا بتوانیم از دیدگاه، منطق، ایده، روحیه، و ارزش های یکپارچه اسلام سخن بگوییم.
- اگر یکدیگر را بپذیریم، و به حقیقت وجود اختلاف گردن نهیم، خواهیم توانست این تکثر وتنوع را مدیریت کرده، و ایمان ما به هدف های والا بیشتر خواهد شد، بطوریکه ما را بیش از پیش به درک مسؤولیت های اسلامی، به دور از هرگونه تعارف، شعار،کشمکش و مانند آنها، ما را به گفتار نیک و کردار نیک و تلاش مشترک رهنمون خواهد کرد.
- برادران گرامی ، از این روی شما را به نکات زیر دعوت خواهم کرد:
نخست : مذاهب اسلامی با وجود تکثر و تنوع آنها، گونه های مختلفی از برداشتهای متنوع از یک نسخه اصلی که مایه آن اسلام، کلام حفاظت شده وحی، قبله
مشترک، و آرمان های اسلامی برگرفته شده اند، وباید بدانیم که اختلاف در برداشت از منابع اصلی، یک امر بسیار طبیعی می باشد.
- بر همین اساس باید مرحله شکً به یکدیگر و تفرقه میان امت یکپارچه را به پایان رسانده، و موافقت گسترده منطقی و عاقلانه خود را با این اختلافات اعلام کنیم، تا آنها را به زمینه های علمی، اندیشه ای، معرفتی تبدیل کرده، و دور از افراد تندرو، جاهل، و مزدورانی که می خواهند جامعه اسلامی را به چالش کشیده و با ایجاد درگیری و نفرت از یکدیگر به تفرقه افکنی دامن بزنند، این زمینه ها را دریچه ای به حل مشکلات تبدیل کنیم.
- اگر نیک بنگریم اختلافات و نظرات(اجتهادات) و گفتگوها در داخل یک مذهب نیز بسیار فراوان است، چه رسد به مذاهب مختلف، این امر می تواند ذهن ها، افکار و پتانسیل ها را به نشر منافع اسلام و تأکید بر چهارچوب های قابل قبول متمرکز کند.
- دوم: امت اسلامی با این جمعیت انبوهش که بیش از دو میلیارد مسلمان را در جامعه های مختلف خود دارد، با وجود این جوانان دانش آموخته، آرمان گرا، با فرهنگ و آگاه، باید رهبرانی داشته باشد که به امًت اهمیت داده، و ضمن توجه به آن گامهای بلندی را در راه ایجاد یک تمدن جهانی با هویت اصیل اسلامی ارائه کنند، تا در کنار دیگر تمدن ها وفرهنگ ها ، این امت بتواند در ساخت جهانی نو، پیشرفته، با دانش و معارف و تجربیات انسانی، شرکت کرده و نشانه ها و آثار وجودی مشارکت آن، آشکار و مؤثر باشد.
- جهان بینی اسلام، و تأکید آن بر آموزش، عقلانیت و تدبًر، نکات و فرصتهای مهمی است که می تواند بار دیگر امت را با رویکرد و قدرت منطق، نه با منطق زور، به قیام وادارد، و زمینه مشارکت، نه درگیری، و براساس همکاری انسانی، نه با رویکرد لا ابالی گری و سر در لاک خود فرو بردن و در ترس ماندن، جامعه اسلامی را فعال کند.
- بیایید ارزشهای صلح، فضیلت، آگاهی، حکمت و عقلانیت را به جهانیان ارائه کنیم، تا اعتماد دیگران به خود را به دست آورده و از روی آوردن آنان به مشارکت، هم افزایی و همکاری با ما را به دست آوریم.
- سوم: چنگ زدن ما به ریسمان الهی، و همکاری ما درکارهای نیک، پرهیزگاری و همبستگی ما در راه برادری، دوستی،و مهربانی، همه ما را همچون دیوار آهنین کنار یکدیگر قرار داده، و هرگونه تحول، آرامش، و شکوفایی را در هر کشور و یا جامعه اسلامی، مایه افتخار، سربلندی، و قدردانی از همه ما می گردد.
- جامعه های ما برای دسترسی به خیر، پیشرفت و شکوفایی باید بایکدیگر همکاری کنند، تا در تمامی کشورهایمان از عدالت اسلامی، و برابری ایمانی برخوردار شویم.
تا به کمک یکدیگر مسیری مشترک، سرنوشتی واحد در راه پیشرفت و شکوفایی داشته، و از بودن در کنار یکدیگر احساس اقتدار کرده، وعزم و اراده ما در داشتن زندگی آبرومندانه دو چندان شود.
پیش از این برای ایجاد یک نوع مشارکت اقتصادی، بازرگانی گسترده، و مضاعف کردن مشارکت های علمی، تکنولوژی وفرهنگی میان کشورهایمان را خواستار شده بودیم، و اینک این دعوت را دوباره تکرار می کنیم، تا در کنار یکدیگر از نتایج و ثمرات این مشارکت ها و خیراتش بهره مند شویم.
-چهارم : سالهاست که ما خواستار نهادینه کردن معنی ملیت و شهروندی شیعیان بوده و هستیم، و همواره بر ضرورت نهادینه کردن ملیت جامعه در هر کشور، بر اساس حقوق و وظایف برابر و عادلانه تأکید می کنیم.
این تأکید ما بر اساس چارچوب تشویق شیعیان به پیوستن به جامعه کشورهای آنان است، از سوی دیگر کشور بتواند از پتانسیل ها، وامکانات آنان نیز استفاده کرده، و جامعه و دولتهای کشور آنان نیز با آغوش باز آنان را بپذیرد.
من با تکیه به این نظر ، خواهان گسترش فرهنگ ملی، احترام به ویژگیهای جامعه ها و دولت ها در سراسر کشورهای اسلامی هستم، تا روابطی مستحکم، پایدار، مثبت و فعال میان کشورهای اسلامی و به دور از هر گونه شک و شبهه بوجود آمده، و از گرفتار شدن در هر دام اختلاف انگیز در أمان بمانیم.
پنجم: اهمیت دادن به مسائل مشترک جهان اسلام و در رأس آنها مسئله فلسطین و ملت صبور آن و قدس شریف است.
دوگانگی موجود در برخوردها، تعامل و ارزش های انسانی و سیاسی، به ویژه در مورد جنایتهای جنگی که رژیم صهیونیست علیه ملت فلسطین مرتکب می شود، مسئله تأسف باری است که موجب محکومیت و اندوه فراوان گشته، و ضرورت وحدت و همبستگی امًت اسلامی را بیش ازپیش می طلبد.
برما است که از فلسطین دفاع کنیم، نه به خاطر اینکه یک مسئله اسلامی و یا عربی است، بلکه این زخم کهنه انسانیت است که بیش از هفت دهه است که همچنان دل انسانیت را خونین کرده، و نیاز به گام های جدًی و اقدامات تضمینی برای ایجاد راه حل مناسب برای این بحران انسانی عمیق دارد.
برای همه شما توفیق در این گردهمایی را آرزو کرده، و امیدوارم که این نشست ، آغازی پر برکت برای تقویت تفاهم، همبستگی و دوستی بیشتر میان جامعه های ما باشد. در پایان از خداوند متعال می خواهم که ملتهای عربی و اسلامی را نیز از خیر وبرکت خود برخوردار کند، و جوانان و ملت های ما را از گزند ناملایمات مصون دارد.
همانا که اوست تمام دعاها را شنیده و به اجابت می رساند.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
سوم اردیبشت ماه ١٤٠٣ شمسی
تهران
220