Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-06@19:13:45 GMT

حقوق شهروندی ثمره نهضت قانون‌خواهی ایرانیان

تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۷۳۶۷۲۵

حقوق شهروندی ثمره نهضت قانون‌خواهی ایرانیان

حقوق بشر در معنای نوین، ریشه‌ای عمیق در وجدان اخلاقی بشر و تجلی آن در اندیشه حقوق طبیعی دارد. از این رو، سنت حقوق طبیعی که به شیوه‌های گوناگون در اعصار مختلف بیان شده است از منظر تاریخی آغازگاه و در زمره بنیان‌های فلسفی حقوق بشر معاصر به حساب می‌آید. حقوق طبیعی هم در پیرابند اندیشه و گفتمان دینی و هم در گستره نگرش‌های مبتنی بر عقل خودبنیان تعریف‌ شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دکتر علی اکبر گرجی استاد دانشگاه شهید بهشتی

ایران آنلاین /بر اساس یک تعریف، «حقوق بشر حقوقی هستند که افراد از جهت انسان بودن خود مستحق بهره‌مندی از آنها هستند، این حقوق برداشتی نوین و غیرمذهبی از حقوق طبیعی قلمداد می‌شود». بر این اساس، حقوق بشر، جهانی بنیادین و مطلق انگاشته شده می‌شود. در سویه جهانی، جهانی بودن حقوق بشر متضمن این معناست که صرف‌نظر از تابعیت، ریشه‌ قومی، نژادی، مبنای اجتماعی و... همه آدمیان در هرکجای عالم واجد آن هستند. در جنبه بنیادین بودن، حق‌های بشر فاقد امکان سلب‌اند. به دیگر سخن، اگرچه ممکن است حقوق بشر نادیده گرفته‌شده ‌یا نقض شوند اما استحقاق انسان در بهره‌مندی از آن زائل شدنی نیست. در جنبه اطلاق، مشروط‌ سازی حق‌های بشری ناشدنی است، چراکه این گونه حق‌ها به‌ مثابه گرانیگاه، لازمه‌ بنا نهادن حیات شایسته‌ و در‌شأن آدمی تلقی می‌گردند. با وجود این، اندیشه حقوق بشرگرا مصون از انتقاد نبوده است. از یک منظر، نقدهای وارده به آموزه حقوق بشری بر گستره ایرادات فلسفی و به تعداد متعدد شکل گرفته‌اند. از این دست می‌توان به برخی ایرادات که حقوق بشر را نگرشی صرفاً بر پایه تصریح اخلاقی و عاری از هرگونه توجیه تجربی‌ می‌انگارند اشاره نمود. در مثال انتقادمحورانه دیگر، برخی بر آنند که به دشواری می‌توان به حقوق بشر به دیده‌ اطلاق نگریست چرا که حق‌هایی همچون حق حیات و حق دفاع مشروع اغلب ارزشی برابر و همسنگ با یکدیگر دارند.

 

نخستین قانون اساسی تاریخ ایران با تبیین بخشی از حقوق شهروندی، گرچه نه تحت این عنوان، امکان آشتی اقتدار حکومتی و حقوق و آزادی‌های فردی را فراهم آورده بود. نمایندگان مجلس اول شورای ملی ایران با تهیه متن و متمم قانون اساسی درواقع مهم‌ترین سند حقوق اساسی کشور را فراهم کردند 

 

با وجود همه سازهای ناکوک نظری و بادهای مخالف عملی، اندیشه حقوق بشرگرایی در دوران کنونی به سکه رایج تبدیل شده است. بویژه آنکه نظریه غالب در آثار دکترین حقوقی و سیاسی معاصر، حقوق بشر معطوف به گفتمان حق محور است. چنین انگاری، در ماهیت، رویکرد به حق‌های بشری را با تجلی مطالبه‌ای شکل می‌دهد. بر این اساس، حقوق بشر بویژه حقوق مدنی سیاسی و همچنین حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در موقعیتی واجد دو جنبه هم حق افراد و هم تکلیف دولت به حساب می‌آیند. به تعبیر برخی، اساساً زبان گفتمان مزبور ایجاد مصونیت برای آزادی‌های فرد و اقتضائات حداقلی عدالت است که در قالب تکلیف دولت به احترام، تأمین و تسهیل آنها تبلور می‌یابد.  به مانند غرب، اندیشه احترام به حق‌های آدمیان در ایران نیز مورد توجه قرار گرفت و با وجود آنکه هر از گاهی با سربرآوردن حکمرانی عادل اهتمام به برخی سویه‌های آن مطمح نظر قرار می‌گرفت اما عمل ساختاریافته در این راستا تا دوران معاصر به تعویق افتاد. در این ایام نیز شکل‌گیری مفهوم حقوق شهروندی سپهر جامعه ایرانی فرآیند تاریخی بلندمدت و پرفراز و نشیبی را پیمود. پیوست ناگسستنی جنبش قانونمداری با رویکرد حقوق انسان و دفاع از آزادی‌های وی در تاریخ معاصر ایران از مهم‌ترین خصایص این دوران است. حکومت مطلقه قاجاری نشان از تداوم سنت خودکامگی سیاسی برآمده از خدایگان سالاری و یکه‌سالاری در تقابل با نظام قانونی بود. در چنین اوضاعی سخن از قانون جرم و به نوشته‌ یکی از روشنفکران آن زمان واژه قانون وحشت‌آفرین و معادل با کفر بود. این نامدارایی با قانون‌گرایی به ابهام مفهومی نیز انجامیده بود به نحوی که تا پیش از بنیان یافتن نخستین مجلس شورای ملی مفهوم قانون کماکان در هاله‌ای از ابهام بود. با وجود این، به برکت حرکت ملی ایرانیان بویژه روحانیون و روشنفکران، محدود ساختن قدرت دولت به قانون به‌عنوان مهم‌ترین سد در برابر ستم و خودکامگی حکومت قاجار مطرح شد. بدین ترتیب، خواست عمومی که به شکل جنبش قانون خواهی بروز و ظهور یافته بود می‌کوشید تا عدالت‌خواهی و قانون‌گرایی معطوف به احترام به شهروندان را بر صدر اریکه قدرت بنشاند. چنین انگاری در تفاوت با روزگار پیش از خود بود. در سامان سیاسی عصر پیشامشروطه ایران مردمان، آنچنان که نامیده می‌شدند رعایا و فاقد جایگاه در پیرابند نظام قدرت بودند و از این رو، فاقد حقوق در معنا مألوف تلقی می‌شدند. بر همین اساس است که بی‌راه نیست اگر گفته شود، یکی از پر نمود‌ترین ثمرات برآمده از نهضت قانون‌خواهی ایرانیان، شناسایی مردمان به‌عنوان صاحبان حق بود. نهضت قانون طلبی ایران که سربرآورده از مطالبه عدالت خانه بود و افت و خیز آن تا توشیح فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس اول شورای ملی استمرار یافت. با بنیان یافتن مجلس شورای ملی، نمایندگان مردم با تدوین و تصویب قانون اساسی و متعاقب آن متمم قانون اساسی مشروطه نخستین سند حقوقی اداره قانون‌مند کشور را پایه گذاردند. نخستین قانون اساسی تاریخ ایران با تبیین بخشی از حقوق شهروندی، گرچه نه تحت این عنوان، امکان آشتی اقتدار حکومتی و حقوق و آزادی‌های فردی را فراهم آورده بود. نمایندگان مجلس اول شورای ملی ایران با تهیه متن و متمم قانون اساسی درواقع مهم‌ترین سند حقوق اساسی کشور را فراهم کردند که از یک سو، به تبیین منشأ قدرت و حدود حاکمیت سیاسی پرداخته‌ بود و هم از سوی دیگر تشریح حقوق ملت را مطمح نظر قرار داده بود. افزون بر این، کارکرد دیگر این سند در کوشش بر این بود تا با محدود ساختن و مشروط نمودن قدرت حکومت، از حقوق ایرانیان در برابر اقتدار حکومت پاسداری گردد. به تبع تغییر در نظام حقوقی، نظام مطالعاتی حقوق نیز بر راه تشریح و تبیین حقوق شهروندان گام برداشت. از همین رو، در نخستین اثر مکتوبی که درباره حقوق اساسی در ایران تألیف شده به‌ حق مردم هم توجه شده بود. ذکاءالملک فروغی در کتاب خود، از آزادی‌های فردی و حقوق اجتماعی به‌عنوان جلوه‌هایی از حقوق شهروندی مورد تأکید قرار داده بود. بویژه آنکه مؤلف، خود به‌عنوان عضو دبیرخانه مجلس اول شورای ملی ایران در تدوین قانون اساسی و متمم آن مشارکت فعال داشت.
در این دوره عمده تجلی حقوق شهروندان در متمم قانون اساسی تجلی یافت. متمم قانون اساسی مشروطیت در 107 اصل ، حجمی تقریباً بیش از دو برابر خود قانون اساسی تدوین یافته بود که در آن چارچوب‌بندی حقوقی پدیده‌های سیاسی و تدوین تعامل و تدقیق توازن میان حقوق شهروندان و قدرت دولت از خلال قانون مورد توجه قرار گرفت. بازتکرار بیش از هفتاد باره واژه قانون نشان از آن دارد که مقرر بود تا از این رهگذر همه امور کشور، از حدود اختیارات شاه تا گستره وظایف قوا، از آزادی‌های فردی تا جری امور مالی و نظا‌می ‌بر منهج تعیینی قانون معمول گردد. بدین سان، پس از افت و خیز و جدال نیم سده‌ای، با تعریف جایگاه قانون، نظام حقوق اساسی و بخشی از حقوق شهروندی نیز مورد توجه قرار گرفت. با وجود این، به علل گوناگون نظام حقیقی همراستا با نظام حقوقی بر مدار شهروندگرایی حرکت نکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با اختصاص فصل سوم به حقوق ملت و همچنین در اصول مختلف ‌حقوق شهروندان را با نگاهی همه‌ جانبه به مفهوم و عناصر مقوم حقوق شهروندی مورد توجه قرار داد./روزنامه ایران
 

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۷۳۶۷۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آقای علم الهدی! برای دفاع از حجاب از زن باده نوشی مثل منیژه دفاع می‌کنید؟

هومان دوراندیش طی یادداشتی در عصرایران نوشت: در سخنان علم‌الهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!

در خبر‌ها آمده بود که احمد علم‌الهدی، امام جمعۀ مشهد، گفته است: «حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بخصوص در تاریخ ایران باستان؛ و انعکاس این فرهنگ را می‌توان در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل می‌کند: منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب».

اینکه جناب علم‌الهدی برای دفاع از حجاب ترجیح داده به سراغ شاهنامه برود و از منیژه مدد بگیرد، خود تایید ناخواسته‌ای است بر آنچه به عنوان دین‌گریزی در جامعۀ ایران مطرح و البته از تریبون‌های رسمی انکار شده است.

محافظه‌کاران در ایران، به ویژه اگر اهل سیاست باشند، غالبا منکر داعیه دین‌گریزی در جامعۀ ایران‌اند؛ ولی چگونه هم آن ادعا را نادرست می‌دانند و هم آقای علم‌الهدی برای دفاع از حجاب دست به دامن منیژه‌ای شده که اگرچه آفتاب تنِ برهنه‌اش را ندیده بود، ولی شراب‌خواری و عیش و عشرت هم از دیگر ویژگی‌های او بوده است؟

در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، منیژه به بیژن دل می‌بندد و او را به خیمه‌اش دعوت می‌کند. چند شبانه‌روز با او مشغول خوردن و باده نوشیدن می‌شود، در حالی که نوازندگان با بربط و چنگ برایشان می‌نواختند.

ببینیم فردوسی چه توصیفی از خلوت بیژن با "منیژه" داشته:

نهادند خوان و خورش، گونه‌گون

همی ساختند از گمانی فزون

نشستنگه رود و می‌ساختند

ز بیگانه خیمه بپرداختند

پرستندگان ایستاده به پای

ابا بربط و چنگ و رامش سرای

میِ سالخورده به جام بلور

برآورده با بیژن گیو زور

سه روز و سه شب شاد بوده به هم

گرفته بر او خواب مستی ستم

در ابتدا هم که بیژن وارد خیمۀ منیژه می‌شود، فردوسی می‌گوید:

به پرده درآمد چو سرو بلند

میانش به زرین کمر کرده بند

منیژه بیامد گرفتش به بر

گشاد از میانش کیانی کمر

به هر حال پوشش منیژه هر چه بوده باشد، رفتار و کردار او قطعا باب طبع و مطابق عقاید جناب علم‌الهدی نبوده. پس چرا ایشان از منیژه مدد جسته برای دفاع از عقایدش؟ آیا این گونه تعبیر نخواهد شد که پدیده‌ای به نام دین‌گریزی را پذیرفته‌اند که به باور منتقدان افرادی نظیر آقای علم‌الهدی در شکل‌گیری آن پدیده نقش موثری داشته‌اند از منیژه و نه شخصیت‌های دینی نام برده است؟

مثلا در همین داستان بیژن و منیژه، نوازندگان برای دو دلداده می‌نواختند تا خلوت و معاشرت‌شان خوشایندتر شود و این اقبال به موسیقی هم دقیقا بخشی از همان "فرهنگ ایرانیان" بوده که آقای علم‌الهدی به آن تمسک جسته‌اند. ولی الآن که اختیار خراسان و شهر مشهد در ید باکفایت جناب علم‌الهدی قرار گرفته، برگزاری یک کنسرت در مشهد هم ممنوع است.

این نفی موسیقی هم آیا برآمده از "فرهنگ ایرانیان" است؟ و آیا همین سخت‌گیری‌ها موجب دین‌گریزی جوانان [‌یا دست کم لایه‌های قابل توجهی از آنان]نشده؟ قطعا اگر این سخت‌گیری‌ها نبود، امروز امام جمعۀ مشهد ناچار نبود برای دفاع از حجاب، به مشی منیژه‌ای متوسل شود که پس از آن سه روز شادخواری‌اش با بیژن، در جام شراب بیژن داروی هوش‌بر ریخت و او را با کمک ملازمانش پنهانی به کاخ پدرش برد و باقی قصه را هم از زبان فردوسی بشنوید:

نهفته به کاخ اندر آمد به شب

به بیگانگان هیچ نگشاد لب

چو بیدار شد و بیژن و هوش یافت

نگار سمن‌بر در آغوش یافت

در سخنان آقای علم‌الهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!

البته این نکته اهمیت چندانی ندارد و حق با آقای علم‌الهدی است. یعنی رفتار و سلوک منیژه تفاوت چندانی با رفتار زنان ایرانی نداشته. چون ایرانیان و تورانیان در مجموع تا حد زیادی در اتمسفر فرهنگی مشابهی می‌زیستند. ولی همین که امام جمعۀ مشهد واقف نیست منیژه ایرانی نبوده، نشان‌دهندۀ آشنایی کم او با "تاریخ ایران باستان" است و گمان گرده یک بیت کافی است.

نکتۀ مهم‌تر، اما این است که تفاخر منیژه به اینکه آفتاب هم تنش را ندیده، ریشۀ اشرافی هم دارد. در مکه و مدینه نیز اشراف دقیقا به علت وضع مالی بهتری که داشتند، لباس بیشتری بر تن داشتند.

اکثریت مردم حجاز فقیر بودند و لباس چندانی نداشتند. یعنی نه لباس‌های گوناگون داشتند، نه همان تک لباسی که داشتند، همۀ جای بدن‌شان را می‌پوشاند و در نتیجه آفتاب تن آن‌ها را می‌دید و می‌سوزاند.

اینکه نقل شده است پیامبر گرامی اسلام لباس‌های با آستین بسیار بلند را نمی‌پسندید و اگر لباسی می‌خرید و آستین‌اش بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را می‌برید، دلیلش این بوده که چنین جامه‌هایی را اشراف از سر تفاخر می‌پوشیدند و بسیاری از مردم پول کافی برای تهیۀ چنین لباس‌هایی نداشتند.

احتمالا در ایران هم اقشار فقیر تا حدی گرفتار چنین مشکلی بودند. به هر حال اینکه منیژه می‌گوید آفتاب هم تن مرا ندیده، احتمالا حاوی اشاره‌ای است به خاستگاه طبقاتی برتر او؛ خاستگاهی که اکثر زنان فاقدش بودند.

به عنوان جمع‌بندی باید گفت در این یادداشت به سه نکته اشاره کردیم. یکم اینکه: وقتی برای دفاع از حجاب، پای زن باده‌نوشی مثل منیژه به میان می‌آید، یعنی جناب علم‌الهدی هم واقف‌اند که برای دفاع از حجاب باید به سراغ شخصیت‌هایی تازه و غیراسلامی رفت و همین نشانۀ تحولی اساسی در جامعۀ ایران است که انکار می‌شود.

دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم اسلام دقیقا همان چیزی است که آقای علم‌الهدی و همفکران محافظه‌کار ایشان می‌گویند، سخت‌گیری برای اینکه سبک زندگی مردم و حتی مشی آن‌ها در عرصۀ عمومی "کاملا اسلامی" شود، علت اساسی دین‌گریزی در جامعۀ ایران بوده است. با مردم نباید سخت گرفت وگرنه دین‌گریزی به دین‌ستیزی هم منتهی خواهد شد.

سوم اینکه: اگر چیز‌هایی به نام "تاریخ ایران باستان" و "فرهنگ ایرانیان" وجود دارد، این امور قطعا تاثیر پایدار و ماندگار خودشان را بر زندگی و مشی و منش ایرانیان گذاشته‌اند. جامعه، مومی در دستان صاحبان قدرت نیست تا آن را به هر شکل که خواستند، درآورند. قناعت را فقط به مردم نباید توصیه کرد. حاکمان هم در تلاش برای ایجاد "جامعۀ مطلوب" خودشان باید اهل قناعت باشند.

دیگر خبرها

  • حقوق فرهنگی خانواده در نظام حقوقی ایران
  • انتشار دست‌نوشته‌ رهبر انقلاب در دفتر کتابخانه وزیری، برای نخستین‌بار + عکس
  • بسیج سازندگی، رکنی اساسی در تحقق آرمان‌های نظام در مناطق محروم
  • ۶ پرونده نقض حقوق شهروندی در مازندران بررسی شد
  • متقاضیان نهضت ملی مسکن همچنان پشت در بسته بانک‌ها
  • نظر شورای نگهبان درباره آخرین مصوبات مجلس و اساسنامه‌های دولت + جزئیات
  • طرح ساماندهی اجاره‌بهای مسکن تأیید شد
  • تشکیل سازمان «سپند» به تایید شورای نگهبان رسید
  • آقای علم الهدی! برای دفاع از حجاب از زن باده نوشی مثل منیژه دفاع می‌کنید؟
  • زمان بازنگری اساسی در تعریف حقوق بین‌الملل