Web Analytics Made Easy - Statcounter

کتیبه‌های تاریخی و آبشار گنجنامه در یکی از دامنه های کوهستانی الوند به نام گنج نامه واقع شده که با ظرفیت‌های فراوان در بخش تفریحی، توریستی و ورزشی مکان مناسبی برای بازدید مسافران نوروزی محسوب می‌شود. ۰۵ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۸ استانها همدان نظرات

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، همدان را به گنج‌نامه و گنج‌نامه را به آبشار و کتیبه‌های تاریخی‌اش می‌شناسند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گنج‌نامه در یکی از دامنه‌های کوهستان الوند و به فاصله 5 کیلومتری جنوب غربی همدان در دره مصفای عباس‌آباد قرار دارد که در نزدیکی گنج‌نامه و دره‌های سرسبز عباس‌آباد، تاریک دره و کیوارستان دیده می‌شود.

به سبب آنکه هگمتانه، پایتخت تابستانی هخامنشیان بوده و در مسیر جاده شاهی قرار داشته است، داریوش اول هخامنشی پس از اتمام کار سنگ نبشه‌های بیستون دستور نقر کتبیه کنونی گنج‌نامه را داده است و پس از او فرزندش خشایار شاه نیز به پیروی از او کتیبه‌ای در سمت راست و کمی پایین‌تر از سنگ‌نبشته پدر، برجای گذاشته است.

هر یک از کتیبه‌های گنج نامه به سه زبان در سه ستون و 20 سطر، بر روی صخره‌ای بزرگ حک شده‌اند که در ستون دست چپمتن فارسی باستان، ستون وسط؛ عیلامی یا شوشی و ستون دست راست کتیبه ها، به زبان بابلی یا اکدی و هر سه به خط میخی مادی یا هخامنشی است.

نخستین واژه ستونی که به فارسی باستانی حک شده "baga"  به معنی خداست. در تاریخ مصر ایرانشناسان بسیاری در صدد ترجمه متون کتیبه های گنج نامه وبدند که "اوژن فلاندن" باستان شناس فرانسوی و "پاسکال کست" دستیارش از آن جمله هستند. ولی عاقبت "سر هنری راولینسن" انگلیسی موفق شد که رمز خط میخی پارسی باستان را کشف کند و سرانجام این پندار مردم، که این کتیبه ها را راز مکتوب یک گنج پنهان تصور می کردند با کشف رازهای از تاریخ باستان این سرزمین تعبیر شد و اینک ترجمه سنگ نبشته داریوش هخامنشی : خدای بزرگ است اهورامزدا که این سرزمین را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را بریا مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یگانه شاه از میان شاهان بسیار و یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بسیار. من (هستم) داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای با ملت های بسیار، شاه این سرزمین بزرگ دور دست پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی»

متن هر دو کتیبه یکی است، فقط در کتیبه خشایار شاه به جای داریوش، خشایارشاه آمده و به جای ویشتاسب، داریوش و عبارت: hyah maoistah baganam به معنی: که بزرگترین خدایان است، فقط در کتیبه خشایارشاه آمده است. این کتیبه ها از دیرباز تا کنون نامهای گوناگونی به خود گرفته اند. ابن فقیه همدانی، در سال 290 هجری، در کتاب اخبار البلدان از آن به عنوان  تب نابر نام برده است و اسامی دیگر عبارتند از: سنگ نبشته ، نبشت خدایان، کتیبه های الوند ، جنگ نامه و  گنج نامه که دو نام آخر در سده های اخیر مصطح شده اند.

این اثر طی شماره 92 مورخ 15دی ماه1310 در فهرست آثار تاریخی و ملی ایران به ثبت رسیده است. در سال 1373 نیز توسط شهرداری همدان، ترجمه های فارسی و انگلیسی هر دو کتیبه بر روی دو تخته سنگ خارا کنده کاری شده و در ضلع دیگر محوطه گنجنامه قرار داده شده است.
اکنون دیگر کتیبه‌ها در مسیر راه شاهی قرار ندارند دست روزگار آنها را در دل کوه سنگی و در مسیر آبشار گنج‌نامه و الوند قرار داده است. هر رهگذر و مسافری که به همدان می‌رود حتماً به دیدارگنجنامه خواهد رفت و این دو کتیبه را از نزدیک خواهد دید.

کتیبه‌های گنج‌نامه و دره‌های اطراف آن‌ همواره در فصول مختلف به‌ویژه بهار و تابستان مقصدی برای گردشگران و میزبان توریست و مسافران داخلی و خارجی است.

آبشار گنجنامه

آبشار گنج‌نامه با 12 متر ارتفاع در مسیر صعود به ارتفاعات کوه الوند و در پنج کیلومتری غرب همدان کنار کتیبه‌های گنج‌نامه قرار دارد. این آبشار دارای آب دائمی است و در زمستان‌ها نیز جریان دارد. وجود قندیل‌های یخی در فصول سرد، زیبایی این آبشار را دوچندان و خیل عظیمی از یخ‌نوردان را به خود جذب می‌کند.

آبشار گنج‌نامه و دره‌های سرسبز عباس‌آباد، تاریک دره و کیوارستان دیده می‌شود. تاریک دره نیز به دو شاخه تقسیم می‌گردد: در شاخه شرقی آن، تأسیسات پیست اسکی تاریک دره احداث‌شده است و در ضلع غربی تاریک دره، در خط الراس گردنه (گدوک)، جاده ماشین‌رو جدید با راه کاروان رو قدیمی یکی می‌شود.

این دره عصر هخامنشیان، شروع جاده هگمتانه – استخر، معروف به " جاده شاهی" بوده، که هگمتانه را از طریق پیچ‌وخم‌های تاریک دره، گدوک (دره)، وردآورد علیا، شهرستانه، اشتران به تویسرکان، نهاوند، کرمانشاه، لرستان، تخت جمشید و فارس مرتبط می‌سازد و این راه، همچنین یکی از راه‌های ارتباطی همدان به غرب و جنوب کشور و یا بین‌النهرین(عراق امروزی) بوده است.

آبشار گنج‌نامه در فصول گرم سال نیز یکی از مقاصد موردعلاقه‌ی صخره‌نوردان است.در پشت آبشار دشتی زیبا و پرگل در دامنه‌ی کوه الوند گسترده شده است که به میدان میشان معروف است. این دشت زیبا در فصل بهار میعادگاه علاقه‌مندان به کوه و طبیعت، گروه‌های مختلف کوهنوردی و دانشجویان علاقه‌مند است.

در اوایل بهار مسیر گنج‌نامه به تویسرکان، بسیار دیدنی و غیرقابل وصف است. آبشار گنج‌نامه در فصل زمستان نیز بسیار دیدنی است. قندیل‌های بزرگ یخی و صخره‌هایی محصور در برف، مکان مناسبی برای علاقه‌مندان به ورزش هیجان‌انگیز یخ‌نوردی است.

گزارش از مریم رحیمیان انور

انتهای پیام/ح

R41405/P1357/S6,75/CT6

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۸۲۲۵۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معجزه عجیبی که در کوهستان‌های استان فارس اتفاق افتاد

این اتفاق عجیب، اما واقعی چند روز پیش در روستای بنه‌کلاغ و دامنه کوه‌های نی‌ریز در استان فارس رخ داد.

ماجرا از این قرار بود که امیرمحمد ۲ساله که همراه پدرش به باغ‌شان رفته بودند، صبح جمعه ناپدید شد و پدرش هر چه گشت، ردی از او به دست نیاورد؛ این اتفاق شروع یک جست‌وجوی گسترده با شرکت ده‌ها روستایی بود که ساعت‌ها به طول انجامید و در نهایت بعد از ۲۴ساعت با اتفاقی عجیب همراه شد.

جواد سلیمی، پدر امیرمحمد که معلم یکی از مدارس شهرستان سیرجان است درباره این اتفاق به همشهری می‌گوید: روزپنج شنبه ۲۳ فروردین ماه بود که به همراه کودک ۲ سال‌ام به نام امیرمحمد که او را به یاد پدر خانمم «امام‌علی» صدا می‌زنیم، برای شرکت در یک مجلس ختم، به سوی روستای بنه‌کلاغی نی‌ریز رفتم.

ابتدا نمی‌خواستم او را با خودم ببرم، اما وقتی سوار ماشین شدم که به سمت نی‌ریز حرکت کنم، دوید و داخل ماشین نشست. من هم دلم نیامد پیاده‌اش کنم و با موافقت همسرم، او را هم با خودم بردم. این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که حتی مجبور شدم پوشک و لوازم مورد نیازش را در بین راه بخرم.

او ادامه می‌دهد: پس از پایان مراسم ختم، حوالی عصر تصمیم گرفتم به باغ‌مان در حاشیه همان روستا بروم. ما در آنجا باغ گل محمدی داریم و گاهی برای سرکشی به آنجا می‌رویم. آن روز پدرم نیز همراه ما بود و وقتی هوا تاریک شد، به اتاقکی که در باغ بودیم رفتیم تا شب را آنجا بمانیم.

وقتی امیرمحمد گم شد

آن شب معلم جوان مدرسه سیرجان به همراه پدر و کودک ۲ساله‌اش در خانه‌باغ خوابیدند تا اینکه فردای آن روز اتفاق ترسناکی رخ داد.

پدر امیرمحمد می‌گوید: صبح که بیدار شدم، بعد از خواندن نماز صبحانه را آماد کردم و پسرم را صدا زدم، اما او در خواب عمیقی بود، من هم بعد از خوردن صبحانه از اتاق بیرون رفتم. در باغ مشغول گشت زنی بودم که آن سوی رودخانه همسایه مان را دیدم. به سویش رفتم و دقایقی با او به صحبت پرداختم، بعد به دنبال پسرم به خانه‌باغ برگشتم، اما او سر جایش نبود. پدرم هنوز در خواب بود.

بلافاصله بیرون آمدم و امیرمحمد را صدا زدم و اطراف را گشتم، اما خبری از او نبود و ناپدید شده بود. اطراف رودخانه، باغ، میان گل‌ها هر جا را که فکر می‌کردم گشتم، اما هیچ فایده‌ای نداشت. همان موقع یک ماشین پیکان را دیدم و به راننده‌اش گفتم دنبال فرزندم می‌گردم آیا او را دیده‌ای؟ گفت نه، پسری با این نشانی ندیده‌ام، اما به من اطمینان داد که به دنبالش خواهد گشت.

حمایت و همدلی مردم

گم شدن امیرمحمد دهان به دهان گشت و مردم روستا‌های اطراف از جمله رودخور، سلطان آباد، کت‌آباد و امام‌زاده محمد نیز در جریان ماجرا قرار گرفتند و برای پیدا کردن کودک گمشده بسیج شدند.

معلم جوان ادامه می‌دهد: مردم از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان برای کمک آمدند. ۲۰ نفر از گروه امدادی هلال احمر داراب و نی‌ریز، ۱۰۰ نفر از روستای عرب نشین رود خور، ۶۰ نفر از بنه کلاغی و گروه‌های مختلف ۱۵ تا ۲۰ نفری مردم که نزدیک به ۳۰۰ نفر می‌شدند، همگی برای پیدا کردن پسرم بسیج شدند و به سوی کوه و دشت به راه افتادیم. همگی با صدای بلند امیرمحمد را صدا می‌زدیم، اما خبری از پسرم نبود.

شب وحشتناک

پدر امیرمحمد می‌گوید: پس از چندین ساعت جست‌وجو هوا روبه تاریکی رفت و من ناامید شده بودم. آنقدر حالم بد بود و مستاصل بودم که بی اختیار اشک می‌ریختم و از خدا می‌خواستم فرزندم را به من برگرداند. حتی خبر گم شدن امیرمحمد به سیرجان هم رسید، مادرش با نگرانی از من می‌خواست که بچه را پیدا کنم.

شب که از نیمه گذشت، معلم جوان تصور می‌کرد که دیگر پسرش را نخواهد دید. اما هنوز امیدوار بود و دعا می‌کرد معجزه‌ای رخ دهد و امیرمحمد به آغوش او برگردد.

او ادامه می‌داد: هوا لحظه به لحظه سرد‌تر می‌شد. در سرمای شب مردم در دل کوه و دشت آتش روشن کرده بودند و دورش جمع شده بودند. برخی هم همچنان دست از گشتن بر نمی‌داشتند. من که اشک‌هایم بند نمی‌آمد نمی‌دانستم باید چه کنم و فقط دعا می‌کردم.

آنقدر خسته بودم که کمی نشستم استراحت کنم و دوباره به گشتن ادامه دهم که در همان حال خوابم برد. ناگهان از خواب بیدار شدم و دیدم دم دمای صبح است. نمازم را خواندم و دوباره به راه افتادم. دیگر هیچ چیز برایم معنایی نداشت، انگار در این دنیا نبودم، فقط می‌خواستم چشم ببندم و باز کنم و پسرم را ببینم.

هراسان، نگران، پر از اضطراب و ناامید بودم. با این احوال چند ساعتی را در کوه‌های سرگدار به جست‌وجو ادامه دادیم. از کوه بالا رفته بودیم که ناگهان یکی فریاد زد یک پوشک بچه اینجا افتاده است. کمی جلوتر یک شلوار خاکستری که متعلق به پسرم بود را هم پیدا کردیم. دیگر مطمئن شدیم که پسرم از این مسیر به سمت کوه رفته است.

کمی جلوتر رد پایی کوچکی روی خاک دیدیم. رد‌ها را گرفتیم و فریاد زنان پسرم را صدا می‌زدیم و پیش می‌رفتیم. در بین صدا‌ها و فریاد‌های مردم ناگهان صدای ضعیفی شنیده شد. ابتدا فکر کردیم صدای جغد است. اما صدا باز هم تکرار شد.

صدای ضعیف و جیغ مانندی به گوش می‌رسید. همه با شک و دودلی به سوی صدا شتابان رفتیم و صحنه‌ای باور نکردنی را دیدیم. امیرمحمد به پشت روی تخته سنگی دراز کشیده بود و یک لنگه کفشش را زیر سرش گذاشته بود و لنگه دیگر نیز کنار تخت سنگ دیده می‌شد.

با دیدن او، به سویش دویدم و او را که بدنش از سرما یخ زده بود در آغوش گرفتم. انگار او همه نیرویش را جمع کرده بود تا جواب ما را بدهد و بعد از اینکه خیالش راحت شد که او را پیدا کرده‌ایم در آغوش من از حال رفت و بی‌هوش شد. او را به درمانگاه رودخورد بردیم. آنجا گفتند که نمی‌توانند به او سرم بزنند، کودک یخ زده است. با عجله او را به یکی از بیمارستان‌های نی ریز بردیم.

در لحظه اول که دکتر پسرم را دید گفت که چرا او را آورده‌اید؟ بچه مرده است. اما از او خواستیم که کودکم را معاینه و معالجه کند. فرزندم را خواباندند و رویش پتو گذاشتند، کمی که گذشت بدن کودک گرم شد، خون در بدنش در جریان گرفت، اما همچنان بیهوش بود و حرکت نمی‌کرد، در این حال یک عروسک در کنارش گذاشتند، لحظاتی بعد دستان پسرم تکان خورد و عروسک را در آغوش کشید. این بهترین لحظه عمرم بود که فرزندم دوباره به زندگی برگشته بود.

آن روز امیرمحمد ۲ساله به طرز معجزه‌آسایی به زندگی برگشت و تا یکشنبه در بیمارستان ماند و ظهر یکشنبه در حالی که می‌توانست چند کلمه‌ای را که یاد گرفته به زبان بیاورد، از بیمارستان مرخص شد و همراه خانواده به سیرجان برگشتند.

منبع: همشهری آنلاین

tags # اخبار اجتماعی سایر اخبار غذای ویژه انسان‌های اولیه چه بود و چه مزه‌ای داشت؟ | دستور پخت یک غذای مخصوص نئاندرتال‌ها! چه کسی لباس را اختراع کرد؛ آیا انسان‌های اولیه همیشه لخت بودند؟ اولین قتل در جهان چگونه اتفاق افتاد؟! انسان‌های نخستین چگونه صحبت می‌کردند؟

دیگر خبرها

  • امضای تفاهم‌نامه مشترک صداوسیما و دانشگاه آزاد همدان
  • ثبت ۱۸ اثر تاریخی همدان در فهرست میراث‌ملی کشور
  • انعقاد تفاهم نامه بازآفرینی پایدار محدوده‌ها و بهسازی و نوسازی بافت تاریخی بیرجند
  • (تصاویر) طبیعت آبشار هرگلان
  • معجزه عجیبی که در کوهستان‌های استان فارس اتفاق افتاد
  • جلوه گری بهار در تپه تاریخی مرادخان چی روستای توآباد + فیلم
  • حرفهای خواندنی محمد ربیعی از روز عجیب یادگار
  • برگزاری کارگاه آموزشی حفظ محیط کوهستان در گلبهار
  • آبشار آبریز دشمن زیاری ، نوعروس آبشار‌های استان
  • آمار عجیب گاندوها: 4 گل در یادگار، 3 گل در فولادشهر!