Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-04-24@01:38:45 GMT

رشت| رنج و سختی؛ تراژدی زندگی زن دستفروش گیلانی + فیلم

تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۷۹۹۲۳۵۳

رشت| رنج و سختی؛ تراژدی زندگی زن دستفروش گیلانی + فیلم

‍‍‍‍‍‍

چرخ زندگی زن غیرتمند رشتی با وجود معلولیت جسمی و حرکتی هم قدم با چرخ‌های ویلچرش می‌چرخد. ۲۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۰ استانها گیلان نظرات

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، در شلوغی بازار شب عید و شتاب مردم برای پایان سال در یکی از خیابان‌های اصلی شهر رشت که بسیار پر رفت و آمد است، بانویی با معلولیت جسمی حرکتی را یافتیم که بر روی ویلچر نشسته و دستفروشی می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از وضعیت زندگی‌اش پرسیدیم و او با آرامشی که ویژگی خاص این زن صبور و پرتحمل بود برای ما شرایط خانواده و محل زندگی‌اش را شرح داد.

از او خواستیم که از محل زندگی‌اش که در "بیجاربنه" از توابع بخش مرکزی شهرستان رشت است بازدید کنیم و بیشتر با این خانواده آشنا شویم و او پذیرفت که ساعتی را به ما اختصاص دهد.

با دوربین خبرگزاری تسنیم به محل زندگی حمیده ساکت، بانوی باغیرت گیلانی رهسپار شدیم؛ در میان مسیر به دشواری‌های این زن برای امرار معاش می‌اندیشیدیم که او هر روز چگونه این مسیر را برای کسب روزی حلال طی می‌کند. 

تابلویی از یادمان شهدای محله بجاربنه در مسیر جاده بود که توجه ما را بیشتر جلب کرد؛ امروز از شهدایی که نامه می‌زدند و درخواست کاهش حقوق داشتند به برخی نمایندگان و مدیرانی رسیدیم که می‌گویند باید حقوق زیاد بدهید تا "دزد" نشویم و این زن غیرتمند نماد قانع بودن است.

چقدر مسیر رفت و آمد او برای تامین مخارج زندگی‌اش با این مشکلات حرکتی سخت بود اما او صبورانه برای اینکه کودکانش گرسنه سر بر بالین نگذارند همه سختی‌ها را به جان خریده بود و حتی در مسیر رفت و آمدش تصادف هم کرده اما از پای ننشسته بود.

این خانواده در خانه مادر همسر خانم ساکت سکونت داشتند که اوضاع بسیار نا به‌سامانی داشت؛ وی در این زمینه به دوربین تسنیم گفت: با سه فرزند پسر 12، 8 و 6 ساله با همسر بیمار و مادر همسرم در این خانه زندگی می‌کنیم و از ساعت 12 ظهر تا 10 شب در خیابان های شهر رشت دستفروشی می‌کنم تا نان حلال را بر سفره بیاورم.

حمیده ساکت با اشاره به اینکه پسر کوچکم توانایی صحبت کردن ندارد اظهار داشت: هر دو پسر بزرگترم دچار حملات تشنجی می‌شوند و هزینه زندگی و درمان همسرم که مبتلا به بیماری خاص است و مخارج فرزندانم بر عهده من است.

این زن غیرتمند گیلانی با بیان اینکه خیرین محل با همکاری سازمان بهزیستی استان گیلان در حال ساخت خانه برای ما هستند افزود: هزینه‌های زندگی و درمان ما زیاد است و ساخت خانه هم هزینه‌های بسیاری دارد و پول یارانه سرمایه بساط دستفروشی من است.

بساط کوچکش را جمع می‌کند و دوباره به‌سمت خیابان‌های شهر رشت می‌رویم؛ گویی برای هیچ عابری جای سئوال نیست که این بانوی ویلچرنشین در سرما و گرما چرا اینجا می‌نشیند و تا پاسی از شب دستفروشی می‌کند.

به‌راستی ایجاد اشتغال برای یک فرد معلول که چرخ زندگی خانواده اش بر چرخش چرخ‌های ویلچرش می‌چرخد چقدر دشوار است اما هیچ‌کس او را در خیابان‌های اصلی شهر ندید.

آیا مسئولان شهری و استانی در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر قدم نمی‌زنند و یا در بین مردم حضور ندارند که مشکلات را از نزدیک ببینند تا شاهد رنج نیازمندان گیلانی نباشیم. 

او با وجود معلولیت بار زندگی را بر دوش می‌کشد تا فرزندانش طعم تلخ فقر را کمتر حس کنند و تنها آرزویش کامل شدن خانه مسکونی‌شان و داشتن مکانی سرپوشیده برای کسب روزی حلال است تا دستش را جلوی دیگران دراز نکند.

انتهای پیام/l

R7877/P1486/S6,71/CT7

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۹۹۲۳۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مواظب شهرک نشینان ایرانی باشید

 عصرایران ؛ رضا غبیشاوی - به تازگی فعال مجازی اصولگرا "علی قلهکی" در توییتر نوشت: 

‏"برآوردم این است که طراحانِ بازگشتِ گشت ارشاد عموما افرادی هستند که در شهرک‌های سازمانی زندگی کرده، در محیط‌های ایزوله سیر می‌کنند و فهمی از فضای عمومی کشور ندارند! تبعاتِ تصمیماتِ اشتباه آنها را قشرِ مُتدینی می‌دهند که توسط توده‌ی مردم، حامی گشت ارشاد به حساب می‌آیند!"

این سخن به میزان زیادی صحیح است. نگاه برخاسته از سکونت و اداره "شهرک سازمانی"، می تواند توهم و اشتباهات زیادی را ایجاد می کند. بدترین و خطرناک ترین آن هم این است که جهان بزرگ و متنوع را از دریچه کوچک شهرک سازمانی ببینند.

این توییت ناخوداگاه من را به "شهرک سازمانی" کشاند که نزدیک به دو دهه اول عمرم را در ساکن بودم تا زندگی "شهرک سازمانی" را با تمام پوست و گوشت خود احساس کنم. این از آن مواردی است که تا کسی تجربه زیسته نداشته باشد قادر به درکش نیست. 

به یاد دارم در دهه 70 در تعطیلات نوروزی هر ساله، وقتی شمار زیادی از میهمانان نوروزی از شهرهای دور و نزدیک به شهرک می آمدند و برای چند روز ساکن می شدند؛ شهرک سازمانی ما رنگی و لعاب متفاوتی می یافت. به این دلیل که لباس و رفتارهای زنان و مردان میهمان نسبت به ساکنان، رنگی تر و حجاب ها متفاوت تر بود. در نتیجه قبل از ورود به نوروز، پارچه نوشته های دعوت به حجاب و ... سرتاسر شهرک را پر می کرد. به یاد دارم کار به جایی رسید که حتی ایستگاه اتوبوس اصلی شهرک را هم با کشیدن دیوار بزرگ فلزی ، زنانه مردانه کردند. 

این علاوه بر پیرمردی بود که موتورپرشی داشت و مسوول چرخیدن در شهرک و تذکر حجاب به این زنان و آن دختران. البته مرد محترمی بود و طولی نکشید تا این کار را کنار گذاشت.

با این حال مدیریت شهرک هر کاری می کرد، اهالی شهرک به قالبی که او تعیین کرده بود نمی رفتند و آنگونه لباس نمی پوشیدند که او دوست داشت. شکل و اندازه لباس زنان به تناسب زمانه تغییر می کرد و طرف مقابل هم بر تابلوها و تهدیدات و تحدیدات حجاب اضافه می کرد گرچه محیط شهرک ما با شهرک های دیگر فرق می کرد و همه می دانستند این رفتارها بی فایده است و تنها جوابگوی تصورات است و نه واقعیت ها. حالا سال هاست آن شهر و شهرک را ترک کرده ام و نمی دانم داستان به کجا رسید.

زیست "شهرک سازمانی" با همه مزایا و امکاناتی که در اختیار ساکنانش می گذارد اما آسیب بزرگی به همراه دارد و آن: عدم آشنایی و شناخت فضای عمومی جامعه است. چرا که اصولا در شهرک سازمانی ، نه فضای عمومی (به معنی خارج از شهرک) وجود دارد و نه به رسمیت شناخته می شود.

 فضای "شهرک سازمانی" امتداد سازمان به شمار می آید. مدیریت سازمان هم به خود این حق را می دهد نظر و سلیقه اش را درباره فضای شهرک  اعمال و به خواست خود این فضا را قالب بندی کند حتی اگر نادرست و غیراخلاقی باشد.

 خیابان های شهر، فضای عمومی اند یعنی متعلق به همه مردم و بیانگر شکل و شمایل اهالی. تفاوت شهرها و محله ها هم ناشی از تفاوت ساکنان و مردمی است که در کوچه خیابان ها ساکن اند و قدم می زنند.

 در شهرک سازمانی، مدیریت سازمان چون خود را مالک خانه ها و زمین شهرک می داند پس تخیل مالکیت بر فضای خیابان ها به وجود می آید. تخیل مالکیت بر انسان های ساکن شهرک و روح و روان و ذهن و احساسات و سلیقه های آنها هم به رئیس سازمان و شهرک دست می دهد.

شهرک سازمانی مثل شهرهای تاریخی، در و دروازه دارد. ورود و خروج افراد به آن کنترل می شود. رئیس سازمان و شهرک، تعیین کننده ورود و خروج افراد هستند از جمله ساکنان ومیهمانان. همین موضوع، تصور اشتباه را درباره کنترل شهرها هم ایجاد می کند. در شهرک ما، بلوک ها و مجتمع های مسکونی حتی درب ورودی اصلی هم نداشتند و هر کسی می توانست بی اجازه و بی مانع تا طبقات بالایی برود. یکی از تفریحات نوجوانی من و هم سن و سالان من هم رفتن به پشت بام برج های بلند مرتبه شهرک بود تا از آن بالا نظاره گر شهر و شهرک باشیم.

نظم و یکدست سازی و سازمان دهی کارکنان سازمان، به شهرک سازمانی و مجتمع های مسکونی آن هم کشیده می شود. اتفاقی که در شهرها وجود ندارد و دو محیط کاری و زندگی کاملا از هم جداست.

برخی مدیران سازمان ها، یکدست سازی کارکنان و دستور از بالا و اطاعت از پایین را به شهرک سازمانی هم گسترش می دهند. این وضعیت، این تصور اشتباه را در آنها ایجاد می کند که می توانند این شیوه را در جامعه انسانی آزاد شهر و خیابان هم پیاده کنند.

این در حالی است که در شهرک سازمانی، خانه ها متعلق به سازمان هستند و شما هم چون از امکانات سازمان استفاده می کنید از شما انتظار پیروی به وجود می آید.

 اما در شهر و روستاها، هر کسی مالک دائم یا موقت خانه خود است. همه اهالی برای اداره کشور، مالیات و برای اداره شهر، عوارض می دهند. دولت در کلیت کشور و شهرداری در شهر، با پول پرداختی مردم اداره می شوند پس معادله مردم – مدیران کشوری و شهری، معادله، کارکنان و رئیس سازمان نیست.

نکته اینجاست بسیاری از شهرک نشینان آنچنان به این فضا، خو می گیرند و با فضای خارج از شهرک فاصله پیدا می کنند که دیگر توانایی زندگی در فضای آزاد وعمومی شهرها را نمی یابند و چاره را در ادامه زندگی در محلات شبیه شهرک های سازمانی می بینند. افرادی که تا آخر عمر در معضلی سیر می کنند که می توان را "چالش شهرک سازمانی" نامید.

بدتر اما افرادی هستند که برای مقابله با این چالش، به دنبال بازتولید فیزیکی یا روانی شهرک سازمانی در فضای عمومی شهرها و خیابان ها هستند.
این توهم وجود دارد که به مانند شهرک سازمانی، فضای عمومی شهرها را به رسمیت نشناخت غافل از اینکه نه شهرها، شهرک می شوند و نه جوانان فعلی، آدم های سردرگریبان شهرک سازمانی اند.

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: وزیر نفت یا وزیر ابهام بنزینی؟ آیت الله کاظم صدیقی ؛ زنده باد ابهام 10 نکته درباره اختلاس ۲ میلیون دلاری در بندر امام / چرا رسانه ها اختلاس را کشف نکردند؟ / روابط با کانادا را عادی کنید 10 ویژگی سخنگوی خوب برای قوه قضائیه 4 نکته درباره حمله ایران به اسرائیل / خط قرمز در برابر خط قرمز / آغاز عصر جدید خاورمیانه موشک های ایران در آسمان قدس ؛ عکس تاریخی 

دیگر خبرها

  • لیلا حاتمی شاید در ونیز
  • فیلم ترنس مالیک با بازی لیلا حاتمی شاید در جشنواره ونیز
  • افزایش محدوده خدمات رسانی ناوگان اتوبوسرانی شهرداری بیرجند
  • تراژدی در پیست اتومبیلرانی سریلانکا؛ ۷ نفر کشته شدند (+فیلم)
  • آغاز لایروبی رودخانه‌های شهر رشت
  • مواظب شهرک نشینان ایرانی باشید
  • مواظب شهرک نشینان ایرانی باشد
  • کوچ برگی از زندگی متفاوت عشایر+فیلم
  • بهترین مسیرهای پیاده‌روی تهران کدام‌اند؟
  • ترافیک صبحگاهی در کدام معابر سنگین بود؟