Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-29@16:51:06 GMT

جنگ علم و دین ریشه در غرب دارد

تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۷۹۹۷۸۹۵

ایکنا نوشت: حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسحاق حسینی‌کوهساری، عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران و در پاسخ به این پرسش که تمایز علم دینی و غیردینی چیست؟ گفت: تمایز علم و دین و علم و فلسفه، از فلسفه غرب آمده است. اسلام متعلق به قرن هفتم میلادی است. دوره‌ای در غرب وجود داشت که به قرون وسطی معروف بود. بحثی که در آن دوره وجود داشت این بود که دین حاکم بر همه چیز من جمله علم بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کسی که می‌خواست تحقیق علمی بکند، باید در چارچوب دین این کار را می‌کرد. مشکل دین مسیحیت از همان اول این بود که ۶۴ انجیل متضاد وجود داشت. اگر شما می‌خواهید این متن را محور قرار داده و حاکمیت به آن بدهید که در این صورت تضاد درونی‌اش بیشتر می‌شود. خروجی این جریان محاکم تفتیش عقاید بود.

کوهساری با بیان اینکه زمینه بحث علم دینی در ایران مشخص نیست و متاسفانه علوم انسانی ما غرب آمده است گفت: اگر ما تاریخ فلسفه غرب و اسلامی را ندانیم، جایگاه این بحث مشخص نخواهد بود. در غرب از زمان قرون وسطی و حاکمیت دین، مکتب کلاسیک در فلسفه مطرح شد. مراکز علمی و مکتب کلاسیک غربی‌ها در کلیسا بود. از قرن ۱۳ میلادی جریان دیگری شروع می‌شود که طرز تفکر انسانی را احیا کنیم. اومانیسم ابتدا می‌خواست در کنار مکتب فلسفی کلاسیک و مسیحی به ادبیات بشری بازگردد. ابتدا بازگشت به ادبیات بشری مطرح شد، این جریان ادامه یافت تا به رنسانس رسید و اصالت خدا به اصالت انسان تبدیل شد. در این راستا باید به طرز تفکر بشر بازگردید و مؤلفه اومانیسم تجربه‌گرایی و عقل‌گرایی مبتنی بر تجربه است که همراه با تساهل، تسامح و پلورالیسم است.

عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران با بیان اینکه دوره رنسانس علم و دین از هم جدا شدند و با هم تضاد پیدا کردند، گفت: بعد این‌ها به سراغ علم به معنای تجربه‌گرایی رفتند و مسئله دین هم باید شخصی می‌شد و اعتقاد آن شد که دین امر منطقی نبوده و قابل اثبات و نفی عقلانی نیست. در کتاب اخلاق جرج مور که ترجمه هم شده است، ده مولفه ذکر می شود که گفته می‌شود هیچ‌کدام از این مولفه‌ها اعم از خدا، وجدان، فطرت و ... قابل اثبات نیست. در این گرایش فلسفه غربی مسئله «باید»ها را از «هست‌»ها جدا کرده و آنها را امور اعتباری گرفتند. کتاب دانش و ارزش در ایران به نوعی ترجمه محتوایی از این کتاب است و به‌تبع آن جریان حلقه کیان شکل گرفت و متاسفانه برخی از روحانیان ما که مطالعه در فلسفه اسلامی نداشتند در این دام افتادند. جنگ بین علم دین و توسعه ریشه در غرب دارد.

کوهساری ادامه داد: غربی‌ها در دوره جدید نه‌تنها دین بلکه روح را هم نامعقول دانستند و پس از گذشت سه تا چهار قرن در دوره پست‌مدرنیسم بحث‌هایی جدیدی مطرح می‌شود، در حالی که ما در ایران داریم به قرن ۱۷ و ۱۸ بر می‌گردیم. پست مدرنیسم می‌گوید اینکه ما ۴ قرن تقدس‌زدایی پرداخته‌ایم به بن‌بست رسیده است و اصول مدرن را باید مورد تجدید نظر قرار دهیم. الان بزرگترین روح‌شناس‌ها در غرب هستند و احضار روح می‌کنند. مسئله احیای خانواده در غرب امروز مورد توجه است. حتی در روان‌شناسی جریان پراگماتیسم پیدا شده است و به اصالت نتیجه باور دارد و می‌گوید کاری ندارد که چیزی درست و یا نه، بلکه کسی که معتقد به خدا یا زندگی خانوادگی است، می‌تواند آرامش داشته باشد، یعنی آمدند و نتیجه را قبول کردند. از این‌رو در غرب بازگشت به معنویت جدی شده، اما چون در فلسفه غرب عرفانی الهی کامل نیست، عرفان بشری باب شده است و بازتابش به کشورهای اسلامی آمده است. این خلاصه‌ای از جریان غربی بود.

وی افزود: در خصوص سنت اسلامی من مطالبی را در مقدمه کتاب تاریخ فلسفه اسلامی ذکر کرده‌ام و همچنین در خصوص ماهیت، چیستی فلسفه و عرفان اسلامی مقالاتی نوشته‌ام؛ به صورت خلاصه تمدن اسلامی به طور طبیعی و خواه‌ناخواه با ایران، فلسطین و حوزه‌های تمدنی دیگر برخورد کرد و عناصری وارد تمدن اسلامی شد. در جندی شاپور، انطاکیه، اسکندریه، فلسفه یونان، روم، چین و هند به جهان اسلام وارد شدند. عرفان هم همین‌طور در تمام حوزه تمدنی گسترده وارد اسلام شد. اما باید در نظر داشت که به تعبیر استاد حسن‌زاده چون انسان سر دارد، فلسفه دارد و چون سِر دارد عرفان دارد و سَر و سِر دو روی یک سکه‌اند. در ایران آن زمان و امپراطوری ایران که قدرت وسیعی داشتند، پشتوانه علمی داشتند. زمانی که حوزه‌های تمدنی وارد اسلام شدند، بحثی مطرح شد که آیا می‌توانیم پسوند اسلام استفاده بکنیم و یا نه؟

عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران تصریح کرد: برخی می‌گویند این فلسفه متعلق به یونان، ایران قدیم، روم و ... است و ربطی به این مسئله ندارد. اگر رابطه بین علم و دین را با فلسفه غرب مقایسه کنید همه می‌دانیم که علم و عرفان در اسلام ناشی از متون اسلامی است اما این به معنای عدم استفاده از علم دیگران نیست. بر بالین امام علی(ع) پس از ضربت، پزشکی یهودی حاضر می‌شود. امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) حضور داشتند که این‌ها علم لدنی داشتند اما استفاده‌ای نکردند. آیا در چنین فرهنگی اصلا جنگ بین علم و دین پیش می‌آید؟ پاسخش منفی است. یعنی این که یک پزشک غیر مسلمان مغز سر ولی خدا را معالجه می‌کند، چون این‌ها مامور نبودند علم غیب را اعمال بکنند، مگر برای اثبات نبوت و امامت.

کوهساری با بیان اینکه من منکر نیستم که در برخی از جنگ‌ها فرشتگان به آن‌ها کمک می‌کردند، گفت: اما در سیره معصومین(ع) اساس زندگی، زندگی طبیعی بوده است. من در تاریخ فلسفه اسلامی نوشته‌ام با ارجاع به جلد ۵ تفسیر المیزان در بحث سیر تفکر در اسلام نوشته‌ شده است که مسئله علم، فلسفه و عرفان مانند اضلاع یک مثلث است و این مثلث بدون دیگری به هم می‌ریزد. در فلسفه اسلامی ما سلسله مسائلی داریم که محسوسات است و پاسخگویش تجربه و علم است، معقولات پاسخ خود را در فلسفه یافته‌اند و مسائل وجدانی در عرفان منعکس شده است. در تمدن اسلامی البته مقداری بگو مگو و تکفیر شرع گرایی داشته‌ایم که بیشتر برای اهل سنت است. وقتی جریان کلامی شکل می‌گیرد سلسله اختلافاتی پیش می‌آید که برخی طرفدار فلسفه و ضد کلام بوده‌اند اما آرام آرام این سه به هم نزدیک می‌شوند و تضاد و جنگ دیگر مطرح نیست.

وی تصریح کرد: ما در محسوسات علم، معقولات فلسفه و در وجدانیات عرفان را داریم، سوال این است که علم، فلسفه و عرفان مطلق هستند که جواب این است که نه. ابن‌رشد مسیر بهتری را طی کرده است. غزالی کتابی به نام تهافت‌الفلسفه دارد که آن را چالش کشیده است. ابن رشد در مقدمه تهافت‌التهافت می‌گوید شما می‌گویید تعارض دین و فلسفه وجود دارد اما باید اول دین و فلسفه را تعریف کنید، بعد می‌گوید دین محکم و متشابهاتی دارد و تا متشابهات را به محکمات بر نگردانیم، نمی‌تواند دینی باشد، فلسفه هم محکم و متشابهی دارد که سلسله مباحث برهانی است و مباحثی خطابی مشهوری و ... که به عنوان فلسفه است و تا در فلسفه مسائلی که برهانی نیست، به برهان نرسد فلسفه نیست. ابن‌رشد می‌گوید اکثر دعواها مال متشابهات فلسفه و متشابهات دین است شما اول این دو را به اصل‌شان برسانید که ببینیم، آیا در واقع جنگی بین این دو واقع می‌شود و یا نه.

عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران افزود: اکثر فناوران ما مانند بوعلی‌سینا و فارابی را در نظر بگیرد. پزشکی از روحانی و فلسفه جدا نبود. مهندس پزشک هم بود و به فلسفه هم می‌پرداخت. ابن‌سینا هم شفا را نوشته است و هم قانون را. در مدارسی مانند دارالفنون با الگوی جدایی حوزه از دانشگاه، مسئله علم از دین جدا شده و این دو حیطه به هم نمی‌رسند.

کوهساری با طرح این پرسش آیا پسوند اسلامی درست است یا نه؟ گفت: اگر کسی که فیزیکدان و شیمیدان است به عنوان مسلمان کار علمی می‌کند، آیا طبیعت را آیت و نشانه خدا می‌داند و یا نه؟ می‌داند. نقل است که امام صادق‌(ع) رسالاتی در شیمی داشته است. من قبلا در مقاله‌ای هم نوشته‌ام، برخی از عزیزان با این تصور که این دو یعنی علم و دین به هم نمی‌رسند، گفته‌اند که پسوند اسلامی علم درست نیست. به نظر من بهترین تعبیر را در این خصوص آیت‌الله مصباح در دروس فلسفه داشته است، ایشان می‌گوید مقصود از فلسفه و عرفان اسلامی دو مقوله می‌تواند باشد یا بگوییم که اکثریت محتوای موجود برگرفته از قرآن و سنت است یا بگوییم اکثریت پدید آورندگان مسلمانان هستند. در این صورت فلسفه غرب همچنین خواهد بود.

وی تصریح کرد: شیخ اشراق معتقد است که فلسفه غرب در اصل به شرق معنوی و جغرافیایی بر می‌گردد، کل فلسفه به دین باز می‌گردد. شما چطور می‌توانید فلسفه غرب را به این عنوان ذکر می‌کنید، فلسفه اسلامی را هم می‌توانید به این عنوان استفاده کنید. ما عرفان هندی، ایرانی و اسلامی داریم. برخی نوشته‌اند فلسفه اسلامی و برخی نوشته‌اند فلسفه مسلمانان. این دو کلمه فرق می‌کنند، ادعا این است که محتوای فلسفه و عرفان اسلامی برگرفته از محتوای اسلام است. اگر بالای ۵۰ درصد محتوا از یک تمدنی باشد، می‌توان نام آن تمدن را برای فلسفه و یا عرفان ذکر کرد.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا ما فیزیک اسلامی داریم یا نه؟ نظریه‌ای آیت‌الله العظمی جوادی دارد و آن این است که چون واقعیت این است که در تمدن غرب علم تقدس‌زدایی شده است و این تعبیر متعلق به کتاب جهان‌بینی‌های راسل است که هر چه بر ارزش علمی علم افزوده شد، از ارزش نظری آن کاسته شده است. تمدن غرب دنبال این است که ما ارزشی عملی داریم و ارزشی اخلاقی و تمدن غرب ارزش اخلاقی را هر چه پیش می‌رود، کاهش می‌دهد، چون این‌ها دنبال این هستند صحبتی می‌شود که علم نباید عقیده پشت سرش باشد که نادرست است. اتفاقا فلسفه غرب بر اساس یک پیش‌فرض دارد پیش می‌رود و جنگ تمدنی که هانتینگتون مطرح کرده است، همین را تایید می‌کند.

کوهساری در پایان گفت: آیت‌الله العظمی جوادی می‌خواهد بگوید علم می‌خواهد مقدس باشد، وقتی شیمیدان جهان را مظهری از خدا بداند علم دینی است که به نظرم در درجه اول بینشی عرفانی است که حضرت امام خمینی(ره) هم داشت، اما دعوا سر این است که آیا علم می‌تواند مقدس باشد یا نه؟ به نظر قرآن و روایات کل جهان هستی به منزله اسما و صفات الهی است از این‌رو ما می‌توانیم علم مقدس داشته‌ باشیم.

منبع: فرارو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۹۹۷۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه جایگاه بی‌نظیری دارد

ایسنا/اصفهان عضو هیئت‌علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان با بیان اینکه پایه‌های قوی و ریشه‌دار تفکر فلسفی، پیش از دوران صفویه و از مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید، گفت: در مکتب فلسفی اصفهان، فقه و فلسفه و حکمت یک‌جا جمع شد و می‌توان به آن عنوان رویکرد فلسفیِ جامع داد.فیلسوفان ما همواره آرزو داشتند تا دین و فلسفه را یکی بدانند که در همین اصفهان و با اندیشه‌های میرداماد محقق شد.

علی کرباسی‌زاده اصفهانی، در ابتدای نشست علمی «مکتب فلسفی اصفهان» که امروز شنبه (۹ اردیبهشت‌ماه)، و به مناسبت نکوداشت هفته فرهنگی اصفهان در محل دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: مکتب فلسفی اصفهان اصطلاحی است که جای خالی آن دیده می‌شد و خوشبختانه امروزه جایگاه خود را یافته است. وقتی در یک دیاری تعدادی فیلسوف در حد میرداماد و میرفندرسکی ظهور می‌کنند و باعث رونق علم در مدارس و حتی خیابان‌ها و در واقع بین مردم می‌شوند، از رشد و توسعه بسیار و در خور تأمل فلسفه در اصفهان حکایت دارد که ما از آن با عنوان مکتب فلسفی اصفهان یاد می‌کنیم.

عضو هیئت‌علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان ادامه داد: نمی‌توان انکار کرد که جریانی قوی در دوران صفویه شکل گرفت. با این‌حال نباید ظهور و ریشه مکتب فلسفی اصفهان را به این دوران نسبت داد. از مدت‌ها پیش‌تر و از قرون سوم و چهارم فلسفه در اصفهان پا گرفت.

این مدرس فلسفه شهرمان افزود: خیلی‌ها نمی‌دانند که ابن‌سینا در اصفهانِ ما زیسته و چه فعالیت گسترده‌ای در فلسفه داشته است. یکی از پایه‌های فلسفی شهر را همین ابن‌سینای مشائی شکل داد. گروه‌های فکری بسیار دیگری نیز مانند اسماعیلیان قبل از صفویه در این شهر بودند.

این فلسفه‌دان تأکید کرد: ما پیش از صفویه ابن‌مسکویه را داشتیم که فیلسوفی بی‌نظیر بود و شخصیتی جهانی دارد. ابن‌مسکویه در اصفهان زیست و تعالی یافت و درگذشت. اما متأسفانه امروزه مقبره او مهجور است و شهرداری اصفهان به آن توجه جدی نمی‌کند.

کرباسی‌زاده با اشاره به این نکته که ما در تاریخ اصفهان می‌توانیم از اصطلاحی به نام «مکتب فلسفی متقدم» استفاده کنیم، تصریح کرد: پایه‌های قوی و ریشه‌دار تفکر فلسفی را از پیش از دوران صفویه و با عنایت به شخصیت‌هایی که اشاره کردم و البته باز هم می‌توان نام برد، مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید. اگر فلسفه ابن‌سینا را که در اصفهان تعالی یافت و بر روی فلسفه کار کرد، از اسلام حذف کنیم دیگر فلسفه ما حرفی برای گفتن ندارد و تهی می‌شود. ابن‌سینا مؤسس مکتب فلسفی متقدم ما است.

این پژوهشگر در ادامه و با نظر به همان فیلسوفان قبل از صفویه بیان کرد: حتی خیام که از نیشابور به اصفهان آمد و مدت‌ها در این شهر زیست، فقط شاعر و منجم نبود، بلکه فیلسوفی بی‌نظیر هم محسوب می‌شد. اندیشه‌های فلسفی او در همین اصفهان و مکتب فلسفی متقدم بالیده شد.

برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی

این پژوهنده فلسفه سپس یادآور شد: ریشه‌های اصفهان در علوم عقلی چنان است که کسانی همچون شیخ محمود اصفهانی صاحب «شرح قدیم» را داریم. خاندان ابن‌ترکه نیز از خانواده‌های مهم فلسفه‌دان در اصفهان بودند. حتی فلاسفه‌ای هستند که دوره‌های کاملی از فلسفه را نوشته‌اند و ما در تحقیقات نو به شناسایی‌شان‌ در شهر اصفهان موفق شده‌ایم.

وی گفت: کمره‌ای اصفهانی نیز از فیلسوفان بزرگ است که اصطلاح «حکمت متعالیه» را حتی قبل از میرداماد به کار گرفت. با این پیشنه قوی جالب است که مکتب فلسفی اصفهان در اصفهان شکل گرفت و مذهب اهل سنت در آن ریشه‌دار بود. خاک و جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه نکته‌ها و جایگاهی بی‌نظیر دارد. حتی دوران ساسانیان و بیش از ۲۰۰۰ سال پیش نیز اسنادی در خصوص فلسفه در این شهر یافت شده است. اصفهان دیاری بی‌نظیر در فلسفه است که بیشتر تاریخش را هم غیراصفهانی‌ها نوشته و تأیید کرده‌اند.

این پژوهشگر و محقق تاریخ مکتب فلسفی اصفهان در ادامه، حوزه‌های علمیه اصفهان و دیگر نقاط جهان اسلام را مقایسه و توصیف کرد: برترین دیدگاه‌های فلسفی و قوی‌ترین فلاسفه جهان اسلام در اصفهان ظهور و رشد کردند. علوم عقلی و نقلی در اصفهان مسالمت‌آمیز پیش رفتند و کامل‌کننده یکدیگر هستند.

او به کاربرد مکتب درباره فلسفه اصفهان هم نگاه کرد و توضیح داد: وقتی می‌گوییم مکتب فلسفی اصفهان، مقصود مجموعه‌ای از نگرش‌ها، دیدگاه‌ها، کنش‌ها و... است که در آثار هنرمندان و فلاسفه و اهل علم اصفهان ظهور و بروز یافته است. نقطه مشترکی وجود دارد که در تأملات فلسفی تمامی آنان یافتنی است. برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی همان نقطه و فصل مشترک به شمار می‌آید که نباید آن را دست‌کم گرفت.

کرباسی‌زاده در ادامه توضیحاتش دربارۀ مکتب فلسفی اصفهان خاطرنشان کرد: آثار نوشته‌شده در مکتب فلسفی اصفهان به‌اندازه آثار نوشته‌شده در همه نقاط ایران است که بسیار درخور تأمل به حساب می‌آید. دوسوم حواشی و تعلیقات نگاشته‌ شده بر فلسفه ابن‌سینا که در تاریخ علم مطرح است به اصفهان تعلق دارد.

این متخصص فلسفه ایران و اسلام اظهار کرد: فیلسوفان اصفهانی نکته‌های نغز و نابی را از روایت‌های اسلامی استخراج کردند و بسط دادند که اقدامی شایان توجه است. از طرفی، تعارض‌هایی در بحث‌های فلسفی این شهر شکل گرفت که نشان‌دهنده پویایی و گستردگی بحث‌های فلسفی در این دیار است. فلاسفه اصفهان با مهارت تمام به این تعارضات و در دوران صفویه پاسخ دادند.

این پژوهشگر و مدرس  فلسفه گفت: ما مدارس مختلفی داشتیم که اختلافاتی بینشان بود و هرکدام در شاخه‌ای رشد کردند. این تنوع فکری و فلسفی نیز در شهر اصفهان درخور اعتناست. شیخ بهایی یکی از شخصیت‌های همین دوران صفوی است که در فلسفه درخشید.

او سپس به فعالیت فلسفی شاهان صفوی اشاره و بیان کرد: در فلسفه این عصر نیاز به متون شیعی داشتیم و شاهان صفوی نیز همسو با این نیاز از فلاسفه جهان اسلام  دعوت کردند. این را هم باید در نظر داشت که اصفهان فقط صاحب یک مکتب فلسفی نبود، بلکه مکتبی جداگانه در فقه و فقهات نیز  داشت. این فقه سرتاسر با معنویت و حکمت سرشته است.

عضو هیئت‌علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان اظهار کرد: در اصفهان هرگز رویکرد اخباری افراطی شکل نگرفت و بین اندیشمندان آن راه نیافت. این مسئله را مدیون مکتب قوی فلسفی اصفهان هستیم. بزرگ‌ترین عالمان رجالی نیز در اصفهان ظهور کردند. تمام کتب حدیثی در اصفهان نوشته شده است که پشتوانه این رونق نیز حکومت صفویان بود.

این محقق فلسفه و دین خاطرنشان کرد: شاهان صفوی مروج تفکر عقلی، فلسفه و فرهنگ بودند و خدمات مهمی در این مسیر داشتند. امیدوارم این میراث را قدر بدانیم و از آن پاسداری کنیم. میرفندرسکی، اولین فیلسوف تطبیقی، در همین مملکت صفوی ظهور کرد. این بُعد از زندگی او در جهان اسلام دارای اهمیت بسیاری است. اما چنین مسائلی متأسفانه امروزه دست‌کم گرفته می‌شود.

تحقق آرزوی اتحاد دین و فلسفه در اصفهان

کرباسی‌زاده در پاسخ به این سؤال خبرنگار ایسنا که «سرنوشت مکتب فلسفی اصفهان پس از صفویان چه شد و آیا این رونقی که فرمودید در دوره‌های دیگر و حتی عصر ما وجود دارد یا خیر؟» گفت: در این نشست تا دوران صفویه بحث شد، اما در دوران پس از آن نیز نشانه‌های رونق فلسفه در اصفهان بسیار است. در اینجا دوران قاجار و آخوند ملاعلی نوری را مثال می‌زنم که در اصفهان از ۲۳سالگی و حدود ۷۰ سال تدریس کرد، شمار شاگردانی که تربیت کرد بسیار زیاد است، در دوران فتحعلی‌شاه شهرت فراوانی یافت و این شاه نیز او را به تهران دعوت کرد تا مدرس مدرسه تازه‌تأسیس فتحعلی‌شاه قاجار در مرکز شود.

او در ادامۀ پاسخ خود چنین گفت: این روحانی پاسخ می‌دهد که من در بین شاگردانم فقط ۴۰۰ مجتهد دارم که نمی‌توانم ترکشان کنم و باید اصفهان بمانم. فتحعلی‌شاه از او می‌خواهد که یکی از شاگردانش را به‌جای خودش به تهران بفرستد. بنابراین، نوری هم ملا زنوزی از نامدارترین شاگردان خود را راهی تهران، پایتخت ایران می‌کند. از ورود زنوزی به تهران است که مکتب فلسفی این شهر شکل می‌گیرد. این مکتب فلسفی در ادامه به سبزوار و عتبات و قم هم راه پیدا می‌کند و هنوز نشانه‌های پویایی و آثارش را می‌بینیم.

این مدرس دانشگاه اضافه کرد: اینکه ما الآن مکتب فلسفی اصفهان در شهرمان داریم، سؤالی نیست که بتوان به آسانی پاسخ گفت. در حال حاضر، فلسفه اسلامی ما وضعیتی بسیار پیچیده دارد و اختلافات زیادی در آن ظهور کرده است. اگر بخواهیم بگوییم امروز هم مکتب فلسفی اصفهان به‌طور مشخص فعال است یا خیر به بحث‌ها و بررسی‌های گسترده‌تری نیاز دارد، زیرا فلسفه در ایران امروز قلمرو جدیدی یافته است.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • حجت الاسلام خسروپناه: علم حکمی؛ لازمه دستیابی به تمدن نوین اسلامی
  • استاد مجتهدی هم معلم و هم مولف بود
  • فلسفه نام‌گذاری ماه‌های شمسی چیست؟
  • مجموعه ۹ جلدی بن‌مایه‌های فلسفه دین رونمایی می‌شود
  • شوم تار ؛ عرفان طهماسبی
  • شایعه عجیب درباره «شهریار»؛ با عالم غیب در ارتباط است!
  • تکریم چهره ماندگار فلسفه و عرفان در شیراز
  • جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه جایگاه بی‌نظیری دارد
  • عرضه «صفات الهی» در کتابفروشی‌ها
  • سرآشپز پخت تورم در ایران