دچار «ازجاکندگی اجتماعی» شدهایم
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۰۰۵۳۷۸
به گزارش اتاق خبر، به نقل از ایسنا، عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی در گفتوگوی پیش رو در ترسیم وضعیت حاضر ابتدا تصویری از وضعیت متعارض ایران در دوران نوگرایی میگوید. آشکارترین جلوه این تعارض را هم از جهت مفهومی و هم از جهت کارکردی در زندگی شهری در قالب چالش و حرکت به مفهومِ عام آن (Mobility) و زیستپذیری (liveability) میبیند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او در ادامه بزرگترین چالش را در غربت ایران در ایران میبیند. از همینروی راهکار را در بازخوانی اندیشه و تمدن ایرانشهری جستوجو میکند. به گمان او صلح و امید اجتماعی در رهگذر بازجانگرفتن تمدن ایرانشهری در قلمرو این تمدن بهدست خواهد آمد. خوشبختانه، نشانههای زندگی در این تمدن همچنان یافت میشود. بنابراین، همچنان میتوان چشمانداز امیدورانهای را ترسیم کرد.
امروز وضع ایران شهر ما از منظر شما چگونه است؟ ضمن اینکه فکر میکنید گروهها و طبقات اجتماعی از زندگی در ایرانشهر ما تا چه حد راضیاند؟
نیازی به توضیح فراوان درباره این موضوع نیست که ایرانشهر ما در چه وضعیت پرچالشی قرار دارد. در همین زمستان امسال دیدید که برای نفس کشیدن در تهران با مشکل جدی مواجه بودیم؛ در حال حاضر نیز امکان زندگی در تهران از جهت منابع زیستی و هم از نظر روابط اقتصادی وجود ندارد. ما نزدیک به ۵ میلیون فقیر در پیرامون شهر تهران بزرگ با ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر جمعیت داریم. از جهت انواع بزهها هم نیازی به گفتن نیست. وجود از هم گسیختگی اجتماعی و بحران هویت در تهران و دیگر شهرهای ایران نیاز به اثبات ندارد و من میخواهم در این نشست درباره ریشههای آنها سخن بگویم.
وجود مشکل حرکت در فضای شهری کشور کاملا قابل مشاهده است. برای جابهجایی در تهران روزانه ساعتها باید وقت گذاشت، از همه مهمتر مشکل حرکت در اندیشهها و نمادها را داریم. در زمینه تاریخ و مشکلات تاریخی حرکت در طول زمان نیز حرف برای گفتن بسیار است. ما در ایرانشهر دچار یک چالش بنیادین هم از جهت حرکت و هم زیست و زندگی هستیم. بنابر این رضایتمندی طبقات مختلف اجتماعی اندک است.
ریشه مشکلاتی که به آن اشاره میکنید در کجاست؟
نمیتوانیم به عنوان یک مسوول از این مشکلات چشمپوشی کنیم، واقعیت این است که جوانان ما هراس سنگینی از آینده دارند. نکته کلیدی و بنیادی سخن من این است که ریشه مشکلات در «ازجاکندگی اجتماعی» است؛ ما دچار از جاکندگی هویتی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ... هستیم. در غربت قرار گرفتن مفهوم ایران این وضع را ایجاد کرده است: من در میان جمع و دلم جای دیگر است. در ایران زندگی میکنیم ولی درکش نمیکنیم.
مقصودتان از مفهوم ایران، دولت - ملت است؟
نه. منظورم فهم از هستی موضوعی به نام ایران است. هستی ایران در مجموعه فراگرد فکری، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و بطور کلی در یک نظم معرفتی معنی پیدا میکند و نه در یک چارچوب جغرافیایی صرف به نام ایران.
اجازه بدهید یک مرحله به عقب برگردیم، به آن نظام معنایی که همراه ایران است: حکمت ابن سینایی، حکمت سهروردی و... وقتی درباره ایران صحبت میکنیم، منظورمان نظام معرفتی و مهجور مانده از این نظام است. برای بازخوانی و بازگشت به توسعه ایران باید به یک نظام معرفتی که ریشه در اعماق سرزمین دارد و اکنون با مدرنیته درگیر شده است برگردیم؛ البته فقط قصد بیان دردها و رنجها را ندارم بلکه میخواهم چشمانداز نیز ارایه دهم. باید بدانیم که چشمانداز یک داد و ستد است باید چیزهایی را از دست بدهیم و چیزهایی به دست بیاوریم مشکل این است که فکر میکنیم در چشمانداز باید همهچیز را با هم داشته باشیم.
مسائل اقتصادی و دیدگاههایی که مثلا لیبرالیسم مطرح میکند چقدر در پدید آوردن وضع امروز موثر بوده است؟
کارل پولانی، اندیشمند مجارستانی مقیم امریکا که پس از مهاجرت به این کشور کتاب تغییر بزرگ را در ۷۰ سال قبل نوشت در کتابش اندیشهای مطرح کرد که هنوز هم که هنوز است جای توجه و بررسی دارد. وی در نقد لیبرالیسم که عمدتا بر محور اقتصاد و آن هم ایدئولوژیک و جهانی است صحبت میکند. بزرگترین مشکل لیبرالیسم از نظر پولانی این است که مفهوم اقتصاد را از بستر اجتماع جدا میکند و میخواهد اقتصادی بسازد که جایگاهی در اجتماع ندارد. در واقع دچار ازجاکندگی اجتماعی شده است. مشکل لیبرالیسم این است که میخواهد برای همه جهان یک نظریه ثابت بدهد. البته این مشکل در سوسیالیسم به شکل بسیار حادتری دیده میشود و تجربه از جاکندگی در ایران از نوع سوسیالیستی آن است.
این نظریه پولانی بود که البته هنوز هم در دنیا راجع به آن بحث میشود. این اندیشمند لهستانی میگوید این نظریه در مرحله اجرا امکان وقوع ندارد چون زندگی از اقتصاد قابل تفکیک نیست و اقتصاد بخشی از زندگی اجتماعی است. نتیجه اجرای یک امر غیرممکن به انواع مشکلات منجر شده و به توسعه تعارض و انواع ناآرامیهای اجتماعی میانجامد.
میخواهم با کمک گرفتن از نظریه ازجاکندگی اجتماعی پولانی این موضوع را بگویم که ازجاکندگی تنها در اقتصاد نیست ما ازجاکندگی را در همه حوزهها اعم از فرهنگ، اجتماع، سیستم، اقتصاد و... هم میبینیم. ازجاکندگی بحثی فراتر از اقتصاد صرف است. نتیجه ازجاکندگی اجتماعی در ایران منجر به کالایی شدن (کمودیفیکیشن) همهچیز شده است. زندگی ایران پس از ازجاکندگی منجر به کالایی شدن همهچیز و قابل خرید و فروش شدن همهچیز شده است: شهر، قانون، آب، هوا، رودخانه و... را به راحتی خرید و فروش میکنند.
مفهوم کالایی شدن را چه کسانی دنبال میکنند؟
کسانی که میخواستند شهر را اداره کنند دیدند به وضعیت امتناع و غیرقابل اداره شدن شهر رسیدهاند. اولین چیزی که به ذهنشان رسید این بود که شهر را بفروشند. در اوایل فقط کوهپایهها را میفروختند و ساختمان میساختند اما بعد به تدریج همه منابع زیستی، آب و هوا، رودخانه و همهچیز را به فروش گذاشتند. بنابراین بلافاصله بعد از بحث ازجاکندگی با مفهوم کالایی شدن مواجه شدیم که در این مفهوم، همهچیز کالاست.
حتی کسانی که میخواستند راهحل بدهند هم در چنبره کالایی شدن گرفتار شدند. مگر مسکن مهر غیر از این است که برخی میخواستند یکسری انسانهایی که کالا هستند را در خانههایی که انبارند جای دهند؟ در هر جای کشور که خواستند انبار و قفسههایی ساختند و مردم را در آنها چیدند. در مسکن مهر نه شهر میبینیم، نه مقام انسان. در مسکن مهر نه ساختار اجتماعی وجود دارد و نه حتی ساماندهی شهری دیده شده است، فقط یک سری قفسه هستند که میتوانید در آن انسان یا هر کالای دیگری بگذارید.
مفهوم کالاییشدن تنها مختص لیبرالیسیم است؟
نه، در سوسیالیسم این مفهوم به صورت حادتری دیده میشود. سوسیالیسم هم ساحت زندگی انسان را به تعارض طبقاتی تبدیل میکند و میخواهد همه انسانها را بدون توجه به ویژگیهای متفاوت آنان و بدون توجه به حق انتخاب آنان در یک جامعه به اصطلاح بدون طبقه به پیش براند: یعنی افراطیتر از لیبرالیسم. سوسیالیسم از ابتدا و از اساس به هویت جوامع بیاعتقاد است اگر شما به نوشتههای عامیون یا اعضای حزب توده در دهه ۲۰ بنگرید درمییابید که تمام افتخارشان این است که هیچ تعلقی به هیچ سرزمینی ندارند. اصلا ازجاکندگی شعارشان است نه نتیجه اعمالشان.
ریشه این عدم احساس تعلق در ایران از چه زمانی قابل پیگیری است؟
مفهوم ازجاکندگی و غربت در وطن به شکلی ضعیفتر قبلا هم در ایران بوده اما شکل افراطی آن بعد از مشروطه است. این هم شعری از شفیعی کدکنی در توصیف این حس:
طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست
با چشمهای روشن برّاق با گیسویی بلند،
به بالای آرزو
هرکس ازو نشانی دارد،
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو، خلیجفارس
سوی دگر، خزر
البته با انقلاب آیسیتی مفهوم ازجاکندگی هر روز عمیقتر میشود.
به نظر شما دلیل این ازجاکندگی از بستر اجتماعی و کالایی شدن را در کجای تاریخ کشورمان باید جستوجو کرد؟
اگر نگاهی تاریخی کنیم، میبینیم که سیدجواد طباطبایی درباره نظریه انحطاط تاریخ در ایران میگوید ما دو شکست بزرگ تاریخی بعد از اسلام داریم که یکی در چالدران و دیگری ترکمنچای است. بعد از شکست چالدران شاهد روی کار آمدن صفویه هستیم. صفویه آنچه از شکست یاد گرفت و برای ما به ارث (از جهت معرفتی) گذاشت این بود که ایران را با برگشت به سنت، یک بار دیگر یکپارچه و متحد کرد. آنها با طرح مفهوم «مرشد کامل» ایران را یکپارچه کردند اما اگر دقت کنیم آغاز صفویه، پایان رنسانس در غرب است و پدیده مدرنیته به تدریج به غرب شکل تازهای میبخشد بنابراین از آن شکست یاد گرفتیم که باید همهچیز را درونی کرده و در عین حال داد و ستد با جهان بیرون را بیشتر کنیم. البته نحوه درونی کردن امور در دوران صفویه جای نقد بسیاری دارد و عدهای بر این باورند که ناتوانی کنونی ما در بازتولید مفاهیم در ایران به نحوهای بازتعریف صفویان از هستی ایران باز میگردد و ریشه مشکلِ کنونی ما همانجاست.
یک بار دیگر در ترکمنچای شکست خوردیم اینبار سیاست معکوس اتخاذ شد. پس از این شکست سیاست باز کردن آغوش به روی جهان غرب را در پیش گرفتیم که وجه غالب آن حرکت به سمت نظریههای چپگرایانه و سوسیالیستی بود. شکلگیری عامیون در تهران، حزب دموکرات در گیلان، چپ گرایان در آذربایجان و نهایتا ایجاد حزب توده در سراسر کشور از آثار این شکست بود. این صورت مسالهای به نام «ایران» و هستی آن از اندیشه آنان در برونرفت از مشکلات حذف میشود.
میبینید که پشت کردن به کل میراث معنوی، اقتصادی، زیستی و... چه به شکل چپ آن و چه به شکل لیبرالیستی آن در تاریخ کشور وجود دارد ولی آنچه در هر دوی این جنبشها دیده میشود این است که مفهومی به نام «هستی معنوی ایران» در آنها جایی ندارد. بنابراین بیوزنیای که الان داریم تصادفی نیست بلکه برمیگردد به یک ریشه تاریخی و ازجاکندگی اجتماعی که به سوداگری مطلق منجر شده است. به نحوی که وقتی برای جوانان ایرانی از بازار آزاد بحث میشود آنچه در ذهنشان شکل میگیرد یک نوع بیقانونی، لاقیدی و عدم تعهد به همهچیز است در حالی که اصل نظام بازار رقابتی در دل خود چنین چیزی ندارد اما ناتوانی در بازتولید و خلق مجدد مفاهم هستیشناسانه در ایران، موجب فزونییافتن تعارضها بهجای یافتن راهی برای برون رفت شده است.
ما چقدر فرصت داشتهایم و تلاش کردهایم تا خودمان را به این تاریخ و فرهنگ پیوند بزنیم؟
الان متاسفانه این منابع تاریخی و میراث فرهنگی که در کشور داریم روی دوش عدهای سنگینی میکند و فکر میکنند اگر این آثار تخریب شوند و برج به جای آنها ساخته شود از شرشان راحت میشویم. الان چقدر از فضای چهارباغ اصفهان باقی مانده؟ چه مقدار از فضای ۳۰ سال پیش پیرامون حرم مطهر امام رضا(ع) باقی مانده است؟ این سوداگری همه منابع تاریخی را مزاحم خود میداند.
اصلا چرا مفهوم و اندیشه «ایران» اینقدر برای ما مهم است؟
چون این مفهومی است که تمام هستی و هویت ما را تبیین میکند. البته در همه کشورها هم اینگونه است برای فرانسویها پاریس و برای ایتالیاییها رم و اندیشه رم اهمیت دارد. وقتی میگوییم ایران را گم کردهایم به این معناست که با آنچه داریم نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم و میخواهیم تغییرش دهیم. همچنان ساکنان آپارتمان وقتی به ساختمانهای قدیمی کاشان میروند احساس تعلق به مکان دارند اما محلات امروزی هیچ حس تعلقی برای شما ندارد. بنابراین وقتی راجع به ایران حرف میزنیم درباره جایی سخن میگوییم که هستی ما را تعریف میکند و بهیادمان میآورد. به آن حس تعلق داریم و دوستش داریم.
نمادهای شهری و الگوهای فیزیکی فرهنگی ما مثل فضاهای عمومی چقدر در ادبیات و فرهنگ ما قابل جستوجو هستند؟
ببینید؛ فضای عمومی یا عرصه عمومی جایی است که هویت اجتماعی ما را شکل میدهد و بازتاب میدهد. بنابراین، به آن حس تعلق داریم و در آن فضا گفتوگو میکنیم. اما آیا میتوان از اینگونه فضاها بدون داشتن عقبه نظام معرفتی صحبت کرد؟ یک فضای عمومی مانند کتابخانه ملی را در نظر بگیرید؛ آیا کتابخانه ملی میتواند جایگزین فضای مسجد شاه تهران یا تکیه دولت شود؟ فضای عمومی یا عرصه عمومی جایی است که با آن رابطه ذهنی برقرار میکنیم.
حافظ میگوید: در خرابات مغان نور خدا میبینم / این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم / جلوه بر من مفروشای ملک الحاج که تو / خانه میبینی و من خانه خدا میبینم. خرابات مغان؛ در این شعر همان فضای عمومی است که اولین هستههای هویتی ما را شکل داده است. البته این فضا در طول زمان شکلهای مختلفی پیدا میکند؛ مسجد یا خانقاه. لیکن روح و جوهر وابستگی و ارتباط به عالم اعلی در فضای اجتماعی ایران همچنان محفوظ میماند. اگر بخواهیم تفسیر جدید از این عبارت بر اساس مفاهیم جامعهشناسی ارایه دهیم خرابات مغان همان عرصه عمومی است؛ جای عشق ورزیدن و مبداء هستی باز گشتن است. چون نظام معرفتی آن نور است. نوری که در بن مایه حکمت و اندیشه ایرانشهری جای دارد. این غزل بسیار پرمعناست اولا پیوستار تاریخی را در آن میبینیم: حافظ مسلمان به خرابات مغان برای بیان فضای عمومی در اندیشه ایرانشهر باز میگردد. ثانیا باید پرسید حافظ کیست؟ محبِ خدا که مجلای ایران است که شمارا دوست و شما او را دوست دارید. ثالثا نظام معرفتیاش چیست؟ نوری است که در خرابات مغان وجود دارد، یعنی در عرصه عمومی مبتنی بر نور و عشق.
وقتی همه از فرهنگ صحبت میکنند بر لزوم گسترش فضاهای عمومی تاکید دارند، اما آن فضای عمومی کجاست؟ آن عرصهای که در آن از عشق بتوان سخن گفت کجاست؟ وارد بحث فلسفی نمیشوم ولی نکته بسیار مهمی که به اجمال آن را بیان میکنم بحث پدیدارشناسی مفهوم «ایران» است. آنچه در حکمت ایرانی میبینید همواره جنگ میان نور و تاریکی است. نور است که میتواند جهان را به شما پرده به پرده بنمایاند. تمام این جهان پر است از حکمت و مفهوم «ایران» پردهای است که هر لحظه میتوان در آن نقشی دید. البته این نظام فکری با پوزیتیویسم (اثباتگرایی مادی) فاصله دارد. من منکر اثباتگرایی نیستم اما باید دانست که این مکتب فکری برای طبیعیات است و در حوزههای دیگر باید پرواز کرد و پردههای دیگری از جهان هستی را دریافت.
حافظ در جایی دیگر میگوید: مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/ کو به تایید نظر حل معما میکرد. در اینجا باز حافظ وقتی مشکل معرفتی مییابد به پیر مغان برمیگردد. این پیوستار تاریخی را در اندیشه حافظ میبینید نظام معرفتی آن هم جالب است همه جهان آینه اسماءالله هستند: دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست یعنی فراتر از پوزیتیویسم اثباتی حرکت میکند و در این آینه هر لحظه نقشی جدید میبیند.
وقتی به نظام معرفتی فکر میکنیم این نظام بر فهم ما از گیتی و نحوه زندگی اثر دارد، گفت: ما در نظام حکمی ایران مفهومی پدیدارشناسانه به نام نور داریم که مهم است این نور از چه زاویهای به پدیدهها تابانده شود و به شما تصاویر مختلفی ارایه میدهد و در نتیجه چه فضاهایی برای زندگی خلق میشود. سعدی میگوید: سروی به لب جویی، گویند چه خوش باشد/ آنان که ندیدستند سروی به لب بامی/ روزی تن من بینی قربان سر کویش/ وین عید نیست الا به هر ایامی. سعدی با یک پدیده طبیعی رشد سرو لب جوی مواجه میشود و از این سرو لب جوی هزاران سرو دیگر خلق میکند. وی میگوید سرو لب بام، اما آیا سرو، لب بام هم رشد میکند؟ این هستیشناسی وی است که هر چیزی را به عالم بالا ارجاع میدهد. قدرت خلاقیت سعدی هم از همین نگاه پدیدارشناسانه وی نشأت میگیرد. در حالی که در نگاه پوزیتیویستی سرو لب جوی همواره سرو لب جوی بوده است که از این اندیشه نباید انتظار خلاقیت ذهنی داشت اما این حکمت ایرانی است که از سرو لب جوی، به سرو لب بام میرسد.
سعدی میگوید: همه بینند نه این صنع که من میبینم/ همه خوانند نه این نقش که من میخوانم/ آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست/ عجب اینست که من واصل و سرگردانم و سپس خاطرنشان کرد: صنع الهی را همه میبینند اما سعدی جور دیگر میبیند که فراتر از پوزیتیویسم مادی است و اینجاست که مفهوم وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در زندگی ما نقش میبندد. به تعبیر حافظ: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد؛ باز میبینیم که صنع جلوههای گوناگون دارد حافظ در اینجا وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را به هم پیوند میدهد.
اگر به نظام معرفتی ایرانی، حکمت ایرانی و مفهوم نور برگردیم، آیا اجرای این مفاهیم در هر قالبی امکانپذیر است و آیا میتوان با این اندیشههای بلند در چنین شهرهای آشفتهای زندگی کرد و به نظام معرفتی ایرانی پایدار بود؟
اینکه به حکمت ایرانی - اسلامی پایبندیم نباید فقط به شعار ختم شود و در عمل هیچ تغییری در کیفیت زندگیمان رخ ندهد. در معرفت ایرانی شما نمیتوانید معرفت را مستقل از عمل دریابید و معرفت محصول عمل است. تفکیک حکمتها به نظری و عمل یک تفکیک یونانی است. در حکمت این دو همواره بههم پیوستهاند. از نظر ما اساسا معرفت پرده پرده است و شما به هر پردهای از معرفت رسیدید، نیاز به معرفت جدیدی برای حرکت به پرده دیگر دارید. بنابراین امکان تفکیک از کیفیت زیست و حکمت ایرانی وجود ندارد.
میان نحوه بودن و نحوه فهم ارتباط قوی وجود دارد. کیفیت زندگی در نظام شهرسازی بسیار مهم است. اما آیا کیفیت زندگی فقط شاخصهای مادی دارد یا باید به شاخصهای معنوی از زندگی هم برگردیم؟ مشکل اینجاست که وقتی وارد کیفیت زندگی میشویم تفسیر میشود به «شهر خوب» و برای آن مشخصات مادی تعریف میکنیم. من با مشخصات شهرخوب هیچ مشکلی ندارم. فقط میگویم کافی نیست. در شهر خوب وضع ذهنی هم مهم است. باید «ایران» را در این میان یافت. وقتی میخواهید «ایران» را در این کیفیت زندگی بیابید دنبال آینه و خرابات مغان و پیر مغان و نور باشید تا پرده پرده معرفتتان افزایش یابد. بحث بسیار هم در حکمت ما این است که شیوه وجود و زیست ما به فهم ما اثر میگذارد هر تغییری در فهم و معرفت مستلزم تغییر در شیوه وجودی است: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
نکته مهم دیگر این است که وقتی میگوییم حکمت ایرانی مبتنی بر حکمت نور در برابر ظلمت است هم به دانش برمیگردد و هم به عمل. اگر میگوییم دانش نور است عمل هم نور است و اساسا نور مبتنی بر عمل به دانش است. این آیه از قرآن میگوید: یوْم تری الْمُومِنِین والْمُومِناتِ یسْعی نُورُهُمْ بیْن أیْدِیهِمْ وبِأیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیوْم جنّاتٌ تجْرِی مِنْ تحْتِها الأنْهارُ خالِدِین فِیها ذلِک هُو الْفوْزُ الْعظِیمُ: میگوید روزی را میبینی که مومنین و مومنات نورشان پیشاپیش آنها حرکت میکند و راه را نشان میدهد و آنها را به جنات مخلد و جاودان راهنمایی میکند که این سعادت بشری است اما در ادامه در آیه بعد میخوانیم: یوْم یقُولُ الْمُنافِقُون والْمُنافِقاتُ لِلّذِین آمنُوا انْظُرُونا نقْتبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیل ارْجِعُوا وراءکُمْ فالْتمِسُوا نُورًا فضُرِب بیْنهُمْ بِسُورٍ لهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرّحْمةُ وظاهِرُهُ مِنْ قِبلِهِ الْعذابُ. یعنی: دیگران به مومنان میگویند که به ما نگاه کنید تا ما از نور شما استفاده کنیم و در پی شما حرکت کنیم. پاسخ میآید که برگردید و به عقب بروید شما باید نور را در گذشته مییافتید. این نور، نور عمل و کردار است و کسی نمیتواند به دیگری بدهد.
در شاهنامه سراسر جنگ نور و ظلمت و نیکی و بدی میبینیم. ولی فردوسی در حکمت نظری باقی نمیماند و به حکمت عملی هم ورود میکند. رستم کسی است که در عمل پیرو این نور است و در زندگی فردی و در هفت خوان حکمت عملی را نشان میدهد. میبینید که رستم در حکمت عملی است که این نور را خلق میکند.
اگر راجع به اندیشه حکمی ایران بحث میکنیم، این اندیشه نیاز به ساختار دارد. نمیتوان ساختار را از کنشگر جدا کرد. این کنشگر در ساختار قرار دارد و با آن ارتباط اقتصادی، فکری، اجتماعی، سیاسی و... دارد.
ما در چالش جدی شهرنشینی قرار داریم همه مفاهیم شهرنشینی ما اعم از موبیلیتی و حرکت، امکان زندگی خوشایندی از شهر و... مشکلات و چالشهای جدی دارند. این مشکلات به ازجاکندگی اجتماعی و کالایی شدن برمیگردد. راهحل این چالشها بازخوانی همزمان دو مفهوم بنیادین مدرنیته و ایران در ۱۵۰ سال اخیر است. البته بازگشت به «ایران» بدون بازخوانی مدرنیته ممکن نیست و بازخوانی مدرنیته در ایران بدون بازخوانی معنی و مفهوم هستی «ایران معاصر» ممکن نیست.
چشماندازی که شما از آینده تصور دارید چگونه است؟
بعد از توافقنامه برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) ایران مجددا به نقطه تعادل منطقه برگشت. عدهای از قدرتهای جهانی به همراه برخی بیتدبیریهای داخلی سبب شدند که نقطه ثقل خاورمیانه، غرب آسیا، شمال آفریقا و آسیای میانه از ایران خارج شود. اما ما دوباره به نقطه تعادل منطقه بازگشتیم که نشان میدهد در این کشور منابعی داریم که میتواند آینده روشنی بسازد. بسیار مهم است که بدانیم این منابع هنوز در اختیار ماست چه از نظر جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیکی چه از نظر معرفتی.
ما هنوز در ایران بیش از ۱۰۰ شهر میانی داریم که منابع تاریخیشان از بین نرفته، گفت: سبزوار، کاشان، یزد، زاهدان، زابل و... از جمله این شهرها هستند بنابراین اصلا نباید فکر کنیم که منابع ما محدود بوده و از بین رفته است، نه؛ هنوز منابع مادی و معرفتی مختلفی داریم که میخواهیم با استفاده از آنها ایران را بسازیم.
فردوسی موفق شد اندیشه ایرانشهری را در قرن چهارم تحت سایه اسلام بازخوانی کند. ما هم باید یک بار دیگر رویکرد ایرانشهری را با نور اسلام همراه با گشودن درهای کشور به جهان مدرن بازخوانی کنیم. ما هم ایران را میخواهیم هم اسلام را و هم تمدن جدید را. اگر بتوانیم کاری را که فردوسی کرد تکرار کنیم، چشمانداز آینده روشنی را برای ایران ترسیم خواهیم کرد. این بحث سرآغاز بحث پیچیدهای در دانشگاهها خواهد بود.
انتهای پیام/
منبع: اتاق خبر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.otaghnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اتاق خبر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۰۰۵۳۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آن ها که در ایران می مانند و می خواهند آن را بسازند این مقاله را بخوانند / ۱۰۰۰ سال حکومت ایلیاتی و ۸۰۰ سال تعطیلی عقل و اندیشه و علم
هدف و محدوده گزارش
این نوشتار گزارشی است برای تشریح دیدگاه مهندس آل یاسین در مورد دلایل توسعه نیافتگی ایران و تطبیق آن با مدل رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی از کتاب استراتژی توسعه ایرن) برای درک سامان سافته از چرایی عقب ماندگی ایران.
توضیح مهم: ۹۵ درصد این گزارش بر اساس محتوای کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران تنظیم شده است. گاهی اوقات برای تفهیم و انتقال مطلب از نوشته های دیگران نیز مطالبی به آن افزوده شده است. ولی بدنه اصلی از محتوای کتاب برداشته شده است. در ضمن صورت بندی و تنظیم نمودارها و شماره گذاری دلایل و ویژگی های از تهیه کننده گزارش است اما با رعایت نسبی وفاداری به اصل نوشته ایشان.
آشنایی با نویسنده
-متولد ۱۳۱۴ (۸۸ ساله)
-دانش آموخته راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران ۱۳۳۹ با درجه فوق لیسانس.
-دانش آموخته دوره های پیشرفته سازه های آبی (هلند) و هیدرولیک و آزمایشگاه مکانیک خاک (آمریکا)
-مدیر اجرایی شبکه آبیاری دز به مساحت صدهزار هکتار
-قایم مقام مدیر عامل و مدیر اجرایی کشت و صنعت کارون برای تولید ۲۵۰ هزار تن شکر سالانه.
-مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان
-پایه گذار مهندسین مشاور پاپیلا
-مولف ۱۹ جلد کتاب
سوالی که آل یاسین می پرسد:
ایران گهواره تمدن جهان شناخته می شود و اولین امپراتوری بزرگ در ایران شکل گرفته و جامعه جهانی به میراث فرهنگی ایران می بالد. چرا پایه گذار یکی از درخشان ترین تمدن های جهان، گرفتار عقب ماندگی شده و در بیشتر حوزه های زیست انسانی و رفاهی جامعه {به اندازه کافی} پیشرفت نکرده است؟
پرسش این است که اگر ایران زودتر از کشورهای توسعه یافته؛ چین، هند، ترکیه، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور، به فرآیند برنامه ریزی برای توسعه وارد شد، پس چرا از همه آن ها عقبتر مانده است؟ به سخن دیگر، چرا پس از ۷۰ سال برنامه ریزی و اجرای ۱۱ برنامه میان مدت و ۵۰ سال حضور در عرصه آمایش سرزمین، خروجی نظام برنامه ریزی چیزی نیست، جز اقتصادی تک محصولی بر پایه فروش نفت خام، رکود تولید، اقتصاد رانتی غیرمولد، قاچاق بی رویه، عدم تعادل و نابرابری های گسترده اجتماعی، فقر گسترده، غلبه انواع بحران های زیست محیطی، مهاجرت روستاییان و حاشیه نشین ها و سرانجام زوال، فرسودگی و از هم گسیختگی جامعه؟
آیا جغرافیا در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟
شروع با یک واقعیت شور!
-حدود ۷۵ درصد مساحت کشور ایران کوستان و کویرهای غیرمسکون و فاقد رودخانه های دایمی است.
-تنها حدود ۱۵ درصد مساحت کشور در سواحل دریای خزر، شمال غرب و بخشی از نوار غربی کشور از اقلیم مدیترانه ای برخوردار است. حتی در این مناطق هم الگوی زراعی آبی با محدودیت هایی روبه رو است.
فیزیوگرافی ویژه ایران
-موقعیت جغرافیایی، اقلیم و بادهای نامساعد کویرهای مرکزی باعث شده تاحدود ۷۵ درصد از ۱۶۴ میلیون هکتار مساحت کشور دارای شرایط خشک و نیمه خشک باشد، به طوری که بارندگی این مناطق اندک و سالانه بین ۵۰ تا ۲۵۰ میلیمتر معادل یک سوم متوسط بارندگی جهانی و میانگین تبخیر ۱۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی باشد.
-حدود ۳۰ درصد مساحت فلات های کم ارتفاع و دشت های کشور کم و بیش با دشواری های شوری و ماندابی خاک روبه رو است.
-در نتیجه کشاورزی در ایران، همواره با شوری منابع و خاک رو به رو بوده و سبب شده که در ادوار گذشته با وجود کوشش شبانه روزی برای جمع آوری آبها، شق نهرها، احداث قنوات، ساخت سدهای انحرافی و انجام آبیاری مصنوعی مزارع کشاورزی محدود، مردم با زندگی شبانی و معیشتی روزگار بگذرانند.
-تاریخ آبیای ایران (آبیاری مصنوعی) به بیش از ۲۵۰۰ سال پیش بر می گردد. در ایران، بیش از ۳۶ هزار رشته قنات به طول بیش از ۲۱ هزار کیلومتر با مجموع طول میله ها، بیش از ۱۵۸ هزار کیلومتر شناسایی و تعدادی از آن ها به ثبت جهانی یونسکو هم رسیده است.
-پهناوری فلات ایران؛ تداوم بی ثباتی و ناامنی کشور؛ حجم کم آب قنات ها با هزینه احداث و نگهداری، دشواری بهره برداری از آب های سطحی، محدودیت زراعت دیم به سبب کم بارندگی، شهرها و روستاهای دور از هم، نبود راه و وسیله ترابری مناسب، همواره از موانع توسعه بوده است. در نتیجه کمبود تولید محصولات کشاورزی برای تغذیه و مواد خام صنعتی ، برقراری مناسبات بازرگانی و ارتباطات اجتماعی؛ ایجاد بازار و تولید ثروت غیر ممکن می شد. ناگزیر توده مردم به حداقل زیست دهقانی و معیشتی بسنده می کردند.
آیا جغرافیا فقط به واسطه خشکی و پهناوری و پراکندگی در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟
جغرافیا، سبک زندگی و ساختار سیاسی ایلیاتی را رقم زد
-جغرافیای ایران به خاطر چند ویژگی محرک زندگی کوچ نشینی بود:
۱-بارندگی اندک که عملا مانع گسترش معیشت مبتنی بر کشاورزی (یکجانشینی) می شد.
۲-تفاوت شدید دما و نوسانات زیاد بارش در نواحی مختلف که به عنوان تحمیل کننده معیشت چادرنشینی بود.
-به عبارت دیگر به خاطر شرایط ایران، تحرک اکولوژیکی معقول ترین و امکان پذیرترین راه حل جامعه بود برای پاسخگویی به عوامل نامساعد طبیعت. اما یک ویژگی دیگر نیز تاثیرگذار بود: ایران همسایه بیابان است. و بیابان، جایگاه کوچندگان مهاجمی است که پیوسته به ایران می تاختند.
-مجموع این عوامل باعث می شد که ایران سرزمین کوچندگان و ساختار اجتماعی ایران ایلیاتی (و نه یکجانشین) باشد.
زندگی ایلیاتی، تاریخ ایلیاتی (تاریخ ایران؛ تاریخ ایلات است!)
-وضعیتی که باعث پیدایش این جامعه متحرک می شد الزامات خود را بر مردمان این جامعه تحمیل می کرد. این مردمان به فراخور شرایط سخت زندگی، افرادی قوی، پرطاقت و دارای سازمان شبه نظامی سلسله مراتبی بودند که به واسطه مواجهه مستمر با دشواری های طبیعت و قبایل مهاجم زمینه های واکنش سریع برای آنان تسهیل شده بود. به جهت مبارزه دائم با این عناصر (طبیعت وحشی و مهاجمان و معارضان) به شدت جنگجو و ستیزه گر و دائما پا به رکاب، تربیت شده بودند و در واقع قدرت سیاسی ایل در قدرت نظامی آن بود.
-این زمینه ها شرایطی را برای ایلات و قبایل مهیا کرد که قادر شدند در بیش از ۸۰ درصد از کل دوره سلطنت در ایران (۷۱۲ ق.م تا ۱۹۷۹م) حاکمیت سیاسی کشور را در اختیار داشته باشند.
چهار ویژگی کلیدی زندگی ایلیاتی
(مطالب این بخش مکمل است و از کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی برداشت نشده است)
در واقع ۴ مولفه
۱-تحرک (عدم سکون و ثبات)
۲-خویشاوندگرایی (شعاع اعتماد محدود / قبیله گرایی)
۳-زندگی مبتنی بر ستیز و جنگاوری
۴-پذیرش رهبری سرکردگان ایلی
ویژگی ها و عناصر اصلی جهان بینی و سبک زندگی نظام ایلی است. همین ۴ ویژگی مختصات سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی ما را در طول ۱۰۰۰ سال شکل داده است.
تاثیرات سبک زندگی ایلیاتی چه بوده است؟
آن ویژگی (سبک زندگی نظام ایلی، ۶ پیامد برای نهادهای سه گانه فرهنگ، اقتصاد و سیاست ایران داشته است:
۱-ناپایداری (نهاد سیاست)
۲-ناامنی و غارتگری (نهاد اقتصاد)
۳-پاتریمونیالیسم. قبیلگی و استبدادپذیری (نهاد فرهنگ و سیاست)
۴-ضعف فرهنگ و مهارت گفت وگو و حکومت شمشیر (نهاد سیات)
۵-خلقیات فرهنگی نامطلوب (نهاد فرهنگ)
۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری (نهاد اقتصاد)
پیامد اول: ناپایداری
چرا حکومت ایلات ناپایدار بود؟ ۲ دلیل را می توان از لابه لای کتاب بیرون کشید:
۱-ایلات در امور نظامی توانمند بودند اما در حوزه کشاورزی به! سازمان اجتماعی ایلات ساده بود. ممکن بود بتواند از طریق نظامی به حکومت برسد اما اداره کشور امر دیگری بود. نظام قبیلگی به دلیل ماهیت ساده و ابتدایی خود، با نیازهای اندک و محدود چندان حاجتی به ساختارهای پیچیده و پیشرفته سیاسی و اجتماعی نداشته است. دستیابی یک قبیله به قدرت، و حاکمیت، نخست با اتکا به نیروی نظامی صورت می گرفت. ولی به محص کسب قدرت، آثار ضعف در توان ایل و تبار حاکم و فعالیت و توطئه براندازی توسط قبایل و ایلات رقیب، آغاز می شد.
۲-از آن جا که درخشش نظامی یک قبیله به طور عمده، متکی به ابتکارات روسای قبیله بود، بنابراین با کهولت و یا مرگ او، درگیری های خونین و گسترده ای درون و بیرون قبیله برای پر کردن جای خالی شروع می شد. از شروع درگیری ها و منازعات تا برقراری اقتدار کامل جانشین تازه، برای سال های متمادی کشور، گرفتار هرج و مرج، بی ثباتی، ناامنی و ویرانی بود.
حدود یک هزار سال از شروع حکومت غزنویان تا سقوط قاجار، شرایط به این گونه بود:
۱-حکومت مطلقه و مستبد یک ایل و تبار بر ایران
۲-بروز نشانه های ضعف و انحطاط حکومت یا نارضایتی شدید رعیت.
۳-شورش یک ایل و جنگ های داخلی
۴-سرنگونی و روی کار آمدن یک ایل و تبار جدید.
پیامد دوم: ناامنی و غارتگری
-اغلب صحرانشینان، در خارج از مناطق مسکونی راهزنی و ناامنی می کردند و در تنگنای معیشتی، به ساکنین شهرها و روستاها شبیخون می زدند. سال هاست عشایر {...} اطراف {...}، اموال مردم شهر را به تاراج می برند و به زنان شان تجاوز می کنند و مردان را به قیمت های کلان برای بیگاری می فروشند.(کاتوزیان؛ ۱۳۸۹، ص ۵۱)
-سرجان ملکم، دیپلمات و مورخ انگلیسی که در عصر فتحعلی شاه از ۱۸۰۰ تا ۱۸۱۰ م، سه بار به ایران مسافرت کرد، در کتاب خود، از علاقه فراوان ایلات و عشایر ایران به غارتگری یاد می کند و می نویسد: جمیع قبایل صحرانشین ایران، یغماگر، و راهزنند و بدین حرفت (حرفه) مفتخر، و علی الاتصال از دزدی ها و راهزنی ها و قتل و غارت ها که کرده اند، حکایت می کنند. از سردار قبیله تا خدمتکار طویله، هر کس از خود چیزها تعریف می کند. از ایامی یاد می کنند که هر کسی اسبی و شمشیری و جگری داشته است، می توانسته است، به خوشی (ناشی از غارتگری) عمرخود را بگذراند. (راوندی؛ ۱۳۶۴، ص ۱۸۸)
پیامد سوم: پاتریمونیالیست قبیلگی و استبدادپذیری
-در طول تاریخ اتحاد، فرمانبرداری، قناعت، بردباری، کوشش و کار جمعی اعضای یک ایل یا طایفه، راز و رمز پایداری و تداوم زیست آنان بود.
-به گونه ای که همه تصمیمات سیاسی، نظامی و حتی خانوادگی با اجازه بزرگترها گرفته می شد. به سخن دیگر، ایلات، عشایر، و خاندان های بزرگ و ریشه دار ایرانی، همواره بر پایه فرهنگ و رسوم و پدرسالاری، توانسته اند اقتدار و نظم فرمانبرداری را درون ایل، عشیره و خاندان خود دوام و قوام بخشند.
-به خاطر شرایط سخت زندگی، فرهنگ اطاعت پذیر و امربری محض از بزرگترها و روسای ایلات، سبب نفوذ تدریجی و ارام استبداد در جوامع ایلی، طوایف و عشایر و خانواده های بزرگ جامعه شهری شد، و فرهنگ خان سالاری و پدر سالاری، یا به سخن دیگر فرهنگ استبداد را پایه ریزی کرد.
-بدین ترتیب، اقتدار رای روسای ایلات و قبایل، اجرای فرامین بی چون و چرای آن ها، شیوه اتخاذ تصمیمات شخصی و انجام اقدامات قائم به ذات، پس از غلبه یک ایل بر ایل و تبار دیگر و دست یافتن به حکومت به تدریج در نهادهای کشوری و لشکری نیز رخته و نبا به استمرار آن، مردم نیز به ان عادت کردند و در فرهنگ جامعه جا افتاد.
از دیگر خصوصیات این نظام این است که کارکنان دستگاه دولتی خدمه شخصی رهبری محسوب می شوند، اقتدار موجود کاملا شخصی است، و حاکم داور نیست، بلکه ارباب جامعه است. قدرت به موجب صفات شخصی به او تعلق گرفته و همه چیز در رابطه با شخص شاه (فرمان روا) اعتبار می یابد. دیوان سالاران و صاحب منصبان نوکران اویند، و ارتش نیز تنها ارتش اوست و میل و اراده او، حکم در قانون است.
-در این میان رعایا(توده های مردم) به معنای واقعی کلام حقوقی ندارند، و در صورت نیاز توسل و استمداد از مراحم ملوکانه تنها چاره آنان است. (فروند، ۲۵۲-۲۵۳، ۱۳۶۲)
پیامد چهارم: ضعف فرهنگ و مهارت گفت و گو و حکومت شمشیر
همان گونه که گفتیم، در جامعه ایلیاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای، مردم اطالعت پذیری محض از روسای ایل داشته اند. از سویی داشتن نیروی مسلح از ضروریات زندگی ایلیاتی بوده است. لذا وجود این دو اهرم قدرت در دست سران ایلات و عشایر، سبب اقتدار کامل روسای ایلات بر سرنوشت مردم ایل و در نهایت مردم ایران می شده است. وقتی یک ایل به قدرت می رسید دو راه پیش رو داشت: ۱- گفت وگو ۲- شمشیر. وایلات به خاطر سبک زندگی که به آن خود گرفته بودند پیش خود می گفتند که تا شمشیر هست چرا گفت و گو کنیم؟
-حکومت ایلات در ایران پشتوانه مردمی نداشت. به همین خاطر گفت و گو، اجماع، رای گیری، پرسش گری و مطالبه گری جایگاهی در سپهر سیاسی ایران نداشت. کما این که یکی از پادشان رسما چنین گفته ؛ در ایران، همیشه حق با شمشیر بوده است. (فتحعلی شاه)
-امروز نیز فقر فرهنگ گفت و گو مشهود است. حتی در میان انبوه پرشمار دانشگاهیان؛ نخبگان؛ کارشناسان که به سبب نداشتن رواداری و ظرفیت گفت و گوی مستدل و مستند با آلوده شدن به جر و بحث و مجادله به قهر و خذف دیگری منجر می شود.
پیامد پنجم: عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری
-غالب این حکومت ها، بعد از قرن سوم هجری در ایران، تنها به سپاهیان و نیروهای نظامی خود متکی بودند و نه به مردم. سلاطین برای جلب حمایت و راضی کردن این نیروها، املاکی را به نام اقطاع در اختیار آنان می گذاردند. در برخی زمان ها نیز اصلا خانه و ناموس مردم نیز مباح شمرده می شد.
-با واگذاری گردآوری مال الاجاره زمین های کشاورزی به سپاهیان، ضربه به کشاورزان وارد شد. آنان خانه و زمین مردم را از چنگشان به در می آوردند، و بسیاری از مردم برخلاف میل خود، ناگزیر به مهاجرت شدند.
-در طول تاریخ ایران، شاه مالک زمین بوده است. کل کشور ملک طلق پادشاه بوده است و آن را در اختیار افراد محدودی قرار می داد. آن ها نیز به خاطر ناپایداری شرایط به فکر توسعه و منافع بلندمدت نبودند. بلکه فقط به فکر بهره کشی کوتاه مدت بودند چون می دانستند که امکان دارد چنین فرصتی فردا از دست آنان ربوده شود.
پیامد ششم: خلقیات فرهنگی نامطلوب
-در حکومت های اقتدارگرا، به خاطر زراعت معیشتی و اقطاع داری، فشار مالیاتی، اخاذی، ناامنی و بی ثباتی عمومی، مردم مجبورند برای تمشیت امور زندگی خود، دور سفره حکومت بنشینند. از آن جا که برای همه جویندگان درآمد دولتی و رانت حکومتی، ظرفیت وجود نداشت، رقابت منفی برای حفظ موقعیت و نزدیکی به کانون قدرت، سبب پیدایش و توسعه انواع بی اخلاقی و ناهنچاری های رفتاری شد.
-توطئه، تبانی، ریا، تزویر، افترا، تهمت، دسیسه، نفاق، پنهان کاری؛ تملق؛ چاپلوسی و اعتراض نکردن از ویژگی های حکومت های استبدادی است. از این ویژگی ها به عنوان ابزار دفاعی و حاشیه امنیت برای حفظ موقعیت شغلی، نزدیکی به قدرت و امنیت خانواده استفاده می شود. از این طریق، رفته رفته، فرهنگ نفاق، دشمنی، و دروغ به درون خانواده ها نفوذ و سرایت می کند. استبداد مردمان را مجبور می کند تا دروغ را مباح شمارند، و همچنین تزویر و فریب و نفاق و فروتنی مزورانه را. (کواکبی؛ ۱۳۹۰، ص ۱۵۸)
۱۰۰۰ سال حکومت ایلات
-۱۰۰۰ سال حکومت ایلات: تاریخ ایران نشان می دهد که با به قدرت رسیدن غزنویان، تا پایان دوره قاجاریه، در حدود ۱۰۰۰ سال، حاکمیت بر ایران یک سره در دست قبایل صحرانشین، ایلات و عشایر بوده است.
-۸۵۰ سال حکومت چندپارچه: از شکست ساسانیان تا برآمدن صفویه و استقرار حکومت مرکزی یکپارچه در سراسر ایرانزمین، ۸۵۰ سال طول کشید؛ که بخش بزرگی از آن حکومت ایلات بود که بعد از صفویه هم ادامه داشت. در طول این سالیان نمی توان تاثیر منفی حکومت های متعدد و ریز و درست ملوک الطوایفی را که در جای جای ایران حکومت می کردند، نادیده گرفت.
-معنی این دو گزاره آن است که : مردم ایران در طول هزار سال عموما (و نه همیشه) در معرض آمد و شد سلسله های جدید (تغییر حاکمانی که چیزی از کشورداری و دیوان سالاری نمی دانستند)، ناامنی، بی آیندگی، مالیات ستانی بی رحمانه و نبود نظام مالکیت (عدم ارتباط منافع و تلاش و دارایی) بوده اند.
نتیجه چه شد؟
-تا بدین جا ۴ ویژگی نظام ایلی را بر شمردیم، و این ۴ ویژگی به ۶ پیامد منجر شد. این ۶ پیامد در طول ۱۰۰۰ شکل گرفت و ادامه پیدا کرد. حاصل این ۶ پیامد به دو اثر عمیق منجر شد.
اثر اول: عدم انباشت سرمایه
-انباشت بلند مدت سرمایه تجاری، که ممکن بود مانند اروپای غربی به انباشت سرمایه کالایی در کشاورزی و صنعت بینجامد، در ایران اتفاق نیفتاد.
-انباشت سرمایه تجاری مستلزم به تعویق افکندن مصرف است. یعنی پس انداز کردن. و پس انداز بلندمدت به حداقلی از امنیت در طول زمانی معقول نیاز دارد. دارایی در زمان حیات صاحب اش، و بعد از آن نباید در معرض دست درازی های دلبخواهی باشد. (به نقل از کاتوزیان)
اثر دوم: تخریب یا تضعیف نظام کشورداری (دیوان سالاری)
-ایران به عنوان یکی از امپراطوری های بزرگ جهان، یک نظام اداره کشور داشت. حضور سازمان دیوانی، یا اداری در ایران به قدمت تاریخ است. برای مثال در دوره هخامنشی برای اداره کشور، سه نوع شورا یا مجلس وجود داشت: ۱-شورای قضاوت سلطنتی برای رسیدگی به مسایل دولتی و حقوقی، ۲-شورایی به ریاست شاه برای تصمیم گیری های مهم کشوری و سیاسی. و ۳- شورای مربوط به بررسی و تصمیم گیری در امور نظامی بود. این نظام در دوران ساسانی نیز وجود داشت. اما بعد از آ« به واسطه ۱- تغییر پیاپی حکومت ها و حکومت ملوک الطوایفی ۲- تکیه ایلات بر قدرت نظامی و نه بر قدرت اداری و ۳- خویشاوندگرایی ایلی* ۴- رخنه فرهنگ پاتریمونیالیست قبیلگی عملا این نظام از هم پاشید. یا اگر در دورانی شکل می گرفت دچار زوال می شد.
*خویشاوند گرایی ایلی: حکومت های ایلیاتی، به محض رسیدن به حکومت از سوی سرکردگان ایل و طایفه قدرت، به تقسیم حکومت میان معتمدین می پرداختند و به همین سبب بسیاری از صلاحیت ها و شایستگی ها نادیده گرفته می شد.
آیا فقط جغرافیا موثر بوده است؟
یک عامل مهم دیگر: تعطیلی ۸۰۰ ساله اندیشه
-چراغ فروزان علم و تفکر که در سده چهارم هجری (دهم میلادی) در اوج درخشندگی بود، و دوران زرین بعد از اسلام خوانده می شد، از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) رو به خاموشی گذاشت. این توقف اندیشه و تولید فکر تا انقلاب مشروطیت، نزدیک به ۸۰۰ سال به طول انجامید. چرا؟
تعطیل و تعلیق اندیشه
-پرسش این است که چگونه عقل و علم در ایران رو به افول نهاد؟ ۴ دلیل را می توان برشمرد:
۱-دلایل سیاسی: برخی این افول را به آغاز خلافت متوکل نسبت می دهند. آن زمان بحث و استدلال محدود و در مقابل، تسنن و تشرع، تسلیم، تعبد، و تقید اغاز شد. معتزله (عقل گراها) و منسوبین آن ها تحت فشار فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی قرار گرفتند. ترکان غزنوی و سلجوقی در تعصب مذهبی نه تنها دست کمی از متشرعین و سنتگرایان نداشتند، بلکه در تاریک اندیشی، گوی سبقت را ربودند.
۲-رواج آیین مدرسی: آنچه که در تاریخ علم به نام آیین مدرسی خوانده شده، گرایش و اعتقاد به اولویت الهیات بر سایر علوم است. یعنی علوم عقلی باید در خدمت الهیات قرار گیرد. به سخن دیگر، در آیین مدرسی تفکر آزاد و پرسش های بنیادی در باب مسایل دینی مطرود است. فیلسوفان، ریاضی دانان، دانشمندان همه مورد طعن و تهدید قرار می گرفتند.
۳-هجوم بیگانگان: به عنوان نمونه مغولان به گونه ای کشتار عمومی کردند که هزاران دانشور، عالم، و شاعر تلف شدند، کتابخانه ها و گنجینه هایی که طی قرن ها فراهم آمده بود، در یک هفته ویران یا غارت شد، صدها هزار جلد کتاب سوخت.
۴- علمای درباری: سوء عملکرد فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی سرکوبگر و جلوگیری از نوآوری های فکری و عملی.
جمع بندی نظرات مهندس آل یاسین
ترکیبی از شرایط نامناسب جغرافیایی و اقلیمی، پهناوری کشور کویری کوهستان، در تضاد با توزیع نامتناسب منابع آب محدود و پراکنده، دوری شهرها و روستااز هم، نبود راه های دسترسی، تحمیل اقتصاد معیشتی حداقلی، ستم حاکمان جبار سرکوبگر همراه با بی ثباتی، ناامنی؛ قتل عام، اجحاف، هراسی، دلواپسی، ناامیدی، به علاوه جلوگیری از شکوفایی اندیشه و تولید فکر تازه از طریق تعطیلی و تعلیق تفکر، مردم را در چرخه ای از شرایط تنگ و بدزیستی قرار داد تا در آن ها خلق و خوی ناهنجار، ویرانگر، و منفی واپسگرانه نهادینه و پیوسته باز تولید شود تا به به آغاز چرخه ویرانگر خود بازگردد. حکومت های جبار سرکوبگر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در هراس، ناامنی، ریا، دروغ و سکوت کردند.
آیا روایت مهندس آل یاسین با رستا همخوانی دارد؟
به نظر می رسد که مهندس آل یاسین معتقد است که جغرافیای عریض و تاریخ بلند ما (لایه ۱ رستا) خود را در نظام باورها، خلقیات فرهنگی، نهادهای اقتصادی و سیاسی ما نشان داده است. (لایه ۲ رستا) و این نهادهای ناکارآمد از یک طرف و توقف ۸۰۰ ساله علم و عقل از طرف دیگر باعث شده است که در طول زمان، ما (یعنی حاکمان و مردمان) ناتوان باشیم از پیشرفت، بهبود و به زبان امروزی توسعه. به عبارت دیگر نظام حکمرانی ما در طول تاریخ اگر نگویی ناتوان، باید بگوییم کم توان بوده است برای حل مساله های ملی مانند تامین امنیت، گسترش تجارت، تضمین حقوق مالکیت و برقراری ارتباط موثر با جهان (لایه ۳ رستا).
در تصویر بعدی، مولفه های اصلی نظام فکری مهندس آل یاسین را در قالب رستا آورده ایم.
جمع بندی و نتیجه گیری
برداشت شخصی من از نگاه مهندس آل یاسین این است که موقعیت جغرافیایی ما (کم آبی و پراکندگی) اقتصاد معیشتی را رقم زده است. و موید زیست کوچ نشینی است. این منجر شد به حکومت هزارساله ایلات که ختم شد به:
۱-ناپایداری نهاد سیاست
۲-ناامنی و غارتگری در نهاد اقتصاد
۳-پاتریمونیالیسم قبیلگی و استبدادپذیری در فرهنگ/سیاست
۴-غربت گفت وگو و حکومت شمشیر در نهاد سیاست
۵-ایجاد خلقیات فرهنگی نامطلوب همچون دروغ، تبانی، ریا، تزویر، دسیسه و نفاق به عنوان ابزار دفاعی در نهاد فرهنگ.
۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری در نهاد اقتصاد
و این باعث شده است که زوال نظم کشورداری (دیوانسالاری) و عدم انباشت سرمایه رخ دهد و کشور نتواند مسایل خود را به سرعت و با کیفیت حل کند و در نهایت توسعه پذیری خود را از دست داده است.
برای مطالعه بیشتر:
۲۱۶۲۱۶
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901283