وقتی گوشی شوهرم را یک زن جواب داد متوجه خیانت آرش شدم؛ اما این آخر بازی نبود/من زن سوم بودم، نه دوم!
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۰۴۱۶۵۸
"باید کاری میکردم، ما فقط چند روز به عروسیمان مانده بود. بعد از آن نامزدی ناموفق، به هم زدن مراسم فقط آبروی من و خانوادهام را میبرد. اما باید انتخاب میکردم؛ زندگی بهعنوان زن سوم یا تحمل حرف و حدیثهای تمام نشدنی فامیل و اقوام..." آفتابنیوز : روزنامه ایران زندگی زنی را که شوهرش به او خیانت کرده، گزارش کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این گزارش آمده است: «آرش» دوست برادرم بود، او را خوب میشناختم و از مشکلات زندگیاش باخبر بودم. چند ماه پس از جدایی از همسر اولش به خواستگاریام آمد. خانوادهام او را قبول داشتند و میگفتند بعد از نامزدی ناموفقی که داشتم «آرش» میتواند گزینه مناسبی باشد!مراسم خواستگاری و عقد ما در زمان کوتاهی انجام شد و تاریخ عروسیمان را نیز تعیین کردیم. همه چیز خیلی سریع پیش رفت. اما با اینکه مدت کوتاهی از عقد من و «آرش» میگذشت بیش از حد به او علاقهمند و وابسته شده بودم. گاهی در روز بیش از 20 بار به او زنگ میزدم یا برایش پیامک میفرستادم.
آن شب شوم هم در خانه تنها بودم که دلم هوایش را کرد. خواستم با او تماس بگیرم اما ساعت از نیمه شب گذشته بود. برای اینکه مطمئن شوم بیدار است برایش پیامک عاشقانهای فرستادم، پیام ارسال شد. اما هنوز یک دقیقه هم نگذشته بود که گوشیام زنگ خورد. عکس «آرش» روی صفحه آمد. سریع دکمه سبز گوشی را زدم که صدای جیغ و فریاد زن جوانی شوکهام کرد. او مدام فریاد میزد: «این وقت شب با شوهر من چه کار داری؟...» او حتی اجازه نمیداد من حرف بزنم. بد و بیراه میگفت، آنقدر عصبانی بود که حتی نمیتوانستم از خودم دفاع کنم. با شنیدن کلمات آن زن خشمگین، بیاختیار گریه میکردم. باور اینکه «آرش» به من خیانت کرده بیشتر شبیه کابوس بود. صبح روز بعد با آن زن در پارکی قرار گذاشتم. زودتر از ساعت قرارمان خودم را رساندم. هزار فکر و خیال عجیب در سرم بود. با اینکه نمیخواستم خیانت «آرش» را باور کنم اما دوست داشتم بدانم آن زنی که او به من ترجیح داده چه کسی است.
مانند دیوانهها راه میرفتم. هر زن جوانی را که میدیدم دلم فرو می ریخت، تپش قلب گرفته بودم. زمان آنقدر کند میگذشت که هر دقیقه مانند یک ساعت سپری میشد. این انتظار طولانی و دیوانهکننده ساعت 11 صبح به پایان رسید.
زن ریزنقش با صورتی ظریف و زیبا به سمتم آمد. با وجودی که مطمئن نبودم خودش باشد اما حسی عجیب مرا به سوی او میکشاند. ناخواسته از جایم بلند شدم و به سمتش رفتم. عینک آفتابی زده بود و نمیتوانستم متوجه زاویه نگاهش شوم. چند قدمی با هم فاصله داشتیم که پرسید: « شما، «ترنم» هستید؟»با شنیدن نام خودم از زبان او، اشک هایم سرازیر شد. انگار باید باورم میشد که آشیانه خوشبختیام ویران شده. «شیدا» در بحبوحه اختلافهای «آرش» و همسر اولش با او ازدواج کرده بود. اما به اصرار «آرش» پنهانی در خانهای زندگی میکردند.دیگر حرفهایش را نمیشنیدم، به هق هق افتاده بودم. پس من زن سوم «آرش» بودم... آن لحظات تنها همه اتفاقات، چرب زبانیهای «آرش» و وعده و وعیدهایش مانند فیلم از جلوی چشمانم میگذشت و تحمل این درد را برایم سختتر میکرد.
باید کاری میکردم، ما فقط چند روز به عروسیمان مانده بود. بعد از آن نامزدی ناموفق، به هم زدن مراسم فقط آبروی من و خانوادهام را میبرد. اما باید انتخاب میکردم؛ زندگی بهعنوان زن سوم یا تحمل حرف و حدیثهای تمام نشدنی فامیل و اقوام...هنوز اعضای خانوادهام از این ماجرا خبر نداشتند و من هم نمیتوانستم درست تصمیم بگیرم. یک روز بعد دوباره زن آرش به من زنگ زد. او هم حالش بهتر از من نبود و حوصله حرف زدن نداشت. تنها چند جمله گفت و قطع کرد: «خانم؛ من تصمیمم را گرفتهام و از «آرش» جدا میشوم. دیشب همه چیز را به او گفتم و قرار شد ماهانه یک ربع سکه بهعنوان مهریه بدهد و از هم جدا شویم...»گناه «آرش» نابخشودنی بود اما با وجود همه آن اتفاقات دوستش داشتم. آن موقع احساس کردم بهترین کار این است که این راز را پیش خودم نگه دارم... مراسم ازدواجمان طبق برنامه پیش رفت و ما زیر یک سقف رفتیم اما بعد از آن اتفاق، فکر و خیال مانند خوره به جانم افتاده، به همه تلفنها و پیامهای «آرش» مشکوکم. میترسم سرنوشت من هم مانند دو زن دیگرش شود. شبها کابوس میبینم و شرایط هر روز برایم سختتر میشود. نمیدانم چگونه باید از این شرایط خلاص شوم.
منبع: ایران
منبع: آفتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۰۴۱۶۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شجاعیان: در خواستگاریام سر فوتبال دعوا شد!
به گزارش "ورزش سه"، داریوش شجاعیان، بازیکن هوادار که فصل موفقی داشته، در خصوص هواداران استقلال و تاثیر مصدومیتش در روند خود گفت: من هروقت بیرون میبینمشان به من لطف دارند. عذرخواهی میکنم اگر در آن چهارسال کم و کسری داشتم و آن مصدومیتها نگذاشت به آنها کمک کنم.
او در مورد پیشنهادهای خارجیاش گفت: من از قطر پیشنهاد داشتم اما مصدومیتها باعث شد نتوانم لژیونر شوم اما به نظر خودم میتوانستم خارج از ایران هم بازی کنم.
شجاعیان در مورد ازدواجش گفت: من وقتی با دوستانم حرف میزنیم میگویم کاش خانمم را زودتر میدیدم. من با حلقه ازدواج تمرین میکنم و جرات نمیکنم در بیاورم!(با خنده). من چون متعهد هستم این کار را انجام میدهم.
او ادامه داد: به نظرم این ازدواج باعث شده خودم را پیدا کنم و وجود او باعث برکت زندگیام شده است. خانمم فوتبالی نیست و پدرش پرسپولیسی سخت است. در خواستگاریام بحث فوتبال شده بود و کار داشت به جاهای باریک میکشید. مامان من هم استقلالی شدید است و داشتند کری میخواندند و یک جایی پدر خانم من گفت صلوات بفرستید! خانمم ولی فوتبالی نیست و همین الان من برایش آفساید را توضیح میدهم. خانمم تنها چیزی که یاد گرفته "برو تو باکس" است و شب بازی به من زنگ میزند و میگوید لطفا برو تو باکس و از روزی که به حرفش گوش دادم دارم گل میزنم.
داریوش شجاعیان در مورد حسرت بزرگش وقتی از جام جهانی جا ماند گفت: زمان گسترش فولاد آقای کیروش من را به تیم ملی دعوت کردند ولی وقتی به استقلال رفتم قسمت نشد اوایل حضورم دعوت بشوم تا قبل از جام جهانی ۲۰۱۸ که اردوی قبل از جام جهانی بود که در لیست بودم. کت و شلوارم هم اندازه زده بودیم ولی قسمت نشد و من هنوز هم آن کت و شلوار را تحویل نگرفتهام! بازی با ذوب آهن مصدوم شدم و از جام جهانی جا ماندم و آن اتفاق تلخ افتاد.