Web Analytics Made Easy - Statcounter

به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام کاظم(ع) تعدادی از اشعار آیینی به این مناسبت منتشر شد. ۲۴ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۰ فرهنگی ادبیات و نشر قرآن و عترت نظرات

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ادامه اشعار ویژه شهادت حضرت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر (ع) را باهم می خوانیم:

 مجید تال

ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم

سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم

گوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق
هرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایم

زائران دختر تو زائران فاطمه اند
تا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایم

ما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ست
درمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایم

بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور اند
در حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایم

بچه های تو در ایران پادشاهی میکنند
حضرت غربت نشین! مدیون احسان تو ایم

شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف
امر، امر توست آقا، تحت فرمان تو ایم

بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می شود
دین هر کس پای خود ما که مسلمان تو ایم

ما مسلمان تو؟! نه...از پیر خود آموختیم
پیش شانت در مقام کلب دربان تو ایم

قبله ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_
بنده ناقابل شاه خراسان تو ایم

عبد صالح بوده ای، باب الحوائج بوده ای
ماهم آقا از مریدان عموجان تو ایم...

مهدی مقیمی

قلب تو در این گوشۀ دلگیر گرفته
دیگر نفست را غل و زنجیر گرفته
اصلاً غم عالم ز تو تأثیر گرفته
این حصر ،  جوانی ز تو ای پیر گرفته
در کنج سیه چال ، یکی ، روز وشبت بود
یا حیدر و یا فاطمه دائم به لبت بود

شد گوشۀ زندان تو محراب عبادات
نه هم سخنی داشته ایّ و نه ملاقات
وقت سحر و وقت دعا وقت مناجات
کردی طلبِ مرگِ خود ای قبلۀ حاجات
از زهر جفا یوسف زهرا تنِ تو سوخت
کنعان به امید تو و برگشتن تو سوخت

ای کاش که می شد که ببینی پسرت را
تسکین بدهی بلکه تو زخم جگرت را
با ضربۀ شلّاق شکستند پرت را
زنجیر هم آزرده تنِ مختصرت را
دل سوخت به احوال تو ای سید مظلوم
مظلومیتت بود ز چشمان تو معلوم

هر نیمۀ شب با تن تبدار تو را زد
یک مرتبه نه بی حد و مقدار تو را زد
وقت سحر و موقع افطار تو را زد
بی وقفه و با طعنه و آزار تو را زد
گردید روان اشک ز چشمان ملائک
وقتی که لگد زد به شما سندیِ شاهک

بر تخته روان با دل غمگین شده ای تو
مشمول دعای شب و آمین شده ای تو
زیر غل و زنجیر چه سنگین شده ای تو
بعد از دو سه روز آه ... که تدفین شده ای تو
هر کس که تو را دید روی لب سخنی داشت
میگفت چه خوب است که جسمش کفنی داشت

یک بارِ دگر مجلس ما کرببلا شد
حرف غم پیراهن شاه شهدا شد
ای وای سرِ حضرت ارباب جدا شد
زندان بلا ختم به گودال بلا شد
خوب است نشد بعد شهادت سرِ تو قطع
انگشت نشد از پی انگشتر تو قطع

ولی الله کلامی زنجانی

ما آل هاشمیم حقارت ز ما بری است
آئینمان مبارزه با ظلم وخود سری است

ما آل هاشمیم وچه تشویشمان ز حبس
آید به زیر پرچم ما هرکه حیدری است

گر در عراق سکّه ی ما را نمی خرند!
جای شگفت نیست که الله مشتری است

افتاده ذوالفقار اگر از دست اهلبیت
آن تیغ در تصٌرف فرزند عسکری است

مهدیّ ما دمی که بپا خیزد از حجاز
آن روز،  روز نصر و قیام سراسری است

در سجده گریه کردم و هارون به طعنه گفت
گریه نشان ضعف و خلاف دلاوری است

او بی خبر ز منزلت آل هاشم است
گریه پس از نماز زِ آداب صفدری است

زد تازیانه سِندِ لعین. گفتمش،  بزن
این تازیانه خوردن ما ارث مادری است

ما را به جرم عشق،  به زنجیر بسته اند
تقصیرمان حمایتِ دین پیمبری است

این خیمه شُعبه ای بود از خیمه حسین
این انقلاب،  ادامه آن راه و رهبری است

نازم به کشته ای که زجان دست شُست و گفت
معیار سربلندیِ عشاق، بی سری است

بی معرفت مباش "کلامی" به اهلبیت
مولاشناسی از ادب و شرط نوکری است

هر دم حسین را به ابوالفضل ده قسم
این عهد نامه ویژه ی تُرکان آذری است

محمدمهدی سیار

هنوز اسیر سکوت تو اند زندان‌ها
و پایبند نگاهت دل نگهبان‌ها

تو مثل یک نفس تازه حبس می‌گشتی
تویی که در نفست گم شدند طوفان‌ها

چه خلوت خوشی... آرام زیر لب گفتی
و سجده کردی، جای تمام انسان‌ها

نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیه کار شدند آفتابگردان‌ها

تو یوسفی و مجازات یوسفی این است
چنین دهند گواهی تمام قرآن‌ها

محمد بیابانی

ماجرای تو انتهای غم است
تو بگو از کجا شروع کنم
بعد یک رخصت از امام رضا
باید این روضه را شروع کنم

روضه های تو فرق دارد با
روضه های ائمه دیگر
پای هر روضه غیر کرب و بلا
باید از حجره گفت و یک بستر

قصه عمر هیچ خورشیدی
به غم انگیزی زوال تو نیست
غصه هیچ حجره ای قدر
گوشۀ آن سیاه چال تو نیست

آه... موسای خانواده نور
کوه طوری شده است زندانت
مثل بغضی که در گلو حبس است
مانده بین گلوی تو جانت

از تنت یک خیال مانده فقط
بسکه لاغر شدی نحیف شدی
خوب شد نیستند دخترهات
که ببینند چه ضعیف شدی

آه خلوت نشین ظلمت غم
خلوتت هم نمور هم سرد است
پانشو چون که زود می افتی
این اثرهای استخوان درد است

تازه این حال و روز قبلا توست
دو قدم راه را تنت می برد
آن زمان ساق پات سالم بود
حال اما شکسته، زخمی، خرد

روی دست چهارتا برده
بدن تو چه می کند آقا؟!
غل و زنجیرهای زندانت
بر تن تو چه می کند آقا

غصه ها در پی تو می آیند
آن یهودی بد دهان هم هست
ظاهرا غیر از این سه چار نفر
خانمی با قد کمان هم هست

پیکر تو سه روز بر پل شهر
مرقد شهر کاظمین شده
و از اینجا به بعد مرثیه ام
نوبت روضه حسین شده

وای از آن پیکری که بی سر بود
وای از آن پیکری که بی سر ماند
وای از آن مادری که در گودال
روضه های غریب مادر خواند

مجتبی روشن روان

من از ایل مردان پاک و نجیبم
اسیری غریبم که غربت نصیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

نمی آید از در کسی دیدن من
رضا نور چشمم کجائی حبیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

نه از درد سیلی نه از زخم شلاق
ز دشنام سندی نمانده شکیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

دعایم گرفته دگر لحن زهرا
به غیر از اجل کس نباشد طبیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

منم پیر موسی... مراد مسیحا
کشیده یهودا به دار صلیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

لبم خشک روزه رخم زخم سیلی
من از نسل آقای شیب الخضیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

چو برخاک زندان گذارم رخ خود
گرفتار غمهای خدالتریبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

خدایا گواهی تو برحال موسی
به خنده گرفته غمم را رقیبم!
نظر کن الهی به امن یجیبم

سلامی رسد گر ز معصومه جانم
بود مرهم غصه های عجیبم
نظر کن الهی به امن یجیبم

مجید لشکری

با ناله‌اش آرامش زندان شکسته
حتی سکوت مرد زندان‌بان شکسته

بشکن نمازت را مسافر وقت تنگ‌ست
وقتی ستون خیمه‌ی ایمان شکسته

موسی میان وادی ایمن اسیرست
ده طور در اجرای ده فرمان شکسته

آیات الرحمان به هم پیچیده آیا
یا استخوان لؤلؤ و مرجان شکسته

در باغ ایران داده طوبایش ثمرها
هرچند از بیداد این و آن شکسته

او نیز از زندان میان تشت دیده‌ست
سنگ صبور زینب و طفلان شکسته

این تازیانه می‌زند آن خیزران را
پهلو پریشان می‌شود دندان شکسته

با خیزران بی‌وضو باید بگویم:
دندان قاری... حرمت قرآن شکسته

برگو مخواند روی نیزه مصحفش را
بر مردم رجّاله‌ی پیمان‌شکسته

حالا که خالی مانده گهواره، چگونه‌ست
بغض گلوی تشنه‌ی باران شکسته

مگذار پا را پیش‌تر این روضه بازست
وقتی عقیقی گوشه‌ی میدان شکسته

انتهای پیام/

R1386/P36447/S4,35,37/CT1 واژه های کاربردی مرتبط شعر آیینی

منبع: تسنیم

کلیدواژه: شعر آیینی شعر آیینی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۰۵۰۷۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تست هوش ریاضی: تعداد تخم مرغ‌های باقی مانده چند عدد است؟

یک معمای جذاب در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که بسیاری را گیج کرده است. 

معما این است:

من ۶ تخم مرغ دارم. ۲ تخم را شکسته‌ام، ۲ تخم مرغ دیگر را پخته‌ام و ۲ تای دیگر را خورده‌ام. حالا چند تخم مرغ باقی مانده است؟ 

 

پاسخ‌های زیادی برای این معما ارائه شده است که به نظر منطقی می‌رسند، اما چرا جواب آنها اشتباه است؟

پاسخ اشتباه ۱: برخی می‌گویند که برای پختن تخم مرغ باید ابتدا آن را شکست؛ بنابراین اگر ۲ تخم مرغ شکسته شود، سپس پخته شود و خورده شود، ۴ تخم مرغ باقی می‌ماند. اما این پاسخ نادرست است.

پاسخ اشتباه ۲: برخی دیگر می‌گویند ۴ تخم مرغ باقی مانده است، چون در کل ۶ تخم مرغ داشتیم، ۲ تا شکسته شد، ۲ تا پخته شد و ۲ تا خورده شد. اما چرا این جواب هم اشتباه است؟..
..
..
..
..

..

..

..

..

..

..

پاسخ درست: اگرچه ممکن است فکر کنید که پاسخ باید ۴ باشد، اما نکته ظریفی در سوال وجود دارد. جمله اول می‌گوید: “من ۶ تخم مرغ دارم. ” این جمله برای زمان حال است، در حالی که بقیه جمله‌ها برای زمان گذشته هستند؛ بنابراین با توجه به این نکته، جواب درست عدد ۶ است، زیرا هرچند شما در گذشته تخم مرغ‌ها را شکسته‌اید، پخته‌اید یا خورده‌اید، اما در زمان حال هنوز ۶ تخم مرغ دارید.

اگرچه این معما ساده به نظر می‌رسد، اما به دلیل تفاوت در زمان‌های فعل، بسیاری از افراد به اشتباه جواب می‌دهند. این نوع معما‌ها نشان می‌دهند که گاهی برای یافتن پاسخ درست باید به دقت به سوال نگاه کرد و تفاوت‌های ظریف در ساختار جملات را درک کرد.

منبع: خبرنامه

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • روضه| آزار و اذیت‌هایی که بر امام صادق(ع) روا داشتند+صوت
  • شهید مطهری در اوج حکمت و استادی، روضه خوانی را ترک نکرد
  • ورود سیلاب به جاده ارتباطی صالح آباد-ایلام
  • رکورد مسابقات فری استایل اسکیت شکسته شد
  • صالح، ستاره‌ای برای تمام خطوط استقلال!
  • تست هوش ریاضی: تعداد تخم مرغ‌های باقی مانده چند عدد است؟
  • بیا در آغوشم؛ به یاد «حسین بختیاری» که بهار پر کشید
  • برپایی نمایشگاه هفته مشاغل در هنرستان دخترانه فاطمه الزهرا (س) صالح آباد + تصاویر
  • رکورد صدور پروانه در بافت‌های فرسوده شکسته شد
  • رکورد نوسازی مسکن در بافت‌های فرسوده شکسته شد