مثل امام حسین(ع) هرگز با مثل یزید بیعت نخواهد کرد
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۰۹۱۱۴۷
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، 29 رجب سال 60 هجری قمری در تاریخ اسلام سالی مهم است. در این سال معاویه ابن اباسفیان به درک واصل شد. بر خلاف مفاد صلحنامهای که معاویه با امام حسن (ع) بسته بود، پسرش یزید به خلافت میرسد.
معاویه به هنگام مرگ به یزید تاکید میکند که امام حسین (ع) با او بیعت نخواهند کرد و باید از سخت گرفتن بر او پرهیز کند اما خوی استبدادی یزید باعث میشود که به هر ترتیبی از امام حسین (ع) بیعت بگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حضرت سیدالشهداء (ع) به منظور عملی کردن رسالت خویش از مدینه به سمت مکه معظمه حرکت کردند. از آنجا که آن امام همام بر این سفر بیبازگشت اطلاع داشتتد اهل بیت خویش را نیز با خود همراه کردند.
حضرت امام حسین (ع) آغازگر یک نهضت جهانی بودند که ده سال قبل مقدمات آن را برادرش امام حسن (ع) با صلح خود ایجاد کرده بودند.
یزید به منظور عملی کردن تصمیم خویش مبنی بر گرفتن بیعت از امام حسین (ع) به ولید ابن عتبه فرماندار مدینه نوشت که حتما از امام حسین (ع) بیعت گرفته شود حتی اگر به قیمت خون او تمام شود.
ولید همان شب امام حسین (ع) را دعوت و موضوع بیعت گرفتن برای یزید را مطرح کرد ، اما آن حضرت نپذیرفت.
مروان بن حکم که از خاندان بنیهاشم و بخصوص شخص امام علی (ع) کینه و دشمنی داشت ولید را وادار به کشتن امام حسین (ع) کرد.
ولید بنا به خوی مصالحت جویی، سعی داشت بیعت گرفتن از امام حسین (ع) به آرامی صورت بگیرد.
امام حسین (ع) بدون آنکه پاسخی روشنی به ولید بدهد آن جا را ترک کرد.
امام حسین (ع) با روی کارآمدن یزید خود را در آغاز راهی میدید که پیش از این رسول خدا (ص) آن را خبر داده بودند.
به همین دلیل آن حضرت اهل بیت خود را فراخواندند و امر به حرکت به مکه کردند.
وقتی زنان بنیهاشم از حرکت آن حضرت با خبر شدند. خدمت امام رفتند و به نوحه و زاری پرداختند تا آنکه آن حضرت آنها را قسم داد که آرام باشند.
زنان بنیهاشم گفتند: این روز در نظر ما مانند روزی است که پیامبر خدا از دنیا رفتند و مثل روزی است که امیرالمؤمنین و فاطمه و رقیه و زینب و امکلثوم (دختران پیغمبر) از دنیا رفتند، خدا جان ما را فدای تو گرداند، ای محبوب قلوب مؤمنان! و ای یادگار بزرگواران.
یکی از عمههای آن حضرت آمد و در حالی که میگریست ، گفت: گواهی میدهم ای حسین (ع) که در این وقت شنیدم که جنیان بر تو نوحه میکردند و میگفتند:
«و ان قتیل الطف من آل هاشم اذل رقابا من قریش فذلت»
قطب راوندی روایت کرده است که امسلمه همسر پیامبر (ص) به نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: ای فرزند گرامی با رفتنت به سوی عراق مرا اندوهناک مگردان، زیرا که من شنیدم از جد بزرگوار تو که میفرمود که فرزند دلبند من حسین (ع) در زمین عراق کشته خواهند شد در زمینی که آن را کربلا گویند.
حضرت فرمودند: ای مادر به خدا سوگند که من نیز این مطلب را میدانم و من باید کشته شوم و مرا از رفتن چاره نیست و به فرموده خدا عمل مینمایم. بخدا قسم که من میدانم در چه روزی کشته خواهم شد و میشناسم کشنده خود را و میدانم آن بقعه را که در آن مدفون خواهم شد و میشناسم. آنان را که با من کشته میشوند از اهل بیت و خویشان و شیعیان خودم و اگر خواهی ای مادر بتو نشان دهم جایی را که در آن کشته و مدفون خواهم شد.
پس آن حضرت به سمت کربلا اشاره فرمودند و زمین کربلا نمودار شد و ام سلمه محل شهادت و مضجع و مدفن آن حضرت و لشکرگاه او را دید و گریست.
امام فرمودند: ای مادر خداوند مقدر فرموده و خواسته که من به جور و ستم شهید شوم و اهل بیتم را متفرق و اطفالم را مذبوح و اسیر در غل و زنجیر ببیند. در حالتی که استغاثه کنند و هیچ یاوری نداشته باشند. ای مادر قسم بخدا که من چنین کشته خواهم شد اگر به عراق نیز نروم مرا خواهند کشت.
منابع:
وقایعالایام/ محدث قمی/ ص415
الفتوح/ ابن اعثم کوفی/ ج5/ص 18
منتهی الآمال/ باب امام حسین (ع).
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۰۹۱۱۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شمه ای از کرامات امام صادق(ع)
بخشش و بزرگواری آن حضرت
از مشکوه الانوار نقل است که مردی خدمت حضرت صادق(ع) رسید و عرض کرد پسر عمویت فلان اسم جناب تو را برد و نگذاشت چیزی از بدگوئی و ناسزا مگر آن که برای تو گفت. حضرت کنیز خود را فرمود که آب وضو برایش حاضر کند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوی گفت من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او، پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و گفت: ای پروردگار من این حق من بود من بخشیدم برای او، و تو جود و کرمت از من بیشتر است پس ببخش او را و مگیر او را به کردارش و جزا مده او را به عملش؛ پس رقّت کرد آن حضرت و پیوسته برای او دعا کرد و من تعجب کردم از حال آن جناب.
صدقات پنهانی و امداد از بیچارگان بصورت نهانی
ابن شهر آشوب از ابوجعفر خثعمی نقل کرده که گفت حضرت امام جعفر صادق(ع) همیانی زر به من داد و فرمود این را بده فلان مرد هاشمی و مگو کدام کسی داده. راوی گفت آن مال را چون به آن مرد دادم گفت خدا جزای خیر دهد به آن که این مال را برای من فرستاده که همیشه برای من میفرستد و من به آن زندگانی میکنم و لکن جعفر صادق یک درهم برای من نمیدهد با آن که مال بسیاری دارد.
عطوفت و مهربانی امام
از سفیان ثوری روایت شده که روزی به خدمت آن حضرت رسید آن جناب را متغیّرانه دیدار کرد سبب تغّیر رنگ را پرسید آن حضرت فرمود: که من نهی کرده بودم که در خانه کسی بالای بام برود، این وقت داخل خانه شدم یکی از کنیزان را که مسئول تربیت فرزند من بود دیدم که طفل مرا در بردارد و بالای نردبان است. چون نگاهش به من افتاد متحیر شد و لرزید و طفل از دست او افتاد بر زمین و مرد. تغییر رنگ من از جهت غصّه مردن طفل نیست بلکه به سبب آن ترسی است که آن کنیزک از من پیدا کرد و با این حال آن کنیزک را فرموده بود تو را به جهت خدا آزاد کردم، باکی بر تو نیست، باکی نباشد تو را.
احیاگر دین
از حضرت ابوجعفر سوالی کردند امام پس از شما کیست؟ حضرت دست بر پشت مبارک امام صادق(ع) زده فرمود سوگند به خدا این همان کسی است که باید آئین آل محمد(ع) را احیا کند.
توصیف دیگران از حضرت
طاهر، مصاحب امام ابوجعفر(ع) گفت حضور حضرتش شرفیاب بودم. جعفر وارد شد. حضرت باقر(ع) فرمود: این آقا، بهترین آفریده خداست.
تواضع در پوشش
روزی یکی از اصحاب حضرت صادق(ع) بر آن حضرت وارد شد. آن جناب پیراهنی پوشیده که گریبان او را وصله زدهاند. آن مرد پیوسته نظرش بر آن پینه بود و گویا از پوشیدن آن حضرت آن پیراهن را تعجب داشت. حضرت فرموده چه شده تو را که نظر به سوی من دوختهای؟ گفت نظرم به پینهای است که در گریبان پیراهن شماست. فرمود بردار این کتاب را و بخوان آن چیزی که در او نوشته است. راوی گفت. مقابل آن حضرت یا نزدیک آن حضرت کتابی بود پس آن مرد نظر افکند در آن دید نوشته است در آن: «لا ایمان لمن لاحیاء له و لامال لمن لاتقدیر له و لاجدید لمن لاخلق له»
ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد و مال ندارد کسی که در معاش خود تقدیر و اندازه ندارد و نو ندارد کسی که کهنه ندارد.