روایتی خواندنی از اخلاق بی بدیل مولا علی(ع) در زمان خلافت
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۱۰۷۸۱۵
به گزارش افکار نیوز، حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو داستانی جالب از اخلاق بی بدیل امیرالمؤمنین علی(ع) را نقل کرده اند که در ادامه می خوانید.
ایام حکومتش است، رئیس مملکت است، در راه دارد می آید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه می کند.
على (ع) در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمی آورد.
دختر خانم! چى شده؟
گفت: من کنیز و کلفت هستم، پول به من داده اند خرما خریده ام، خرما خوب نیست، خانمم گفته برو پس بده
و آمده ام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فرمود: بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم. آمد در مغازه خرمافروش، خیلى بامحبت فرمود: این
خرما را عوض بکن. گفت: به تو هیچ ربطى ندارد. به خرما فروش لات و بی تربیت دوباره فرمودند، اگر ممکن
است عوض کن، گفت مزاحم کسبم نشو. و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (ع) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد. گفت: می گویم برو.
به دختر فرمود: خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه تان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن.
هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید؟ اینقدر اخلاق والا.
دختر راه افتاد، على (ع) هم راه افتاد، همسایه روبرویى آمد در مغازه جوان خرما فروش گفت: با کدام دستت
به این سینه زدى؟ گفت: با این دست.
گفت: خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى؟!
تو فهمیدى این کیست؟ گفت: نه، کیست؟ آمده بود اینجا مزاحم کسب و کار ما شده بود.
گفت: نفهمیدى؟
گفت: نه
گفت: این سینه صندوق اسرار خداست
این شوهر فاطمه زهرا (س) است
این پدر حسن و حسین
و این امیرالمؤمنین (ع) است.
دوید دنبال امیرالمؤمنین (ع). آمد خودش را بیندازد روى پاى على (ع)، زیر بغلش را گرفت گفت: مرا ببخش، بد
کردم. فرمود: تو مرا ببخش، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم.
لا اله الا الله
شما روسای کشورها یک موى على (ع) به تنتان هست؟
خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد.
فرمود: برو گفت: على جان! دیر شده مرا مى زنند. فرمود: خوب من می آیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم.
خانم دید کنیزش دیر کرده، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد، بعد یک مرتبه دید کنیزش با
امیرالمؤمنین (ع) دارد می آید، على (ع) را می شناخت، دو لنگه در را باز کرد.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن گفت: آقا جان! فداى قدمتمان بشوم، من این
کنیز را به شما بخشیدم. امام (ع) هم رو کرد به کنیز فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو.
جانم علی
کشف الغمه: جلد ١ص ١٦٣؛
بحارالانوار؛ جلد٤٠ص ٣٣١، باب ٩٨، حدیث ١٤.
افکار
115
منبع: جام نیوز
کلیدواژه: امام علی الله امیرالمومنین خرما اخلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۱۰۷۸۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پیام تسلیت فرمانده سپاه الغدیر در پی درگذشت مادر شهیدان نیرنگ
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز یزد، در پیام سردار زارع کمالی آمده.
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
درگذشت مادر گرامی؛ مرحومه سکینه سلطان طاقه باف مادر شهیدان محمد حسن و محمد حسین نیرنگ، موجب اندوه و تأثر شد.
بیشک ایمان و اراده راستین شهدا ریشه در اعتقادات ناب و خالصی دارد که توسط والدین گرانقدر آنان بالندگی یافته که در این میان نقش این مادران ارجمند در جهت تربیت اسوههای جهاد و مقاومت بیبدیل است.
رحلت این مادر فداکار و صبور، یادآور رشادتها و دلاوری مادران این سرزمین است که در دامن مطهر خود فرزندان رشید و برومندی را پرورش دادند تا الگوی بیبدیل و پر افتخار جوانان این مرز و بوم و نسلهای آتی باشند.
اینجانب ضمن عرض تسلیت این ضایعه به خانواده محترم ایشان، از درگاه خداوند متعال برای آن مرحومه جنت الهی، همنشینی با شهدا و حضرت فاطمه زهرا (س) و برای بازماندگان گرامی، صبر و اجر مسئلت دارم.
سرتیپ دوم پاسدار حسین زارع کمالی
فرمانده سپاه الغدیر استان یزد
شهید محمدحسین نیرنگ متولد ۱۵ مرداد ۱۳۴۴ که در سن ۱۶ سالگی ۱۸ بهمن ۱۳۶۰ در جریان عملیات مولای متقیان در تنگه چزابه به فیض شهادت نائل شد.
برادرش محمدحسن نیز متولد ۲۳ دی ماه ۱۳۴۹ است که در سن ۲۰ سالگی ۵ تیرماه ۱۳۶۹ در جریان درگیری با اشرار مسلح براثر اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسید.