با کاغذ رنگی هم میشود مردم را شاد کرد
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۰۱۳۷۲
بهداد لاهوتی به عنوان مدیر اجرایی بخش درختستان در سومین رویداد بهارستان پاسخگوی پرسشهای مختلفی پیرامون شکلگیری پروژه درختستان در انجمن مجسمهسازان و تلفیق آن با رویداد بهارستان بوده است. لاهوتی عضو انجمن مجسمهسازان ایران و همچنین شورای سیاستگذاری دوره دوم رویداد بهارستان بوده و به همین سبب آسیبشناسی این رویداد و رویکرد هنرمندان مجسمهساز در آثار شهری بخش دیگری از این گفتگو را شکل داده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین / با توجه به این که شما در سالهاِی گذشته در شورای سیاستگذاری رویداد بهارستان بودهاید و امسال هم به عنوان دبیر اجرایی بخش درختستان در این رویداد حضور داشتهاید، میخواهم گفت وگو را با تعریف و رویکرد شما از بحث مجسمهسازی و هنرمحیطی چیست؟ شروع کنیم.و سؤال دیگر اینکه چرا درختستانی که به عنوان یک پروژه جدا در انجمن تعریف شده بود، حالا به عنوان یک بخش از بهارستان تعریف شدهاست؟
در مورد هنرمحیطی و تعاریف دیگر، دوستان میتوانند با یک جستوجو در اینترنت درباره این تعاریف بخوانند و بگذارید با بحث درختستان شروع کنیم. ما سالها در انجمن مجسمهسازان این دغدغه را داشتیم که با مردم کوچه و خیابان چطور ارتباط برقرار کنیم و میخواستیم برای مردمی کار کنیم که کمتر گالری میروند و بیشتر در محیط خیابان و شهر کار کنیم. در واقع هم کارهایی انجام بدهیم که جلب توجه کنیم و هم تابوی هنر برای هنر و اینکه مجسمهسازی برای یک عده خاص است، شکسته شود. اگر در خاطر داشته باشید، آن سالها سفارشهای سنگین شهرداری به مجسمهسازان در زمان عید خیلی زیاد بود، زمان کم اما پول زیادی میدادند؛ الان هم این اتفاق میافتد اما خیلی کمتر. اما ما در انجمن میخواستیم برنامهای ارائه کنیم که با همکاری یک سازمان خاص باشد تا بودجه آن را تأمین کنیم و حتی مبلغی برای انجمن مجسمهسازان کمک بشود. نهایتاً در سال 1393 به موضوع درخت رسیدیم و بهدلیل نزدیک بودن به عید این موضوع مناسبت هم داشت و البته آن زمان هنوز بهارستان راه نیفتاده بود.
به روز درختکاری در اسفند ماه ارتباط داشت؟
بله، هم به روز درختکاری در 15 اسفند ارتباط داشت و هم اینکه میشد از شهرداری که سفارشهای خوبی به مجسمهسازان میداد، درخواست کنیم که هزینه این برنامه را بدهد چرا که با پول دو یا سه اثر میشد یک چنین پروژهای را برگزار کنیم. بنابراین شرایط مهیا بود و آغاز کردیم. ایده ما این بود که با مقوا درخت بسازیم، مخاطبان ما عابران پیاده و بویژه کودکان بودند، چراکه کافی بود یک کودک ببیند میتوان با یک مقوا درخت ساخت و این تا ابد در ذهنش حک میشود. ما حرف پیچیده محیط زیستی نداشتیم و میخواستیم حرف سادهای برای مردم عادی بزنیم. در نهایت پیشنهاد داده شد و 15 گروه هم کار کردند که خیلی هم جذاب بود. برنامه خیلی خوبی بودو جواب گرفتیم. البته نقدهایی به ما شد که مثلاً کارتنها، کارتنهای نو بود و ما هم حرفمان این بود که از ابتدا قراری برای بازیافتی بودن نداشتیم.
درختستان در ادامه چطور پیش رفت؟
بله، به هر صورت آن برنامه برگزار شد و نقدهایی هم شد که نمونهاش را به شما گفتم و بیشتر شوخی بودند تا نقد. متأسفانه سال 94 این برنامه تکرار نشد، البته حرفش را زدیم و گفتیم سوژه را نگه داریم اما اینبار با کارتنپلاست، رنگ و نور کار کنیم تا شبها هم روشن شوند. از جهت دیگر کمی هم ماندگارتر باشند ولی با تغییرات هیأت مدیره خیلی چیزها تغییر کرد. البته خوشبختانه کمیته نمایشگاهی انجمن مجسمهسازان همیشه فعال بوده و با هیأت مدیره عوض نمیشود.
سال قبل من بهدلیل آنکه در شورای سیاستگذاری بهارستان بودم، آقای موسوی یک صحبت شخصی با من داشتند که اگر برای درختان ولیعصر ایدهای دارید، بگویید و ما هم از اتفاق استقبال کردیم و توانستیم پروژه خودمان را به این رویداد وصل کنیم، چراکه هم موضوع درخت بود و هم زمان و عابران پیاده چیزی بود که ما میخواستیم. اما به هر صورت هنگامی که بحث زیباسازی وسط باشد آنها بهدنبال آثار ماندگارتر و چشمگیرتر هستند. اینجا ما هم میخواستیم نظر زیباسازی را تأمین کنیم و هم نگاه هنرمندانه انجمن را که بهنظرم این اتفاق در هر دو دوره دوم و سوم رویداد بهارستان افتاد. کارهایی هست که بسیار هنری هستند اما زیباسازی آنها را نپسندید اما این اتفاقها افتادند و مسئولان زیباسازی هم کمکم دارند این دست کارها را میپذیرند.
میتوانید چند نمونه از این آثار برای ما نام ببرید؟
بهطور نمونه، تمام کارهایی که روی درختان از ته بریده شده کار شدند، این مسأله را داشتند که از نظر شهرداری اینها دیده نمیشدند. یک هنرمند سنگ قبر روی این درختها کار کرده بود و بحث مرگ را داشت، شاید هیچ ارتباطی به نوروز نداشته باشد اما باید پذیرفت. در این دو سه سال برگزاری بهارستان به نظرم بهترین اثر خلق شده، کار خانم روحیصفت بود که میخ و چکش و فرز انگشتی را کنار درخت گذاشت و گفت که هرچه دوست دارید روی درخت بکنید یا اسمتان را بنویسید. این هنرمند روی مسأله وندالیسم کار کرد، یک فرصت به مردم عادی خیابان داد که هر کاری میخواهند انجام دهند و از این کار یک فیلم و اطلاعاتی برایش باقی ماند که قابل بحث هستند.
چند ویژگی دیگر هم درختستان پیدا کرد، نخست اینکه مسأله مادی آن هم به لحاظ مواد مصرفی و هم دستمزد بهتر شد، بحث دوم خاطرات ما از خیابان ولیعصر هست که این درختان را در خود داشتند و روزی زنده بودند و حال خشک و بریده شدهاند، حالا به هر دلیلی، میتوانند تبدیل به احسن شوند به جای اینکه همینطور باقی بمانند و یک گالری به وسعت خیابان به وجود بیاید.
بهنظرم چند نکته مهم در اینجا وجود دارد، دلیل بریده شدن این درختها مهم است و نباید بهسادگی از کنار آن بگذریم و مورد بعدی این است که در بسیاری از آثار درختستان در این دو سال گذشته، شاهد کارهایی هستیم که درختان فقط تبدیل به یک پایه برای مجسمه شدهاند و هیچ ارتباطی با درخت، شهر و خیابان ولیعصر ندارند. به بیان دیگر خیلی از آثار فقط تزئین هستند، یکی درخت را رنگ میکند یا از آن پارچه آویزان میکند و دیگری روی درخت آیینهکاری میکند. گاهی بهعنوان مخاطب وقتی در ولیعصر راه میروم کلی آثار بیربط میبینم که خیلی ارتباط و کمکی به کلیت فضای این خیابان نکرده است. پرسش اینجاست که چقدر این ارتباط با محیط و مکان اجرای اثر از نظر شما اهمیت دارد؟
کاملاً حرف شما درست است. ما از یک کلیت دیگر به این برنامه درختستان رسیدهایم؛ بحث ما چیز دیگری بود، ما میخواستیم توجه مردم را به درخت جلب کنیم حال این درخت قطع شده یا نشده مهم نیست. کلیت سوژه درخت برای ما، موضوعات دیگر را تحت تأثیر قرار داد. بله، در یکسری کارها درخت بهعنوان پایه استفاده شده اما من اطلاعات آماری دقیق دارم و میتوانیم خیلی ریز و دقیق صحبت کنیم مثلاً ما امسال فقط دو آیینه کاری داشتیم و یک مورد میخ زدن بر درخت. مسأله چیز دیگری است من موضوع داشتن را میپسندم ولی ما یک موضوع کلیتر داشتیم که هنوز غالب است. ما میخواهیم توجه مردم را به درختان جلب کنیم، تا سال قبل ما به خیابان ولیعصر میرفتیم و چیزی برای من جلب توجه نمیکرد و شاید چیزی که میدیدیم موشهای ولیعصر بود. حالا کمی این وضعیت تغییر کرده است، مردم در این خیابان راه میروند و یک کار بزرگ روی درخت میبینند، حالا به قول شما اصلاً درخت پایه مجسمه است.
صد متر جلوتر یک کار دیگر میبینند و یکهو یادآوری میشود که ممکن است چیزهایی اینجا باشند. ما ابتدا حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخته میکنیم و بعد مخاطب خودش به این فکر میکند که این درختها قطع شدهاند. ما هیچ ممانعتی از کارهای اعتراضی نداریم، کما اینکه کارهای سیاسی و زیستمحیطی هم داریم، مثلاً کار خانم نادریپور که مگسهای سفید را ساختهاند، این مگسها معضل تهران هستند. داورهای ما پی یک تم خاص نبودند.
البته من بحثم درباره یک تم خاص نبود. وقتی که تحریک و جلب شدن توجه مخاطب برای شما مسأله هست میتوان کارهای دیگری هم انجام داد که خیلی بیشتر توجه مخاطب را جلب کند. همچنین بحث اصلی من فقط درختستان نیست، در کل رویکرد رویداد بهارستان به همین شکلی است که شما گفتید. ببینید چه تعداد آثاری وارد شهر شدهاند که فقط نوستالژیک هستند یا تنها میخواهند به نوروز اشاره داشته باشند، دهها اثر میشود نام برد که تنگهای ماهی هستند، یکی با در فاضلاب آن را ساخته یکی با عینک، یکی دیگر با ساعت و...
حرف شما را میفهمم
یک هنرمند تا چه اندازه حق دارد فضای شهری را بهم بریزد؟ بهعنوان یک مخاطب و شهروند خیلی زمانها دوست دارم که شهر و خیابانهای تهران را خالی از این آثار ببینم.
تخممرغهای نوروزی هم اینجا مزید بر علت شده است. خیلی راحت میتوانم به شما پاسخ بدهم، چراکه خودم از سیاستگذاران دوره قبل بهارستان بودهام. البته بحث درختستان را باید کمی جدا بدانیم. من این بحث را ندارم که کارهای ما خیلی عالی بوده اما به نظرم بیش از 70 درصد کارها خوب بوده است و میشود روی آنها کار کرد و جلو اشتباهات را گرفت. در مورد بهارستان باید ببینیم که از کجا به اینجا رسیدیم. در سالهای قبل پروژههای سنگین شهری میماند برای ماه آخر سال و مجسمهساز میبایست در یک ماه پروژهای سنگین را ارائه دهد که واقعاً کیفیت کارها بسیار پایین میآمد. وقتی طراحی تا اجرا و نصب یک کار چهار متری در چند هفته انجام میشود امکان ندارد که بدون ایراد باشد.
ما از آن فضا میخواهیم به یک فضای سادهتر برسیم. میخواهیم مردم را شاد کنیم با کاغذ رنگی هم میشود مردم را شاد کرد و نیازی به دو تن آهن نیست. پارسال در شورای سیاستگذاری من یک مثال ساده زدم که این شعار «آسمان آبی، زمین پاک» که در ساختمانهای در حال ساخت نوشته میشود بیشتر دیده شدهاند یا آثار بهارستان، طبیعتاً این شعار یک نظم و جایگاه مشخص دارد. من بحثم این بود که پلهای عابر یا محلهای ماشینرو را انتخاب کنیم تا مردم کمکم عادت کنند که در این مکانها منتظر دیدن اثر هنری باشند. پارسال این مسأله داشت متعادل می شد اما امسال به خاطر مسائل شهرداری باید این رویداد را نابود شده ببینیم و واقعاً هیچ اتفاقی نیفتاد.
بحث همین است، من رویکرد استقبال از بهار را که هنرمندان بهصورت کیوریتوری انتخاب شدند بیشتر قبول داشتم چراکه هنرمندان معلومالحال در شهر به کار میپرداختند، هرچند آنجا هم زمان محدود و بسیار کم بود. شما ببینید که بهطور مثال از حدود دویست نفر برگزیده برای بخش هنرمحیطی امسال، چند نفر به معنای واقعی هنرمندانی هستند که در این زمینه تجربه کار دارند و افراد باسابقه هستند؟ در شهر هم هیچ اثری برچسب ندارد و مشخص نیست که این کارها چطور بازیافت و جمعآوری میشوند.
بله، راحت میگویم که از نظر بسیاری از مدیران ما فقط آمار و تعداد مهم است، رزومه افراد و اینکه یک فرد چطور امکان کار در شهر را بدون هیچ تجربهای پیدا میکند مهم نیست. ببینید سال اول یک رویداد تجربه است، سال بعد باز هم تجربه بود و حداقل فهمیدیم که ما هرچقدر کار برای تهران بزرگ بگیریم کم است و برای همین به پلها و مکانهای خاص روی آوردیم اما امسال هرچه در سالهای قبل پیش رفته بود به کل تغییر کرد و از بین رفت. من از آقای موسوی خواهش کردم که ده نفر برای این شهر کم است ما باید برای تمامی مناطق تهران کیوریتور داشته باشیم. افرادی درباره هر منطقه و محله کار کنند و وقتی کار اجرا شد مردم لذت ببرند. به قول شما شاید جایی اصلاً لازم نیست کاری بگذاریم.
صحبت یا پیشنهاد دیگری در این رابطه دارید؟
من میتوانم چند مسأله را بگویم، یکی اینکه انجمنهای دیگر به غیر از انجمن مجسمهسازان بیایند و برنامه بدهند و با هم همکاری کنیم. ما باید از حس و حال کاسبکارانه این رویداد خارج شویم. ببینید امسال هفتصد نفر در این رویداد کار کردهاند، ما کلاً هفتصد هنرمند نداریم چه برسد به 700 هنرمند شهری! ما باید جشنوارههای کوتاه مدت و کوچک داشته باشیم که این آدمهای تازه کار دراین برنامهها شرکت کنند. مدیر جدید میگوید اگر مدیر قبلی 100 کار در شهر آورد من 150 اثر میآورم، مشکل اینجاست و اینکه بخشی از آثار از سیستم داوری رد نمیشوند و به شهر میآیند و فاجعه هم هستند. واقعاً میشود با کارهای سادهتر تأثیرگذار بود نیازی به چند تن آهن و سنگ و چوب نیست. زیباسازی باید علاوه بر جذب ایده اثر هنری، به جذب ایده برای رویدادهای دیگر بپردازد./روزنامه ایران
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۰۱۳۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ساخت عظیمترین پنجره شیشهای رنگی جهان تمام شد
کراکوف ،خواهرخوانده لهستانی اصفهان، میزبان بزرگترین پنجره شیشهای رنگی جهان است که در یک کلیسا واقع شده و اندازه آن بزرگتر از زمین بسکتبال است.
به گزارش سرویس ترجمه خبرگزاری ایمنا، بزرگترین پنجره شیشهای رنگی جهان در کلیسای موسوم به «خداوند عیسای شبان خوب» در شمال شهر کراکوف نصب شده است. به طور خاص، پنجره شیشهای رنگی شامل ۲۷ بخش عمودی است که صحنههای مختلف کتاب انجیل را نشان میدهد.
مساحت کل مجموعه ۴۲۶ متر مربع است که کمی بزرگتر از زمین بسکتبال است. نمایش عمومی این اثر هنری که دو سال طول کشید، با صدمین سالگرد تأسیس کلیسای پرادنیک چروونی انجام شد.
کراکوف و ارتباط آن با سنت شیشههای رنگیمجموعه شیشههای رنگی «با صلیب به سمت نجات» نامیده میشود و در مرکز طراحیهای آن حضرت مسیح قرار دارد. اضافه شدن این پنجره جدید به کراکوف، شهرت این شهر لهستانی را به عنوان مقصدی برای تماشای هنر شیشههای رنگی افزایش میدهد. کراکوف همچنین دارای یک موزه اختصاصی شیشههای رنگی است و جالب است بدانید که اولین کارخانه شیشههای رنگی لهستان در سال ۱۹۰۷ در این شهر تأسیس شد و اکنون محل موزه است.
دانستنیهایی از کراکوف کراکوف از سال ۱۰۳۸ تا ۱۵۹۶ پایتخت لهستان بود، زمانی که زیگیسموند سوم واسا دربار سلطنتی خود را به ورشو منتقل کرد که سپس به پایتخت تبدیل شد. کراکوف همچنین از سال ۱۸۴۶ تا ۱۹۱۸ پایتخت دوکنشین بزرگ کراکوف بود. کراکوف در بخش جنوبی لهستان، روی رودخانه ویستولا، در درهای در دامنه کوههای کارپات واقع شده است. این شهر دومین منطقه پرجمعیت لهستان است و یکی از قدیمیترین شهرهای لهستان محسوب میشود که قدمت بعضی قسمتهای آن به قرن هفتم بازمیگردد. در سال ۱۹۷۸ یونسکو اولین مکانها را برای فهرست میراث جهانی جدید خود تأیید کرد و شهر کراکوف به عنوان «اولین شهر» در این فهرست گنجانده شد. کراکوف به عنوان شهر ادبی یونسکو شناخته میشود زیرا در زمینه ادبیات تاریخ گستردهای دارد. کراکوف بزرگترین میدان بازار قرون وسطایی اروپا را در خود جای داده است. قدمت این میدان به قرن سیزدهم باز میگردد و خانههای تاریخی اطراف آن را احاطه کردهاند. امروزه این میدان مکانی پر جنب و جوش پر از کافهها، رستورانها و موزهها است. کد خبر 747731