شهین را که صیغه کردم، همسرم بعد از سالها باردار شد/ دوست همسرم من و شهین را در سینما دید و...
تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۳۸۶۰۸
روزنامه ایران نوشت: او بدون هیچ مقدمهای شروع به صحبت کرد: «بعد از پایان خدمتم به اصرار خانوادهام با «سمانه»، دختر یکی از دوستان پدرم ازدواج کردم. من تنها پسر خانواده بودم و به همین دلیل بعد از عروسی پدرم مغازه فرش فروشی را به من سپرد و خودش را بازنشسته کرد. وضع مالیام روز به روز بهتر میشد و زندگی آرامی کنار «سمانه» داشتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خانوادهام وقتی موضوع را شنیدند بهخاطر علاقه به «سمانه» سکوت کردند اما این شرایط برای همسرم قابل تحمل نبود و مدام میگفت: «دلم نمیخواهد مانعی برای تحقق آرزوی تو و خانواده ات باشم و میخواهم از تو جدا شوم». من، «سمانه» را دوست داشتم و حاضر بودم بدون بچه هم با او زندگی کنم. به همین دلیل چند ماهی جنگیدم تا او راضی به ماندن شد. مدتی بعد هم در یک مهدکودک کار پیدا کرد و دیگر کمتر در خانه تنها میماند. تأثیرات این اتفاق اما بتدریج در زندگیمان خودش را نشان داد. هر دوی ما فقط تظاهر به خوشبختی میکردیم و هر روز از هم دورتر میشدیم. پدر و مادرم هم متوجه این شرایط شده بودند اما برای اینکه آرامش ظاهری زندگی ما به هم نخورد هرگز حرفی نمیزدند. شرایط روز به روز سختتر میشد تا اینکه مادر و پدرم را در فاصله دو سال از دست دادم و از همیشه تنهاتر شدم.
داغ از دست دادن خانواده ام، ماندن در خانهای بدون عشق را هر روز غیرقابل تحملتر میکرد. مستأصل شده بودم، دیگر رغبتی نداشتم به خانه بروم و سعی میکردم بیشتر ساعات را در مغازه بگذرانم. در همین روزها بود که «شهین» برای خرید فرش به مغازهام آمد. او مهربان و خوش برخورد بود. من هم که مدتها بود طعم واقعی مهر و محبت را فراموش کرده بودم وقتی فهمیدم چند سال قبل همسرش را از دست داده و تنها زندگی میکند، تصمیم گرفتم به او نزدیکتر شوم. کم کم به آمدنهایش عادت کرده بودم. البته او هم میگفت از تنهایی درآمده و به این رابطه راضی بود. پس از چند هفته «شهین» همه زندگیام را میدانست و با شرط اینکه کسی از رابطهمان باخبر نشود پیشنهاد مرا برای عقد موقت پذیرفت.
آنقدر از این رابطه راضی بودم که دیگر نه تنها کم محلیهای «سمانه» برایم آزاردهنده نبود که حتی گاهی دلم برایش میسوخت و سعی میکردم به بهانههای مختلف خوشحالش کنم. زندگیام مثل سابق روی روال افتاده بود. دیگر حتی به بچه دار نشدن «سمانه» فکر هم نمیکردم. همه چیز عالی پیش میرفت تا اینکه یک روز «سمانه» زنگ زد و در حالی که از شدت خوشحالی گریه میکرد، گفت: «جواب آزمایشم مثبت بود. من باردار شده ام...»
ابتدا یکه خوردم اما به هر حال از اینکه پدر شدهام خوشحال بودم. یک ساعت بعد با گل و شیرینی به خانه رفتم و با «سمانه» جشن دو نفره گرفتیم. از آن روز به بعد بیشتر برایش وقت میگذاشتم و دیر به دیر پیش «شهین» میرفتم. شرایط دشواری بود، از یک طرف رابطهام با «سمانه» خیلی خوب شده بود و دلم نمیخواست با آمدن بچه، زندگیمان به هم بخورد اما از سوی دیگر آنقدر وابسته «شهین» و مهربانیهایش بودم که ترک کردن او هم برایم سخت بود...
9 ماه بارداری «سمانه» به همین شرایط گذشت و «رضا» وارد زندگی ما شد. با تولد پسرم، ما دوباره مثل سابق خوشحال و خوشبخت بودیم تا اینکه یک روز دوست «سمانه»، من و «شهین» را در سینما دید و موضوع را به همسرم گفت...
با افشای این راز، «سمانه» دیگر حاضر به ملاقات من نشد و با اینکه «شهین» در دادگاه تعهد کرد از زندگیمان بیرون میرود اما همسرم حاضر نشد مرا به خاطر این اتفاق ببخشد. حالا او با پسرم به خانه پدرش رفته و منتظر رأی دادگاه هستیم.مستأصل شده ام؛ نه میتوانم «شهین» را که در سختترین شرایط زندگی ناجیام بود فراموش کنم و نه میخواهم زندگیام با «سمانه» و پسرم آسیبی ببیند.
آخریننیوز (رسانه مستقل ایرانیان) را در پیامرسان سروش دنبال کنید 1 نمایش محتوای بیشتر در این بخش: « رودخانه سرخ سنگال در عکس روز نشنال جئوگرافیک نوشتن دیدگاه
نام (اجباری)
آدرس پست الکترونیکی
آدرس سایت
مرا برای دیدگاههای بعدی به یاد بسپار
آمار
منبع: آخرین نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۳۸۶۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زائری از پرو
خورخه دانیل راولو مجیا، میهمان این روزهای کشور ماست. مسافری از پرو که با تحقیق زیاد، دین اسلام را برگزیده و حالا یک شیعه معتقد است. او در ۳۶ سالگی به کامل بودن دین مسلمانان پی برده و حالا از پیروان پیامبر مهربانیهاست. یکی از میلیونها مسلمانی که دوست دارند دین اسلام را سرمشق زندگی خود قرار دهند.
از تروجیلو به مشهد
دو هفتهای میشود قدم در خاک ایران گذاشته و خودش را به حرم مطهر امام رضا(ع) رسانده است تا در یکی از مقدسترین عبادتگاههای شیعیان جهان، به آرامش روح و جان برسد. او در این مسیر برای خود یک همسفر برگزیده است، بانویی ایرانی به نام زینبخانم که در شناخت دین اسلام برای دنیل حضور پررنگی داشته است.
لابهلای نواهای خوشلحن حرم مطهر رضوی در یک روز بهاری و میان قابهای زیبای معماری این بنای مقدس با مرد تازهمسلمان شده اهل آمریکای جنوبی گفتوگو میکنیم. با کسی که اسلام را مرحله به مرحله و با شناخت زیباییهای این دین، برگزیده است.
سرنوشت چیز عجیبی است، توجه پروردگار به بندگانش از آن هم عجیبتر! سرنوشت میتواند فردی را از شهر تروجیلو در شمال پرو به مشهد بیاورد و از طرفی توجه ویژه پروردگار سبب میشود کسی مثل دنیل از میان میلیونها آدم برگزیده شود.
خورخه دانیل اهل سفر است، اهل تفریح و جستوجو در رازهای طبیعت و جهان هستی و همین کنجکاویاش بوده که او را در موقعیت فعلی قرار داده است.
قرآن راهنمای زندگی بود
بیش از دو سال قبل نخستین مقدمات آشنایی دنیل با دین اسلام فراهم شد، او در جنگلهای پرو به گفتوگو با دوستی نشست که برای او صفحاتی از آیین اسلام را ورق زد. دنیل تعریف میکند: نخستین آشنایی من با اسلام از طریق یک دوست بود، ما با هم در جنگلی در پرو به گفتوگو نشستیم و او به واسطه همسر سابقش که اهل پاکستان بود با اسلام آشنا شده بود.
دوست دنیل برایش از زندگی مسلمانها گفته بود، از آیینهای مناسبتی و مراسمهای شاد و حزنانگیزشان.
همه چیز از لحظه اول برای دنیل تازگی داشت، بنابراین از همان اول صحبت شروع به جستوجوی اطلاعات در مورد دین اسلام در اینترنت کرد و اطلاعات تکمیلی جالبی بدست آورد.
روز به روز کسب اطلاعات بیشتر، این ذهنیت را در دنیل پرورش داد که او هم میتواند عضوی از جامعه بزرگ مسلمانان باشد. دنیل میگوید: هر چه اطلاعات بیشتری کسب میکردم فکر میکردم من باید این دین را انتخاب کنم، این دین آنچه را طلب دارم به من میدهد. هر روز احساس خوشتری داشتم، کتاب قرآنی به زبان اسپانیایی تهیه کردم، این کتاب مقدس را دوست داشتم، مطالعه آن به من راهنمایی برای زندگی میداد و فکر میکردم روح من را درگیر میکند. حتی از طریق این کتاب کامل دینی میتوانستم متوجه شوم که چگونه باید با مسلمانان ارتباط بگیرم. کسب این اطلاعات و احساس خوبی که به من دست میداد من را به سمت اسلام میکشاند.
میخواهم از اسلام برای هموطنانم بگویم
شناخت اسلام و آشنایی بیشتر با ادیان سبب شده خورخه دانیل به شناخت خوبی از دین برسد. او معتقد است دین اسلام برای کاملتر شدن انسانهایی مثل او آمده است. او هنوز با آیین مسلمانیت آشنایی کاملی ندارد و میگوید: من هر روز در حال یادگیری هستم، من بسیار علاقهمند به انجام کارهایی هستم که اکنون در مراسمهای مسلمانان میبینم، کارهایی که قصد دارم بعداً در کشورم هم انجام دهم، دوست دارم روز به روز بیشتر بیاموزم و زیباییهای اسلام را به کشورم منتقل کنم.
اینجا دین و آیین با آمریکای جنوبی تفاوت دارد، این جمله را آقای خورخه دنیل مطرح میکند و ادامه میدهد: این تفاوت خوب است، مثبت است، دوست دارم این تفاوتها و این رفتار مسلمانان را با هموطنانم در آینده به اشتراک بگذارم، این کار کمک میکند از خدا پیروی کنم و پیروی از خدا را به دیگران یادآوری کنم.
ضریح را که لمس کردم تحت تأثیر قرار گرفتم
زینبخانم و همسرش این روزها با دنیل همراه هستند تا او هم ایران زیبا را بیشتر ببیند و هم اسلام را بیشتر بشناسد. او درباره نقش همسرش در اسلام آوردنش میگوید: همسرم مکمل مناسبی برای زندگی من در دین اسلام است، در ابتدای شناخت من از اسلام ایشان را هنوز نمیشناختم، اما در ادامه خداوند او را برایم فرستاد تا مکمل مناسبی برایم باشد و بتوانم از در مورد دین اسلام بیاموزم. او اکنون شریک زندگی من است.
شیعه، مذهبی است که مرد ۳۶ ساله پرویی برگزیده است، او توضیح میدهد: من تشیع را برگزیدم چون احساس کردم کاملتر است.
تجربه سفر به مشهد و حرم مطهر رضوی برای دنیل جذاب بوده است، او تعریف میکند: من به این شهر زیبا آمدم چون سال گذشته با همسرم آشنا شدم، او از شهر خود که بسیار مذهبی است برایم گفته بود از حرم مطهر امام رضا(ع) که زیباست و حس خوبی که به آدم میدهد.
خورخه دنیل میگوید: من با همسرم به حرم منور رفتیم. فکر کردم در بهشت هستم. نمیدانم چگونه توضیح دهم، اما به مدت 10دقیقه آرامشی در قلبم احساس کردم که تجربه آن را نداشتم. زمانی که ضریح را لمس کردم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.
دنیل که از دین مسیحیت به اسلام گرویده است تفاوتها و شباهتهایی در این دو دین میبیند، او میگوید: این دو دین شبیه هم هستند، زیرا آنها مبارزه برای خیر و شر را حفظ میکنند، پیروان این دو دین هر روز برای رسیدن به خوبیها و فاصله گرفتن از بدیها تلاش میکنند، البته که دین اسلام کاملتر است و جزئیات بیشتری را برای انسان لحاظ کرده است.
زهرا زنگنه