Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آنا»
2024-04-25@19:57:07 GMT

روایت قتل عطار نیشابوری چه بود؟

تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۶۱۶۱۰

روایت قتل عطار نیشابوری چه بود؟

روز ششم اردیبهشت سالروز کشته شدن عطار نیشابوری است.شاعری که ادیبان می‌گویند به نسبت بقیه شعرا اطلاعات کمتری از خود او و زندگی‌اش در دسترس است.

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، تاریخ ادبیات سرزمین ما پر شده است از شخصیت هایی که بیشتر از اینکه با کتاب ها و آثارشان را شناخته باشیم تنها به سپردن اسمشان در گوشه‌ای از ذهنمان بسنده کرده‌ایم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شاعرانی که هر کدام چه در دوران زندگی‌شان و چه بعد از مرگشان به واسطه نگاهشان به دنیا در شکل گیری فرهنگ و تمدن ایران و جهان سهم داشته اند. ادیبانی که وقتی به تاریخچه زندگی آنها نگاه می‌کنیم کنار سرو کله زدن با دنیای واژه‌ها،جمله‌ها وعنوان شاعری می‌توانی ردپای علوم دیگری مثل عرفان،فلسفه،طب، ریاضی،نجوم و... را ببینی. برای همین هم کافی است سری به تاریخچه زندگی این شخصیت‌ها بزنید تا به نقاط تاریک و روشنی برسید که ازحیات هرکدام از آنها نقاط عطفی ساخته که حالا بعد از سالها و قرن‌ها می‌توان از آن حرف زد به آن به چشم زندگی نامه شخصیت های برجسته ای ادبیات و فرهنگ این سرزمین نگاه کرد.

مردم عادی تر شاید عطار نیشابوری را بیشتر با «منطق الطیر» وماجرای سیمرغ بشناسند. سیمرغی که از اشعار حماسی فردوسی حالا رد و نشانش را می‌شد در شعرهای عرفانی پیدا کرد. شاعری که بسیاری از صاحب نظران ومورخان دوران زندگی او را در هاله ای ابهام و معماگونه می دانند تاجایی که شاید کمتر کسی بداند که این شاعر شهیر ایرانی در ششم اردیبهشت ماه سده‌های قبل نه به مرگ طبیعی که بلکه به دست مغولان هم عصر خود کشته شده است.

درویشی که زندگی عطار را تغییر داد

نام کاملش«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری»است. شاعری که اگر بخواهید درباره زندگی‌اش بیشتر بدانید باید در سده‌های ششم و هفتم کتاب‌های تاریخ ادبیات دنبال اسم و سبک آثارش بگردید. این شخصیت پیش از اینکه ازعالم شعر و شاعری سر در بیاورد طبق گفته ها همانطور که از اسمش بر می‌آید داروخانه‌ای داشته، به شغل عطاری مشغول بوده و حتی طبابت هم می‌کرده؛اما با توجه به نقل قول‌ها و حکایت‌های مختلفی که وجود دارد عطار مثل تمام شخصیت‌های برجسته تاریخی از یک جایی به بعد زدن یک جرقه ساده در زندگی‌اش دوران حیات این شاعر را به دو بخش قبل و بعد تقسیم می‌کند؛ قبل و بعدی که ازعطار شاعر و عارفی می‌سازد که حالا هنوز بعد از سال‌های سال آدم‌ها اسم و آثار او را از خاطر نبرده اند. این اتفاق از جایی شروع می‌شود که عطار قید مال و ثروت دنیا را می‌زند و زهد پیشه می‌کند. بسیاری ریشه این اتفاق را به این ماجرا نسبت می‌دهند که عطار روزی از روزها وقتی در دکانش مشغول به عطاری بوده است.درویشی از آنجا می‌گذرد و از او کمکی طلب می‌کند؛ اما عطار او را نادیده می‌گیرد و درویش در پاسخ به این رفتار از او می‌پرسد که تو که انقدر به دنیا و مال آن وابسته‌ای بعدها چگونه جان خواهی داد؟‌عطار در جواب این پرسش این سوال را از خود درویش می پرسد و می گوید«مگر تو چگونه جان خواهی داد؟»درویش برای جواب عطارهمان جا می‌خوابد، کاسه چوبی‌اش را زیر سرش می‌گذارد و در دم جان می‌سپرد که در نهایت همین اتفاق از عطارعارفی می‌سازد که تا پایان عمر به زهد و تقوا پیشگی می‌پردازد.

حکایت مغولی که عطار را به قتل رساند

یکی از نکات جالب زندگی این شاعر که شاید درباره آن کمتر شنیده باشیم مرگ عطار نیشابوری است. مرگ ناگواری که با کشته شدن به دست مغول‌ها به زندگی هفتاد و اندی ساله او پایان می‌دهد. نا گفته نماند که درباره کشتن عطار هم روایت های مختلفی نقل شده و حتی در بیشتر موارد درباره صحت و سقم این حکایت‌ها نیز تردید وجود داشته است. اما در این بین «عبدالحسین زرین کوب» در کتاب «با کاروان حله» یکی از معروفترین داستان‌هایی که درباره این اتفاق نقل شده است را آورده:«به موجب افسانه‌ها، در کشتار عام نیشابور شیخ فریدالدین عطار که پیری ضعیف بود به دست مغولی اسیر افتاد. مغول وی را پیش انداخت و همراه برد. در راه مریدی شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین سیم از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. اما شیخ روی به مغول کرد و گفت که بهای من نه این است. مغول پیشنهاد مرید نیشابوری را نپذیرفت و شیخ را همچنان چون اسیر پیش راند. اندکی بعد یک تن از آشنایان شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین زر از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. شیخ باز رو به مغول کرد و گفت که بهای من این نیست. مغول نیز که می‌پنداشت شیخ را به بهای گزاف از وی بازخواهند خرید نپذیرفت و همچنان با شیخ به راه افتاد. در نیمه راه روستایی‌ای پیش آمد که خر خویش را می‌راند، شیخ را بشناخت و از مغول درخواست تا وی را رها کند. مغول از وی پرسید که در ازای آن چه خواهد داد و روستایی گفت یک توبره کاه. اینجا شیخ روی به مغول کرد و گفت بفروش که بهای من این است. مغول برآشفت شمشیر کشید و در دم شیخ را هلاک کرد. اما شیخ که تیغ مغول سرش را به خاک افکند بود خم شد، سر خویش برگرفت و بر گردن نهاد، پس از آن در حالی که یک منظومه کوتاه خویش – بی‌سرنامه - را می‌سرود در برابر چشم حیران مغول راه خویش در پیش گرفت و وقتی منظومه را به پایان آورد ایستاد و همان‌جا افتاد و جان داد.»

ابر ابهام در زندگی شاعر نیشابور

اگر کمی درباره زندگی عطار نیشابوری جست و جو کنید حتما به این موضوع خواهید رسید که بیشتر ادیبان و تاریخ نگاران این حوزه درباره مبهم بودن و کمی اطلاعات موجود درباره زندگی این شخصیت اشتراک نظر دارند. تا جایی که عده ای معتقدند اطلاعات شاعران پیشین عطار از خود او بیشتر است. استاد شفیعی کدکنی زندگی عطار را در«ابر ابهام» توصیف می‌کند و حتی عبدالحسین زرین کوب روایت های موجود در مورد زندگی،تصمیم او برای عارف مسلکی و حتی مرگ این شخصیت را افسانه‌هایی می‌داند که تحت تاثیر کتاب‌های خود عطار بوده است مثل «منطق الطیر»یا «تذکره الاولیا». او درباره این موضوع این طور می‌گوید:« در واقع سرگذشت زندگی عطار مثل زندگی بسیاری از مشایخ و اولیا مشحون است از قصه‌ها و روایات آکنده از اغراق و مسامحه. می‌توان گفت تار و پود بسیاری از قصه‌هایی که تذکره‌نویسان نسج سرگذشت شیخ را از آن پرداخته‌اند هم از داستان‌های مذکور در تذکرةالاولیاء او گرفته شده است. چنانکه حکایت تذکره‌نویسان در باب بدایت حال او، که ذکر آن گذشت و به موجب آن مرگ ارادی یک سائل او را به ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف کشانیده است.»

‌کتاب‌هایی از عطار که به آتش کشیده شد

زندگی عطار نیشابوری انگار با جنگ گره خورده؛ تا جایی که شروع و پایان زندگی او به جنگ ختم می‌شود. دوران کودکی عطار با طغیان غزها همراه بود. واقعه دردناکی که نیشابور را به ویرانی و نابودی کشاند. در این حادثه تمامی آثارفرهنگ و تمدن شهر نیشابور از بین رفت. حتی در کتاب های تاریخی درباره این اتفاق آمده است که «غزان به نیشابور تاختند و وارد شهر شدند و شهر را به نحوی ظالمانه غارت کردند و آن را چنان کوبیدند که با زمین هموارگردید.اهالی نیشابور را از کوچک و بزرگ به قتل رسانده و شهر را آتش زدند.» این درحالی است که در این زمان عطار نیشابوری شش یا هفت سال بیشتر نداشته است. از طرف دیگر پایان مرگ عطار نیشابوری نیز با حمله مغولان رقم می‌خورد. مغولانی که حتی به کشتن این شاعرهم بسنده نمی‌کنند و حتی آثار و کتاب‌های او را نیز به آتش می‌کشند تا جایی که می‌گویند آثار باقی مانده از او مثل«مصیبت نامه»،«منطق الطیر»،«مختارنامه» و... کتاب‌هایی است که قبل از حمله مغول به بیرون از شهر برده شده است.

منبع: مهر

منبع: آنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۶۱۶۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «اُمّ علاء» نوشته سمیه خردمند توسط انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می‌شود. این کتاب روایت زندگی اُمُّ¬الشهداء فخرالسادات طباطبایی تبریزی، بانویی که هفت نفر از اعضای خانواده اش را تقدیم اسلام کرد، است.

پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان جا ماندگار می‌شوند. فخرالسادات در سن سیزده سالگی با آیت الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌کند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) زندگی شأن را با عشق آغاز می‌کنند.

خانه‌ای که هر وقت پنجره اش را باز می‌کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی (ع) گره می‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی شأن می‌شد. حاصل ازدواج آنها می‌شود هجده فرزند، نه پسر و نه دختر. فرندانی که برخی‌هایشان شاگرد کلاس استادی چون آیت الله سید محمدباقر صدر می‌شوند و علوم اسلامی را فرا می‌گیرند.

همسرش، چهار پسر، برادر و دامادش در راه اسلام به شهادت می رسند و چند سال آخر عمرش را، در حالیکه دست و پای چپش به خاطر یک سال و نیم اسارت در زندان‌های رژیم بعث از کار افتاده بود، راهی ایران و شهر قم می‌شود و سرانجام در جوار بانوی کریمه حضرت معصومه (س) برای همیشه آرام می‌گیرد.

همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌کرد. به آنها می‌گفت: اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی‌شوم؛ بلکه افتخار می‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌تر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.

کد خبر 6087386 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • روایت جالب مربی لهستانی تیم والیبال ایران از خوردن بهترین هندوانه و سخت بیدار شدن صبح
  • روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
  • دنیای مد به روایت «حسنا و ملکه‌های رنگی»
  • کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • کنایه رئیس سازمان تأمین اجتماعی به مشاغل سخت! / جدّیت قالیباف به روایت یک عضو جبهه پایداری
  • روایت کشتی‌گیر ایرانی از مبارزه‌اش با برنده دیوید تیلور
  • روایت زندگی نخستین فرمانده یزدی/ پنجم اردیبهشت ماه، روز مفتضحانه‌ترین باخت نظامی ایالات متحده در تاریخ کشور ایران
  • یک قصه خیالی به روایت فراری
  • چاپ یک‌رمان پلیسی دیگر از فردریک دار/«آموزش آدمکشی» در بازار نشر
  • ز مشرق تا به مغرب گر امام‌ است، امیرالمؤمنین حیدر تمام‌ است