علت فرار و ترس از مرگ چیست؟
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۶۷۴۳۸
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده روزی مردی نزد ابوذر غفاری آمد، و از ایشان پرسید چرا ما از مرگ کراهت داریم و بدمان می آید، ابوذر در پاسخ جواب دادند: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کردید و آخرت را خراب ساختید، پس از اینکه از آبادانی به سوی خرابی انتقال پیدا کنید بیم و ترس دارید ناطقان: گاهی اوقات در روابط اجتماعی و خانوادگی با مسائل و مباحثی برخورد می کنیم که تعجب و حیرت ما را بر می انگیزد، از جمله اینکه وقتی جوانی می خواهد از مرگ و وصیّت حرف بزند همه او را از این کار منع می کنند و گاهی هم خود جوان ها اصلاً به مرگ فکر نمی کنند و گمان می کنند مرگ برای سن و سال خاصی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ریشه و اساس گریز و فرار از مرگ
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده روزی مردی نزد ابوذر غفاری آمد، و از ایشان پرسید چرا ما از مرگ کراهت داریم و بدمان می آید، ابوذر در پاسخ جواب دادند: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کردید و آخرت را خراب ساختید، پس از اینکه از آبادانی به سوی خرابی انتقال پیدا کنید بیم و ترس دارید
1- جهل و فقدان معرفت
در کتاب شریف نهج البلاغه سخنی از امام علی(علیه السلام) نقل شده است که به خوبی می توان با استفاده از آن علت و منشأ مخالفت و فرار از بعضی واقعیات زندگی همچون مرگ را بدست آورد. حضرت در عبارتی مشکل و ریشه اساسی برخی تفکرات غلط را جهل و نادانی معرفی می فرمایند.[1]
در واقع اگر ما از ماهیت و واقعیت حیات بعد از مرگ آگاهی داشتیم هیچ گاه همانند آهوان تیز پا از یاد و نام آن گریزان نبودیم و همانند نوزادی که به فضای کوچک و تاریک رحم، دل خوش کرده، ترس دیدن دنیایی به مراتب بزرگ تر و متفاوت تر از رحم را در ذهم نمی پروراندیم، ولی آگاهی و شناخت اندک از جهان واپسین موجب شده است هول و هراس رویارویی با آن برای ما سخت و غیر قابل تحمل باشد. اگر سخنان غیبی انبیاء و اولیای الهی را باور می کردیم و به حقانیت زیبایی های حیات ابدی ایمان داشتیم برای رویارویی با آن زندگی متفاوت سر از پای نمی شناختیم و شوق رسیدن به آن زیبایی ها سرتاسر زندگی ما را پر می کرد، کما اینکه اولیای الهی همواره این چنین بودند.[2]
2- خراب کردن حیات و زندگی ابدی
یکی دیگر از علل و عواملی که موجب شده است جوانان یا به عبارتی بسیاری از افراد از مرگ گریزان باشند این است که حیات و خانه ابدی خود را خراب کرده ایم، به همین جهت دوست نداریم وارد زندگی شویم که می دانیم آن را تباه و نابود کرده ایم، در منابع روایی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده روزی مردی نزد ابوذر غفاری آمد، و از ایشان پرسید چرا ما از مرگ کراهت داریم و بدمان می آید، ابوذر در پاسخ جواب دادند: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کردید و آخرت را خراب ساختید، پس از اینکه از آبادانی به سوی خرابی انتقال پیدا کنید بیم و ترس دارید.[3]
3- غفلت و مستی نعمت های دنیوی
از جمله علل و عواملی که موجب می شود برخی افراد همچون جوانان مرگ را برای خود بسیار دور بپندارند، غرق شدن در نعمت های دنیوی است، دوران جوانی، دورانی است که افراد از فراوانی نعمت هایی همچون سلامتی و نشاط برخوردارند؛ از این رو گاهی وفور این نعمت ها پرده غفلت و بی خبری را بر درک و فهم افراد می گستراند به طوری که باور نمی کنند که در اوج سلامتی و نشاط فرشته ی مرگ به دنبال آنها بیاید و آنها را از دار دنیا کوچ دهد. این در حالی است که اگر همین جوانان با دید عبرت و شناخت به جهان پیرامون خود می نگریستند متوجه می شدند افراد بسیاری از نزدیکان و اطرافیانشان در سنین پیش از پیری و کهن سالی بار سفر به سوی حیات ابدی بستند.
گاهی برخی افراد از مرگ و حیات ابدی تنها سختی ها و ناگواری های آن را با خود مرور می کنند؛ از این رو از سختی آن هول و هراس دارند، و دوست ندارند که با آن مواجه شوند، این در حالی است که منابع روایی بشارت های فراوانی به انسان های مؤمن و بهره مندی از نعمت های سرشار آن بعد از مرگ داده است.
4- اسیر و دلخوشِ آرزوهای دنیوی
برخی افراد این چنین تصور می کنند که در دنیا باید به تمام خواسته ها و آرزو هایشان برسند، از این رو به شدت کراهت دارند که پیش از دست یابی به خواسته هایشان به فکر فرشته مرگ بیافتند و زندگی در حیات ابدی را در ذهن خطور دهند، این در حالی است که اگر این افراد می دانستند که نعمت های حیات ابدی به مراتب بهتر و با ارزش تر از حیات دنیوی است، آرزوی دست یافتن به آن نعمت های ابدی فکر و ذهن آنها را در بر می گرفت و اجازه نمی داند که از حیات ابدی و مرگ گریزان باشند، منابع اسلامی بارها از نعمت های فراوانی سخن گفته است تا انسان را مشتاق حیات جاودان بهشتی کند نعمت هایی که نه هیچ چشمی دیده است و نه هیچ گوشی شنیده.[4]
5- تصور غلط و ناصحیح از مرگ
گاهی برخی افراد از مرگ و حیات ابدی تنها سختی ها و ناگواری های آن را با خود مرور می کنند؛ از این رو از سختی آن هول و هراس دارند، و دوست ندارند که با آن مواجه شوند، این در حالی است که منابع روایی بشارت های فراوانی به انسان های مؤمن و بهره مندی از نعمت های سرشار آن بعد از مرگ داده است، به همین جهت سزاوار است برای انسان مؤمن علاوه بر بیم و ترس از مرگ، امید رحمت و مغفرت الهی داشته باشد، و خود را از جمله کسانی بداند که مورد رحمت الهی قرار می گیرد.
سخن آخر
هر انسان عاقلی به خوبی می داند که لاجرم از این حیات مادی عبور خواهد کرد و به سرای ابدی خواهد رسید از این رو در فرصت زندگی به گونه ای زندگی می کند و رابطه خود را با باری تعالی و دیگر موجودات سامان می دهد که بیشترین بهره و ثمره مفید را برای او به دنبال داشته باشد.
پی نوشت:
[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص501. «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا؛ مردم دشمن چیزی هستند که آن را نمی شناسند.»
[2]. همان؛ ص52«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ به خدا قسم عشق پسر ابو طالب به مرگ از علاقه كودك شيرخوار به پستان مادر بيشتر است»
[3]. بحار الأنوار، ج6، ص137، ح42. «وَ قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ مَا لَنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ قَالَ لِأَنَّكُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْيَا وَ خَرَّبْتُمُ الْآخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ أَنْ تَنْتَقِلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى»
[4]. همان، ج8، ص92. در منابع روایی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ مَا لَا ...؛ خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است.» منبع: تبیان برچسب ها: ترس از مرگ ، امام صادق ، فقدان معرفت
منبع: ناطقان
کلیدواژه: ترس از مرگ امام صادق فقدان معرفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۶۷۴۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ایرانیهایی که در کشور خود هم برگ هویت ندارند
به گزارش قدس خراسان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از شروع جنگ تحمیلی از سوی صدام، دولت بعث عراق اقدام به اخراج ایرانیها از این کشور کرد؛ کسانی که هنوز پس از گذشت ۴۵سال، نه ایران آنها را به عنوان ایرانی قبول دارد و نه کشورعراق آنها را عراقی میداند.
قصه ایرانیهای ساکن شهر حلّه استان بابل که حالا در گوشهای از شهر مشهد ساکن هستند نیز از این جنس است. ساجده و لعیمه خواجه نعمت دخترعموهایی هستند که پس از اخراج از عراق با کمک یک خیر مشهدی در این شهر صاحب خانه شدند؛ اما با وجود داشتن پدر و مادر ایرانی، هنوز پس از ۴۵ سال مدرک هویتی ایرانی ندارند.
ساجده خواجه نعمت که ۶۷ سال دارد و مادرزادی کمبیناست، هشت سال از ازدواج با پسرعمویش یعنی شهید مفقودالاثر وهاب خواجه نعمت گذشته بود که حکومت بعث عراق خودش و همسر ۳۰ سالهاش را دستگیر کرد. او پس از هشت روز آزاد شد؛ اما هنوز پس از ۴۵ سال هیچ خبری از همسرش ندارد.
وی در این باره میگوید: صدام، شوهرم را به دلیل تابعیت ایرانی دستگیر کرد. گفتند تو برو ایران او خودش میآید؛ اما پس از ۴۵سال هنوز هیچ خبری از او ندارم.
زایمان در زندان حزب بعث
ساجده خواجه نعمت با بیان اینکه صدام جوانان شیعه و متدینی را که تابعیت ایرانی داشتند، دستگیر کرده تا با سفر به ایران در جبهه علیه حزب بعث نجنگند، میافزاید: من را هشت روز در زندان انداختند، ۱۵۰ زن و بچه را در یک مکان کوچک زندانی کرده بودند، غذای خوبی نمیدادند و تنها دو ساعت در روز اجازه داشتیم از سرویس بهداشتی استفاده کنیم که با این جمعیت زیاد خیلی سخت بود. زندانبانها به ما توهین میکردند و رفتار خیلی بدی داشتند، در این وضعیت بسیار بد، یکی از زنانی که حامله بود، در زندان زایمان کرد و اصلاً به او رسیدگی نکردند.
وی ادامه میدهد: با یک خودرو از جلو زندان، ما را به مرز ایران بردند و از آنجا سه روز پیاده در زیر باران و در سرما راه رفتم تا به سرپلذهاب رسیدم. از سرپلذهاب با خودرو نیروهای ایرانی به اردوگاه آوارگان جهرم آمدم و سه ماه در این اردوگاه ساکن بودم.
ساجده خواجه نعمت که به تنهایی روزگار میگذراند، عنوان میکند: دخترعمویم که پیش از ما به ایران آمده و در مشهد ساکن بود، من را تحت تکفل خود قرار داد و از اردوگاه جهرم به مشهد آورد.
وی که از نداشتن شناسنامه ایرانی با وجود داشتن نسب ایرانی گلایه میکند، میافزاید: برادرم در عراق متولد شده و با ما به ایران آمده است. با پیگیریهایی که انجام داد، کمتر از یک سال است شناسنامه ایرانی گرفته؛ اما هنوز به ما شناسنامه ندادهاند.
صدام ۶۰ پسر بچه و مرد در بستگان ما را دستگیر کرد
لعیمه خواجه نعمت؛ همان دخترعمویی است که پیش از ساجده به ایران آمده و به کمک او ساکن مشهد شده است. درباره قصه اخراجش از عراق میگوید: همسرم شهید مفقودالاثر صالح خواجه نعمت ۲۹ سال داشت و چهار سال بود ازدواج کرده بودیم و دو دختر سه ساله و دو ساله داشتیم. ساعت ۹ شب مأموران آمدند در خانه ما در شهر حلّه و به تمام خانواده گفتند پنج دقیقه بیایید چند تا سؤال داریم. وقتی رفتیم، من را سه روز با دخترانم به زندان انداختند و سپس در مرز ایران رهایم کردند. پیاده به سمت ایران آمدم و ایرانیها با خودرو من را تا اردوگاه خرمآباد رساندند.
وی میافزاید: من یک سال پس از پیروزی انقلاب و سه ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی به ایران آمدم. صدام همسرم را دستگیر کرد و تاکنون هیچ خبری از وی ندارم و مفقودالاثر شده است.
لعیمه خواجه نعمت با اشاره به اینکه صدام خیلی ما را اذیت کرد و به ما که تابعیت ایرانی داشتیم، خیلی ظلم کرد، بیان میکند: ۶۰نفر از مردان اقوام ما را که سنشان از ۱۴ تا ۴۲ سال بود، در شهر حلّه عراق دستگیر کردند. تنها به دلیل اینکه تابعیت ایرانی داشتیم و شیعه متدینی بودیم و تاکنون هیچ خبری از سرنوشت آنها نداریم. از مسئولان عراقی که پیگیری کردیم، اطلاع دقیقی از سرنوشت آنها نداشتند. برخی هم میگویند صدام همه آنها را در گور دستهجمعی دفن کرده است.
وی با بیان اینکه بیشترین زمان نگهداری زنان اقوام آنها در زندان ۲۵ روز بود، ادامه میدهد: صدام خانه، خودرو و اموال این افراد را مصادره و زنان و خانواده آنها را از عراق اخراج کرد. چهار نفر از فامیل ما را در زندان شکنجه دادند و پسردایی ۱۴ سالهام را با برق شکنجه کردند و به شهادت رسید.
لعیمه خواجه نعمت درباره ماجرای آمدنش به مشهد میگوید: ۱۷روز در اردوگاه آوارگان عراقی خرمآباد بودیم که یک تاجر مشهدی به نام آقای اخوان، ما و ۱۵ خانواده دیگر را کفالت کرد و به مشهد آورد. ابتدا نزدیک یک سال در هتل زندگی کردم و سپس این تاجر مشهدی خانهای برای ما تهیه کرد.
وی درباره سایر اعضای خانوادهاش خاطرنشان میکند: بقیه افراد خانواده ما در عراق ساکن هستند و ما به دلیل اینکه در ایران مهاجر هستیم، تنها میتوانیم در ایام اربعین حسینی پاسپورت موقت برای سفر به عراق بگیریم و پس از اتمام آن مدت که کمتر از دو ماه است، باید به ایران برگردیم.
پدر و مادرم شناسنامه و کد ملی ایرانی دارند؛ اما به ما نمیدهند
لعیمه خواجه نعمت که در ابتدای صحبت گفته بود مادرش اصفهانی و پدرش شوشتری است، میگوید: نزدیک ۴۵ سال است در ایران ساکن هستیم؛ با وجود اینکه پدر و مادرمان ایرانی هستند و شناسنامه و کدملی دارند؛ اما هنوز به ما شناسنامه ایرانی ندادهاند. به همین دلیل بنیاد شهید به ما مانند ایرانیها حقوق پرداخت نمیکند.
وی با بیان اینکه صدام ما را به دلیل ایرانی بودن، پیش از شروع جنگ تحمیلی از عراق اخراج کرد، متذکر میشود: برای گرفتن شناسنامه ایرانی خیلی اقدام کردیم حتی دادگاه رفتیم و دادگاه نسب ما را پذیرفته؛ اما به ثبت احوال که مراجعه کردم، موافقت نکردند و شناسنامه ندادند. دلیلش را نمیدانم.
لعیمه خواجه نعمت با اشاره به سختیهای زندگی به عنوان یک مهاجر در ایران میگوید: پس از ۴۵ سال سکونت در ایران، بلاتکلیف ماندهایم. در ایران به ما میگویند عراقی هستید و در عراق هم به ما میگویند شما ایرانی هستید. ما فقط هویت و شناسنامه میخواهیم.
بیهویتی پس از ۴۵ سال سکونت در ایران با وجود نسب ایرانی، زندگی سختی را برای این افراد رقم زده است. با وجود اینکه بنیاد شهید و امور ایثارگران، همسران این افراد را به عنوان شهدای سپاه بدر پذیرفته؛ اما با حقوق کمتر از ۲میلیون تومان به سختی روزگار میگذرانند. امیدواریم این خلأ قانونی در کشور بازبینی شود و کسانی که هویت ایرانی در اجدادشان بوده به عنوان یک هموطن مورد پذیرش قرار گیرند تا برای همسران شهدای مفقودالاثری که ظلم صدام به جرم ایرانی بودن، زندگیشان را به اینجا رسانده، روزگار بهتری رقم بخورد.
خبرنگار: فریده خسروی