رنگی که از بهار به یاد دارم نارنجی است
تاریخ انتشار: ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۷۹۱۲۵
نارنجی تنها رنگی است که یادش مانده. خودش میگوید نارنجی برگهای بهار و تازگی طبیعت و بوی علف خیس باران خورده. یک لحظه روشنایی و بعد تاریکی مطلق. میگویم بهار و برگهای تازه رسته نارنجی؟ میگوید 25 سال گذشته، خیلی چیزها تغییر کرده، خیلی رنگها عوض شده! ناصر سرگران، قربانی انفجار مین است یکی از هزاران نفری که زندگیشان با جنگ، زخمی بزرگ برداشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین /پنج ساله بود که دنیایش عوض شد. 19 فروردین ماه سال 72. همان روزی که پای کوههای بلند روستایشان «آیچی» در نزدیکیهای شهر سقز با همسن و سالهایش بازی میکرد. ناصر این روزها خودش برای قربانیان مین فعالیت میکند. وکالت چندتاییشان را برعهده دارد. دانشجوی دکترای حقوق بینالملل است و روی رساله دکترایش با همین عنوان کار میکند. درباره «حق دسترسی قربانیان مین به خدمات توانبخشی در تعامل حقوق بینالملل و نظام حقوقی ایران.»
چند باری ناصر را میبینم و با او صحبت میکنم، 30 ساله است؛ جوان، باانرژی و خوشرو. این روزها در حوزه حقوق معلولان هم فعال است. یک بار وقتی از کلاس گلبال(ورزش ویژه نابینایان) برگشته و ساک بزرگ ورزشی در دست داشت، دیدمش. به قول خودش همیشه سعی میکند، ورزش کند و هیچوقت ورزش را از زندگیاش حذف نکند. امروز قرار است پای صحبتهایش بنشینم و بشنوم که روزهای بچگی تا الانش را چطور گذرانده و این روزها دقیقاً چه میکند.
پنج سال و سه ماه و 19 روزه بود که با بختیار، مختار، احمد و رحیم – پسرداییها و پسرعمههایش که همه بین پنج تا هفت سال داشتند- بیرون رفتند. در دشتهای سرسبز اطراف روستایشان میدویدند و شادی میکردند: «آن روز مثل همه بچهها بالا و پایین میپریدیم و خوشحال بودیم. نزدیکی روستا یک پایگاه نظامی تخلیه شده بود. همان دور و بر چیزی پیدا کردیم که فکر میکردیم، قلک است. نه ما بچهها که بزرگترها هم نمیدانستند این شیء چیست. خلاصه کلی با آن قلک بازی کردیم، پرتش میکردیم این ور و آن ور تا اینکه پسرداییم با سنگ رویش کوبید. من در فاصله سه تا چهار متریش ایستاده بودم. دستهای پسرداییام قطع شد و یکی از چشمهایش را هم از دست داد. ترکشهای مین پراکنده شد و بهصورت من خورد و من هم بینایی چشمانم را کامل از دست دادم و صورتم سوخت که بعداً ترمیم شد.» به قول خودش روزی باشکوهتر از آن روز را به یاد نمیآورد، روزی شیرین با پایانی تلخ.
گفته میشود در زمان جنگ ایران و عراق 16میلیون مین در مناطق مرزی کارگذاری شده بود که هنوز هم کاملاً پاکسازی نشدهاند. با اینکه آماری رسمی درباره قربانیان و صدمه دیدگان مین در دسترس نیست اما صحبت از 10 هزار قربانی است. گفته میشود در شهر سقز، زادگاه ناصر هم بیش از 100 نفر با مین معلول یا کشته شدهاند.
آن روز بهاری تلخ، وقتی مین در دست بچهها منفجرشد، صدای مهیبی درهمه روستا پیچید. اهالی به سراغشان آمدند. آنقدر خون دورشان را گرفته بود که قابل شناسایی نبودند. اما مگر میشود مادر پاره تن خود را نشناسد؟ مادر ناصر او را ازکفشهایش شناخت. تا آن زمان را به یاد میآورد اما خیلی زود از هوش رفت. چند ماه بعد در بیمارستانهای تبریز و تهران گذشت.
ناصر میگوید: «در سنین کودکی از دست دادن یک عضو بدن نسبت به دوران بزرگسالی آسانتر و راحتتر است، چون هرکسی که به هر دلیلی دچار معلولیت میشود - اگر مادرزادی نباشد- باید دوباره دوره طفولیت را پشت سر بگذارد. یعنی مثل بچهای که تازه به دنیا آمده و دارد یاد میگیرد چطور با دنیای اطرافش کنار بیاید، باید نحوه مواجهه با زندگی را از نو بیاموزد. هرکسی در هر سنی دچار معلولیت شود باید کودکی جدیدی را شروع کند و زندگی با وضعیت جدید را یاد بگیرد و با آن کنار بیاید. من در سن 6 سالگی با این موضوع کنار آمدم.»
اما ناصر که نابینای مادرزاد نیست، چقدر از تصاویر سالهای دوره کودکیاش را به یاد میآورد؟ آیا رنگها را هنوز به خاطر دارد؟ میگوید رنگ نارنجی را هنوز به یاد دارد؛ حتی تصور میکند برگهایی که آن روز بهاری دیده نارنجی بودهاند؛ موضوعی که هربار دربارهاش حرف میزند، مورد سؤال قرار میگیرد؛ روز بهاری و برگهای نارنجی؟ کسی چه میداند شاید هم آنطوری که از دیگر قربانیان مین شنیدهام، لحظه انفجار، همه جا نارنجی شده و این در ذهنش مانده. با این همه ناصر به سؤالهایم این طور جواب میدهد: «25 سالی گذشته، خیلی چیزها تغییر کرده، خیلی رنگها عوض شده! مثل این میماند که فیلمی را سالها پیش دیده باشی و یک چیزهایی یادت بیاید. اما هرچقدر دورتر میروی تصاویرهم برایت مبهمتر میشود و فقط یک چیزهایی در ذهنت رسوب میکند. آن زمان برگ درختها ریخته بود. برگهای روی زمین یادم هست. رنگ سبز و نارنجی. مثل آن کودک گیلانی چست و چابک رفته بودیم گردش اما همبازی مین شدیم و همین زندگیمان را زیر و رو کرد.
ما فکر میکردیم قلک پیدا کردهایم ولی این قلک، قلک شانس و قلک پول نبود، قلک خون بود.»
ناصر اما زندگیاش تاریک نماند. او با هر سختی که بود، درسش را ادامه داد. خیلیهای دیگر نتوانستند و نمیتوانند مثل او باشند مثل آنهایی که همان روز و روزهای بعد این فاجعه برایشان اتفاق افتاد: «بیشتر بچههایی که قربانی میناند، مشکلات روحی و مسائل زیادی دارند. خیلی اوقات که وضعیتشان را پیگیری میکنم و درباره شرایط سختشان حرف میزنم، در جوابم میگویند تو چرا این جوری نیستی و من میگویم آدمها با هم فرق دارند.»
اما نه اینکه ناصر برای ادامه تحصیل و زندگی مشکلی نداشت؛ مشکلاتی که به خاطر معلولیت ایجاد شده بود، در سالهای نوجوانی بیشتر خودش را نشان داد. در دوران کودکی موفق شد به مدرسه استثنایی برود. اما وقتی قرار شد در دوره راهنمایی در مدرسه معمولی درس بخواند، مشکلات هم خودش را بیشتر نشان داد: «مدیر مدرسه از ثبتنامم خودداری میکرد. میگفت برایم مسئولیت دارد. اتفاقاً همین چند هفته پیش ایشان را درجلسهای دیدم و گفتم یادت هست حاضر نبودی ثبتنامم کنی؟ گفت آن روزها به آموزش و پرورش گفتم یا جای من اینجاست یا ناصر؟ یعنی در این حد نمیخواست من را در مدرسهاش بپذیرد و در نهایت همسرش راضیاش کرد. من را در ضعیفترین کلاس مدرسه گذاشت و مدام میگفت اگر معدلت 17 هم باشد راضیام. معدلم 18 شد. ارتباطم با همه بهتر شد. بعد همین مدیر به همه میسپرد که اگر شاگردی مثل ناصر را میشناسید بفرستید مدرسه من. این روزها با او ارتباط دوستانهای دارم.» همان روزها به خاطر معلولیتش با موانع زیادی روبه رو میشد موانعی که آن روزها دقیقاً ماهیتشان را نمیشناخت اما سالهای بعد از آن فهمید که بسیاری از آنها محیطی و اجتماعی است.
ناصر بعد از دیپلم تصمیم گرفت ازخانوادهاش دور شود و زندگی مستقلی را شروع کند. هرچند برای خانواده این دوری سخت و دشوار بود. در دانشگاه تهران پذیرفته شد و آنجا با کسانی آشنا شد که انگیزهاش را برای ادامه تحصیل بیشتر کردند. سال منتهی به کنکور روزی بیش از 10 ساعت درس میخواند و همین شد که یازده سال متوالی در دانشگاه تهران ماند و تا مقاطع عالی ادامه تحصیل داد.
در سالهای دانشگاه هرجا شرایطی پیش میآمد درباره مسائل معلولان کار میکرد. حتی تصمیم داشت پایاننامه کارشناسی ارشدش را در حوزه «مین» بنویسد اما این کار را نکرد: «به تشویق استادانم که گفتند بهتر است دست نگهداری و بیشتر روی موضوع کار کنی منصرف شدم. هدف استادان دور کردنم از فضای احساسی بود و اتفاقاً درست هم بود. من هم همین کار را کردم. اما از اواسط دوره کارشناسی ارشد مطالعات مربوط به حقوق معلولان را شروع کردم و در دوره دکترا به صورت ویژه به موضوع قربانیان مین پرداختم.»
به عقیده او اگر هرکسی دنبال پژوهشی برود که برایش ملموس است و با آن زندگی کند، موفقتر است تا اینکه فقط روی موضوعی کار کند و دنبال نمره باشد. ناصر با موضوع مین زندگی کرده است: «مثلاً معتقدم زنان بهتر میتوانند در حوزه زنان کار کنند. چرا که آنها خیلی ملموس با مشکلات و مسائل این حوزه درگیرند. هرکسی اگر تجربه و عمل را تبدیل به علم کند، در حوزه پژوهش هم موفقتر خواهد بود.»
این روزها روی رساله دکترایش کار میکند و بین سقز و تهران در رفت و آمد است. همانطور که برای قربانیان مین هم بیشتر تلاش میکند: «این حوادث در مناطق محروم رخ میدهد و فردی که چنین آسیبی میبیند از نظر روانی شرایط سختی را تجربه میکند که امیدواریم دستکم بشود در آینده با اقدامات و تدابیری که صورت میگیرد، به افرادی که این اتفاق هنوز برایشان میافتد طور دیگری کمک کرد. با اینکه سه دهه از جنگ گذشته، مسأله مین هنوز تهدیدی برای امنیت انسانها است. تا زمانی که بشود با نیم دلار مین تولید کرد و به دست مصرفکنندگانشان رساند، این تهدید وجود دارد. پس باید در کنار پیشگیری برای افرادی که در معرض مین هستند، بتوانیم جامعه را هم برای پذیرش قربانیان آماده کنیم و آنها هم از بازگشت به زندگی و جامعه محروم نباشند.»
او عضو مؤسسه «ماف» (حق) در کردستان است که به تازگی همایشی با عنوان جهانی عاری از مین برگزار کرده است: «برای نخستین بار تابوی بحث مین را در سال 95 با برگزاری این همایش شکاندیم. تا قبل از این همایش کمتر درباره مین صحبت میشد.»
ناصر این روزها در کنار وکالت، تدریس هم میکند و آنطور که خودش میگوید به تدریس بیشتر از وکالت علاقهمند است. روزهای ناصر تاریک نماند، همانطور که آرزو میکند روشنایی به زندگی دیگر قربانیان مین هم بازگردد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۷۹۱۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افتتاح نمایشگاه گروهی نقاشی «بهار رنگ ها» در برج آزادی
آفتابنیوز :
این نمایشگاه با ۳۳ شرکت کننده از شهرهای مختلف و ۵۲ اثر نقاشی به همت استاد « شهلا کوهستانی» و با مدیریت هنری «سایه پارسایی» با مشارکت برج آزادی و موسسه فرهنگی هنری حریر هنر شرق برگزار می شود.
هدف از برگزاری نمایشگاه «بهار رنگ ها » ترویج قصههای کودکانه و عامیانه ایرانی با بهره گیری از خلاقیت کودکان میباشد .
علاقهمندان میتوانند از روز جمعه ۷ اردیبهشت تا ۱۴ اردیبهشت از ساعت ۱۰ تا ۱۹ از این نمایشگاه بازدید کنند.
انتهای پیام
خبرنگار:نسترن اسکندرپور