6 هزار نقشه و 200 کتاب تاریخی در برابر سه نقشه بیاصالت!/ نامی بهتر از خلیجفارس برای خلیج جنوب ایران پیدا نمیشود
تاریخ انتشار: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۳۱۸۵۱۴
در سال 2006 «گروه نامهای جغرافیایی سازمان ملل»، گزارشی هفت صفحهای درباره نام «خلیج فارس» منتشر کرد که حاوی نکات مهم و تأملبرانگیزی است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، امروز، روز ملی خلیجفارس است. ما ایرانیها، کوچک و بزرگمان، به این خلیج ارادت داریم. آنطرفیها هم ظاهرا خوب فهمیدهاند این نقطه حساس در دل ما را و هرازچندگاهی یاوهای میبافند و ما را میسنجند تا ببینند که از حرارت آن عشق سابق کم شده یا نه! و البته ما هربار پاسخشان میدهیم که بیداریم و خلیج جنوب ایران را هرچه بنامند، حقیقت تغییر نخواهد کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما در میان قیل و قالها درباره نام خلیج جنوب ایران، سندی معتبر وجود دارد که میتوانید از این پس از آن به عنوان سلاحی در برابر تحریفکنندگان تاریخ استفاده کنید. دوازده سال قبل، «گروه نامهای جغرافیایی سازمان ملل»، گزارشی هفت صفحهای درباره نام «خلیج فارس» منتشر کرد. در این گزارش نکات مهمی مطرح شده است که هم به درد ما میخورد و هم به درد برخی از همسایگانمان؛ اگر اهل مطالعه باشند.
آنچه در پی میآید نکاتی است برآمده از دل این سند مهم و تاریخی. بهتر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران!
در صفحه نخست این سند آمده است که حتی اگر این دریا در تمام طول تاریخ نامی نداشت و حالا قرار بود جغرافیدانان و متخصصان امر نامی برای ان انتخاب کنند، بیتردید نامی بهتر از خلیجفارس نمییافتند؛ چرا که ایران(پرشیا) بزرگترین کشوری است که در مجاورت این دریا قرار گرفته است و طولانیترین ساحل، متعلق به این کشور است. ضمن آن که ایران با جمعیتی افزون بر 70 میلیوننفر، از تمام کشورهایی که در حاشیه خلیج قرار گرفتهاند، بزرگتر و پرجمعیتتر است.
وقتی نشنال جغرافی هم دست به تحریف زد!
در واپسین صفحه از این سند هم صادقانه نوشتهاند:«پس از وقوع انقلاب اسلامی که با درهمشکستن روابط آمریکا و ایران همراه بود و نیز با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، تلاشهایی برای استفاده از برخی نامهای نادرست به جای نام خلیجفارس صورت گرفت. اغلب این تلاشها عامدانه نبودند اما ناشی از عدم آگاهی از حقایق بودند. با وجود آن که موسسات جغرافیایی و موسسات نشر در آمریکا به سختی تحت تأثیر دیگر کشورها قرار میگیرند اما در سال 2005 ما شاهد آن بودهایم که انجمن نشنال جئوگرافیک، با سابقه مطلوب خود در عدم پذیرش نامهای جعلی، نام خلیج فارس و جزایر ایران را تحریف کرد و به عمد در کارهای خود از نامهای جعلی استفاده کرد.»
جالب است که در این سند به ماجرای انتشار یک تقویم بزرگ در بحرین در سال 1996 اشاره میشود؛ تقویمی که حاوی نقشههایی تاریخی از بحرین بود و در آن نقشهها نام خلیج فارس به صراحت آمده بود. در این سند سپس آمده است:«از میان 6 هزار نقشه تاریخی موجود که تا سال 1890 منتشر شده است، تنها سه نقشه خلیج جنوب ایران را با نامهایی غیر از خلیجفارس، یعنی خلیج بصره، خلیج قطیف و خلیج عربی نمایش دادهاند.»
اتفاق نظر؛ از هرودوت تا ابنحوقل!
افزون بر این، ممکن است که مردم محلی برخی از سواحل را به نامهای محلی نامگذاری کرده باشند، اما این نامها نمیتواند به سراسر خلیج فارس اطلاق شود. واضح است که استفاده تبلیغاتی اعراب از این سه نقشه مذکور، که هویت و اصالت آن هم روشن نیست، در برابر 6 هزار نقشه و متجاوز از 200 کتاب تاریخی و از بیان کسانی چون هرودوت گرفته تا اصطخری و ابنحوقل که همه خلیج جنوب ایران را به نام خلیج فارس خواندهاند، بیارزش است.»
جالب است بدانید که نام «خلیجفارس» نامی نیست که خود ما ایرانیها آن را انتخاب کرده باشیم! بلکه ابتدا یونانیان و رومیان بودند که بر اساس قدرت، جمعیت و گستره جغرافیایی ایران، نام پرشیا را مناسب این خلیج دیدند. این نام دستکم 2500 سال در تاریخ مکتوب جهان سابقه دارد و هیچ نامی به اندازه خلیجفارس مورد اتفاقنظر جغرافیدانان و تاریخدانان نبوده است.
بررسی تمامی محتوای این سند رسمی در این مجال کوتاه نمیگنجد اما حقیقتا جمله به جمله آن شایسته مطالعهاند. خوب است ایرانیانی که دل در گرو خلیج فارس دارند آن را مطالعه کنند. خوانندگان فرهیخته مرآت میتوانند این سند را از لینک ضمیمه پایین صفحه دانلود کنند.
انتهای پیام/
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۳۱۸۵۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنجال شعرخوانی علم الهدی درباره منیژه از شاهنامه | لااقل بیت هایی بهتر پیدا میکردید
روزنامه اصلاح طلب هم میهن در گزارشی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت:
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی. این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود. نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس