Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری میزان- عراقی‌ها خوب به سنگر‌های ما نزدیک شده بودند. یکدفعه ابراهیم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقی‌ها حمله کردند! آن‌ها درحالیکه از سنگر بیرون می‌دویدند فریاد زدند: الله اکبر. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان‌غرب است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

شروع جنگ

صبح روز دوشنبه سی ویکم شهریور ۱۳۵۹ بود. ابراهیم و برادرش را دیدم. مشغول اثاث کشی بودند. سلام کردم و گفتم: امروز عصر قاسم با یک ماشین تدارکات می‌ره کردستان ما هم همراهش هستیم. با تعجب پرسید: خبریه؟! گفتم: ممکنه دوباره درگیری بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم می‌یام.

ظهر همان روز با حمله هواپیما‌های عراق جنگ شروع شد. همه در خیابان به سمت آسمان نگاه می‌کردند. ساعت ۴ عصر، سر خیابان بودیم. قاسم تشکری با یک جیپ آهو پر از وسایل تدارکات آمد. علی خرمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حرکت ابراهیم هم رسید و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث کشی نداشتید؟ گفت: اثاث‌ها رو گذاشتیم خونه جدید و اومدم.

روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختی بسیار و عبور از چندین جاده خاکی رسیدیم سرپل ذهاب. هیچ کس نمی‌توانست آنچه را می‌بیند باور کند. مردم دسته دسته از شهر فرار می‌کردند. از داخل شهر صدای انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره شنیده می‌شد. مانده بودیم چه کنیم. در ورودی شهر از یک گردنه رد شدیم. از دور بچه‌های سپاه را دیدیم که دست تکان می‌دادند! گفتم: قاسم، بچه‌ها اشاره می‌کنند که سریع‌تر بیایید! یکدفعه ابراهیم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانک‌های عراقی کاملا پیدا بود. مرتب شلیک می‌کردند. چند گلوله به اطراف ماشین اصابت کرد. ولی خدا را شکر به خیر گذشت. از گردنه رد شدیم. یکی از بچه‌های سپاه جلو آمد و گفت: شما کی هستید؟! من مرتب اشاره می‌کردم که نیایید، اما شما گاز می‌دادید!

قاسم پرسید: اینجا چه خبره؟ فرمانده کیه؟! آن رزمنده هم جواب داد: آقای بروجردی تو شهر پیش بچه هاست. امروز صبح عراقی‌ها بیشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه‌ها عقب رفتند. حرکت کردیم و رفتیم داخل شهر، در یک جای امن ماشین را پارک کردیم. قاسم، همان جا دو رکعت نماز خواند! ابراهیم جلو رفت و با تعجب پرسید: قاسم، این نماز چی بود؟! قاسم هم خیلی با آرامش گفت: تو کردستان همیشه از خدا می‌خواستم که وقتی با دشمنان اسلام و انقلاب می‌جنگم اسیر یا معلول نشم. اما این دفعه از خدا خواستم که شهادت رو نصیبم کنه! دیگه تحمل دنیا رو ندارم! ابراهیم خیلی دقیق به حرف‌های او گوش می‌کرد. بعد با هم رفتیم پیش محمد بروجردی، ایشان از قبل قاسم را می‌شناخت. خیلی خوشحال شد. بعد از کمی صحبت، جایی را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آن طرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان برو ببین می‌تونی اون‌ها رو بیاری تو شهر. با هم رفتیم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولی خیلی ترسیده بودند. اصلا آمادگی چنین حمله‌ای را از طرف عراق نداشتند.

قاسم و ابراهیم جلو رفتند و شروع به صحبت کردند. طوری با آن‌ها حرف زدند که خیلی از آن‌ها غیرتی شدند. آخر صحبت‌ها هم گفتند: هر کی مرده و غیرت داره و نمی‌خواد دست این بعثی‌ها به ناموسش برسه با ما بیاد. سخنان آن‌ها باعث شد که تقریبا همه سرباز‌ها حرکت کنند. قاسم نیرو‌ها را آرایش داد و وارد شهر شدیم. شروع کردیم به سنگربندی؛ چند نفر از سرباز‌ها گفتند: ما توپ ۱۰۶ هم داریم. قاسم هم منطقه خوبی را پیدا کرد و نشان داد. توپ‌ها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شلیک کردند. با شلیک چند گلوله توپ، تانک‌های عراقی عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه‌های ما خیلی روحیه گرفتند.

غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه‌ای را به عنوان مقر انتخاب کرد که به سنگر سرباز‌ها نزدیک‌تر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهیم بگو بیا دعای توسل بخوانیم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زیاد دور نشده بودم که یک گلوله خمپاره جلوی درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا را شکر قاسم رفت تو اتاق. اما با این حال برگشتم. ابراهیم هم که صدای انفجار را شنیده بود سریع به طرف ما آمد. وارد اتاق شدیم. چیزی که می‌دیدیم باورمان نمی‌شد. یک ترکش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده بود و به سینه قاسم خورده بود. قاسم درحال نماز به آرزویش رسید!

محمد بروجردی با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شد. آن شب کنار پیکر قاسم، دعای توسل را خواندیم. فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهی کردیم. روز بعد رفتیم مقر فرماندهی. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشید. بعد یک مدرسه را که تقریبا پر از مهمات بود به ما تحویل دادند. یک روز آنجا بودیم و، چون امنیت نداشت، مهمات را ازشهر خارج کردند.   ابراهیم به شوخی می‌گفت: بچه‌ها اینجا زیاد یاد خدا باشید، چون اگه خمپاره بیاد هیچی از ما نمی‌مونه!

وقتی انبار مهمات تخلیه شد، به سمت خط مقدم درگیری رفتیم. سنگر‌ها در غرب سرپل ذهاب تشکیل شده بود. چند تن از فرماندهان دوره دیده نظیر اصغر وصالی و علی قربانی مسئول نیرو‌های رزمنده شده بودند. آن‌ها در منطقه پاوه گروه چریکی به نام دستمال سرخ‌ها داشتند. حالا با همان نیرو‌ها به سرپل آمده بودند. داخل شهر گشتی زدیم. چند نفر از رفقا را پیدا کردیم. محمد شاهرودی، مجید فریدوند و ... با هم رفتیم به سمت محل درگیری با نیرو‌های عراقی.

در سنگر بالای تپه، فرمانده نیرو‌ها به ما گفت: تپه مقابل محل درگیری ما با نیرو‌های عراقی است. از تپه‌های بعدی هم عراقی‌ها قراردارند. چند دقیقه بعد از دور یک سرباز عراقی دیده شد. همه رزمنده‌ها شروع به شلیک کردند. ابراهیم داد زد: چیکار می‌کنید! شما که گلوله‌ها رو تموم کردید! بچه‌ها هم ساکت شدند. ابراهیم که مدتی در کردستان بود و آموزش‌های نظامی را به خوبی فرا گرفته بود، گفت: صبر کنید دشمن خوب به شما نزدیک بشه بعد شلیک کنید.

در همین حین عراقی‌ها از پایین تپه، شروع به شلیک کردند. گلوله‌های آرپی جی و خمپاره مرتب به سمت ما شلیک می‌شد. بعد هم به سوی سنگر‌های ما حرکت کردند. رزمنده‌هایی که برای اولین بار اسلحه به دست می‌گرفتند با دیدن این صحنه به سمت سنگر‌های عقب دویدند. خیلی ترسیده بودیم. فرمانده داد زد: صبر کنید نترسید! لحظاتی بعد صدای شلیک عراقی‌ها کمتر شد. نگاهی به بیرون سنگر انداختم. عراقی‌ها خوب به سنگر‌های ما نزدیک شده بودند. یکدفعه ابراهیم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقی‌ها حمله کردند! آن‌ها درحالیکه از سنگر بیرون می‌دویدند فریاد زدند: الله اکبر.

شاید چند دقیقه‌ای نگذشت که چندین عراقی کشته و مجروح شدند. یازده نفراز عراقی‌ها توسط ابراهیم و دوستانش به اسارت درآمدند. بقیه هم فرار کردند. ابراهیم سریع آن‌ها را به طرف داخل شهر حرکت داد. تمام بچه‌ها از این حرکت ابراهیم روحیه گرفتند. چند نفر مرتب از اسرا عکس می‌انداختند. بعضی‌ها هم با ابراهیم عکس یادگاری می‌گرفتند!

ساعتی بعد وارد شهر سرپل شدیم. آنجا بود که خبر دادند:، چون راه بسته بوده، پیکر قاسم هنوز در پادگان مانده بود. ما هم حرکت کردیم و در روز پنجم جنگ به همراه پیکر قاسم و با اتومبیل خودش به تهران آمدیم.

در تهران تشییع جنازه باشکوهی برگزار شد و اولین شهید دفاع مقدس در محل تشییع شد. جمعیت بسیار زیادی هم آمده بودند. علی خرمدل فریاد زد: فرمانده شهیدم راهت ادامه دارد.

انتهای پیام/

منبع: خبرگزاری میزان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۳۳۱۷۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حمله موشکی مجدد حزب‌الله لبنان به پایگاه صهیونیستی

حزب‌الله لبنان از حمله جدید به یک پایگاه رژیم صهیونیستی خبر داد.

به گزارش ایسنا، حزب‌الله لبنان در بیانیه‌ای اعلام کرد که در راستای حمایت از مردم غزه و مقاومت فلسطین، مجاهدان ما بعد از ظهر امروز-شنبه-ساعت ۳:۳۰ دقیقه پایگاه صهیونیستی الرادار در مزارع اشغالی شبعا را هدف حملات موشکی قرار دادند.

در این بیانیه آمده است که این پایگاه به‌طور مستقیم مورد اصابت قرار گرفت.

حزب‌الله لبنان در بیانیه دیگری نیز اعلام کرد که امروز ساعت ۲:۱۰ دقیقه تجهیزات جاسوسی رژیم صهیونیستی در پایگاه الراهب را با سلاح مناسب هدف قرار داده است.

مقاومت اسلامی در لبنان صبح امروز نیز سربازان ارتش اشغالگر را در حالی که در داخل مقر «بیاض بلیدا» در حال فعالیت بودند، با گلوله‌های توپ هدف قرار داد.

مقاومت لبنان در بیانیه خود اعلام کرد که این هدف گیری در حمایت از مردم فلسطین و نوار غزه و در پشتیبانی از مقاومت آنها انجام شده است.

حزب‌الله لبنان یک روز بعد از آغاز عملیات طوفان الاقصی تا به امروز همواره پایگاه‌های صهیونیستی را هدف قرار داده و خسارت‌های زیادی به آن‌ها وارد کرده است.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • حمله موشکی مجدد حزب‌ الله لبنان به پایگاه صهیونیستی
  • حمله موشکی مجدد حزب‌الله لبنان به پایگاه صهیونیستی
  • تشییع پیکر مطهر ٢ شهید گمنام در کرمان و رفسنجان/وداع با فرزندان روح الله در ديار حاج قاسم
  • بلینکن: حمله به رفح خسارتی فراتر از انتظار به همراه دارد
  • حزب‌الله: قدرت مقاومت فراتر از آن است که به نمایش گذاشته است
  • شیخ نعیم قاسم: دشمن قدرت حزب‌الله را دست‌کم نگیرد
  • بیانیه تند و تیز پرسپولیس؛ هوادار سپاهان تفکرات داعشی را فریاد زد، حالا نوبت مسائل ناموسی شد؟
  • حمله حزب الله لبنان به مقر سربازان صهیونیست + فیلم
  • حمله حزب ‌الله لبنان به پایگاه‌های صهیونیستی
  • حمله حزب‌الله لبنان به پایگاه‌های صهیونیستی