Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه اجتماعی خبرگزاری فارس_مریم عابدینی: نامش بی‌بی فاطمه است. معلم مهربانی که وقتی سرزده وارد اتاقش شدم و درخواست مصاحبه کردم، با روی خوش استقبال کرد؛ آموزگار دوست داشتنی که در خلال مصاحبه بارها و بارها سرشک غم را از گونه‌هایش زدود و از اینکه با یادآوری برادر قهرمانش، اشک را مهمان چشمان مهربانش کرده بودم، گلایه نکرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


آنقدر با هیجان صحبت می‌کرد که دلم نمی‌آمد گفت‌وگو را پایان دهم و دوست داشتم ساعت‌ها روبه‌رویش بنشینم و او از روزهایی که به عشق معلمی و آموختن، عنوان معلم حق‌التدریس را پذیرفت، بگوید.

از همان روزها بگوید که چگونه درس تاریخ و جغرافیا را با داستان‌های تاریخی و اطلاعات جغرافیایی برای دانش‌آموزان جذاب کرده بود.

دوست داشتم از برادرش بگوید؛ از محمد جهان آرا. از همان قهرمانی که داغ رفتنش، هنوز تازه است و او بی صدا سر به پایین می افکند و آرام آرام می‌گرید.

در خلال گفت‌وگو، سوالی پرسیدم؛ سوالی که با اشک‌هایش مواجه شدم؛ برایش نوحه «ممد نبودی را زمزمه کردم»؛ اعتراف می‌کنم می‌دانستم قلبش را به درد می‌آورم اما پرسیدم و او سکوت کرد و اشک‌هایش، قلب مرا هم به درد آورد.

از روزی گفت که برای اولین بار این نوحه را شنیده بود؛ از حمزه و سلمان دو فرزند شهید محمد جهان آرا گفت و از برادری که اکنون قهرمانی بزرگ است.

بی‌بی فاطمه جهان آرا متولد اول مهر سال 1343 در خرمشهری است؛ خودش می‌گوید «بعد از جنگ به تهران آمدیم و علتش هم زخمی شدن خواهرم بود».

او دارای مدرک تحصیلی لیسانس تاریخ از دانشگاه تهران است؛ 13 فرزند بودند که 2 برادرش به نام سید علی و سید محمدعلی شهید شدند و سید محسن نیز مفقود الأثر است.

بی‌بی فاطمه درباره جمعیت 13 نفری خواهر و برادرانش می‌گوید: «در برنامه خندوانه آقای رامبد جوان پرسید: «بچه چندم هستید؟» گفتم: «یازدهمی» با تعجب گفت: «نه!» گفتم: «بله» گفت: «فکر نمی‌کردم بگویید». گفتم: «چرا نگویم. من یازدهمی هستم. فرزند دوازدهم برادرم هست» و خواهرکوچکم را که همراهم بود نشان دادم و گفتم: «تازه این سیزدهمی هست».

***

متن گفت وگوی فارس را با بی‌بی فاطمه جهان آرا بخوانید:

* خانم جهان آرا چه شد که معلم شدید؟

سال سوم دبیرستان در دبیرستان حضرت زهرا(س) منطقه 12 درس می‌خواندم. یک دبیر تاریخ به نام خانم قربان‌زاده داشتیم که انقدر تاریخ را زیبا تعریف و توصیف می‌کرد که من از آن موقع تصمیم گرفتم وارد جرگه معلمی شوم.

البته در سال چهارم هم به منطقه 6 رفتم و در آنجا هم یک دبیر دینی به نام خانم طهماسبی داشتیم که انقدر دبیر خوبی بود که باعث شد این احساس معلم شدنم بیشتر شود و بعدها در این مسیر قرار گرفتم.

بعد از اینکه دانشگاه قبول شدم سال سوم دانشگاه بودم که ازدواج کردم و دارای 2 فرزند شدم. همسرم هم جبهه بود.

* چه سالی بود؟

من سال 66 ازدواج کردم. پسرم در سال 67 و دخترم اوایل سال 69 به دنیا آمد. برای همین حسابی گرفتار زندگی شدم. وقتی بچه ها بزرگ شدند و فکر کنم پسرم دوم ابتدایی و دخترم اول ابتدایی بود، به عنوان نیروی حق التدریس وارد آموزش و پرورش منطقه 7 شدم.

* اولین مدرسه‌ای که تدریس را شروع کردید، کجا بود؟

مدرسه میثاق در شریعتی بود. سال 75، 76 بود که به عنوان دبیر تاریخ و جغرافیا تدریس را آغاز کردم.

* حقوق آن زمان‌تان را به خاطر دارید؟

{می خندد و در میان خنده هایش پاسخ می دهد} 7 هزار تومان بود.

* در آن موقع حقوق معلم رسمی چقدر بود؟

نمی دانم ولی فکر کنم 30 یا 40 هزار تومان بود.

*‌ پس حقوق شما کم بود؟

بله ولی برکت داشت. البته به خاطر حقوقش نبود که کار می‌کردم. چون معمولاً حقوق‌های ما را خیلی دیر می‌دادند ولی خب چون عشق معلمی داشتم، حقوق کم مهم نبود.

الان وقتی بچه‌های آن موقع را می‌بینم، می‌گویند خانم جهان آرا صدایتان در گوشمان است، داستان‌هایی که تعریف می‌کردید و من حس عجیب و دوست‌داشتنی دارم.

آن زمان شب‌ها در مورد درسی که می‌خواستم ارائه بدهم، کتاب می‌خواندم  و سعی می‌کردم برای درس‌هایم، داستان‌های مختلف داشته باشم و به بچه‌ها، درس تاریخ را با داستان تدریس می‌کردم.

* در خانه درس‌ها را تمرین هم می‌کردید؟

ماه‌های اول کارم، دختر و پسرم را می نشاندم و برایشان صحبت می‌کردم. به آنها می‌گفتم اگر اشکالی در حرف زدنم هست برایم بگویید و همین باعث شد که پسرم علاقه‌مند به تاریخ شود.

*‌ یعنی پسرتان هم رشته تاریخ را ادامه داد؟

رشته‌اش ریاضی بود و سال چهارم که می‌خواست کنکور بدهد، می‌گفت می‌خواهم تاریخ بخوانم اما آنقدر با پدرش گفت‌وگو و بحث کرد که در نهایت مهندسی را انتخاب کرد ولی می‌گفت «من یک روزی تاریخ را می خوانم». الان هر کتابی که می‌خرد، تاریخی هست.

* برگردیم، سر تدریس درس تاریخ؛ پس برای آموزش تاریخ مطالعه داشتید؟

بله. سعی می کردم داستان‌هایم متفاوت باشد و هر بار داستان جدیدی می‌گفتم. حتی وقتی سال تحصیلی جدید می‌آمد، داستان‌های من هم تغییر می‌کرد و با شکل‌های متفاوت بیان می‌کردم.

* به نظر شما چرا برخی بچه‌ها تاریخ را دوست ندارند؟

چون حفظیات است و از سوی دیگر بچه‌های ما هم علاقه به کتاب خواندن ندارند. یادم می‌آید وقتی برای بچه‌ها داستان تاریخ را می‌گفتم خوششان می آمد اما مسئله این است که خانواده‌ها هم رغبت به علوم انسانی و مطالعه ندارند.

*‌در زمانی که معلم حق‌التدریس بودید، هر روز به مدرسه می‌رفتید؟

نه 4 روز در هفته می‌رفتم.

* درس دادن چه حسی دارد؟

مثل حس مادری است. خیلی حس قشنگی است. خیلی حس خوبی است. من آن نگاه بچه‌ها را وقتی درس می دادم، فراموش نمی‌کنم

{ خاطره ای را با خنده تعریف می کند} یادم می‌آید وقتی برای رسمی شدن داشتم پرونده‌ام را تکمیل می‌کردم، یک بخشی برای معاینات سلامت بود. آقای دکتر گفت: «چه درسی می دهید؟» گفتم: «درسی که خیلی ها دوستش ندارند؟» گفت: «نکند تاریخ و جغرافی درس می‌دهید؟» گفتم: «بله»

راستش خودم هم در زمان تدریسم به این موضوع رسیده بودم و برای همین هم سعی می‌کردم بچه‌ها را به تاریخ و جغرافیا علاقه‌مند کنم.

بچه ها خیلی داستان را دوست دارند و من در هنگام تدریس تاریخ، از داستان استفاده می‌کردم و حتی در تدریس جغرافیا هم از داستان بهره می‌بردم و این روند برای درس اجتماعی هم وجود داشت.

* چه زمانی رسمی شدید؟

من سال 84 رسمی شدم. آن زمان که رسمی شدم هنوز درس می‌دادم اما بعد معاون مدرسه شدم؛ 4 سال معاون بودم، 4 سال مدیر بودم و بعد به منطقه آمدم و الان کارشناس ارزیابی عملکرد منطقه 6 هستم.

* یعنی هر کسی شکایت دارد، پیش شما می آید؟

{ به جای پاسخ فقط می‌خندد}

**************

* بچه‌های نسل جدید با مفهوم شهادت و معلمی چه رابطه‌ای دارند؟ به خصوص وقتی فهمیدند که شما خواهر شهید شناخته شده‌ای، هستید؟

برخوردها متفاوت بود بعضی از بچه ها که خیلی عادی بودند ولی برخی بچه ها که بیشتر تلویزیون می‌دیدند و مطالعه داشتند، ابراز خوشحالی می‌کردند.

من هر سال به خصوص از سالی که معاون شدم، دانش‌آموزان برای کار تحقیقاتی درباره شهادت و ایثار پیش من می آمدند و من کمک‌شان می‌کردم و این موضوع که همیشه به من مراجعه می‌کردند برایم جالب بود.

***

نوحه ممد نبودی

 

*‌ به نوحه «ممد نبودی» چه احساسی دارید؟

{ آرام آرام می گرید} اولین بار که این نوحه را خواندند در مسجد دانشگاه تهران بود. آن موقع سال سوم دبیرستان بودم و اولین سالگرد محمد بود.

زمانی که محمد شهید شد، دوم دبیرستان بودم. محمد 10 سال از من بزرگتر بود.

{در حالی که سعی می‌کند به سختی از ریزش اشک هایش جلوگیری کند، ادامه می دهد} وقتی این شعر را خواندند من با همسر محمد در مسجد نشسته بودیم؛ پسر دوم او یعنی سلمان، 40 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. همسر محمد داشت به پسرش شیر می داد.

آن روز 7 مهرماه اولین سالگرد محمد بود. حواسمان به مهمان‌ها بود که یکدفعه شنیدم که مدام تکرار می‌کردند، «ممد»، «ممد». به همسر محمد گفتم «گوش بده چه نوحه قشنگی می خوانند».

این نوحه را اولین بار حسین فخری خواند و بعد آقای کویتی پور خواند؛ احساس می کردم این شعر از ته دل و قلب بچه های خرمشهر برآمده بود.

***

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته/ ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته

آه و واویــــلا... کو جهان آرا/ نور دوچشمان تر ما/ ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته/ آه و واویلا... کو جهان آرا/ نور دوچشمان تر ما 

ای نخل غلتیده به خون/ اشکی از شادی/ هم چو من بفشان ... روز آزادی

خیل یاران را ... خیز و یاری کن/ دشت شادی را ... آبـیاری کن

نخل در آ تش شعله ور/ گر چه شد بی سر/ نوبتی د یگر گشته بار آور/ شهد پیروزی خوشـهء خرما
زورق  و من ... ماهی و دریا

ممد نبودی ببینی/ گریه باران لاله  رویاند از تربت یاران/ گشته آبادان هرچه ویران شد/ تربـت یاران گلباران شد

«ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته/ خون یارانت پر ثمر گشته/ ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته/ آه و و ا و یـــلا... کو جهان آرا/ نور دوچشمان تر ما

***

بعدها که ازدواج کردم، شوهرم یکی از دوستان محمد و سعید برادر کوچکترم بود؛ او گفت آن زمان وقتی تصمیم گرفتند برای سالگرد محمد به تهران بیایند، قرار شد که شعری بگویند و هر کس یک بیت را کمک کرد و آقای جواد عزیزی این سرود را در نهایت تکمیل کرد.

در جایی از این شعر اسم حمزه، پسر اول محمد آمده و سلمان از اینکه نام او در این شعر نیست، ناراحت بود؛ وقتی سلمان بزرگتر شد و فکر می‌کنم اول و دوم ابتدایی بود، می‌گفت که چرا اسم من در این نوحه نیست و ناراحتی سلمان باعث شد که بچه‌های خرمشهر در یکی از مراسم‌های سالگرد، اسم سلمان را هم به شعر اضافه کردند.

* در مدرسه هم در مناسبت‌ها به خصوص دفاع مقدس، این نوحه را پخش می‌کنند؟

بله. مثلا سوم خرداد { دوباره اشک مهمان چشمانش می شود} و من فقط گریه می کنم.

* واکنش دانش آموزان به شما چه بوده است؛ معلمی که دوستش دارند و حالا می‌بینند که چشمانش پر از اشک است؟

یکبار سال گذشته، در هفته دفاع مقدس این نوحه را گذاشتند. خیلی جلوی بچه ها خودم را نگه داشتم که گریه نکنم. اما یکدفعه یکی از بچه ها در حیاط مدرسه مرا بغل کرد و شروع به گریه کرد و بغض من هم ترکید.

گفت «خانم هر وقت این نوحه را می شنوم گریه می کنم». با خود گفتم خدایا شکر که چنین دانش‌آموزان قدرشناسی دارم.

***

* نظر خانواده تان درباره معلم بودن شما چه بود؟

یکی از دایی‌ها و یکی از عموهای من معلم بودند. البته دایی، معلم محمد هم بود؛ محمد وقتی دانش‌آمموز بود، خیلی شیطنت می‌کرد و دایی همیشه از دست او می نالید.

البته محمد خیلی شجاع بود و همین شجاعتش، ماندگارش کرد. یادم است وقتی زندگی مخفیانه داشتند، یکی از شجاع ترین بچه های گروه شان بود.

اما در هر حال در دوران دانش‌آموزان به خاطر شیطنت‌هایش، دایی همیشه می‌گفت «محمد دوست دارم تو معلم بشوی».

از این موارد بگذریم، معلمی در خانواده ما خیلی شغل محترمی بود.

* اولین هدیه که به عنوان معلم گرفتید، چه بوده است؛ به یاد دارید؟

یک دانش آموز داشتم که خیلی شیطنت می‌کرد. درسش را هم نمی‌خواند و می‌گفت: «تاریخ را دوست ندارم؛ من دکتر می‌شوم. حالا ببینید کی گفتم».

این دانش‌آموز روز معلم برایم کارتی آورده بود که خودش درست کرده بود. روی کارت نوشته بود «دکتر متخصص کودکان» و جای آدرس و تلفن را خالی گذاشته بود. وقتی پرسیدم چرا جای تلفن و آدرس را خالی گذاشتی، گفت: «شاید جایم را عوض کردم، آنوقت آدرسم تغییر کرد».

آن روز از این هدیه خیلی خوشم آمد و هنوز هم نگه داشتم. امیدوارم آن دانش‌آموز به آرزویش رسیده باشد.

* معلمان ما خیلی گلایه مند از وضعیت حقوق شان هستند شما وضعیت را چگونه می بینید؟

آقای وزیر اعتراضی کردند که برخی وزارتخانه ها حقوق کارمندانشان را تا 5،6 برابر اضافه می کنند ولی آموزش و پرورش این توانایی را ندارد و اجازه به آن نمی دهند. شما فکر کنید مخصوصاً آقایان یا خانم های سرپرست خانوار مگر چقدر حقوق می‌گیرند. 

معلمان واقعا با کمترین حقوق بازنشسته می‌شوند و پاداش پایان خدمت نیز با تأخیر و کم‌کم پرداخت می‌شود تا جایی که معلمان متوجه نمی‌شوند، پول‌شان چه شد.

کار معلمی واقعا سخت است شما فکر کنید در یک کلاس درس 30، 32 دانش‌آموز و بعضی وقت ها تا 40 دانش‌آموز حضور دارند؛ کلاس داری با اخلاق های مختلف سخت است و باید طوری درس بدهید که همه یاد بگیرند.

*‌معلمان مخصوصا آقای شغل دوم دارند، نظرتان چیست؟

به نظرتان آقایان با این حقوق‌ها می رسند خرج زندگی را بدهند؟ ما خانم‌ها، همسرمان است ولی معلمان مرد چی؟


*‌خب کار دوم در معلمی‌شان تأثیرمی‌گذارد؟

بله همینطور است. دبیر مردی را می‌شناسم که برای اضافه کار به صورت حق التدریسی در مدارس دیگر کار کرده است اما حقوق دو ماهش را ندادند. این دبیر از هشتگرد به تهران می آید که پیگیری کند. به او گفتم: «چرا این همه راه را می آیید؟» گفت: «گرفتارم. با پیگیری تلفنی مشکلم حل نمی شود». راستش خیلی ناراحت شدم.

 

*الان در ارزیابی عملکرد هستید، مسلما شکایت زیاد به شما منتقل می شود، برخورد شما با مراجعه کنندگان چگونه است؟

خب اطرافیان باید بگویند.

* شاید بهتر است این شکلی مطرح کنم؛ اگر کسی به شما مراجعه کند و گلایه تنبیه بدنی داشته باشد، مسلما با جمله «پیگیری می‌کنم» شما آرام نمی شود و ممکن است حتی از الفاظ نادرست استفاده کند، شما چه برخوردی می‌کنید؟

روزی که قرار بود به عنوان کارشناس ارزیابی عملکرد کار کنم، به من گفتند که باید خیلی صبر و حوصله‌ات را زیاد کنی چون مراجعه کنندگان نیاز دارند که درددل کنند.

من خودم را جای این افراد می‌گذارم و سعی می‌کنم درک‌شان کنم و به کار آنها رسیدگی کنم. 

* حرف آخر

معلمان ما خیلی زحمتکش هستند. معلمی بهترین شغل است. بهترین انسان‌ها روی زمین معلم می‌شود و من هیچ شغلی را نمی‌توانم با معلمی برابر بدانم 

انتهای پیام/

منبع: فارس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۳۴۷۵۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مست عشق : روایتی متفاوت از عشق با حضور ستارگان دو کشور (+عکس)

چند روزی است که از اکران « مست عشق » یکی از پر سر و صداترین آثار سینمایی چند سال اخیر می گذرد. این فیلم مرحله پیش تولید، تولید و انتظار برای اکران پرحاشیه‌ای را طی کرد تا بالاخره به پرده‌ی سینما‌ها در ایران رسید. «مست عشق» برشی کوتاه و شاید حتی شتابزده از زندگی و ارتباط مولانا و شمس تبریزی است.

پارسا پیروزفر در نقش مولانا

به گزارش رکنا، پارسا پیروزفر متولد سال ۱۳۵۱، تا همین چندی پیش به عنوان یکی از کم‌حاشیه‌ترین بازیگران سینمای ایران شناخته می‌شد.

پیروزفر در دوران دبیرستان باوجود تحصیل در رشته ریاضی و فیزیک، به نقاشی علاقه فراوانی داشت و در سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۹ به خلق داستان‌های مصور می‌پرداخت و در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ نیز به صداپیشگی مشغول بود.

او در سال ۱۳۷۰ با دنیای بازیگری در تئاتر آشنا شد و سه سال بعد، در سال ۱۳۷۳، با بازی در فیلم “پری” به‌طور رسمی پا به عرصه سینما گذاشت. نقش‌آفرینی وی در سریال “در پناه تو” در سال ۱۳۷۴، نقطه عطفی در کارنامه هنری‌اش بود و این بازیگر را به شهرتی فراگیر رساند.

این بازیگر در سال ۱۳۷۸ با بازی در فیلم “مهمان مامان” نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد؛ اما بدون‌شک، نقش بیژن ایرانی در سریال پرطرفدار “در چشم باد”، او را در میان مردم جاودانه کرد.

وی در سال‌های اخیر با بازی در فیلم “تی تی” و سریال پربیننده نمایش خانگی “یاغی” بار دیگر توانایی‌های خود را به اثبات رساند. علاوه‌بر بازیگری، پیروزفر در زمینه‌های تدریس در دانشگاه، کارگردانی تئاتر و صداپیشگی نیز فعالیت دارد.

شهاب حسینی در نقش شمس تبریزی

سید شهاب‌الدین حسینی تنکابنی ملقب به شهاب حسینی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران متولد شد. او فرزند اول خانواده است و یک برادر به‌نام مهدی و دو خواهر دارد.

حسینی در رشته روان‌شناسی دانشگاه تهران تحصیل می‌کرد؛ اما به‌دلیل مهاجرت به کانادا، تحصیلاتش را نیمه‌کاره رها کرد. او در سال ۱۳۷۴ با پریچهر قنبری، هم‌دانشگاهی خود، ازدواج کرد. این ازدواج به جدایی منجر شد و ثمره آن دو پسر به‌نام‌های محمدامین و امیرعلی است.

او فعالیت هنری خود را با تئاتر و سپس گویندگی در رادیو آغاز کرد. وی با مجری‌گری در برنامه “اکسیژن” به تلویزیون راه یافت و به یکی از محبوب‌ترین هنرمندان ایران تبدیل شد و در سال ۱۳۸۰ با بازی در فیلم “رخساره” به کارگردانی امیر قویدل وارد سینما شد.

شهاب حسینی برای بازی در فیلم‌های “شمعی در باد” و “رستگاری در هشت و بیست دقیقه”، دو سال پیاپی کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فیلم فجر شد و همچنین برای بازی در فیلم “محیا” دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.

حسام منظور در نقش حسام‌الدین چلبی

حسام منظور بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، بیشتر با بازی در سریال محبوب ایرانی “بانوی عمارت” شناخته می‌شود. فعالیت هنری این بازیگر از دهه ۸۰ با تئاتر آغاز شد؛ اما در دهه ۹۰ با بازی در سریال “بانوی عمارت” در سال ۱۳۹۷ به اوج شهرت خود رسید.

از جمله آخرین فعالیت‌های او می‌توان به حضور او در فیلم “مست عشق” به کارگردانی حسن فتحی اشاره کرد. منظور متولد ۱۸ آذر ۱۳۵۹ در تهران است؛ اما از آن‌جایی که مادرش اهل ارومیه است، در آذربایجان غربی بزرگ شده و تا نوجوانی در آن‌جا زندگی کرده است.

او در زمینه بازیگری و خصوصا کارگردانی تحصیلات آکادمیک دارد و فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی در مقطع فوق لیسانس از دانشگاه تربیت مدرس است.

در سال ۱۳۹۰ منظور با فیلم “تلفن همراه رئیس‌جمهور” به کارگردانی علی عطشانی وارد سینما شد و در کنار بازیگران مطرحی چون مهدی هاشمی، بهناز جعفری، اکبر عبدی و نیکی کریمی به ایفای نقش پرداخت.

بوراک توزکوپاران در نقش سلطان ولد (پسر مولانا)

بوراک توزکوپاران (Burak Tozkoparan) بازیگر جوان ترکیه‌ای در تاریخ ۱۴ نوامبر ۱۹۹۲ (۲۳ آبان ۱۳۷۱) در شهر استانبول متولد شد. او فعالیت حرفه‌ای خود را در سال ۲۰۱۱ آغاز کرد و به سرعت در میان مردم ترکیه به شهرت رسید.

بوراک به‌واسطه بازی در سریال “گوزل” در نقش “اوزان” به شهرت رسید و در سال ۲۰۱۵ با بازی در سریال “گل‌های شکسته” به‌عنوان یکی از بهترین بازیگران ترکی شناخته شد. تازه‌ترین فعالیت این بازیگر، حضور در “مست عشق” به کارگردانی حسن فتحی است که در این فیلم نقش “سلطان ولد”، فرزند بزرگ مولانا را ایفا می‌کند.

سلطان ولد، یار و یاور همیشگی مولانا بود و از نظر ظاهر و باطن شباهت زیادی به پدر خود داشت. بوراک توزکوپاران علاوه‌بر بازیگری، در یک گروه موسیقی به‌نام “پروانه” نیز فعالیت می‌کند.

بوران کوزوم در نقش علاءالدین

بوران کوزوم (Boran Kuzum) بازیگر جوان و بااستعداد اهل ترکیه، در تاریخ ۱ اکتبر ۱۹۹۲ متولد شده است. او در سال ۲۰۱۵ از دانشکده تئاتر کنسرواتوار دولتی دانشگاه استانبول فارغ‌التحصیل شد.

پدر وی بورا کوزوم معاون مدیر تئاتر دولتی آنکارا و مادرش فاطما زهرا فارغ‌التحصیل هنرهای زیبا است. جالب است بدانید که کوزوم پیش از ورود به عرصه بازیگری، به‌مدت یک سال در رشته اقتصاد دانشگاه گازی آنکارا تحصیل کرده بود؛ اما برای دنبال کردن رویای بازیگری، تحصیلات خود را نیمه‌تمام گذاشت.

بوران در همان سال فارغ‌التحصیلی خود، فعالیت حرفه‌ای‌اش را آغاز کرد. او در سریال تاریخی ترکی “آنالار و آنه‌لر” در نقش یک معترض در کنار بازیگران مطرحی مانند «اوکان یالابیک» به ایفای نقش پرداخت.

هانده ارچل در نقش کیمیا خاتون (دختر مولانا)

هانده ارچل (Hande Erçel) متولد ۱۹۹۳ یکی از زیباترین و بهترین بازیگران زن ترکیه ای است که نه‌تنها در این کشور، بلکه در سراسر جهان نیز توجهات را به خود جلب کرده است. ارچل بازیگری را از سن ۲۰ سالگی آغاز کرد و با یکی از اولین نقش‌های خود به‌نام “زاهده” در سریال “چکاوک” به شهرت رسید. شایان ذکر است که هانده ارچل با بازی در فیلم سینمایی “مست عشق”، اولین تجربه سینمایی خود را نیز رقم زد.

علاوه‌بر شخصیت جذاب، هانده ارچل چهره‌ای زیبا و کاریزماتیک دارد. این ویژگی‌ها در کنار استعداد بازیگری او، باعث شده است که به یکی از شناخته‌شده‌ترین هنرپیشه‌های زن ترکیه تبدیل شود.

در سال ۲۰۱۲، هانده در مسابقه زیبایی آذربایجان شرکت و مقام دوم را کسب کرد. این اتفاق، نقطه‌عطفی در زندگی او بود و او را به‌سمت دنیای بازیگری سوق داد.

بنسو سورال در نقش مریم

بنسو سورال (Bensu Soral) متولد ۲۳ مارس ۱۹۹۱ (۳ فروردین ۱۳۷۰) در ترکیه است که با حمایت خواهرش هانده سورال، مسیر بازیگری را در پیش گرفت. سورال در دبیرستان آنگول آناتولی در بورسا تحصیل کرد و در سال ۲۰۱۲ با اولین سریال خود قدم به دنیای بازیگری گذاشت و در سال ۲۰۱۵ با بازی در سریال “دروغگویان کوچک زیبا” به شهرت رسید.

نقش‌آفرینی او در سریال “نفوذی” در سال ۲۰۱۶، نقطه عطفی در کارنامه سورال بود و او را به ستاره‌ای محبوب تبدیل کرد. سورال  با بازی در “کارهای سازمان‌یافته ۲: مارماهی پیچیده” اولین تجربه سینمایی خود را رقم زد و در ادامه در فیلم ترکی جدید “مست عشق” نیز حضور پیدا کرد.

سلما ارگچ در نقش کِرّا خاتون (همسر مولانا)

یکی دیگر از بازیگران ترک فیلم مست عشق، سلما ارگچ (Selma Ergeç) نام دارد. وی متولد ۱ نوامبر ۱۹۷۸ در هام آلمان، بازیگر ترک است که بیشتر به‌دلیل نقش‌آفرینی درخشانش در نقش خدیجه سلطان در سریال پرطرفدار ترکی “حریم سلطان” شناخته می‌شود.

سلما به‌مدت ۳ سال در دانشگاه وستفالی ویلهلم، مونستر به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و پس از آن در دانشگاه فرن یونی هاگن در رشته‌های فلسفه و روانشناسی تحصیلات خود را تکمیل کرد.

او در سال ۲۰۰۰ میلادی با ورود به عرصه مدلینگ، فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد. ارگچ به زبان‌های آلمانی، ترکی، انگلیسی، فرانسوی و تا حدودی ایتالیایی مسلط است. وی در سال ۲۰۱۵ با جان اوز ازدواج کرد و این ازدواج در محله بچگی سلما در آلمان برگزار شد و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر است.

ابراهیم چلیکول در نقش اسکندر

ابراهیم چلیکول (İbrahim Çelikkol) متولد ۱۴ فوریه ۱۹۸۲، بازیگر، مدل و بسکتبالیست اهل ترکیه است که درحال‌حاضر در اوج دوران حرفه‌ای خود قرار دارد. وی از مادری یونانی و پدری عرب متولد شده است و یک خواهر دارد.

او در سال ۲۰۱۲ با بازی در نقش اولوباتلی حسن در فیلم پرهزینه “فتح ۱۴۵۳” که به فتح شهر استانبول در سال ۱۴۵۳ می‌پرداخت، خوش درخشید. این نقش‌آفرینی او را به‌عنوان “بهترین بازیگر جوان با آینده درخشان” در جشنواره Sadri Alışık معرفی کرد و جایزه این عنوان را برای او به ارمغان آورد.

در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، سریال “عفت” از شبکه Star TV به روی آنتن رفت و چلیکول با بازی در این سریال، جایزه “بهترین بازیگر نقش اول مرد” را از دانشگاه کارادنیز دریافت کرد.

خالد ارگنچ در نقش بهاءالدین ولد (پدر مولانا)

خالد ارگنچ (Halit Ergenç) متولد ۳۰ آوریل ۱۹۷۰، بازیگر مشهور اهل ترکیه است که از سال ۱۹۹۶ تاکنون در عرصه بازیگری فعالیت می‌کند. او تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان بشیکتاش آتاتورک در سال ۱۹۸۹ به پایان رساند و سپس به دانشگاه فنی استانبول رفت؛ اما پس از یک سال، دانشگاه را ترک کرد و به دانشگاه هنرهای زیبای معمار سنان پیوست.

ارگنچ در ابتدا در زمینه اپراتوری کامپیوتر و فروشندگی فعالیت می‌کرد و سپس به دنیای بازیگری قدم گذاشت. او در سال ۲۰۰۷ با گیزم سویسالدی ازدواج کرد؛ اما این ازدواج تنها یک سال به طول انجامید و در سال ۲۰۰۸ به جدایی ختم شد.

این بازیگر با بازی در سریال‌های “هزار و یک شب” و “حریم سلطان” به شهرت و محبوبیت زیادی دست یافت. علاوه‌بر بازیگری، ارگنچ در زمینه خوانندگی نیز فعالیت می‌کند و کنسرت‌های متعددی را به‌صورت رسمی برگزار کرده است.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • از تأثیر معلمان بر لوح سفید کودکان نباید غافل شویم
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • تجلیل از معلمان ماندگار ‌زنجان/ حال خوش معلمان ۸۰ ساله+‌فیلم
  • دو روی سکه معلم بلاگری/کاهش هوش هیجانی دانش آموزان با تولید محتوا از آن‌ها
  • ۲ دهه خدمت در منطقه محروم / روایت معلم غلامانی از زندگی معلمی
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • مست عشق : روایتی متفاوت از عشق با حضور ستارگان دو کشور (+عکس)
  • معلمی که هوشیارانه دانش‌آموزانش را زیرنظر دارد
  • ۳ دهه خدمت در مناطق محروم / بازنشستگی که خوشایند نیست
  • رقص خون در گلوی پاییز؛ روایتی متفاوت از همسر شهید جاویدالاثر «رسول هوشیاری»