اصفهان| مقاومت سردار شهید قجهای مقدمهای برای فتح خرمشهر شد
تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۴۵۰۱۶۸
نویسنده کتاب کوچه نقاشها گفت: مقاومت سردار شهید حسین قجهای و بچههای گردان سلمان فارسی مقدمهای برای فتح خرمشهر شد. ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۰ استانها اصفهان نظرات
به گزارش خبرگزاری تسنیم از لنجان، سید ابوالفضل کاظمی شامگاه پنجشنبه در حاشیه یادواره سردار شهید حسین قجهای و در جمع مردم، خانوادههای شهدا و جانبازان و خبرنگاران با اشاره به خاطرهای از سردار حسین قجهای اظهار داشت: در روزهای ابتدایی اجرای عملیات بیتالمقدس در حالی که حسین قجهای همچنان با معدود نیروهای قادر به رزم خود در حال مقاومت مقابل یورشهای پیدرپی دو تیپ زرهی و مکانیزه دشمن بود، چشمهای نگران فرماندهان ارشد قرارگاه به نتیجه این تقابل نابرابر دوخته شده بود تا بتوانند برای ادامه عملیات تصمیمگیری کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: از روی تماسهای بیسیم فهمیدم گردان سلمان کارش گیر است و فرمانده گردان حسین قجهای بود که تا حدی میشناختمش، بچه زرینشهر بود کشتیگیر، پهلوان و از آن آدمها که هم فرماندهیاش در جنگ تحمیلی عالی و هم شجاعتش بینظیر بود.
نویسنده کتاب کوچه نقاشها تصریح کرد: وقتی به قرارگاه تاکتیکی بازگشتم هنوز قصه درگیری گردان سلمان و حسین قجهای سر زبانها بود حاج احمد متوسلیان با بیسیم صحبت میکرد و از قیافهاش به خوبی پیدا بود خیلی ناراحت است.
وی بیان کرد: دشمن سعی داشت به هر شکل ممکن، مواضع نیروهای ما را بازپس گرفته و آنها را از جاده آسفالت دور کند به همین علت فشار بیش از حد دشمن به نیروهای گردان سلمان، وارد شده بود و عرصه را بر نیروهای این گردان تنگ میکرد به طوری که فرماندهان تصمیم گرفتند آنها را یک گام عقبتر بیاورند اما حسین زیربار نمیرفت و میگفت ما اینجا میمانیم و مقاومت میکنیم و نمیگذاریم حلقه محاصره دشمن از این که هست تنگتر شود.
کاظمی افزود: نسل جوان ما باید بداند که در جنگ تحمیلی وقتی درگیری طولانی میشد اعصاب نیرو به هم میریخت اما وقتی به محور عملیات گردان سلمان رسیدم آن جا حسین را دیدم که مثل کوه ایستاده بود و ذرهای ترس در صورتش ندیدم.
نویسنده کتاب کوچه نقاشها بیان کرد: هر کس یک گوشه کار را چسبیده و حسین هدایتگر بود و نیروهای گردان سلمان با هدایت تحسین برانگیز حسین قجهای مانع پیشروی دشمن میشدند اما ژنرالهای سپاه سوم ارتش عراق نیز دستبردار نبودند و با اعزام نیروهای تازه نفس و بسیج واحدهای زرهی تدارک حمله گسترده دیگری را میبینند تا با تمام توان هجوم سراسری دیگری را آغاز کنند.
کاظمی اظهار داشت: همت سر وقت حسین قجهای رفت آن هم زیر آن آتش سنگین رو به حسین داد زد که "باید هر طور شده ولو سینه خیز برگردی عقب!"حسین هم گفت که "اصلا حاج آقا شما چرا اینجا آمدید، چرا جانتان را به خطر انداختید؟ اگر کسی به عقب برگردد، آن شما هستید؛ نه من!".
وی با اشاره به اینکه مقاومت سردار شهید قجهای و بچههای گردان سلمان فارسی مقدمهای برای فتح خرمشهر بود، تصریح کرد: حسین میگفت میخواهم با همین بچهها باشم یا من هم شهید میشوم، یا به یاری خدا آن قدر مقاومت میکنم تا با شکستن حلقه محاصره، همه جگرگوشههایم را تا آخرین نفر به عقب بیاورم. شهید همت باز خواست چیزی بگوید که حسین حرف او را قطع کرد و گفت که "حاجی بگذار حرف آخر را بزنم من و این بچهها دیشب هم قسم شدیم خودمان را به خرمشهر برسانیم و برای ما عقبنشینی هیچ مفهومی ندارد."
این یادگار دفاع مقدس گفت: ظهر آب جیرهبندی شد، قمقمههای هم دیگر را گرفتیم و لبی تر کردیم، دشمن هم لحظه به لحظه بر شدت و سنگینی حجم پاتکهای خود اضافه میکرد، حسین میرفت روی خاکریز، یک آرپی جی میزد و دوباره میپرید پشت خاکریز حسین آنقدر آر پی جی زده بود که از گوشهایش خون میآمد.
وی اظهار داشت: حسین سه روز تمام بود که نخوابیده بود و حتی کمی استراحت هم نمیکرد. حسین دوباره از جا بلند شد و بار دیگر آرپی جی را مسلح کرد، از خاکریز بالا رفت اما هنوز درست نشانه گیری نکرده بود که با اصابت گلوله دشمن از بالای خاکریز پرت شد و گلوله دشمن به سر حسین اصابت کرده و به شهادت رسید.
انتهای پیام/ح
R41346/P1357/S6,51/CT11منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۴۵۰۱۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید عبدالرضا موسوی؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت برای فتح خرمشهر/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرده بود
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شهید عبدالرضا موسوی جانشین شهید محمد جهان آرا در سپاه خرمشهر بود. این دو شهید بزرگوار تا پای جان برای حفظ شهرشان در هنگام تجاوز دشمن جنگیدند و همراه دیگر مدافعان خونین شهر مقاومت کردند.
چهارم آبان ۵۹ که خرمشهر سقوط کرد، همگی هم قسم شدند تا خاک میهن را از دشمن پس بگیرند، اما قسمت نبود هیچ کدام شان آزادی خرمشهر را در سوم خرداد ۱۳۶۱ ببینند. محمد جهان آرا در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در حادثه سقوط هواپیمای فرماندهان در کهریزک تهران به شهادت رسید و موسوی نیز در ۱۷ اردیبهشت سال ۶۱ در جریان عملیات «الی بیت المقدس» و قبل از آزادی خرمشهر شهید شد.
به مناسبت سالگرد شهادت سردار شهید دکتر عبدالرضا موسوی، با فراهه عبدالخانی مادر و خاتون موسوی خواهر شهید گفت و گویی انجام دادیم.
بانو عبدالخانی مادر ۸۶ ساله شهید در بیان خاطراتی از آخرین ماههای حیات زمینی فرزندش میگوید: شاید دو یا سه ماه به شهادت عبدالرضا باقی مانده بود که هفتهای چند بار من را به گلزار شهدای آبادان میبرد. آن زمان خرمشهر سقوط کرده بود و ما در آبادان حضور داشتیم.
مادر شهید ادامه میدهد: یکبار به عبدالرضا گفتم: پسرم! چرا این قدر من را به گلزار شهدا میآوری. جاهای دیگری هم برای رفتن و سرزدن وجود دارد. در پاسخ گفت: "اینجا قطعهای از بهشت است مادر جان! اینجا بهترین بندگان خدا آمریده اند. " دو یا سه ماه بعد خودش هم به شهادت رسید و پیکرش در همان گلزار دفن شد.
وی در بیان خاطره دیگری از فرزندش اظهار داشت: یک روز دیدم که عبدالرضا برمزار شهیدی قرآن میخواند. صوت بسیار زیبایی داشت. آن روز مرحوم همسرم (پدر شهید) همراه مان بود. گفتیم: عبدالرضاای کاش بر مزار ما هم اینطور با صدای خوش قرآن بخوانی. گفت: نه من دوست دارم شما بر مزارم قرآن بخوانید. من و پدرش خیلی ناراحت شدیم. گفتیم تو جوانی، اما ما سن و سالی داریم. تو باید بمانی و حالا حالاها زندگی کنی. ما برای تو آرزوها داریم. اما عبدالرضا روی حرف خودش بود و میگفت روزی میرسد که ما برسر مزار او قرآن بخوانیم.
این مادر شهید میافزاید: پسرم در اواخر عمر زمینی اش مرتب به گلزار شهدا میرفت. خودش هم بوی شهدا را گرفته بود. یک روز در گلزار شهدای آبادان دیدم عبدالرضا کنار مزار شهید گمنامی ایستاده و در فضای خالی کنار مزار شهید، چوبی را به زمین فرو میکند. جلوتر رفتم و دیدم در آن فضای خالی کنار قبر شهید گمنام، مرتب این چوب را فشار میدهد. پرسیدم: چرا همچین کاری میکنی؟ گفت: اینجا محل دفن من است. زمانی که شهید شدم، من را اینجا دفن میکنند.
بانو عبدالخانی ادامه میدهد: آن زمان هنوز خرمشهر آزاد نشده بود و به حتم اگر خونین شهر آزاد میشد و به شهرمان برمی گشتیم، به حتم او را در خرمشهر دفن میکردند. چون شهر ما آنجا بود. اما انگار به دل پسرم برات شده بود که قبل از آزادی خرمشهر به شهادت میرسد و پیکرش را در همین گلزار شهدای آبادان دفن میکنند. اتفاقا همین طور هم شد و پسرم چند روز قبل از آزادی خرمشهر به شهادت رسید و پیکرش را در جایی دفن کردند که خودش نشان داده بود.
خاتون موسوی خواهر شهید نیز از قول مادرش اظهار میدارد: چند ماه قبل از شهادت عبدالرضا، به خاطر علاقه و جایگاه بسیار بالایی که در خانواده داشت، میخواست همه را خصوصا مادرمان را آماده شهادتش کند؛ لذا زیاد مادرمان را به گلزار شهدا میبرد و برسر مزار آنها قرآن میخواند و از مقام شهدا برای مادر میگفت. همه اینها به خاطر این بود که پدر و مادر را آماده شهادتش کند.
خواهرشهید بیان میدارد: مادرم قضیه چوبی را که برادرم در محل دفنش به زمین فرو برده بود را تعریف کرد. روز دفن عبدالرضا، این چوب درست بالای مزارش بود. ما آن چوب را میدیدیدم و به کرامت این شهید بزرگوار پی بردیم که چطور مدتی قبل از شهادتش، محل دفن خودش را نشان داده بود. مادر میگوید وقتی که من چوب را بالای مزار پسرم دیدم، همانجا فهمیدم خدا نگاه بسیار خاصی به او دارد.
خواهر شهید میافزاید: سال ۱۳۵۵ شهید عبدالرضا موسوی در رشته پزشکی در کل ایران نفر اول شد و همچنین نفر اول اعزام به خارج از کشور بود. این شهید بزگوار سرشار از نبوغ، استعداد، هوش، ذکاوت، پشتکار، تقوا، تواضع، مدیریت، مسولیت پذیری و البته خلوص محض بود.
انتهای پیام/