Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-30@11:11:41 GMT

سکوت مرموز نامادری در قتل دختر جوان

تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۶۳۴۵۳۵

اهالی روستای مبارکه بافق خواهان رسیدگی سریع به پرونده قتل دختر جوان به دست نامادری اش شدند.

به گزارش ایران، این ماجرای تلخ همزمان با ناپدید شدن دختر بیست ساله‌ای در روستای مبارکه بافق آغاز شد. مأموران پلیس پس از 4 روز جست‌و‌جو جسد این دختر را در گودالی پیدا کردند و نامادری این دختر 20 ساله به قتل وی اعتراف کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در پی فاش شدن این جنایت و درخواست عمومی برای مجازات نامادری دادستان شهرستان بافق ضمن دعوت مردم روستای مبارکه و شهر بافق به حفظ آرامش تأکید کرد به پرونده قتل دختر جوان در اسرع وقت و خارج از نوبت رسیدگی خواهد شد.

پدر این دختر روز چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ با مراجعه به کلانتری خبر داده بود دخترش از خانه فرار کرده است. مأموران پس از تشکیل پرونده، از طریق شگردهای پلیسی و رصد پیامک‌های این دختر به برخی مشکلات خانوادگی او پی ‌برده و سرانجام جسدش را در باغ پدری در داخل یک گودال پیدا کردند.

محمدرضا آیت‌اللهی رئیس پزشکی قانونی بافق در این باره گفت: هنوز انگیزه قاتل مشخص نیست ولی اختلافات خانوادگی می‌تواند علت این قتل باشد.به گفته اهالی محل، نجمه با ۲۰ سال سن تا دوم راهنمایی ادامه تحصیل داده بود و پس از مرگ مادرش و ازدواج دوباره پدرش از رفت و آمد با خانواده مادری محروم شده بود.

اسرار قتل نجمه
خواهر نجمه گفت: نجمه هیچ وقت در زندگی با پدر و نامادری‌اش آرامش نداشت. من ازدواج کرده بودم اما دورادور متوجه منزوی شدن خواهرم می‌شدم، نامادری‌ام با نجمه بدرفتاری می‌کرد و پدرم نیز هیچ واکنشی نسبت به این کارهای همسرش نشان نمی‌داد. پس از کشف جسد خواهرم پلیس با پیگیری‌های خود برای شناسایی قاتل به نامادری‌ام رسید و او را دستگیر کرد و در بازجویی‌های انجام شده، نامادری‌ام به قتل نجمه با قرص اعتراف کرد؛ انگار نجمه متوجه رفتارهای عجیب نامادری مان با زن دیگری شده بود و این دو از ترسشان او را کشته‌اند و بعد جسد نجمه را در زیرخاک‌های ساختمان نیمه کاره‌ای در نزدیکی خانه‌شان دفن کرده‌اند.

خواهر نجمه می‌گوید: پدرم نیز در جریان قتل خواهرم بوده اما با این حال این جنایت را مخفی کرده بنابراین او نیز توسط پلیس دستگیر شده است.

منبع: فرارو

کلیدواژه: حوادث نامادری قتل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۳۴۵۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • فوت مرموز دختری بعد از مهمانی رفتن با نامزدش
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • جراحت جوان با غیرت برای دفاع از ۳دختر نوجوان
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر نوجوان در مقابل اراذل‌واوباش
  • چاقو خوردن جوان کاشمری بخاطر دفاع از ۳ دختر در مقابل اراذل
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر در مقابل اراذل
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر نوجوان در مقابل اراذل و اوباش
  • دفاع جانانه یک پسر جوان از ۳ دختر در مقابل اراذل + ویدئو
  • فیلم| جوانی که برای دفاع از ۳ دختر با اراذل درگیر شد
  • تصاویر دوربین مداربسته از تعقیب و آزار دختران نوجوان توسط اوباش | صحنه مجروح شدن جوان با غیرت کاشمری با چاقو | ویدئو