قتل پسرجوان پایان تلخ مصرف مشروبات الکلی
تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۶۳۸۰۳۱
شاهین چاقویی در دستش بود، چاقو را روی زمین انداخت و با پرت کردنم روی زمین، اقدام به ضرب و شتم من کرد، قصد داشتم از دست وی فرار کنم.
به گزارش ابتکار، ساعت 20:35 بیست و ششم اردیبهشت جاری ماموران کلانتری 142 کن در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام کردند مرد جوانی در پی وقوع یک فقره نزاع در پارک «باغی» واقع در منطقه شهران بر اثر ضربه وارده به قفسه سینه به بیمارستان عرفان نیایش منتقل شده و بر اثر شدت جراحات وارده به کام مرگ فرورفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حسب تحقیقات صورت گرفته مشخص شد ساعت 18:55 روز 26 اردیبشهت تعدادی پسر جوان داخل پارک در حال بگومگو و درگیری لفظی بودند که در این حین پسر جوانی به نام میلاد با چاقو شاهین را از ناحیه قفسه سینه هدف قرار داد که شاهین پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.
همزمان با انتقال جسد مقتول به پزشکی قانونی، تحقیقات برای بازداشت میلاد با دستور قاضی مرادی؛ بازپرس امور جنایی تهران آغاز و کارآگاهان 27 اردیبهشت موفق به بازداشت میلاد شدند.
میلاد که پیش از ظهر دیروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شده بود، در اظهاراتش به بازپرس گفت: 18 سال سن دارم و سالها ساکن منطقه کَن بودیم تا اینکه از یک سال قبل به دولتآباد شهرری رفتیم، من دوستان زیادی در کن داشتم و روز حادثه برای دیدن آنها به کن رفتم، زمانیکه به محل حادثه رسیدم از در بالای پارک وارد شدم که آنجا شاهین را دیدم، شاهین با من سلام و علیک کرد و از من خواست تا نزد او بروم و با هم مشروبات الکلی مصرف کنیم.
وی ادامه داد: من و تمامی بچههای محل از شاهین میترسیدیم چون شاهین همه را کتک میزد و همه از وی حساب میبردند به همین دلیل من نیز نزد وی رفتم و با هم مشروبات الکلی مصرف کردیم سپس من به شاهین گفتم تا پایین پارک میروم و برمیگردم و جمع شاهین و دوستانش را ترک کردم.
میلاد در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفت: به پایین پارک رفتم و چون حال خوبی نداشتم، روی صندلی نشستم، تصمیم داشتم همانجا بمانم و اگر شاهین و دوستانش نیامدند از پارک خارج شوم که ناگهان شاهین و دوستانش با سه موتورسیکلت به پایین پارک آمدند و متوجه شدم هر فردی را که بالای پارک بوده، کتک زده و از پارک خارج کردهاند اما قبل از اینکه نزد من بیایند پیش خود گفتم چون با او دوست و رفیق هستم، با من کاری ندارد اما زمانی که به من رسید به من نیز فحاشی کرد و گفت از پارک خارج شوم.
وی درباره نحوه قتل شاهین به بازپرس گفت: شاهین چاقویی در دستش بود، چاقو را روی زمین انداخت و با پرت کردنم روی زمین، اقدام به ضرب و شتم من کرد، قصد داشتم از دست وی فرار کنم اما نمیتوانستم، چون عینکی هستم و هیچ جایی را درست نمیدیدم، در آن حین چاقو را از روی زمین برداشتم و در یک لحظه نمیدانم چه اتفاقی افتاد که شاهین روی من افتاد و چاقویی که در دستم بود، داخل قفسه سینهاش فرورفت.
وی افزود: در نهایت شاهین از روی زمین بلند شد و آخ کشید و به دوستانش گفت فرار کنند، من نیز از محل متواری شدم تا اینکه روز بعد ماموران مرا بازداشت کردند.
متهم این پرونده پس از این اظهارات با دستور قاضی مرادی، بازپرس امور جنایی تهران در اختیار ماموران اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات درباره این پرونده ادامه دارد.
منبع: تابناک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۳۸۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
من یک دلیوری هستم
همشهری آنلاین- رابعه تیموری: آنها را هم نمیتوان در خانه پیدا کرد و خرید منزلشان را انجام نمیدهند، اما در سوپرمارکت از اول صبح تا پاسی از شب گوشبهزنگ هستند تا اگر مشتریان فرصت و حال و حوصله خرید کردن نداشتند، سفارشاتشان را به منزلشان برسانند. میلاد نوجوان و همکارانش نمیدانند این «بیار و ببرها» که به شغلشان تبدیل شده، عنوان پرطمطراق «خدمات دلیوری» را یدک میکشد:
در قفسههای پروپیمان فروشگاه همهچیز یافت میشود، از تنقلات جورواجور تا مواد غذایی مختلف. توی یخچال هم همهچیز منظم چیده شده و به روز بودن تاریخ تولیدشان نشان میدهد سفارشات علی آقا امروز صبح رسیده است. حواس علی آقا به تلفن هست و لابه لای راه انداختن مشتریان مغازه نمیگذارد زنگ اول تلفن به زنگ دوم برسد. ساعت به ٩ صبح رسیده، اما هنوز فقط اقلام صبحانه مشتری دارند. لیست سفارش «خانم هرمزی» کوتاه و مختصر است: یک نان سنگک تازه، یک بسته خامه و کره بادام زمینی. توی قفسه نانهای جلو مغازه فقط یکی دو بسته نان لواش باقی مانده، اما توی قفسه کوچک دردار کنار یخچال انواع نانهای سنتی و فانتزی یافت میشود. میلادتر و فرز سفارشهای خانم هرمزی را توی نایلون میگذارد و از در فروشگاه بیرون میزند. مشتری همیشگی است و آدرسش را خوب میداند: کوچه مهناز، پلاک... طبقه پنجم. میلاد میداند که خانم هرمزی با مادر پیرش زندگی میکند و هر روز ساعت ١٠ و پس از آمدن پرستار به سر کار میرود. چند باری هم انعامهای خوبی به میلاد داده است.
بیشتر بخوانید:نحوه خرید سوپرمارکتی از سوپراپلیکیشن اسنپ
غیرت دلیوری، هدیه مشتری
بیشتر از یکربع ساعت طول میکشد تا میلاد برگردد. تا او برسد علی آقا سفارشهای خانم مهندس را آماده کرده است: دو بسته خرما، یک بسته جوپرک، ۵ عدد سیبزمینی، ٣ عدد پیاز، یک کاهوی بزرگ و.. میلاد تا بند نایلونها را توی دستهای استخوانی اش جابه جا کند، نفسش به شماره افتاده، اما غیرتش قبول نمیکند که نشان دهد بردن ٧ نایلون پر و پیمان و سنگین تا اواسط کوچه بهار آسان نیست. دیگر هپی پشمالو و پرسروصدا به دیدن میلاد پارس نمیکند و حتی وقتی سفارشات خانم مهندس را به آشپزخانه میبرد، با بازیگوشی در ورودی آپارتمان را برایش باز میکند. میلاد هیچوقت همسر خانم مهندس را ندیده، ولی خانم مهندس ماهی یکی، دو بار نایلونی پر از لباسهای رنگارنگ را که بوی عطر و ادکلنهای تند و تیزشان با هم مخلوط میشود، به میلاد میدهد و میگوید: «پدر نیما این لباسها را از ترکیه فرستاده، ببر برای خودت و دوستانت. هنوز شسته نشدهاندها! نو هستند...»
عکاس: محسن صیادینقدیهای ویژه
بسیاری از مشتریان سوپرمارکت علی آقا کارمندان شرکتی ساختمانی هستند که در همسایگی آنها کار میکنند، اما به دلیلی که میلاد از آن بیخبر است از او میخواهند سفارشاتشان را از در فرعی ساختمان شرکت به آنها برساند. اغلب اوقات سفارشات این مشتریان ویژه، تنقلات و نوشیدنی هستند و چون آنلاین و فوری هزینه خریدشان را پرداخت میکنند، علی آقا پشت تلفن حسابی آنها را تحویل میگیرد، اما انگار او از دیدن شماره آشپز دانیال بر روی نمایشگر دستگاه تلفن فروشگاه چندان خوشحال نشده است. خانه مجردی دانیال پررفت و آمد است و آشپز میانسالش هر وقت قرار است برای دورهمیهای او و دوستانش پختوپز کند، حسابی وسواس به خرج میدهد و تا مارک و قیمت همه مواد غذایی را پشت تلفن پرس و جو میکند، لااقل یکربع طول میکشد. آقای آشپز گاهی هم برای انتخاب لوازم مورد نیازش به فروشگاه میآید و وظیفه حمل آنها را به میلاد میسپارد. سیاهه بلندبالای ماهیانه خود را هم هیچوقت قبل از پانزدهم ماه تسویه نمیکند.
علی آقا مرتب تلگرام تلفن همراهش را چک میکند. در گروهی که در این شبکه مجازی راه انداخته، هر یک از مشتریانش کدی مخصوص دارند و سفارشاتشان و زمان ارسال آنها مقابل این کد نوشته شده است: کد ٢٢- یک کیلو برنج مارک... ساعت ١٢، کد ٢٣- کنسرو خورشت قورمه سبزی مارک... ساعت ١۵...
در راهآهن دلیوری استخدام نمیکنند
علی آقا خاطرش جمع است که میلاد با آن که کلمات فارسی را خوب و درست نمیخواند، اما در آماده کردن سفارشات مشتریان اشتباه نمیکند. خیالش هم راحت است که میلاد در اطلاعات تلفن همراه علی آقا کنجکاوی نمیکند و گاهی چک کردن این گروه را به او میسپارد.
میلاد ١٢-١٣ سال بیشتر ندارد و با آن که پدرش افغانستانی است، او و مادرش هیچوقت این کشور را ندیدهاند. میلاد نمیداند پدرش هنوز در ایران است یا نه، ولی از وقتی او پنجساله بوده، پدرش غیبش زده و سراغی از میلاد و مادرش نگرفته است.
تا چند سال پیش میلاد در خیابان ولیعصر دستمال کاغذی میفروخت، اما از وقتی تعداد مشتریانی که از علی آقا میخواستند سفارشاتشان را به منزلشان بفرستد زیاد شد، وظیفه رساندن سفارشات آنها را به میلاد سپرده است. خانه اجارهای میلاد ته میدان راهآهن است و در آن جا فقط رستورانها سفارشات تلفنی مشتریانشان را میپذیرند. آنها هم فقط مردان جوانی را که موتورسیکلت دارند، استخدام میکنند.