Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمدعلی خوانین‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در گفت‌وگو با خبرگزاری ایکنا؛ به تشریح معناشناسی تاریخی و نیز کاربست آن در خصوص قرآن می‌پرازد. وی بر آن است که نگاه تاریخی به واژه‌های قرآن را اگر بخواهیم در درون زبان عربی به کار ببندیم محدودیت داریم از این جهت که منبعی متقدم بر قرآن در اختیار نداریم که کاربرد واژه‌ها در آن منابع تفاوت جدی با کاربرد قرآنی داشته باشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پس اگر بخواهیم در معناشناسی تاریخی پیشینه واژه‌های قرآنی را بررسی کنیم ناگزیریم از روش‌های زبانشناسی تطبیقی و فقه‌اللغه تطبیقی استفاده کنیم، اما اگر بخواهیم نگاه پسینی داشته باشیم، روش دوم که به نام معناشناسی درزمانی بیشتر شناخته می‌‌شود کارایی دارد. در پی مشروح این گفت‌وگو را ملاحظه می‌کنید:

ایکنا: یک پژوهش معناشناسی تاریخی چه اشکالی دارد و چگونه شروع می‌شود و چطور می‌توان یک لغت از قرآن را با این روش بررسی کرد؟

یک شاخه علمی با عنوان معناشناسی هست که پیش‌تر در باره آن صحبت کرده‌ایم. گرایشی در ذیل معناشناسی به عنوان گرایش درزمانی یا تاریخی وجود دارد. به دلیل پیشینه تاریخی که در سنت زبان‌شناسی وجود داشته است، ممکن است برخی از مباحث خلط شوند و توضیحاتی در این باره لازم است. وقتی اصطلاح معنا‌شناسی تاریخی را به کار می‌بریم، ممکن است به دو بحث اشاره شود؛ یک بحث این است که پیشینه یک واژه از یک زبان را از نظر ساخت‌واژه‌ای یا صرفی و دیگر مباحث از جمله ریشه‌شناسی و تحولات معنایی و ... در داخل همان زبان بررسی کنیم.

یک بحث این است که به تحول آوایی و معنایی آن واژه با نگاه زبان‌شناسی تاریخی - تطبیقی بپردازیم که اصطلاح فنی‌تر آن فقه‌اللغة تطبیقی است؛ اینکه پیشینه یک واژه در خانواده زبانی که زبان مورد بحث متعلق به آن خانواده است بررسی شود. به عنوان مثال زبان عربی عضوی از خانواده زبان‌های سامی دانسته می‌شود و این زبان‌ها در محدوده جغرافیایی شبه جزیزه عرب و مناطق اطراف گفت‌وگو می‌شدند.

در شمال زبان‌هایی مانند عبری و آرامی هستند و در منطقه بین النهرین زبان‌های آشوری و بابلی را داریم که تحت عنوان زبان اَکَدی شناخته می‌شوند. در جنوب شبه جزیره، زبان‌های عربی جنوبی مانند سَبَئی و حضرموتی و در منطقه حبشه قدیم زبان حبشی کلاسیک یا گِعِز را داریم. این زبان‌ها در محدوده جغرافیایی همجوار با زبان عربی به کار می‌رفتند و عضو خانواده زبان‌های سامی دانسته می‌شوند.

یک رویکرد این است که ما پیشینه یک واژه را در این زبان‌ها بررسی کنیم که آیا این واژه که در قرن هفتم میلادی در قرآن به کار رفته است، در سده‌های پیش‌تر در همه یا یکی از این زبان‌ها به کار رفته است یا خیر و آیا ما با وام‌واژگی مواجه هستیم یا نه؟ یعنی ممکن است واژه‌ای متعلق به زبان دیگری مانند حبشی بوده که به صورت وام‌گرفته در زبان عربی بستر نزول قرآن به کار می‌رفته و در قرآن کاربرد یافته است یا واژه اصالتا سامی بوده و در همه زبان‌های سامی از جمله در عربی به کار می‌رفته است. این نوع بحث یک کار است که گاهی اصطلاح معناشناسی تاریخی این معنا را متبادر می‌کند که در واقع فقه‌اللغة تطبیقی است و تحولاتی را که یک واژه در پیشینه خود و در خانواده زبانی خود طی کرده است تا در یک زبان مستقر شود و به کار ‌رود بررسی می‌کند.

بسیاری از واژه‌های قرآن عربی هستند و سامی نبوده و در دیگر زبان‌های سامی وجود نداشته‌اند. چنین واژه‌هایی وام‌واژه نبوده و در خود زبان عربی رشد و نمو یافته و در قرآن به کار رفته‌‌اند. از این‌رو این روش‌ در بخشی از واژ‌ه‌های قرآن‌ پیاده می‌شود که قدمت کهنی دارند و متعلق به زبان‌ مادر سامی هستند، یا در برخی از زبان‌های سامی بوده‌اند و به واسطه یکی از این زبان‌ها به صورت وام‌گرفته وارد زبان عربی شده‌اند. حتی بعضا با واژ‌ه‌هایی مواجه می‌شویم که اصالتا سامی هم نیستند، ولی به واسطه یکی از زبان‌های سامی و به دلیلی تاریخی، سیاسی، اجتماعی و دینی وارد زبان عربی شده‌اند.

به عنوان مثال واژه «قِسْط» که در قرآن به کار رفته است، از نظر زبان‌شناسان تطبیقی اصالت یونانی دارد و در دوره امپراطوری روم شرقی به دلیل تسلط این حکومت بر محدوده شرق مدیترانه وارد زبان سریانی شده است و به واسطه سریانی وارد زبان عربیِ بستر نزول قرآن شده و در قرآن هم به کار رفته است. نمونه دیگر واژ‌ه‌هایی فارسی یا پهلوی هستند که از زبان فارسی وارد عربی بستر نزول قرآن شده‌اند. نمونه‌های مشهورش فردوس و ابریق یا بسیاری از واژه‌های این چنینی است.

پس یک کار زبان‌شناسی تطبیقی یا فقه‌اللغه تطبیقی است، که پیشینه واژه را در دیگر زبان‌ها، اولا زبان‌های هم‌خانواده با زبان عربی و ثانیا در دیگر زبان‌هایی که این امکان بوده است تا به دلیل تعامل فرهنگی با اهل حجاز وارد زبان عربی شده باشند، بررسی کنیم. طبعا این کار روش‌شناسی خاص خود را دارد، بررسی‌های ویژه‌ای را می‌طلبد و یکی از منابع مورد استفاده در این کار فرهنگ‌های مختلفی است که برای برخی از این زبان‌ها نوشته شده است. مرحله اول این است که ما به این فرهنگ‌ها مراجعه کنیم و واژه‌ای را که به دنبالش هستیم پی‌جویی کنیم. برای مثال واژه «عالَم» که در قرآن به کار رفته و بحث برانگیز هم هست چون هم وزنش فاعَل غیر مشهور است و هم معنای آن با ریشه عِلم عربی به معنای دانش چندان تناسبی ندارد، این احتمال هست که وام‌واژه باشد و منشأی غیرعربی داشته باشد.

قدم اول مراجعه به فرهنگ‌های دیگر زبان‌های سامی است. پس از اینکه دیدیم در یک زبان دیگر مثلا عبری وجود داشته و پیشینه کاربردش به قبل از قرآن و قرن هفتم میلادی برمی‌گردد، قدم دیگر این است که بررسی کنیم آیا این واژه به صورت وام‌گرفته وارد شده، یا در دیگر زبان‌های سامی هم وجود دارد و در واقع واژه اصیل سامی است، یا از زبانی غیرسامی وارد یکی از زبان‌های سامی شده است. اینها همه احتمالات مختلفی است که باید بررسی شود و روش‌شناسی خاص خودش را دارد و در واقع یک جریان جدی زبان‌شناسی است که پیش از قرن بیستم و پیش از سوسور وجود داشته است که در سنت زبان‌شناسی کار تاریخی - تطبیقی بوده است. پس گاهی اوقات معناشناسی تاریخی این نکته را متبادر به ذهن می‌کند که منظور کار تاریخی - تطبیقی است و بخشی از معناشناسی هم در واقع همین است و دانستن این تغییر و تحولات معنایی و پیشینه واژه در فهم معنای یک واژه قرآنی موثر است.

ایکنا: این رویکرد با سوسور چه تغییر می‌کند؟

این اصطلاح معناشناسی تاریخی یا درزمانی معنای دیگری هم دارد که از دیدگاه سوسور ناشی می‌شود. سوسور در مباحث آموزشی خود وقتی بحث هم‌‎زمانی را مطرح می‌کند بیان می‌کند که در کنار نگاه سنتی به زبان که تاریخی بوده است باید به زبان از منظر هم‌زمانی هم نگاه کنیم، یعنی ما باید در یک مقطع زمانی مشخص، یک برش تاریخی بزنیم و تغییر و تحولات زبانی را بررسی کنیم که از آن جمله تغییر و تحولات معنایی است که در علم معناشناسی مطرح می‌شود. سوسور معتقد است که اگر ما می‌خواهیم نگاه درزمانی به تحولات زبان داشته باشیم، باید دو مقطع هم‌زمانی را برش بزنیم، مثلا در مورد قرآن مقطع زمانی نزول قرآن در قرن هفتم میلادی و مقطع زمانی دویست و یا سیصدسال قبلش، و با دو نگاه هم‌زمانی در یک زبان مشخص، این تغییر و تحولات را مقایسه کنیم.

تفاوت این دو نگاه این است که در نگاه اول که فقه‌اللغه تطبیقی و زبان‌شناسی تطبیقی است، بررسی این تغییرات و فرایندهای مختلف زبانی مد نظر است؛ اما در نگاه سوسور و در واقع نگاهی که از قرن بیستم مطرح می‌شود و عملا علم معناشناسی هم مولود همین نگاه جدید است، ما با یک زبان سر و کار داریم و اینجا نگاه ساخت‌گرای سوسور خود را نشان می‌دهد که معنای یک واژه را نمی‌توان منفک از بافت، بستر کاربرد و دیگر واژه‌هایی که در آن زبان به کار می‌رود است بفهمیم.

در این جا باید اولا معنای یک واژه را در همان زبان و در همان مقطع زمانی خودش فهمید، ثانیا اگر می‌خواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم باز باید تمام کاربردهای آن واژه را در دوره زمانی پیشین با همه شواهد و مدارکی که داریم مجددا با نگاه همزمانی بررسی کنیم و تمام روابط مفهومی آن واژه را بسنجیم و بعد محصول این دو بررسی را مقایسه کنیم تا به نتیجه‌ای معنادار برسیم. در واقع این نگاه دوم یا درزمانی محصول ساخت‌گرایی و تئوری روابط مفهومی است و اینکه اساسا ما معنای مستقلی برای یک واژه نمی‌توانیم داشته باشیم و معنا و مفهوم یک واژه در پیوند با دیگر واژه‌هایی است که در یک زمان مشخص در یک زبان مشخص به کار می‌روند.

اگر این کار دوم را بخواهیم در قرآن پیاده کنیم، باید اولا نگاهی همزمانی و ساختگرا به قرآن داشته باشیم و کاربرد یک واژه را به صورت کامل در قرآن با این نگاه بررسی کنیم، و پس از فهم و تحلیل روابط مفهومی مختلفی که آن واژه با دیگر واژه‌های قرآنی دارد، به معنا و مفهومی مشخص برای آن واژه برسیم؛ سپس این معنا را مقایسه کنیم با مقطع زمانی پیشین یا پسین. به عنوان مثال گاهی می‌خواهیم ببینیم در سه قرن نخست اسلامی و زبان روایات یک واژه یا اصطلاح قرآنی چه تحولاتی داشته و در واقع تحولات پسینی یک واژه را بسنجیم، نسبت به قرآن و پس از قرآن، گاهی اوقات تحولات پیشینی را می‌سنجیم و می‌خواهیم ببینیم یک واژه پیش از قرآن به چه معنا بوده و در قرآن به چه معنایی در کار رفته است.

طبعا این روش دوم در مورد نگاه پسینی کارآمد است، زیرا ما متن قرآن را داریم و کاربرد واژه را در متن قرآن می‌سنجیم، در طی قرن سوم یا چهارم و در متون مختلف روایی یا تفسیری و هر متن دیگری که در اختیار داریم کاربردها را احصا می‌کنیم و این دو کاربرد را مقایسه می‌کنیم و تغییر و تحولات معنایی معلوم می‌شود.

اما اگر بخواهیم قرآن را با پیش از قرآن مقایسه کنیم، یعنی معنا و مفهوم واژه به کار رفته در قرآن را با پیش از آن بسنجیم، محدودیتی وجود دارد و آن این است که منبعی که متقدم‌تر از قرآن بوده و به زبان عربی پیشاکلاسیک باشد نداریم و کهن‌ترین منبعی که به زبان عربی داریم قرآن است؛ هیچ متنی متقدم‌تر از قرآن به زبان عربی حجاز نداریم و مجموعه متون ادبی و اشعار و خطبه‌هایی منسوب به دوره پیش از اسلام هست ولی اصالت آنها مورد خدشه بسیاری از دانشمندان غربی و اسلامی بوده است.

این متون به دوره 100 تا 150 سال پیش از قرآن منسوبند و اصالت آنها مورد تردید است و اگر این متون را ملاک قرار دهیم، با زیر سؤال رفتن اصالت آنها، تحلیل ما مبنای سستی خواهد داشت؛ و اگر بر مبنای اعتقاد برخی از علما آن نگاه افراطی در باره کل این متون را نپذیریم کما اینکه برخی دانشمندان غربی نیز امروزه چنین نگاهی ندارند، مسئله این خواهد بود که این متون فاصله زمانی چندانی با قرآن ندارند و عمده شاعران معلقات سبع و کسانی که آثار ادبی‌شان به دست ما رسیده حدود نیم قرن پیش از قرآن به این طرف بوده اند و افرادی همچون زهیر بن ابی سلمی در زمان پیامبر (ص) در قید حیات بوده‌اند یا مسلمان شده‌اند و حجم بیشتری از اشعار فردی مثل لبید بن ربیعه مربوط به دوره اسلامی است. لذا با فرض پذیرش اصالت و صحت انتساب، این متون فاصله زمانی چندانی با قرآن ندارند و در این فاصله کوتاه تحول معنایی چندانی وجود نداشته است که با قرآن مقایسه کنیم.

در نتیجه نگاه تاریخی به واژه‌های قرآن را اگر بخواهیم در درون زبان عربی به کار ببندیم محدودیت داریم از این جهت که منبعی متقدم بر قرآن در اختیار نداریم که کاربرد واژه‌ها در آن منابع تفاوت جدی با کاربرد قرآنی داشته باشند. پس اگر بخواهیم در معناشناسی تاریخی پیشینه واژه‌های قرآنی را بررسی کنیم ناگزیریم از روش‌های زبانشناسی تطبیقی و فقه‌اللغه تطبیقی استفاده کنیم، اما اگر بخواهیم نگاه پسینی داشته باشیم روش دوم که به نام معناشناسی درزمانی بیشتر شناخته می‌‌شود کارایی دارد.

گفت‌وگو از میثم قهوه‌چیان

 انتهای پیام

منبع: ایکنا

کلیدواژه: معناشناسی قرآن تاریخ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۳۸۴۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اسرائیل؛ اسم رمز سکوت تاریخی اعراب!

هم صدایی گروهی از کشورهای عربی با اسرائیل در جریان پاسخ تند تهران به تل آویو زمینه ساز گمانه زنی‌های بسیاری شده، گروهی با اشاره به جنگ ویرانگر اسرائیل در نواز غزه، این سوال را مطرح می‌کنند که چرا اعراب کماکان و فارغ از شعارهایشان کنار تل آویو قرار دارند؟

به گزارش اقتصادنیوز، از منظر بسیاری از تحلیلگران، هم صدایی و مشارکت اردن جهت رهگیری پهپادها و موشک‌های ایران در جریان پاسخ تهران به تل آویو غافلگیرکننده بود. در حالی که (رژیم) اسرائیل و اردن روابط دیپلماتیک ۳۰ساله دارند، صلح بین دو بازیگر حتی در بهترین زمان‌ها سرد بوده و از زمان شروع جنگ در غزه روابط دو بازیگر یخ زده است. با این حال آنگونه که فارین پالسی مدعی است، اردن تنها کشور عربی نبود که در آن شب به با اسرائیل هم صدا شد. براساس گزارش‌های ادعایی نیروی هوایی سلطنتی عربستان نیز موشک‌های ایرانی را که در حریم هوایی این کشور پرواز می‌کردند رهگیری کرد، این در حالی است که وال استریت ژورنال مدعی است، ریاض و ابوظبی اطلاعات مهمی را در این باره در اختیار اسرائیل قرار دادند.

چرایی سکوت بازیگران عرب

فارین پالسیدر این باره مدعی است، درباره چرایی هم صدایی کشورهای عربی و اسرائیل، دلایل متفاوتی وجود دارد، نخست، اگر عملیات ایران با تلفات جانی یا ویرانی قابل توجهی به پایان می‌رسید، (رژیم) اسرائیل ممکن بود پاسخ دهد؛ پاسخی که احتمالا خطر وقوع جنگ تمام عیار را افزایش می‌داد. دلیل دوم براین مبنا قابل تبیین است که بسیاری از کشورهای عربی نسبت به نفوذ و قدرت ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن نگران هستند.

علاوه بر این ها، (رژیم) اسرائیل برای قدرت‌های عربی میانه‌رو به یک شریک اقتصادی کلیدی تبدیل شده– در واقع، برای اردن و مصر، اسرائیل یک راه نجات اقتصادی است. این گزاره تا حد زیادی توضیح می‌دهد که چرا شش ماه پس از جنگ در غزه، اردن، عربستان سعودی و امارات تقریباً هیچ اقدام مشخصی علیه (رژیم) اسرائیل انجام نداده اند. وقتی ترکیه پا را فراتر نهاد و ۹ آوریل اعلام کرد که صادرات بخش وسعی از کالا‌ها به اسرائیل را ممنوع می‌کند، هیچ کشور عربی از الگوی آنکارا پیروی نکرد.

از میان این گروه از کشورها، اردن بیش از همه به اسرائیل متکی است - نه برای تجارت معمولی برون مرزی یا برای سرمایه‌گذاری (که هر دو ناچیز هستند) بلکه برای آب و انرژی ضروری. اردن یکی از کم آب‌ترین کشورهای جهان است که سالانه تنها ۹۵۰ میلیون متر مکعب برای تامین تقاضای حدود ۱.۴ میلیارد متر مکعب در اختیار دارد. بر اساس توافقنامه صلح ۱۹۹۴، اردن حق خرید ۵۰ میلیون متر مکعب آب در سال از سرزمین‌های اشغالی را داشت.

این میزان با افزایش جمعیت اردن دو برابر شده و (رژیم) اسرائیل آنقدر ظرفیت نمک‌زدایی را توسعه داده که آب شیرین برای صرفه جویی در اختیار دارد. طبیعتا هر اندازه جمعیت اردن بیشتر شود، نیازش در این باره به اسرائیل افزایش خواهد یافت؛ به بیانی دیگر، اگر قرارداد مبادله آب بیشتر اسرائیل با انرژی خورشیدی از اردن انجام شود، امان واردات ۲۰۰ میلیون متر مکعب اضافی را آغاز خواهد کرد.

وقتی اولویت‌ها تغییر می‌کند!

اردن فاقد منابع انرژی داخلی است و برای دسترسی به انرژی الکتریکی و صنایع شیمیایی به واردات گاز طبیعی (رژیم) اسرائیل متکی است. گاز بیش از ۷۰ درصد تولید برق در اردن را تشکیل می‌دهد و تقریباً تمام این میزان را از میدان لویاتان (رژیم) اسرائیل تامین می‌کند. مصر نیز به گاز اسرائیل نیاز دارد زیرا ذخایر داخلی این بازیگر سریعتر از یافتن منابع جدید در حال اتمام است و میدان غول پیکرش با مشکلات فنی روبرو هستند. اسرائیل پس از شروع جنگ در غزه صادرات خود را برای مدت کوتاهی کاهش داد، از همان زمان، مصر مجبور شد خاموشی‌های برق را دوبرابر کند و به دو ساعت در روز برساند و گاز طبیعی مایع (LNG) وارد کند.

تقاضای مصر برای گاز (رژیم) اسرائیل فراتر از نیازهای داخلی است. قاهره با ذخایر بسیار محدود خود، دیگر نمی‌تواند گاز خود را به عنوان LNG به اروپا صادر کند. این امر نه تنها باعث شده که مصر به شدت به ارز نیاز داشته باشد، بلکه نقش این کشور به عنوان مرکز هاب گازی نوظهور شرق مدیترانه که شامل اسرائیل می‌شود و احتمالاً روزی قبرس را نیز دربرمی گیرد، تضمین خواهد کرد.

امارات به واسطه دلایل زیادی روابط خود را با (رژیم) اسرائیل حفظ کرده است. تجارت و سرمایه گذاری، تقویت نقش امارات به عنوان مرکز لجستیکی جهانی، استفاده از قدرت فن آوری پیشرفته اسرائیل برای ایجاد صنعت فناوری، و شراکت برای حل تهدید بخشی از گزاره‌هایی است که زمینه ساز هم صدایی دو بازیگر شده است. به واسطه تغییرات اقلیمی در منطقه از زمان توافق آبراهام در سال ۲۰۲۰، امارات متحده عربی نیز به عنوان یکی از خریداران عمده تسلیحات اسرائیل ظاهر شده است. صادرات تسلیحات اسرائیل به کشورهای امضاکننده پیمان ابراهیم از صفر در آن سال به ۲.۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۲ افزایش یافت.

در حوزه دلار، روابط اقتصادی (رژیم) اسرائیل و امارات متحده عربی برای هر طرفین نسبتاً اندک است. اما نشان دهنده بخشی از تلاش‌های دو بازیگر برای تغییر شکل خاورمیانه با تمرکز بر اقتصاد و توسعه است. امارات، قطر و بحرین اقتصاد را در اولویت‌های خود قرار داده‌اند و محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، با ارائه طرح چشم‌انداز ۲۰۳۰ از آن‌ها پیروی می‌کند تا پادشاهی را از اقتصاد نفتی به مرکز فناوری، مالی و گردشگری تبدیل کند.

چالش اعراب

به ادعای فارین پالسی، سعودی‌ها کمتر از اماراتی‌ها متقاعد شده‌اند که (رژیم) اسرائیل نقش مهمی در خاورمیانه جدید دارد. اما همانطور که مذاکرات عادی‌سازی که سال گذشته آغاز شد نشان داد، ریاض مایل است اسرائیل را به عنوان بخشی از یک توافق گسترده‌تر با ایالات متحده به رسمیت بشناسد، رخدادی که یک دهه پیش غیرقابل تصور بود.

در حالی که جنگ غزه مذاکرات را مختل کرده و قیمتی را که سعودی‌ها از اسرائیل در مورد مسئله فلسطین می‌خواهند افزایش داده، ریاض نشان داده است که همچنان مایل به حرکت به جلو است. الزامات اقتصادی که این روابط را هدایت کرده‌اند با بادهای مخالف قدرتمندی روبرو هستند. حتی قبل از جنگ در غزه، افکار عمومی حتی در میان شرکای اسرائیل به شدت با این بازیگر دشمنی داشتند. بر اساس نظرسنجی انجام شده توسط موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، یک سال پیش، تنها ۱۵ درصد از اردنی‌ها گفتند که اگر به اقتصاد کشورشان کمک کنند، از معاملات تجاری با اسرائیل حمایت خواهند کرد.

با وجود اینکه کشورشان بدون گاز و آب اسراییل با چالش‌های بسیاری دست و پنجه نرم خواهد کرد، مردم عادی اردن اغلب خواستار قطع روابط با اسرائیل و لغو قراردادهای واردات هستند. اردن تحت فشار شدید افکار عمومی پس از شروع جنگ در غزه، نوامبر گذشته قرارداد آب در برابر انرژی با اسرائیل را لغو کرد (اگرچه از آن زمان تاکنون بی‌سر و صدا به دنبال احیای مجدد آن بوده است).

یک سال پیش در مصر و عربستان سعودی، حدود ۳۸ درصد از پاسخ دهندگان در نظرسنجی ایده تجارت با اسرائیل را پذیرفتند. اما حالا زمانی که موسسه واشنگتن از سعودی‌ها پرسید که آیا باید به آن‌ها اجازه داده شود «ارتباطات تجاری یا ورزشی با اسرائیلی‌ها داشته باشند»، فقط ۱۷ درصد پاسخ مثبت دادند که در مقایسه با ۴۲ درصد در تابستان ۲۰۲۲ کاهش داشت. در این شرایط، جای تعجب نیست که تجارتی که کشورهای عربی با اسرائیل انجام می‌دهند، یک امر نخبگانی است که به معاملات بین دولت و شرکت‌های بزرگ وابسته محدود می‌شود.

البته امارات متحده عربی تا حدودی از این قاعده مستثنی بوده است. به بیانی بهتر مدیران و گردشگران اسرائیلی به این کشور حاشیه خلیج فارس هجوم آوردند و شرکت‌ها در حال امضای قراردادهای سرمایه‌گذاری و مشارکت بودند. شرکت مبادله پترولیوم ابوظبی ۲۲ درصد از سهام میدان گازی تامار اسرائیل را در اختیار گرفت و بسیاری از قراردادهای سرمایه‌گذاری دیگر پذیرفته شدند.

توافقنامه مشارکت اقتصادی جامع یک سال پیش اجرایی شد و در سال ۲۰۲۳، تجارت دو طرفه به ۳ میلیارد دلار رسید که در مقایسه با ۱۹۰ میلیون دلار در سال ۲۰۲۰ افزایش یافت. با این حال، حتی در آن بازه زمانی، نظرسنجی موسسه واشنگتن نشان داد که تنها ۴۵ درصد از اماراتی‌ها فکر می‌کنند تجارت با اسرائیل «قابل قبول» است.

دیگر خبرها

  • پهلوان بودن واژه ایست بینهایت
  • علیرضا دبیر:زخم زبان چیز خوبی نیست!
  • مقرأة الحرمین؛ طرح آموزش قرآن به ۶ زبان زنده دنیا
  • مقاومت در برابر عوامل بازدارنده از کمال،لازمه انتخاب راه صحیح است
  • این پست عجیب اردوغان به زبان عربی جنجال به پا کرده
  • رسانه عبری زبان: کشورهای عربی مانع تلاش ترکیه برای ورود به پرونده غزه شدند
  • عکس| تبریک فرهاد مجیدی به العین به زبان عربی
  • تبریک فرهاد مجیدی به العین به زبان عربی! + عکس
  • اسرائیل؛ اسم رمز سکوت تاریخی اعراب!
  • همایش بین‌المللی شعر عربی رضوی در هویزه برگزار می‌شود