Web Analytics Made Easy - Statcounter

شهید " محمد تیموریان" نذر کرده امام رضا(ع) تنها شهیدی که اشتباهی با طواف پیکرش به دور حرم علی بن الموسی الرضا وفای به عهد مادرش را به جای می‌آورد. ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۱ استانها مازندران نظرات

به گزارش خبرگزاری تسنیم از آمل، زمستان فصل سرما به این دنیا چشم گشود اما برای منزلی که چشم‌انداز نوزادی بودند رونق بهار را به ارمغان آورد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خانواده‌ای که از همان انوان کودکی فرزندانشان قصه‌های شبانه‌شان داستان‌های ائمه اطهار(ع) و چهارده معصوم بود تا در بزرگی راه این بزرگواران ره توشه آخرت‌شان شود.

نامش را پدربزرگش فریدون گذاشت، نامی که نمی‌دانستند به گفته حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی "فریدون زمان خود می‌شود تا ضحاک عصرش یعنی صدام حسین را به نابودی بکشاند."  

اما به دوران دبیرستان که می‌رسد خود تصمیم به تغییر نام می‌گیرد و از فریدون به "محمد" برمی‌گرداند. نذر کرده امام رضا(ع) شد از همان هفت ماهگی که بیمار شد و مادرش وی را به پابوس آقا علی بن الموسی الرضا(ع) ‌برد تا آقا شفاعتش را کند و جانی ببخشد در حالی که با آخرین طوافش در حرمش جانش را در راه اسلام و خدا بستاند.

شهیدی که اخلاق‌مداری، دلسوزی، جهادگری، متدینی و مهمتر مبارزه‌ای معروف بود تا در گردان یا رسول‌الله(ص) بین فرماندهانش به نام " محمد زبل" بخوانند به گونه‌ای که این زبلی در پیروزی چندین عملیات به اثبات برسد.

" محمد تیموریان" نذر کرده امام رضایی که با طواف اشتباهی پیکرش به دور حرم به عهد مادرش بر پابوسی امام هشتم(ع) در آخرین دیدارش با ضمانتی "حسین بصیر" وفا ‌کند.

برای شنیدن قصه زندگی این شهید نامی در شهرهای رشت، قائمشهر و فریدونکنار و گمنامی در شهرستان آمل به همراه همکارم به دیدن سیده هاجر و حسن والدین خوش مشرب و با دین و اخلاقی می‌رویم تا دنبال کنیم" ارتباط بین شهید محمد با ضامن آهو که با مشرف شدنش بعد از هر مرخصی‌اش از جبهه جنگ به مشهدالرضا در زمان شهادتش نیز پیکرش به حرم این آقا ختم می‌شود:"

تسنیم: شهید در چه تاریخی متولد شدند؟

مادر شهید: قبل از اینکه محمدم به دنیا بیاید شش سال بچه‌دار نمی‌شدیم. دورانی بود که به مدت شش سال در تهران زندگی می‌کردیم و تحت درمان برای بچه‌دار شدن بودیم. آن زمان به من گفتند که باید عمل شوی تا بچه‌دار شوید. طول درمانم خانمی بود که در همسایگی ما زندگی می‌کرد به من گفت که پای پیاده برو شاه عبدالعظیم و 20 تومن برای این امام‌زاده نذر کن تا بچه‌دار شوی. من هم همین کار رو کردم و بعد از مدتی برای عمل کردن به بیمارستان رفتم که در آنجا با گرفتن آزمایش فهمیدند که باردارم و خدا بعد از شش سال به ما دختر داد. محمد نیز در اواخر اسفند 44 بعد از دو فرزندم متولد شد.

محمدم نذر کرده امام هشتم(ع) بود و امام رضا(ع) وی را دوباره به من بخشید زیرا قبل از محمدم فرزند دیگری داشتم که دچار بیماری وبا شد و فوت شد. محمد نیز در هفت ماهگی دچار یک نوع بیماری شد رفتم امام رضا(ع) و به آقا گفتم که آقاجان فرزندم رو به شما می‌سپارم یک پسرم را از دست دادم این را از من نگیرید. نذر خودت می‌کنم. خواب بودم که دیدم اطرافم به من می‌گویند ببینید فرزندت تکان می‌خورد انگار شفا گرفت.

آقا امام رضا(ع) ضامن سلامتی محمدم شد و جان دوباره بهش بخشید. در واقع شهید از همان کودکی نذر کرده ثامن الحجج شد و به همین ارادت خاص به آقا هر سال مشرف حرم‌شان می‌شد و زمانی که ما برای کارگاه شیرینی‌پزی عازم مشهد می‌شدیم، مدت دو الی سه ماه زندگی در آنجا محمد نیز به کمک ما می‌آمد و در مشهد می‌ماند.

تسنیم: دوران ابتدایی را چگونه گذراندند؟

پدرشهید: ابتدای‌اش را در مدرسه‌ای که تازه به عنوان مدرسه مذهبی بازگشایی شده بود و به نام غیردولتی و غیرانتفاعی بوده و از طرف افراد مومنین احداث شده بود گذراند که آن زمان معروف به ولی عصر(عج) بود. اول ابتدایی را می گذراند که از سوی سعیدی به درس قرآن می‌پرداخت. محمد را برای جلسات قرآنی به این کلاس فرستادیم و آموزش کل آیات قرآن را تا هشت سالگی در این کلاس دید. پس از پایان دوره دبستان به مدرسه راهنمایى رسولى رفت . اواخر دوران راهنمایى با آغاز انقلاب اسلامى مصادف شد.

تسنیم: شهید تا چه مقطعی از دوران تحصیلی را ادامه دادند؟

پدر شهید: اول دبیرستان در رشته ریاضی بود که در کنارش کتاب‌های مذهبی و دینی نیز مطالعه می‌کرد در آن زمان با تحرکات و تبلیغات گروهک‌هاى ضدانقلاب مقابله و با مراکز انتشارات اسلامى مکاتبه داشت و نشریه مى‌گرفت. پیوسته در مساجد فعال بود و حتى تیمى براى آموزش نظامى در جنگل تشکیل داد.

دوستی در شیراز داشتیم که برای مهمانی به خانه‌اش رفته بودیم که محمد به جبهه اعزام شد.در اول فروردین 1359 براى آموزش نظامى به هنگ سارى رفت و در تابستان همان سال براى تکمیل آموزش به نیروهاى کلاه سبز در محمودآباد ملحق شد. در اول فروردین سال 1360 به اتفاق چند تن از دوستانش به جبهه غرب اعزام شد.

زندگی‌اش جنگ شد و با وجود اینکه درسش خوب بود به ادامه آن نپرداخت. در عملیات‌های متفاوت والفجر4، والفجر6، رمضان، بیت المقدس، محرم، بدر و محمد رسول الله(ص) را در سال‌های دفاع مقدس عهده‌دار بود.

در همان سال‌ها به همراه دوستانش زمانی کشاورزان برای دفاع از وطن به جنگ می‌رفتند در نهاد جهاد سازندگی به همراه دوستانش به مزارع کشاورزی می‌رفتند و به دروی محصول می‌پرداختند.

همیشه در دوران جنگ لباس بسیجی به تن می‌کرد و سرش کلاه کشاورزی یا چرم چوبانان و جوراب و دم پایی بود یک لباس کاملا سنتی مازندرانی به دفاع از میهن می‌پرداخت.

مادر شهید به میان حرف همسرش آمد و با افتخار تمام از وصف شهید ادامه داد: شهیدم را شاید آملی‌ها نشناسند اما شهرهای رشت، قائمشهر و فریدونکنار کاملا می‌شناسند و حتی عکس و بنر در این شهرها نصب شده است.

پدر شهید:در یکی از عملیات‌های والفجر دو نیرو از گردان‌های مشهد و اصفهان برای دفاع رفته بود که نتوانستند پیروز میدان شوند اما شهید تیموریان به همراه گردانش رفت و سد را شکست و پیروز عملیات شد این موجب تعجب فرمانده ارشدش شد و خواستار دیدن ایشان شدند و وقتی دیدنش مورد تشویق واقع شد.

در شش عملیات حضور یافته دو عملیات نیرو و چهار عملیات فرماندهی را برعهده داشت که همه را پیروز میدان بیرون آمد بدون آنکه ترکشی بخورد.

البته یک بار از ناحیه کف پا زخمی شده بود و در بیمارستان مشهد بستری شد که در همان جا مورد درمان واقع شد و از همان شهر به جبهه برگشت.

در هر دوره که عملیات اعلام می‌شد برای سلامتی نیروهایش و پیروزی از میدان قبلش یک گوسفند نذر می‌کرد تا بعد از پیروزی در عملیات قربانی کند. همین طور از امام رضا(ع) می‌خواست که پیروز شود تا بعد از عملیات به پابوسش برود و زیارتش کند.

در هر مرخصی عادتش بود که قبل از آمدن به منزل پابوس امام رضا(ع) مشرف شود و زیارت آن آقا را انجام دهد بعد به منزل بیاید و حتی گاهی اوقات بدون آنکه به منزل برگردد از همان مشهد راهی جبهه می‌شد ما هم به این کارش عادت کرده بودیم.

تسنیم: آخرین بار چه زمانی به منزل آمده بود؟

مادر شهید: آخرین بار مرخصی 10 روزه بود که سه روز به مشهد رفته بود و تازه به منزل برگشته بود که حسین بصیر عادت داشت در هر دوره مرخصی‌اش به بچه‌های مازندران با حضور در شهرهایشان سر بزند آن روز به آمل آمد و به دیدن محمد آمد. قرار نبود برود اما چون یک عملیات در پیش بود هوایی شد تا همراه بصیر برود.

من از او قهر کردم گفتم: آخه مادر تو تازه آمدی ما هنوز یک دل سیر تو را ندیدیم تازه رفتیم برات دختری دیدیم و مورد پسند کردی تا وی ازدواج کنی. او گفت: مادر این راهی است که خودت به من آموختی، آنقدر در گوش‌مان قصه‌های حضرت زینب(س) و امام رضا(ع) گفتی که ما آمیخته آنها در پوست و جان مان شد بگذارید بروم و راه آنها را ادامه دهم. مطمئن باشید این بار برگشتم به خواسته شما دختری که دیدیم و مورد پسند کردیم را به عقد درآورم.

از پله‌های خانه پائین رفت، بعد دوباره به سمت من برگشت پیشانی و چشم‌هایم را بوسید و گفت: مادر راضی باش دارم می‌روم و من اجازه دادم تا به جبهه برود که در واقع آخرین مرخصی‌اش بود.

تسنیم: چرا شهید در هر دوره از مرخصی‌ اول به زیارت امام هشتم(ع) مشرف می‌شد؟

مادر شهید: هیچ وقت در این مورد به ما حرفی نزد ولی این را می‌دانستیم که خیلی به امام رضا(ع) علاقه داشت در 17 سال فعالیت در کارگاه شیرینی‌پزی در مشهد این با ما بود و کمک‌مان می‌کرد و همیشه هم به حرم می‌رفت.

پدر شهید: من و حاج خانم از بین ائمه اطهار(ع) به دو ائمه ارادت خاصی داریم بنده به دخت پیامبر حضرت فاطمه زهرا(س) و حاج خانم به امام هشتم(ع) است و تاکنون هر چی از این دو خواستیم به ما داده است. فرزندان‌مان ما نیز به این دو عزیز ارادت خاصی داشتند، شهید هم علاقه خاص به امام رضا(ع) داشت.

تسنیم: چرا شهید راه شما را انتخاب نکرد و شیرینی‌پزی رو ادامه نداد؟

پدر شهید: محمد راه خودش را داشت، انقلابی بود در جهادسازندگی همیشه حضور فعال داشت، دلسوز برای همه بود. بارها در پست‌های متفاوت به ایشان پشت میزی مسئولیت دادند نمی‌ماند و بعد از مدتی استعفا می‌دادند و به جبهه برمی‌گشتند.

تسنیم: رابطه پدر و پسری‌تان چگونه بود؟

پدر شهید: خوب نمی‌شود گفت که ما پدر و پسر بودیم البته نه تنها با محمد با دیگر فرزندانم نیز به همین شکل بود، به نوعی دوستانه رفتارمان بود. در تربیت فرزندانم بی‌دریغ بودیم قولی به آنها نمی‌دادیم که عمل نکنیم یا به آنها اصلا دروغ نمی‌گفتیم. مذهبی بار آوردیم. زمانی که کودک بودند اسباب بازی می‌خریدیم با یکدیگر بازی می‌کردیم. بزرگتر که می‌شدند کتاب‌های چهارده معصوم می‌خریدم و با آنها می‌خواندیم. پدر و پسر دوست بودیم.

در حال حاضر رابطه‌های جامعه و شهرما را می‌بینم تاسف می‌خورم و ناراحت می‌شوم. یک بار به امام جمعه آمل هم گفتم که در گذشته امام جمعه شهر به عنوان بزرگ شهر به همراه خود چندین دوست در هر مکانی حضور می‌رساندند و همراه مردم می‌شدند، حتی جلسات قرآن می‌گذاشتند اما الان بعد از اقامه نماز به اتاقش رفته و فقط به کار مطالعاتی می‌پردازد.

بازاری‌های کامل و متدینی داشتیم که پشت‌ سر آنها نماز می‌خواندند اما امروز بازاری‌های ما به آنها شکل نیستند.

تسنیم: مهمترین اخلاق پسندیده شهید چی بود؟

مادر شهید: هیچ وقت دروغ نمی‌گفت و قسم هیچ ائمه طهاری رو نمی‌خورد نهایت قسمش پدر و مادرش بود. خیلی دلسوز بود، آن موقعی که در کوچه یگانه زندگی می‌کردیم زمان کودکی‌اش  دوچرخه‌ای که داشت را به یکی از دوستانش که از ناحیه پا معلول بود و در منطقه پلک زندگی می‌کرد داده بود تا به خانه‌اش برود بدون آنکه پولی از این دوستش بگیرد.

تسنیم: در حماسه اسلامی ششم بهمن هم حضور داشت؟

پدر شهید: آن زمان در جبهه مقاومت حضور داشت که روز ششم بهمن سال 60 ساعت 10 صبح به آمل می‌رسد؛ درست همان روز که منافقان جنگل به شهر حمله کردند.  کیف را در خانه گذاشته و به صحنه درگیرى رفت. آن روز بچه‌های سپاه شهید را بهدلیل عدم تشخیص لباسش به عنوان منافق شناسایی کردند و به سمتش گلوله شلیک می‌کنند که خوشبختانه از کنارش رد می‌شود. ایشان تا غروب در عملیات مبارزه با منافقان جنگل حضور داشته و به مبارزه پرداخت بعد از آن نیز سریع به خط عملیات برگشت.

تسنیم:نحوه شهادتش چگونه بود؟

پدر شهید: این طور که یکی از همرزمانش تعریف کرده بودند قبل از شهادتش خواب شهادتش را می‌بیند اینکه چگونه به شهادت می‌رسد.

قبل از شهادت و آغاز عملیات وسایل خود را در جعبه مهمات جنگی قرار می‌دهد و هر یک از آنها را برای اعضای خانواده وصیت می‌کند تا بعد از شهادتش به ما برسانند.

اما برای سر به سر گذاشتن نیروهایش یک شب جمع‌شان می‌کند و می‌گوید و راهم شهادت است اگر می‌خواهید هر یک از وسایلم را می‌توانید بگیرید. یکی گفت: سجاده‌ات، گفت: اون برای خواهرم است. دیگری گفت: تسبیحت گفت: اونم برای برادرم است. فقط زمان شهادتش انگشتری که من بهش داده بود در دستش بود.

مادر شهید: حتی پیراهنی که بر تن داشت را در آورد و به همراه دیگر وسایلش برای ما آوردند که بعد از 23 سال این پیراهن را همچنان به یادگاری دارم.

پدر شهید: در آن صبح عملیات قرار بود دوستش به خط مقدم برود که به دوستش گفت جای تو من می‌روم چون خانم دوستش باردار و پا به ماه بود. شهید به جایش عازم خط مقدم شد.

به دوستش گفت من به خط مقدم می‌روم و به شهادت می‌رسم که تو به دنبالم می‌آیی و من را به خشکی برمی‌گردانی و دقیقا همین طور شد زیرا در آن عملیات بدر در هورالهویزه در شرق دجله سوار قایقی بوده با اصابت خمپاره همرزمانش زخمی و شهید می‌شوند که خودش نیز زخمی می‌شود اما برای آنها تلاش می‌کند. دقایقی که هر کاری می‌کرد روشن نمی‌شد همرزمان زخمی‌اش را در آن گذاشته و خود داخل آب رفته و با شنا این قایق را نزدیک ساحل آورد. اسفند 63 آنقدر آب سرد بود که با وجود زخمی شدن محمد در حالی که بوته‌ای را نگه داشته بود به شهادت رسید.

همان دوستش به دنبال وی می‌رود و همان طور که پیش‌بینی شده بود ایشان را به همراه همرزمانش به ساحل برمی‌گرداند.

تسنیم:چگونه پیکر شهید سر از حرم امام رضا(ع) درآورد؟

پدر شهید: ما می‌گوییم مقدر و سرنوشتش بود زیرا در آخرین دیدارش با مادرش گفته بود که وقتی برگشتم تو را به مشهد می‌برم و بصیر را ضامن خود گرفته بود و قول هم داده بود.

شهادتی که ماجرای جالبی به همراه داشت، اگر چه ما ابتدا نمی‌دانستیم که محمد در اسفند ماه 63 به شهادت رسید تا اینکه از بستگانی داشتیم که روحانی بود و در دستگاه قضایی مشهد مشغول به‌کار بود. آن طور که برای ما تعریف می‌کرد پیکر شهید به طور عجیبی اشتباهی به همراه شهدای المعراج اهواز به سمت مشهدالرضا(ع) فرستاده می‌شود و به همراه آن شهدا دور حرم طواف داده می‌شود. ظاهرا این حاج آقا اسم محمد تیموریان را بین شهدا می‌بینم و وقتی دنبال آن را می‌گیرد و پیکرش را می‌بیند می‌فهمد که این شهید برای شهرستان آمل است.

محمد بار آخر هم به پابوس آقا امام رضا(ع) رفت و حتی آن قولی هم به مادرش داده بود نیز عمل کرد و مادرش را برای آوردن پیکر شهید به مشهدالرضا عازم کرد.

محمد در دوازده فروردین 64 به آمل برگردانده شد و به دستان مردم شهیدپرور آمل تشییع و در گلزار شهدای امام‌زاده ابراهیم(ع) به خاک سپرده شد.

معتقدم که این اتفاق یک فلسفه خاصی داشت و آن را فقط محمد و آقا امام رضا(ع) می‌دانند.

مادر شهید: محمد به مدت چهار سال از عمرش را در جبهه گذرانده بود و ما هر لحظه منتظر شهادتش بودیم، در واقع راهی که خودش انتخاب کرده بود و ما را هم آماده کرده بود و تاکید داشت که آخر این راهم به شهادت ختم می‌شود. می‌دانستم نذر کرده امام‌ رضا(ع) به همان امام رضا(ع) برمی‌گردد و برای آنهاست.

پدر شهید: محمد قبل شهادتش، خبر به شهادت رسیدنش را با خواب دیدنم داده بود، یعنی در آن روزی که قرار بود به شهادت برسد شبش خواب دیدم که به همراه حاج خانم داریم سوار اتوبوسی می‌شویم تا به زیارت امام هشتم(ع) برویم و هنگام قدم گرفتن بر روی نخستین پله اتوبوس پشت سر ما هواپیمایی قرار می‌گیرد و به ما می‌گویند بیایید با این سوار شوید و به مشهد بروید، این در واقع خبر شهادت محمد بود و صبح فردا به مادرش هم گفتم که محمد به شهادت رسید.

تسنیم: شهید به خوابتان می‌آید؟

مادر شهید: نمی‌گویم چون اگر بگویم محمدم دیگر به خوابم نمی‌آید اما این را بدانید در هر اتفاق یا هر پیشامدی محمد به خوابم می‌آید. اون همیشه با من هست.

تسنیم: برای حفظ راه شهدا چه انتظاری از جوانان دارید؟

پدر شهید: معتقدم که هر یک جوانان ما تربیت خود را از والدین‌شان می‌گیرند و اگر تربیت درست و پسندیده صورت بگیرد راه خدا و راه شهدا را دنبال می‌کنند. امروزه نیز مهمترین دغدغه خانواده‌های شهدا نیز از خانواده‌های این جوانان انتظار دارند تا تربیت درستی را آموزش دهند تا راه شهدا حفظ بماند.

مصاحبه از کبریا مقدس و نعمت قربانی

انتهای پیام/ح

R41358/P1357/S6,74/CT2

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۷۱۴۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خداوند در حادثه طبس، نصرت خود را آشکار کرد

به گزارش حوزه استان‌ها خبرگزاری تقریب به نقل از روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران یزد، آیت‌الله " سید محمد سعیدی " در مراسم گرامیداشت حادثه طبس و شهید محمد منتظر قائم که با حضور اقشار مختلف مردم در امامزاده سید صدرالدین قنبر میبد برگزار شد افزود: در حمله آمریکای جهانخوار به طبس خداوند نیروهای خودش را که به چشم آمریکایی‌ها نمی‌آمدند به نصرت ملت ایران فرستاد و شکست تلخ و تحقیرآمیزی را به دشمنان ا تحمیل کرد.   وی با بیان اینکه در حادثه طبس همه در خواب بودند و بالگرد آمریکایی در حال بلند شدن از زمین به هواپیمای خودی برخورد کرد افزود: آمریکایی‌ها برای آزادی گروگان‌هایشان آمده بودند اما شن‌های طبس به امر خدا برخاستند و فضا را برای آمریکایی‌ها چنان مکدر کردند که با تلفات سنیگن فرار را بر قرار ترجیح دادند.   امام جمعه قم گفت: آمریکایی‌ها برای اینکه اسناد مهمی که در نزد خود داشتند به دست ایران نیافتد با مزدورانشان از جمله بنی صدر تماس گرفتند و با بمبارانی که در طبس رخ داد شهید محمد منتظر قائم که برای حفاظت از اسناد و مقاومت اعزام شده بود به درجه شهادت نائل شد .   آیت‌الله سعیدی با بیان اینکه خداوند در حادثه طبس یک بار دیگر نصرت خود را به مومنین آشکار ساخت گفت: بنابراین اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می‌کند.

وی در ادامه افزود: امروز ایران اسلامی به چنان اقتدار و عظمتی رسیده که در هفته‌های اخیر توانست در پی حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، عمق خاک رژیم جنایتکار اسرائیل را آماج حملات خود قرار دهد .   شهید محمد منتظر قائم متولد سال ۱۳۲۷ در شهر فردوس از توابع استان خراسان است، خانواده محمد به علت ایستادگی پدرش در مقابل جیره‌خواران حکومت وقت مجبور به هجرت از فردوس می‌شوند و در شهر و دیار پدرش، یعنی یزد سکنی می‌گزینند ولی این تازه ابتدای راه زندگی استکبار ستیزانه محمد است که رقم می‌خورد.   این شهید اولین فرمانده وقت سپاه پاسداران یزد و نخستین شهید مبارزه با نفوذ نظامی آمریکا به ایران است که در پنجم اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۹ در حمله نظامیان این کشور به صحرای طبس که با هدف آزاد کردن گروگانهای لانه جاسوسی آمریکا انجام شد به فوز عظیم شهادت نائل آمد.   استان یزد چهار هزار شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • استاندار مازندران؛ گره کور طرح توسعه نیروگاه ۵۰۰ مگاواتی برقِ نیروگاه شهید سلیمی نکا را باز کرد
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • خداوند در حادثه طبس، نصرت خود را آشکار کرد
  • دعوت ۶۰ کاراته‌کا به مرحله دوم انتخابی تیم امید و جوانان
  • امام جمعه سابق جوانرود درگذشت
  • تغییر معادله قدرت با عملیات موفقیت آمیز «وعده صادق»
  • عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکایی‌ به روایت حسین مظفر
  • ضارب دانش‌آموزان آملی بازداشت شد
  • آیت الله جوادی آملی: بهشت و جهنم محصول کار ما در همین دنیاست
  • فیلم| صحبت‌های پدر سردار شهید حاج حسین خرازی درباره سرلشکر شهید حاج محمد رضا زاهدی