عصبانی هستم! عصبانی نیستم!
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۸۱۶۲۸۱
"عصبانی نیستم!" در حالیکه تنها نماینده سینمای ایران در نود و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین بود، پس از پنج سال توقیف به نمایش درآمده است.
به گزارش خبرنگار ایمنا، هر روز که گذر کنی، چهارباغ به پیادهراهی فرهنگی نزدیکتر میشود، گو که جامه از غبار و خاک میتکاند و جان بیقرارش را از زخم و رنج حفاریها التیام میدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پنهان نماند که علت نگارش این یادداشت، درکنار بررسی مختصر فیلم، در پی بازخورد مخاطبان "عصبانی نیستم! " از حواشی و تماشای آن است. چنین است که از همین چند دقیقه زمان مانده تا شروع فیلم، سود جُسته و به سراغ مخاطبانی رفتم که جمعهای چند نفره دوستان، خانوادهها و افرادی که بلیتهای دو نفره در دست دارند را شامل میشوند. از آنها برای درک بهتر وضعیت استقبال از آخرین فیلم اکران شده درمیشیان، با توجه به تأثیر برچسب توقیفش پرسیدیم.
می توان با توجه به پاسخها، تماشاگران را به چند دسته تقسیم کرد؛ دسته اول را علاقهمندان جدی سینما تشکیل میدهند. آنها که میگویند فیلم "درمیشیان" را خارج از حواشیها باید دید. گو که تبلیغات و فضای رسانههای فراگیر امروز در کنار موضع گیریها و رویکردهای هنرمند، خالق اثر را بر اثر برتری دادهاند. نکتهای که خود باید به صورتی مجزا و در متنی مفصل بررسی شود.
گروه دیگر، اما به دلیل شَبَح متنی که حواشی، همچون توقیف اثر و یا بحثهای پیرامونی بر متنِ هنر میاندازد را دلیل اصلی خود برای تماشای فیلم میدانند. در نهایت گروه سوم را افرادی تشکیل میدهند که حضور چهرههای سینما یا به قولی همان سوپر استارها جذبشان کرده است.
در این بین اما افرادی هم هستند که از توقیف فیلم آگاه نیستند، این گروه را بیشتر خانوادههایی شکل میدهند که سینما را همچون کالایی فرهنگی در مفهوم سرگرم کننده آن میدانند.
با این همه، نگاهی به وضعیت گیشه آثار همزمان اکران شده همچون "چهارراه استانبول" با "عصبانی نیستم! "، گواهی تأثیر قابل توجه این حواشی است.
عمده حاضران در سالن، در گفتگوهای خود، مستقیم و غیرمستقیم به توقیف فیلم اشاره میکنند. البته از یاد نمیبریم که مسائل اینچنینی برای فروش بالا کافی نیست. میدانیم یک اثر اگر ظرفیتهای کیفی بالایی نداشته باشد، مسایل حاشیهای صرفاً تبی سوزان است که پس از چند روز نخست اکران، فروکش میکند.
زخمِ اجتماع بر پیکر شخصیت
کمی بعد از صحبت با مخاطبان به تماشای فیلم مینشینیم.
"عصبانی نیستم! "را یک فیلم زخمی دیدم. زخمی نه به معنای ناقص و یا معیوب، بلکه به مفهومِ زخمی که اجتماع بر پیکر شخصیتهای فیلم وارد آورده است. شاید عارضه این زخم بیش از هرچیز تداعی گر، واژه "ارغنده" باشد، چنان که فردوسی در شاهنامه به کار برده است"؛ برآشفت از آن کار و ننگ آمدش، چو ارغنده شد رأی جنگ آمدش."
"نوید" شخصیت اصلی فیلم پسری کُرد است که برای ادامه تحصیل به تهران میرود، او با وجود سواد و تعهد بالای خود به مسایل انسانی در دانشگاه تعلیق و ستاره دار میشود و برای ادامه زندگی در تهران مجبور است به کارگری و پادویی تولیدی لباس تن دهد. داستان اما از آنجا آغاز میشود که او بر خلاف فرمایشِ کارفرمای خود عمل میکند، با او درگیر میشود و درنهایت از صحنه میگریزد.
این در حالی است که نوید عاشق هم دانشگاهی خود، "ستاره" است و برای ازدواج با او به درآمد و ثبات مالی نیاز دارد. فشارهای مالی و اجتماعِ درنده خو، نوید را به شدت عصبی کرده، به شکلی که برای کنترل خود، نیاز دارد تا علاوه بر مصرف قرص آرام بخش، تکرار کند که "عصبانی نیستم". گو اینکه، هربار عصبانی نیستم گفتن، زخمی است که روح انسانیاش را خراش میدهد. زخمهایی که اورا تا ورطه جنون پیش برده است...
این راسکولنیکف نمیکشد
اگر فیلم لانتوری را بهخاطر بیاورید، ساختار مستندگونه و چند روایتیِ صِرفِ کارگردان، محسوس، پیش چشمتان میآید؛ نگاهی که در "عصبانی نیستم! " نه تنها وجود ندارد، بلکه با حرکتی هوشمندانه تغییر پیدا کرده است. در این فیلم، مخاطب مَحرمِ ذهن "نوید" است و هرجا "نوید" تصوری از عصبانیت خود دارد، مخاطب آن را در قالبِ تکنیکِ فست موشن میبیند. تکنیکی که بهتر بود، مخاطب از زاویه دید نوید (پی او وی نوید) با آن مواجه میشد. انگار نوید، راسکولنیکفی است که با جا گذاشتن تبرش از جنایت و مکافاتِ داستایفسکی میآید. راسکولنیکفی که نمیکشد، پس عذاب وجدانی هم درکار نیست، اما حسرت و مکافات چرا...
هویت کنشگر، هویت واکنشگر
روایت "عصبانی نیستم! " به عنوان، داستانی شخصیت محور الزام دارد تا اهمیت هر اتفاق و یا شخصیتی را بر اساس جایگاه آن، در زندگی و ذهن شخصیت اصلیاش یعنی نوید مشخص کند. این قاعده کلیِ هر روایت شخصیت محوری است و تا جایی به داستان لطمه وارد نمیآورد که این شخصیت محوری به شخصیتگرایی منجر نشود. به بیان مطلوبتر، در فیلم درمیشیان، دیگر شخصیتها چنان در بند این قاعده اسیرند که به صورت مستقل نمیتوان برایشان هویتی قائل شد. برای مثال، ستاره حتی در عشق ورزیدن به نوید عوضِ کنشگری به کاراکتری بدل میآید که تصمیماتش واکنشی است بر کنشهای نوید. موضوعی که روند و دیگر شخصیتها را (به جز دو دوست و هم خانه نوید) نیز مبتلا کرده است.
هنرمند پاک در آلودگی تهران
نویدِ قصه ما با دو دوستش خانه کوچکی در جنوب شهر اجاره کردهاند. این دو دوست، موزیسینهایِ مهجوری هستند که گویی با موسیقی یکی شده باشند توان جدایی از آن را ندارند. درمیشیان شخصیت این دو جوان را طوری پرداخته که حتی چشیدن غذا در یک خانه مجردی را با قاشق انجام دهند و این میزان از سفید انگاری در شخصیتها کمی از واقعیت فاصله میگیرد. اگرچه باورپذیر باشد.
عصبانی هستم! عصبانی نیستم!
فیلم که تمام میشود، نظرها زمزمه وار رد و بدل میشوند.
از لانتوری بهتر بود...
نوید محمدزاده عجب بازی داشت...
کی گفته دیوونه بود، منم همینطورم...
آخرش مزخرف تموم شد، نفهمیدیم سرنوشتشون چی شد...
و ... خوب که دقت کنی، متوجه میشوی تماشاگر با هر میزان از رضایت و نارضایتی با تماشاگر دیگر، در یک چیز مشترک است. او از شرایطی که نوید را از ستارهاش دور کرده عصبانی است. بهخصوص که درمیشیان نقطه مقابل نوید را هم به مخاطب نشان داده.
حالا از چهارباغ که گذر کنی، میبینی این پیاده راه، تا چه اندازه در عصبانی نبودنت به عنوان محلی فرهنگی و هنری توانِ مؤثر دارد.
منبع: ایمنا
کلیدواژه: سینما فیلم اصفهان شهردار اصفهان ریاست جمهوری ورزشگاه نقش جهان فناوری های نوین مدیریت شهری اصفهان فردا زاینده رود کشاورزی حمل و نقل عمومي
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۸۱۶۲۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انیمیشنهایی متفاوت برای بزرگترها؛ انیمیشنهایی مفرح برای بچهها
آفتابنیوز :
چقدر طول کشید که از پیرمرد شجاع و وفادار و بامزه «آپ/ بالا» خوشتان بیاید و با او همدلی کنید؟ نوازنده شکستخورده انیمیشن «روح» که در زندگی نتوانسته دنبال رؤیای نوازندگیاش برود و تازه پس از مرگ در عالم ارواح شجاعت لازم را برای تغییر زندگیاش به دست میآورد، چقدر شما را به خطر کردن و پی رؤیاهایتان رفتن ترغیب کرده؟ همین اواخر، انیمیشن معمولی «لئو» چقدر دیده شد و پیام ساده و عملیاش که ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است، به دلها نشست. ۸ انیمیشنی که در ادامه معرفی شده بخشی از خاطره چند نسل از دنیای انیمیشن است.
شرک (۲۰۰۱)
کارگردان: اندرو آدامسون و ویکی جنسون
محصول: امریکا
یک شخصیت چطور وارد فرهنگ عامه ــ آنهم نه فقط فرهنگ عامه کشور سازنده بلکه فرهنگ عامه بسیاری از مردم در سرتاسر جهان ــ میشود، پاسخش شرک است. اگر شما کسی را به شرک تشبیه کنید بلافاصله مخاطب شما متوجه میشود که منظور شما چیست. شرک و دیگر شخصیتهای این انیمیشن دیدنی خیلی زود جای خود را در میان شخصیتهای ماندگار انیمیشن باز کردند. بچهها و بزرگترها به سرعت عاشق این موجود سبز گنده بداخلاق، اما مهربان و شجاع شدند و حالا سالهاست که تماشاگر دنبالههای آن هستند. حتی اگر دیگر انیمیشنی از شرک تولید نشود، شرک همیشه به حیات خود ادامه میدهد.
شرکت هیولاها (۲۰۰۱)
کارگردان: پیتر داکتر
محصول: امریکا
در مانستروپولیس، هیولاها با ترساندن بچهها از صدای جیغ آنها انرژی تولید میکنند. اما کارخانه تولیدکننده جیغ بچه با مشکل تامین انرژی روبهرو است، چون کودکان دیگر مثل سابق نمیترسند. هیولاها از هر گونه تماس با بچهها مطلقا منع شدهاند، اما سالی و مایک، دو هیولای متخصص ترساندن بچهها، در اثر اشتباهی وارد دنیای بچهها میشوند و همهچیز به هم میریزد. در این بین سالی و مایک کشف میکنند که صدای خنده کودکان انرژی بیشتری تولید میکند. کمتر انیمیشنی به اندازه «شرکت هیولاها» در ترغیب آدمها در مواجهه با ترسهایشان که علت و اساسشان را هم نمیدانند موفق بوده است.
عصر یخبندان (۲۰۰۲)
کارگردان: کریس وج
محصول: امریکا
حتی اگر فرنچایز «عصر یخبندان» را هم ندیده باشید، احتمالا آن سنجابی را که با چنگ و دندان برای حفظ دانه بلوطش خودش را به آبوآتش میزند و بلاهای زیادی سر خودش و دنیای اطرافش میآورد دیدهاید. یکی دیگر از انیمیشنهای ماندگار سالهای آغازین هزار سوم میلادی که تا همین امروز خاطره خوش آن در ذهن تماشاگرانش باقی مانده، «عصر یخبندان» است. داستانی درباره دوستی، مدارا، پذیرش تفاوتها و در عین حال احترام به محیط زیست با شخصیتهای دوستداشتنیای مثل مندی و سید که زوج ناجور، اما جدانشدنیای هستند. درامی جادهای، اکشن و ماجراجویی که شوخیهای بامزهاش به حفظ قوام و انسجامش کمک زیادی کرده.
در جستوجوی نمو (۲۰۰۳)
کارگردان: اندرو استنتون و لی آنکریچ
محصول: امریکا
درونمایه جستوجو در اغلب انیمیشنها قابل تشخیص است. انگار از روز اول که قرار بر پا گرفتن صنعت انیمیشن بوده، طالع شخصیتهای انیمیشن را با جستوجو و سفر نوشتهاند. سه مرحله کلی سفر قهرمان که به «جدایی» (سفر به دنیای ناشناختهها)، «تشرف» (ماجراجویی در دنیای ناشناختهها) و «بازگشت» (برگشت به دنیای عادی) قابل تقسیم است در این انیمیشن و بسیاری انیمیشنهای دیگر کاملا رعایت شده. اینجا سفر درونی با سفر بیرونی همراستا و همزمان شده و تماشاگر راحتتر میتواند تاثیر سفر در پخته شدن خام را دریابد. فیلم اکرانی بسیار موفق داشت و این موفقیت با ساخت دنباله «در جستوجوی دوری» تدوام یافت.
کورالاین (۲۰۰۹)
کارگردان: هنری سلیک
محصول: امریکا
انیمیشن استاپ موشن را اصولا گرم و گیراتر از انیمیشن دوبعدی و سهبعدی میدانید یا نه؟ اگر فکر میکنید استاپ موشن فضایی صمیمی و دوستانه دارد، «کورالاین» حسابی غافلگیرتان میکند. اگر فکر میکنید که استاپ موشن اصولا فاقد صمیمت و جذابیت انیمیشنهای دوبعدی و سهبعدی است، باز هم «کورالاین» شما را متحیر میکند. شاید اگر تیتراژ این انیمیشن جذاب را نبینید، حدس بزنید که کارگردانش تیم برتون است که البته فانتزیهایش تاریکتر و دلهرهآورتر شده. «کورالاین» پاسخ به پرسشی کنجکاویبرانگیز، ولی در عین حال ترسناک است که هر آدمی در بچگی با آن مواجه شده: اگر پدر و مادر آدم جوری دیگری بودند، چه میشد؟
مری و مکس (۲۰۰۹)
کارگردان: آدام اِلیوت
محصول: امریکا
مری و مکس، دو آدم با دنیایی فاصله میانشان، دوست مکاتبهای هستند. مری که در استرالیا زندگی میکند و خانوادهای ازهمپاشیده دارد در هشتسالگی از سر اتفاق شروع به نامهنگاری میکند با مکس چهلوچهارساله چاق و مشکلدار در روابط اجتماعی. رابطه این دو به تدریج عمیقتر میشود و مثل هر رابطه دوستانه دیگری به مشکل میخورد. مری و مکس مستعدند که به تیرهروزیهای زندگی با شدت و حدت واکنش نشان دهند و همین ویژگی هم هست که برای تماشاگر ملموسشان میکند. انیمیشنی ماندگار با تکنیک استاپ موشن.
انومالیزا (۲۰۱۵)
کارگردان: چارلی کافمن و دوک جانسون
محصول: امریکا
مردی میانسال به نام مایکل که متخصص خدمات مشتریان است برای سخنرانی در کنفرانسی وارد هتل فرگولی میشود. هتل فرگولی در ظاهر هیچ شباهتی به هتل اوِرلوک فیلم «درخشش» (۱۹۸۰) استنلی کوبریک ندارد که ساکنانش را به انزوا میکشاند، روحشان را با سیاهی تغذیه میکند و دست آخر باعث جنونشان میشود. در واقع فرگولی برای مایکل به مراتب بدتر از اورلوک است. در این هتل است که مایکل با خودش و زندگی پوچ و بیروحش مواجه میشود. این انیمیشن که با تکنیک استاپ موشن ساخته شده همان روح فیلمنامه مشهور «درخشش ابدی یک ذهن پاک» را دارد؛ غمگین و دریغخوار که با سردی رئالیستیاش برگشتناپذیر بودن زندگی را توی گوش مخاطب میزند و خوشبختانه پایانی نسبتا خوش دارد.
لاکپشت قرمز (۲۰۱۶)
کارگردان: مایکل دودوک دی ویت
محصول: فرانسه و ژاپن
اگر در انیمیشن دنبال آواز و حرکات موزون و دیالوگهای بامزه هستید، این انیمیشن به هیچ وجه مناسب شما نیست. این انیمیشن بیکلام است و صدای طبیعت و موسیقی گوشنواز راوی آن. مردی که با جریان آب به جزیرهای متروک و دورافتاده آورده شده، تصمیم میگیرد با قایقی از جزیره بگریزد، اما لاکپشت قرمز عظیمالجثهای بزرگترین مانع بر سر راه او برای رهایی است. مرد برای بازگشت به اجتماع و خلاصی از طبیعت هرچه در توان دارد رو میکند، ما خلاصی واقعی او در صلحی است که با طبیعت نصیبش میشود. «لاکپشت قرمز» تماشاگرش را به فکر میاندازد که زندگی در طبیعت چه بهایی دارد.
منبع: همشهری آنلاین