لرستان| با دستهای مهربانی؛ اطعام نیازمندان کوهدشت در ماه رمضان+ تصاویر
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۰۳۹۲۸۹
زنی نحیف و تکیده دستش را بهسمت آسمان دراز میکند. قربانصدقه گروه خَیران در شهرستان کوهدشت میرود. حالا در دست او یک بغل مهربانی هست و نگاهی که گره میخورد به برکت در ماه خدا. ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۱ استانها لرستان نظرات
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کوهدشت، هوا گرم و تبدار است. در بهکندی باز میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با "یالله" وارد میشویم. زنی از پلهها بالا میرود. چشم میدزدد که نگاهش با چشمهای سیاه کودک تلاقی نداشته باشد:«پدرم سرطان دارد. چند ماه است افتاده گوشه خانه. پول که نداریم او را بهمطب ببریم، بیماریاش وخیمتر شده. از آخرین نوبت ویزیت او چندماهی گذشته. تا حالا با قرض به درمان او میرسیدیم. حالا کسی نیست قرضی بدهد، دست ما کوتاه شده و بیماری پدر وخیمتر.»
حاشیههای فقیرنشین
اینجا حاشیههای شهر کوهدشت است. با اعضای خیریه یاد افلاکیان خاکی آمدهایم شناسایی خانوادههای نیازمند. انتهای خیابان بوعلی یکی از فقیرنشینترین محلههای حاشیهنشین است. کوچههایی که سالهاست آسفالت نشده و مردانی که با تکیه به دیوارهای کهنه روزگار بیکاری را میگذرانند. در میان کوچههای خاکی گاهگاهی سایه سری از خانهای بیرون میآورد. زود خودش را پنهان میکند.
خورشید به نیمهآسمان که رسیدهاست، کوچههای حاشیهنشین خلوت شده، زیر سکوتی در تیغ ظهر با آجرهایی که سقفی دارد و خانههایی بیخانمان. شناسایی خانوادههای نیازمند در خیابان بوعلی تمام شده. راه بهسمت محلهای دیگر کج میکنیم.
داوطلبان خَیر
وارد محله جدید که میشویم، کودکانی میان خاک و سنگ بازی میکنند. «صدیقه علیپور» که مدیرعامل خیریه است، با رد اشک به خانه خاکی کودکان نگاهی میاندازد:«گروه 9 نفره ما 5 سالی بود که داوطلبانه 50 خانواده نیازمند را تحت پوشش مالی، خوداشتغالی و آموزشی داشت. بعد این 5 سال در شب 15 رمضان امسال تصمیم گرفتیم که خیریه خود را افتتاح کنیم. برای اجاره خیریه 20 میلیون تومان پول بهصورت شخصی رهن دادهایم. نمىشد واردش شد، از بس مخروبه بود. با گروه درستش کردهایم. کفَش را موکت کردیم. دانشآموزان تحتپوشش اینجا زندگى سختى دارند. در کارهای خیریه هرجا به مشکلی بربخوریم، حاجآقا سبحانی و حاجآقا رضایی که از روحانیون کوهدشت هستند، بهکمک ما میآیند.
حالا حدود ١٥ خانواده تحتپوشش داریم، در انتهای خیابان بوعلی، فاطمیه، تازهآباد شاهیوند، شهرک نادی، دامپزشکی، انتهای فردوشی. همه محلهها فقیرند. به هر خانوادهاى که سر مىزنیم، با چند نفر از اعضا میرویم. گروهمان کمی وسعت گرفته. برخی از مردان خَیر تعمیرکار و جوشکار هستند. خانههای بیپناهی را تعمیر کردهاند، رایگان. شبکه بهداشت و درمان کوهدشت، بهزیستی و کمیته امداد هم برای درمان و تأمین وام خانوادههای تحتپوشش آستین بالا زدهاند. حالا هم بهکمک هم میخواهیم کارگاه خیاطى و خوداشتغالی راه بیندازیم، براى توانمندسازى زنان.»
بیپناه
شناسایی خانوادههای نیازمند در کوچهپسکوچههای خاکی و حاشیهنشین ادامه دارد. دخترانی فقیرنشین با موهای ژولیده و دمپایی درپا وسط بازی میکنند. یکی از آنها گروه را با کاغذهای انباشته در دست که میبیند، تند به خانهای میدود. پشت قدم او زنی بیرون آمده. وصف گروه را از همسایه بغلی که شنیده. اصرار میکند به خانهاش برویم.
در خانه که باز میشود، دختر و پسرخردسالی خودشان را قایم میکنند. میان کنج خانه پیرزنی بستری است با پتویی پیچیده دور پاهایش. زن به پیرزن که نگاه میکند، پسر و دختر را صدا میزند، لبخند بر لب مینشینند کنار دست او. زن موهای دختر را نوازش میکند:«عمه این بچهها هستم. پدرشان چند ماهی است که فوت شده و مادرشان هم طلاق گرفته. خانه خودم همین نزدیکیهاست. بچهها پیش مادرم زندگی میکنند. هرروز به آنها سر میزنم. پدرشان که میمیرد، مادر هیچ سراغی نمیگیرد. میرود پی زندگی خودش. بچهها میمانند، خانهای که سرمایه آنهاست و مادربزرگی بیمار که ستون تکیده خانه است.»
برای شناسایی خانوادههای نیازمند در محلههای دیگر میرویم. دری نیمهباز است و دختری که با موهای آمیخته به تارهای سفید تعارف میکند. حیاط خانه با پراکندههای آشغال به یک زیرزمین میرسد. زیرزمینی که با سیمان خیس خالی است و قالی کهنهای ایستاده به دیوارش. دختر بریدهبریده که حرف میزند، با پره روسریاش بازی میکند. چشم را که دور میگیرد، حرفهایش قطع میشود. صدیقه از او میپرسد پدر این خانواده فوت شدهاست؟ دختر که دانشجو است، با تکان دادن سر تأیید میکند. نگاه زرد و نحیف دختر در میان دیوارهای سیمانی جا میماند.
اطعام در ماه خدا
از خانهای که تکیه به ستون فقر دارد، بیرون زدهایم. دور و برمان شلوغتر میشود. همسایهها همدیگر را خبر میکنند. زنها و مردهایی که اغلب آنها بیسرپرست و بدسرپرست هستند، میخواهند که نام آنها هم در خیریه ثبت شود. زن جوانی که کودکی دو سهساله بهآغوش دارد، با التماس میخواهد برایش کاری کنند. دورتر کنار دیواری چند مرد دور هم نشستهاند. یکی از آنها میپرسد از کجا آمدهایم؟ مردی دیگر درگوشی به او چیزی میگوید. مرد بلند میشود. با قدمهای تند دور میشود و سایه او در دیوار خانهای ناپدید.
نزدیک غروب که میشود، شناسایی خانوادههای نیازمند در بخشی از محلهها تمام شده، به روزهای بعدی موکول میشود. باد داغی در شب میوزد. چند دختر کوچک و بزرگ سینی بهدست به استقبال خیریه آمدهاند. شب قدر که شده، برای اطعام آمدهاند و برای قدر دانستهشدنهایی که کسی تنگناهای زندگیشان را حساب نمیکرد.
انتهای پیام/ش
R41450/P1377/S6,72/CT7منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۰۳۹۲۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حکم اعدام آقای کارگردان شکسته شد / در جلسات دادگاه چه گذشت؟
به گزارش صدای ایران به نقل از روزنامه ایران، تابستان سال ۱۴۰۱ دختر نوجوانی به نام سارا به همراه مادرش به پلیس آگاهی رفت و از یک کارگردان به اتهام آزار و اذیت شکایت کرد.
وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: از دوران کودکی به بازیگری علاقهمند بودم و وقتی ۱۵ ساله شدم با موافقت خانوادهام در یک آموزشگاه بازیگری ثبتنام کردم. بعد از چند هفته یکی از مربیهای آنجا به نام فریبا، من را با آقای کارگردانی آشنا کرد.
فریبا مدعی بود آقای کارگردان علاوه بر ارتباطات خوبی که در سینما دارد دارای یک قدرت ماورایی است و به دلیل ارتباط با ماورا میتواند روح بازیگر را که لازمه موفقیت در کار است از بدیها و گناهها پاک کند. این اظهارات آنقدر در من تأثیر گذاشت که پذیرفتم برای موفقیت در کارم به اتفاق فریبا به خانه آن کارگردان برویم. آن روز دقایقی بعد از ورودمان به خانه وی خانم مربی ما را به بهانهای تنها گذاشت. آن مرد شیاد به من گفت روح پاکی دارم، اما میتواند به من قدرت ماورایی دهد. بعد هم با این بهانه به من نزدیک شد و بدون توجه به التماسهایم من را مورد آزار و اذیت قرار داد، او گفت نباید درباره این کار با کسی صحبت کنم. آن شب وقتی به خانه برگشتم حالم خیلی بد بود و موضوع را به مادرم گفتم.
در حالی که مأموران در حال بررسی و تحقیق از کارگردان ۵۰ ساله بودند دختر ۱۶ سالهای به نام مریم نیز با شکایتی مشابه به پلیس آگاهی آمد.
مریم هم در تشریح شکایتش همان اظهارات دختر قبلی را مطرح کرد.
در ادامه دو شکایت مشابه دیگر نیز به مأموران اعلام شد و با جمعبندی مأموران مشخص شد که آقای کارگردان با همدستی مربی آموزشگاه با دسیسه قبلی دختران نوجوان را فریب میدهند.
به این ترتیب متهم اصلی در خانه ویلاییاش در شمال تهران ردیابی و بازداشت و در پی آن فریبا ۴۰ ساله نیز دستگیر شد.
هر دو متهم در بازجوییها منکر فریب و آزار و اذیت ۴ دختر دانشآموز شدند. با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۶ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در جلسه تحقیق از دو متهم که با حضور شاکیها برگزار شد هر ۴ دختر دانشآموز یک به یک جزئیات ماجرا را برای قضات شرح دادند و مدعی شدند که این دو متهم دختران دیگری را هم مورد آزار قرار دادهاند، اما آنها به خاطر ترس و نگرانی از بابت آبروریزی شکایت نکردهاند.
سپس فریبا به قضات گفت: من اتهام اغفال و معاونت در آزار و اذیت را قبول ندارم چرا که خودم هم قربانی آزار و اذیت این کارگردان شدهام.
پس از جلسه تحقیق، دو متهم پشت درهای بسته و غیرعلنی محاکمه شدند و قضات پس از بررسی مدارک و شواهد کارگردان را به اعدام و فریبا را به حبس محکوم کردند.
اعتراض به حکم
با اعلام این حکم دو متهم اعتراض کردند و پرونده برای بررسی بیشتر به دیوان عالی کشور رفت. قضات دیوان نیز پس از بررسی پرونده حکم اعدام این کارگردان را شکستند و خواستار رسیدگی دوباره به پرونده شدند. به این ترتیب پرونده به شعبه همعرض فرستاده شد تا کارگردان و مربی آموزشگاه بار دیگر محاکمه شوند.