محاکمه زن افغان که برای فرار از هوو دستش به خون آلوده شد
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۰۷۷۶۲۶
جامعه > حوادث - ایران نوشت:زن جوان که با همدستی همسرش سناریوی قتل مرد همسایه را اجرا کرده بود از سوی خانواده مقتول بخشیده شد اما شوهرش با درخواست قصاص این خانواده رو به رو شد.
این زوج صبح دیروز از زندان به شعبه دهم دادگاه کیفری منتقل شده وپای میز محاکمه ایستادند.
رسیدگی به این پرونده از هجدهم مهر سال 95 بهدنبال تماس تلفنی زن جوانی با اداره پلیس شروع شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زن جوان در حالی که اشک میریخت به قضات دادگاه گفت: حدود پنج سال قبل با احمد در افغانستان ازدواج کردم، به ایران آمدیم و در تهران ساکن شدیم، مدت زمانی پس از ازدواج متوجه شدم او دختر دیگری را نامزد کرده است تا اینکه احمد به افغانستان رفت و همسر دومش را آورد، او پیش من زندگی میکرد، این اتفاق باعث ایجاد فشار روحی و روانی به من شد وقتی اعتراض میکردم، فقط کتک میخوردم.
رسول و همسرش با ما همسایه بودند و من تصمیم گرفتم موضوع بدرفتاری احمد را به او بگویم و از او تقاضای کمک کردم؛ از رسول خواستم برای ایجاد مهر و محبت دوباره احمد به من، از دعانویسی برایم دعا بگیرد، رسول دعایی گرفت و در قبال این کارش 700 هزار تومان از من پول خواست، اما من به او گفتم پولی ندارم؛ رسول هم با دیدن این وضعیت از من سوءاستفاده کرد و از من خواست که با او ارتباط برقرار کنم به او گفتم شوهر دارم اما تهدیدم کرد اگر به خواستهاش تن ندهم موضوع دعا نویس را به شوهرم میگوید.
نازنین در ادامه اظهاراتش گفت:مدتی نگذشت که شوهرم به رفتارهای من مشکوک شد به ناچار قضیه ارتباطم با رسول را به او گفتم خیلی عصبانی شد. چند روز بعد او رسول را به بهانه کشیدن قلیان به خانه مان کشاند و با آجری که از قبل تهیه کرده بود، سه ضربه به سر رسول زد بعد دست و پای او را با طناب بست و از من خواست بالشتی را روی دهان رسول بگذارم، بعد یک روسری دور گردنش پیچید و از من خواست که آن طرف روسری را بگیرم و فشار دهم. در نهایت نیز جسد را حدود ساعت 9 شب داخل یک گونی پیچیدیم و احمد جسد را پشت موتورسیکلتش گذاشت و به بیابان های بین شهرری و ورامین برد و در آنجا رها کرد؛ بعد از قتل نیز همسر رسول نزد ما آمد و سراغ شوهرش را گرفت، اما من و احمد منکر اطلاع از او شدیم، اما در نهایت با توجه به اینکه همچنان از سوی احمد طرد شده بودم، سراغ همسر رسول رفتم و قضیه را به وی گفتم.سپس احمد در جایگاه قرار گرفت وگفت: همسرم با آجر به سر رسول زد او باعث قتل شده نه من.این مرد جنایتکار قتل دوستش را به گردن همسرش انداخت واو را مجرم دانست.... پس از اظهارات تکان دهنده دو متهم پرونده قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
23302
کلید واژهها : اختلافات خانوادگی - جنایت - قتل -منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: اختلافات خانوادگی جنایت قتل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۰۷۷۶۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس بزرگ امام چرا همسرش را «داداش» صدا میزد؟
عروس ارشد امام در خاطراتی از همسرش شهید آیت الله مصطفی خمینی گفته بود: آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
به گزارش عصر ایران، صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر فوت معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی، دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی و عروس ارشد امام (ره) منتشر شد.
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
او در خاطرهای دیگر که جماران منتشر کرده، درباره همسرش گفته بود؛ «آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.»