Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-04@13:02:20 GMT

فرزند مام طبیعت

تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۱۰۳۳۲۲

فرزند مام طبیعت

اندی گلدزورثی، هنرمندی‌ است که بیشتر آن را به خاطر کارهای محیطی می‌شناسند که بسیار فرم‌گرا و با نگاهی رمانتیک خلق شده‌اند. هنر در طبیعت(Art in nature) شاخه‌ای‌ است که آثار این هنرمند را می‌توان در آن جای داد. آرش جلال‌ منش مترجم

ایران آنلاین / هنرمندی که مواد و مصالح خود را از دل طبیعت می‌جوید و ارتباط نزدیک او به طبیعت به نوعی کشف و شهود می‌انجامد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کشف یک رنگ، یک جریان، یک روند و در نهایت نمایش آن در فرمی‌ زیبا که شاید همین فرم‌های ابتدایی او را به هنرمندان «هنر زمین» (‌Land art) نزدیک می‌کند. فرم‌هایی که در آثار زمینی به کهن‌ الگوهای بشر نزدیک می‌شود و آنها را به نوعی دیگر بازنمایی می‌کند، اینجا بیشتر ما را به یاد فرم‌های طبیعی می‌اندازد که در نظمی خاص توجه را جلب می‌کنند.

این مطلب ترجمه‌ای است از «Mother natures son» نوشته Karl Quinn در مجله تلگراف سال 2004یک تکه‌ سنگ، یک شاخه درخت یا برگی در حال زرد شدن در دستان اندی گلدزورثی به اثری هنری بدل می‌شود. اندی مجسمه‌سازی اهل عمل است و به اقتضای اثری که بر رویش کار می‌کند، ممکن است یک هفته را در میان گل و لای سر کند. هنرمند لاغر و سختکوش با سیمایی که سال‌ها کار کردن در طبیعت، آفتاب‌سوخته‌اش کرده، همراه با خالکوبی رنگ‌ورو‌رفته‌ای روی ساعدش، بیشتر به یک کارگر مزرعه می‌ماند تا یک هنرمند شیک معاصر. گلدزورثی در تمامی این سال‌ها، بارانی‌ها و چکمه‌های لاستیکی‌اش را بیش‌تر از هر لباس دیگری به تن کرده است. او 26 سال از عمر خویش را در طبیعت گذرانده و با مصالحی چون علف، شاخه‌ها، پوشال‌ها، گلبرگ‌ها، خارها، سنگ‌ها و گل و لای مجسمه‌هایی ساخته که با گذر زمان از بین رفته‌اند. آثار او قبل از آنکه جذب طبیعت شوند، عکسبرداری شده و آنچه از آنها باقی مانده و ثبت شده، بواسطه همین عکس‌ها بوده است. این عکس‌ها هر چند وقت یکبار در کتاب‌هایی جمع‌آوری شده و به هنردوستان عرضه شده است. تازه‌ترین کتاب او، معبر نام دارد که تنها چند صباحی از عرضه عمومی اش می‌گذرد.

اکنون سال‌هاست که او در دره‌های سرسبز و تو در توی جنوب اسکاتلند زندگی کرده و هنگامی که در سفر نیست، تمام وقت خویش را با کار در چشم‌اندازهای زیبای این منطقه می‌گذراند. اما همه‌چیز بر وفق مراد او پیش نرفته و با شناخته‌‌شدن و اشتهار روزافزون او، سیل مأموریت‌ها و پروژه‌ها از سراسر جهان به سویش سرازیر شده و او را از بهشت موعودش دور می‌کند.
او در سراسر جهان کار کرده و تا دورترین نقطه‌های زمین را برای آفرینش هنری درنوردیده است. قطب شمال هم از تیررس او در امان نمانده و کار در آنجا به غنای ذخیره تکنیک‌های او در کار با برف و یخ افزوده است. چندی پیش از او دعوت شد تا به واشنگتن سفر کرده و چیدمانی عظیم و ماندگار برای نصب در سرسرای اصلی نگارخانه ملی هنر امریکا بیافریند.
اما به‌ گفته اندی، یکی از چالش‌برانگیزترین مأموریت‌های او ساخت مناره‌ای سنگی بر فراز تپه‌ای در مجاورت دهکده محل سکونتش (دامفریس‌شایر) بوده است. این مناره سنگی نمادی بوده از پایان قرن بیستم و یادبودی بر آغاز قرن جدید. برخی از یادداشت‌های سریع او که به تاریخ 23 دسامبر 1999 در دفترچه خاطراتش آمده، بخوبی ترس‌های او را از این پروژه نشان می‌دهد: « از اینکه در محل زندگیم، کاری به این آشکاری انجام دهم، خجالت می‌کشم و حس کمرویی دست از سرم برنمی‌دارد.

هرگاه از دهکده خارج شده یا بدان بازگردم، این مجسمه را خواهم دید. بچه‌هایم با آن بزرگ خواهند شد. این همه تداعی‌ها می‌تواند زیبا و دلگرم‌کننده باشد ولی اگر مجسمه آنچنان که باید از کار در نیاید، ناچارم تا آخر عمر با آن زندگی کنم». حاصل کار او که حجمی است تخم‌مرغی که از روی هم چیدن لایه‌هایی از سنگ ماسه‌ای به رنگ زنگار به وجود آمده، هم‌اینک بر فراز تپه‌ای کنار جاده منتهی به دهکده محل سکونتش قرار دارد. این اثر سنگ‌هایی را تداعی می‌کند که در روزگار باستان در کنار جاده‌ها قرار می‌گرفته تا رب‌النوعی را به یاری طلبیده و همچون روحی نگهبان، رهگذران را از گزند حوادث حفظ کند.
گلدزورثی، به معنای واقعی کلمه، هیچگاه به جنبش اصالت بدویت تعلق نداشته ولی در آثارش آنقدر تداعی‌های باستانی و شمه‌هایی از ارادت به نیاکان دیده می‌شود که گویی هدف آن آثار برقراری ارتباطی دوباره با ضرباهنگ‌های باستانی و شادان انسان به مثابه باشنده طبیعی است. یکی از لذت‌های او بازدید از یک نقطه در فصل‌های مختلف سال و آفریدن مجسمه‌هایی است که با فصل‌های چهارگانه در ارتباط باشند. در بهار و تابستان او با سبک‌ترین و تازه‌ترین مصالح برگرفته از طبیعت و بیشتر با گل‌ها و گیاهان کار می‌کند. در فصل پاییز رنگ‌های شگرف برگ‌ها او را به خود خوانده و به هنگام زمستان، سنگ‌‌های سخت و سرد به مواد کار او بدل می‌شود. یکی از اصلی‌ترین افسوس‌ها این است که وسوسه مدام سیر و سفر باعث شده تا این وجه از روش کاری او مخدوش شده و پیوستگی نداشته باشد. او می‌گوید: «من هنرمندی هستم که هنرش درباره تغییر است. به عقیده من وقتی می‌توان تغییر را درک کرد که در یک مکان ثابت بود و تغییر را در آن نگریست. با این‌حال سفرهایی که کرده‌ام، سیاحت‌هایی بی‌نظیر بوده که حس تغییر را در من تقویت کرده است.»
قفسه‌ای بزرگ در استودیوی شخصی او، به آرشیوی بزرگ تبدیل شده که تمامی آثار و کارهای او در سراسر زندگیش را در خود جای داده است. این آرشیو با هزاران صفحه اسلاید و هزاران سند از دخالت‌های هنرمندانه او در جهان طبیعی پر شده است. او به آموختن از اشتباهات معتقد است و در این باره چنین می‌گوید: «راستش را بخواهید، زمانی قصد داشتم نمایشگاهی از اشتباهات خود برپا کنم. برخی از آثارم از آن جهت در دسته اشتباهات جا می‌گیرند که اکنون راضی‌ام نمی‌کنند ولی برخی دیگر در این دسته‌اند چون واقعاً مجسمه‌هایی وحشتناک هستند. چیزهایی که مواد کار مرا می‌سازند، چیزهایی همچون برگ‌ها، گلبرگ‌ها و خار و خاشاک، برای مجسمه‌سازی در جهان معاصر مصالحی معمول به شمار نمی‌آیند و از دید من مصالحی بدقلق‌اند. همین مواد گاهی مرا عاصی کرده و چنین وضعیتی به آفریدن مجسمه‌ای کم‌مایه و تزئینی می‌انجامد.»
سرشت پرمخاطره کار گلدزورثی به بهترین شکل در پشت جلد و روی جلد کتاب جدیدش نمود یافته است. جلد این کتاب که نمایی «قبل و بعد» از یک مجسمه را به نمایش می‌گذارد، سرشت عمومی آثار او را به صورتی نمادین در برابر چشم مخاطبان او قرار داده است. این مجسمه پوست درخت نارون / پوشیده با برگ / پشتیبانی‌شده با سنگ / بر فراز آبشار، نام دارد.
در تصویر اول، چهار فُرم غریب به رنگ زرد روشن، رنگی پرطراوت که گویی عصاره رنگ پاییز است، به شکلی معجزه‌آسا بر فراز سیلابی شناورند.
تصویر دوم همان اشکال را نشان می‌دهد که با گذر جریان پرقدرت آب، درب و داغان شده‌اند.
این نگاهی است پسامدرن به مجسمه‌سازی که کلیت آن را هدف گرفته و نابودی مجمسه‌سازی مدرن را بشارت می‌دهد. او در جایی چنین گفته است: «گاهی چند روز زمان لازم است تا مجسمه‌ای بسازم و گاه تنها در چند دقیقه یا چند ثانیه، مجسمه‌ای ساخته‌ام.
گاهی نیز آنقدر مشغول کار می‌شوم که گویی به اندازه چند عمر خویش زمان سپری کرده‌ام ولی حاصل کار چیز دندانگیری نمی‌شود.»
سختی‌ها و ناکامی‌های این شکل کار، با جوایز متعدد جبران نمی‌شود. گلدزورثی هدفش را چنین توصیف می‌کند: دیدن چیزی که آنجا، در یک مکان مشخص و در یک زمان مشخص، واقعاً وجود دارد. این چیز می‌تواند رنگ، فُرم یا هر چیز دیگری باشد. آشوب و هیجانی که او از خم‌کردن شاخه‌های درختان یا چسباندن برگ‌ها به تخته‌سنگ‌های خیس از باران با آرایش‌هایی بغرنج حس می‌کند، آنقدر هیجان‌انگیز و هنرمندانه است که هیچگاه او را خسته نمی‌کند. او در این باره چنین می‌گوید: «برای نگریستن به یک سنگ، یک شاخه یا یک برگ، راه‌های بسیاری هست. هر تکه خود روشی است جدید برای نگریستن به آن ماده. در هر لحظه باید حاضر بود، دید و آموخت.»
در سال‌های اخیر، پاییز شگفت‌انگیز و برگ‌های زرد نارون که بر کرانه رودخانه محل سکونتش می‌افتد، گلدزورثی را مفتون خویش ساخته است. او در این باره چنین می‌گوید: «زیبایی باشکوه یک نارون زرد شده را باید در دل طبیعت و در درخت نارونی دید که بیماری هلندی به جانش افتاده و می‌رود تا از طبیعت پاکش کند. من بر کرانه نهری در همین نزدیکی‌ها کار می‌کنم که پر است از نارون‌های مرده یا در حال مرگ. در این نارونستان، هر سال رنگ زرد کمتری از سال پیش پیدا می‌شود. بدین‌ترتیب، پیدا کردن رنگ زرد در ناب‌ترین شکلش هر سال سخت‌تر از پیش می‌شود. برای یافتن برگ‌های مناسب باید در زمان مناسب به دنبالشان گشت. یکی دو شب خیلی سرد کافی‌ است تا دخل برگ‌های زرد بیاید و باید فانوس به دست، در پی رنگ زرد افتاد. انگار شبی دزد به استودیوی نقاش زده و رنگ زرد را ربوده است. احساس من اینگونه است.»
برخی از برجسته‌ترین آثار اخیر گلدزورثی با این زرد عجیب و غریب، زردی که او چنین توصیف می‌کند، آفریده شده است. او می‌گوید تلاش می‌کند تا به قلب طبیعت نفوذ کرده و بخشی از آرامش نهفته در انرژی و رنگ آن را به چنگ آورد. آثار او با آن رنگ زرد مشهور، نمونه‌هایی بی‌نظیر از این تلاش تحسین‌برانگیز است.
گلدزورثی اعتراف می‌کند که همچون دیگر هنرمندان، به نوعی خود را در آثارش بازتولید کرده است. او چند سال پیش از همسرش جدا شده ولی همسر او در همان نزدیکی‌ها زندگی کرده و چهار فرزند این دو، مدام در میان خانه پدر و مادر رفت و آمد می‌کنند. او سال‌های مشاجره و نزاع‌های خانوادگی و طلاق را پرآشوب‌ترین سال‌های زندگی خویش می‌داند.
او آثاری را که در آن دوران آفریده، آثاری تأثیرگذار می‌داند و گویی تجربه عاطفی و ساختار شکلی آنها را بسیار می‌پسندد. او در این باره چنین می‌گوید: «بسیاری از آن آثار با فُرم‌های شناور بر رودخانه‌ای پرآشوب و تلاطم ساخته شده (همچون پوست‌های نارون که با برگ‌های آن درخت پوشیده شده) و گویی چیزی را می‌بینیم که تلاش می‌کند تا در متن آشوب و تلاطم پس‌زمینه به کورسویی از ثبات و آرامش دست یابد. این وجه از آثار کاملاً ناخودآگاه بوده است. آنچه به یاد می‌آورم آن است که در آن دوران، بشدت به‌کار در یک آبشار در همین نزدیکی‌ها علاقه‌مند بودم.»
پس از مصاحبه با او به یکی از این آثار نگاهی انداختم و با کمال تعجب مشاهده کردم که فُرم‌های شناور او، فرم‌هایی همچون کلک‌هایی شناور بر رودخانه‌ای خروشان، به تعداد فرزندانش هستند. این شاید تأکیدی باشد بر اهمیت زندگی خصوصی هنرمند بر فرآیند آفرینش هنری و شاید از پیشامد صرف نشأت گرفته باشد.
گلدزورثی از سخن گفتن درباره صمیمیت نهفته در هنرش سرباز زده و آن را محدوده‌ای ممنوع می‌داند که پرداختن به آن «آنقدرها هم اهمیتی ندارد. تمام تلاش من این است که وقتی مخاطب با اثرم مواجه می‌شود، آخرین چیزی که از ذهنش می‌گذرد نام من باشد. دوست دارم آثارم آنگونه به نظر رسند که گویی هیچ تلاشی برای آفریدن‌شان صرف نشده است. همه انرژی که برای اثر صرف می‌کنم و آن‌همه عرق‌ریزان برای این است که مخاطب گمان کند، اثر هنری بی‌هیچ تلاشی در برابرش سبز شده است.»/روزنامه ایران

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۱۰۳۳۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصاویر دوست‌داشتنی از بچه‌های حیوانات که دلتان را می‌برد

حیوانات کوچولو همیشه می‌توانند دلمان را ببرند و ذوقمان را بیدار کنند. دیدن آن‌ها درحال بازی و کشف دنیای اطرافشان و حتی وقتی آهسته در حال استراحت هستند، لذت‌بخش است.

به گزارش زومیت، چه یک بچه لاما که با ذوق به دوربین نگاه می‌کند یا بچه فکی که با چشمان شبیه گربه چکمه‌پوش به بالا خیره شده است، چیزی در مورد بچه‌های حیوانات وجود دارد که همه‌ی ما را به خود جذب می‌کند. جذابیت و خواستنی‌بودن بچه‌ها، حربه‌ای است که طبیعت برای بقا و ادامه‌ی تولید مثل به‌کار برده است؛ طبیعت نقطه ضعف ما را خوب می‌داند.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • بازگشت مجسمه سر فرعون به مصر
  • کاهش نرخ باروری در ایران از چه وقت شروع شد؟
  • (ویدئو) مجسمه‌های الهام گرفته از طبیعت
  • عکسی قدیمی از سیدمحمد خاتمی در کنار همسر و فرزند عطاء الله مهاجرانی
  • پیام فرزند اسطوره استقلال پس از بازگشت به جمع آبی‌ها (عکس)
  • تصاویر دوست‌داشتنی از بچه‌های حیوانات که دلتان را می‌برد
  • مادر شهید اسحق مددی، به دیدار فرزند شهیدش شتافت
  • عکس های طبیعت بهاری کردستان
  • (تصاویر) طبیعت بهاری کردستان
  • طبیعت و هوای بهاری همدان