گفتگو با مرد زخم خوردهای که یارانهاش را قطع کردهاند
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۱۰۶۳۴۰
«خالد» ۴۵ سال دارد. ۱۷ سال پیش به گفته خودش هنگام چراندن گوسفند در منطقه مرزی «نوکان» در نزدیکیهای سردشت پایش روی مین به جا مانده از جنگ تحمیلی رفت و چشمان و یکی از دستهایش را برای همیشه از دست داد. او را برای مداوا به یکی از بیمارستان مرزی اقلیم کردستان بردند و چند روز بعد او را به روستایش بازگرداندند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روزنامه قانون: «خالد» ۴۵ سال دارد. ۱۷ سال پیش به گفته خودش هنگام چراندن گوسفند در منطقه مرزی «نوکان» در نزدیکیهای سردشت پایش روی مین به جا مانده از جنگ تحمیلی رفت و چشمان و یکی از دستهایش را برای همیشه از دست داد. او را برای مداوا به یکی از بیمارستان مرزی اقلیم کردستان بردند و چند روز بعد او را به روستایش بازگرداندند.
او ۱۷ سال و هفت ماه است که به هر دری میزند تا جانبازیاش را اثبات کند، ولی نمیتواند راه به جایی ببرد. او را جانباز به حساب نیاوردند و کمیته امداد امام خمینی (س) هم او را تحت پوشش حمایت خود نمیبرد و چند مدتی است که یارانه او را هم قطع کردهاند.
خالد اهل روستای نوکان است؛ روستایی که در نوار مرزی ایران و اقلیم کردستان عراق است. روستایی که هیچ غریبهای اجازه ورود به آن را ندارد. برای ورود به آنجا باید از نظامیها اجازه بگیرید و اگر بدانند که خبرنگارید، به هیچ عنوان اجازه نمیدهند پایتان به این روستا برسد. نوکان نه لولهکشی آب دارد نه برق و نه گاز و تلفن. میخواهند آنها را به کوچ مجبور کنند، ولی چند خانواری که این همه مشقت را به جان خریدهاند، ماندهاند و حاضر به ترک روستایشان نیستند.
خالد را در خیابان اصلی شهر میرآباد نزدیکی سردشت ملاقات میکنیم. مرد میانه قامت است با موهای تنک و کم پشت که مثل بقیه همشهریهایش لباس کردی به تن دارد. دست راستش از آرنج قطع شده و با عصای قهوهای رنگ کورمال کورمال نیمکت فلزی را پیدا میکند و زیر سایه درختی آرام میگیرد.
به گفته رانندهای که او را به میرآباد آورده، خالد دو سال است به دلیل اینکه وضعیت مالی وخیمی دارد و نمیتواند از پس خودش برآید، خواهرش او را به شهر نقده برده تا از او مراقبت کند. خالد برای اینکه صدایش را به گوش مسئولان برساند، به میرآباد آمده تا با ما درباره مشکلاتش بگوید.
مرد نوکانی فارسی را متوجه نمیشود و جوانی برایمان حرف هایش را ترجمه میکند. از خالد میخواهم بگوید چشمها و دستش را چگونه از دست دادهاست؛ میگوید: «کار من چوپانی بود. دام مردم را برای چرا میبردم و حقوقی از آنها میگرفتم. نزدیک ۱۸ سال پیش در نزدیکیهای روستایمان ساعت سه عصر در حال درست کردن چایی بودم که چیزی منفجر شد و بیهوش شدم. وقتی بههوش آمدم، احساس کردم چشمانم میسوزد. به من گفتند بهخاطر انفجار مین چشمانم را پانسمان کردهاند. آنجا بود که فهمیدم با توجه به نزدیکی محل حادثه با یکی از روستاهای کردستان عراق مرا برای مداوا به نزدیکترین شهر مرزی عراق آوردهاند. چند هفته بعد دکتر عراقی گفت که چشمهایم آسیب شدید دیدهاند و به احتمال زیاد قادر به دیدن نخواهم بود.
به سردشت برگشتم و برای مداوا به تبریز رفتم. آنجا دکترها خیلی تلاش کردند و چند جراحی انجام دادند، ولی هیچ نتیجهای نداشت و گفتند که انفجار مین شبکیه چشمهایم را بهطور کل از بین برده است. از آن روز برای اینکه ثابت کنم انفجار مین باعث نابینا شدن و قطع شدن دستم شده، با این وضعیت هرجایی که میتوانستم، رفتم. بعد از ۱۷ سال دوندگی بالاخره بنیاد شهید تهران جانبازی مرا تایید کرد، ولی وقتی پرونده به ارومیه و سردشت آمد، گفتند ما قبول نداریم که تو جانباز شدی و دلیلش این است که چرا برای مداوا به کردستان عراق رفتی. هر چقدر گفتم مردم مرا به خاطر نزدیکی با بیمارستان به آنجا بردهاند، قبول نکردند. حتی صورت سانحه مرزبانی هم تایید میکرد من این طرف مرز یعنی داخل خاک کشور خودمان مجروح شدهام. الان چندماهی است که بیخیال کارهایم شدهام».
چند دقیقه از گفت و گویمان نمیگذرد که چند ۱۰ نفری از اهالی میرآباد دورمان حلقه میزنند و به دقت به سوال و جوابها گوش میکنند. یکی از ریشسفیدان میرآباد به نام «فاروق» که کنار خالد ایستاده رو به من میگوید: «چند نفری را در روستاهای مرزی وزینه سراغ دارم که روی مین رفتهاند و چشم یا پایشان را از دست دادهاند، ولی وضعیت خالد بدتر از آنهاست. بعضی از کسانی که مجروح شدهاند جانبازی گرفتهاند و با حقوقی که از بنیاد شهید میگیرند، زندگیشان میگذرد، ولی خالد وضع مالیاش آنقدر خراب است که سالها پیش که در نوکان زندگی میکرد، با کمک مردم زندگیاش سپری میشد».
از خالد درباره وضعیت زندگیش میپرسم؛ میگوید: «پدر و مادرم پیش از این اتفاق از دنیا رفته بودند. یک خواهر دارم که نقده زندگی میکند و برادر دیگری دارم که نمیتواند از من نگهداری کند و پی زندگی خودش است. در طول این سالها که برای پیگیری کار جانبازی به تهران و ارومیه یا سردشت میرفتم، یکی از اهالی همراهم میآمد. آنها حتی برای من غذا میآوردند یا گهگداری پول میدادند تا زندگیام بگذرد، ولی با مهاجرت برخی خانوادهها از نوکان در بد وضعیتی گرفتار شدم تا اینکه خواهرم مرا به نقده برد. او یک فرزند معلول دارد و زندگیاش به سختی میگذرد. اگر بنیاد شهید با جانبازی من موافقت میکرد، لااقل میتوانستم گلیمم را از آب بیرون بکشم، ولی حیف که کسی مرا آدم به حساب نمیآورد.
برای گرفتن کمک به کمیته امداد هم رفتم، ولی تشخیص دادند که در زمره افراد نیازمند نیستم. چند وقت پیش هم یارانهام را قطع کردند.ای کاش این مسئولان که پشت میزشان نشستهاند بازرسی میفرستاند درباره زندگیام تحقیق کنند تا بدانند راست میگویم یا دروغ».
آنهایی که دورمان حلقه زدهاند و خالد را میشناسند، میگویند حاضرند از روستاهای دیگر استشهاد جمع کنند که خالد هیچ چیزی از دار دنیا ندارد و اگر ماهی چند ۱۰۰ هزار تومان به او حقوق یا مستمری بدهند، نیمی از مشکلاتش حل میشود.
یکی از اهالی میرآباد به نام «عثمان» که خالد را سالهاست میشناسد درباره او چنین میگوید: «این مرد را که میبینید اینجا نشسته و درخواست کمک میکند، سالها در خانهای کاهگلی با بدبختی زندگی کرده و هیچ کدام از مسئولان نیامد در خانهاش را بزند که فلانی چطور زندگی میکنی. آدم چطور میتواند چشم نداشته باشد و یکی از دستهایش هم قطع شده باشد و بتواند مثل بقیه زندگی کند. این بنده خدا حتی نمیتواند کار کند. خب چطور میتوانیم از او انتظار داشته باشیم که بتواند زنده بماند. چرا به او جانبازی نمیدهند تا لااقل ادامه عمرش را مثل بقیه بگذراند؛ چرا او را تحت پوشش کمیته امداد قرار نمیدهند؟ چرا یارانهاش را قطع کردهاند؟ این بدترین رفتاری است که میشود با یک انسان مظلوم داشت. سوال دیگری از مسئولان دارم؛ مگر خالد خودخواسته روی مین رفته؟ مردم مناطق مرزی از ابتدای زمان جنگ تاکنون بارها و بارها زخم خوردهاند و هنوز بسیاری از مناطق مرزی آلوده به مین هستند حتی چراگاهها، دامها و باغهایانگور».
سر ظهر است و رانندهای که خالد را آورده میخواهد او را برگرداند به نقده. پیش خودم میگویم اگر فرض محال خالد کولبر بوده و آنسوی مرز یعنی خاک عراق زخمی شده باشد، حقش این نیست که هیچ کمکی به او نشود. به گفته خودش یارانه هم به او نمیدهند و اگر گفتهاش درست باشد....
لینک کوتاه خبر: farda.fr/003TFOمنبع: فردا
کلیدواژه: یارانه بیمارستان مین جنگی کمیته امداد امام خمینی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۱۰۶۳۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نگاهی به مسایل اقتصادی کشور، در برنامه گفتگوی اقتصادی
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، فرشاد پرویزیان، مجری برنامه گفتگوی اقتصادی در گفتگو با شبکه خبر در بخشی از سخنانش درباره موضوع برنامه گفتگوی اقتصادی گفت: موضوع این برنامه طبق شرایط و اولویتهای اقتصادی کشور تعیین میشود در اتاق فکری که در رادیو گفتگوست.
وی افزود: در این برنامه تلاش میشود با طرحی موضوعات و با نقد خیلی جدی و بدون تعارف، راه حلی ارائه شود و در آخر به این سمت پیش بریم که حالا چکار باید کرد. توجه به ذائقه مخاطب از طریق پیامکهایی که ارسال می کنند و نکاتی که مورد نظرشان است در این برنامه به طور جدی مطرح می شود.
وی درباره نقطه تمایز این برنامه با دیگر برنامههای اقتصادی گفت: پرداختن به موضوعات مختلف در برنامههای مختلف از زوایای مختلف هیچ ایرادی ندارد، آنچه چیزی که مهم است اقناع مخاطب است و این مخاطب فقط مردم نیستند، مسئولان ارشد اقتصادی و برنامه ریزان تا به سمت درست برنامه ریزی کنند.
وی در پاسخ به این سوال که برنامه هایی مختلفی درباره موضوعات اقتصادی صحبت می کنند و رادیو گفتگو چرا درباره مسایل اقتصادی گفتگو می کند، گفت: رادیو گفتگو محل اندیشه هاست، در واقع دیدگاههای اندیشه ورزی مطرح میشود فضا، فضای اندیشه است. نمی شود گفت، چون شبکههای مختلفی به مسایل اقتصاد میپردازند، اینها تکراری است، مسایل اقتصادی زیاد است و باید از زوایای مختلف پرداخته شود تا هم به راه حل برسیم و هم مخاطب اقناع بشود.
وی درباره تفاوت گفتگوی اقتصادی به لحاظ اجرا با سایر قالبهای گفتگو گفت: گفتگوی اقتصادی در یک نگاه، بسیار سخت است، برای اینکه شما باید مسایل اقتصادی را مسلط باشید، بدانید از چی صحبت میکنید، حرفهای زرد در حوزه اقتصاد نباید گفت، متغیرهایی که درباره آن صحبت میکنید آسان نیستند و باید خیلی دقت کرد، به راحتی نباید راه حل ارائه داد. سختی گفتگوی اقتصادی این است که اولا باید اطلاعات جامع در حوزه اقتصادی داشته باشید و دوم؛ اقتصاد علم است، وقتی علمی صحبت میکنید نمیتوانید پیشگویی کنید، باید به طور علمی بتوانید پیش بینی کنید، مسیرها و روندها و این روندها را در طول زمان هدایت بکنید و اینکه آیا میتوانید بر روی انتظارات اقتصادی فعالان اقتصادی در جامعه اثر بگذارید یا نه.
وی در پاسخ به این سوال که چه میشود کرد این موضوعها برای مخاطب قابل فهمتر باشد، افزود: این روزها اگر چه مسایل اقتصادی سخت است اما برای مخاطب قابل درک است. در حوزه اقتصادی فقط سخت خبر نیست، نرم خبرها هم هستند، وقتی وارد دنیای فناوریها و اقتصاد دیجیتال میشوید، با یک فضای نرم خبر جذاب بخصوص برای جوانان رو به رو میشوید.
وی گفت: گفتگوی اقتصادی به مراتب راحتتر شده است از جهتی که شما میتوانید به خیلی از مسایل بپردازید، مثلا در سه دهه پیش حتی اجازه نمیدادند درباره افزایش نرخ نقدینگی صحبت کنید اما الان به راحتی میتوانید صحبت کنید که چرا نقدینگی را افزایش دادید. پس گفتگو اقتصادی به جهت اینکه دسترسی به موضوعات قابل طرح بیشتر شده، به مراتب اوضاع بهتر شده است، اما به جهت مسایل پیچیده اقتصادی که پیش آمده و آنچه که در حوزه اقتصاد داریم طرح این نکات و ارائه راه حلها داستان را سخت کرده است به جهت تبحر در مسایل اقتصادی و حل مشکلات.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی