Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-08@04:50:06 GMT

عیدی در عیدی

تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۲۴۶۸۳۹

عیدی در عیدی

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > وقتی به یک ماه گذشته نگاه می‌کنیم می‌بینیم همه چیز چه‌قدر زود تمام شد. بامداد‌‌هایی که صدای دعای سحر در خانه می‌پیچید و غروب‌هایی که گوش‌هایمان به شنیدن آوای خوش «ربنا» یا «اسماء الحسنی» مانوس شده بود.

حالا عيد فطر از راه مي‌رسد. اين روز خودش، عيدي خدا به ما، براي يك ماه روزه‌داري و بندگي است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

راستي كه عيدي خاص و متفاوتي است.

اما وقتي به عيدي‌دادن و عيدي‌گرفتن فكر كرديم، ديديم خوب است دوچرخه هم عيدي‌هاي مخصوصي به نوجوانان فيروزه‌اي بدهد. پس، از چند تن از نويسنده‌ها و تصويرگر‌هايي كه سال‌هاست براي كودكان‌ و نوجوانان كار مي‌كنند، خواستيم نوشته يا تصويري به‌ عنوان عيدي براي خوانندگان دوچرخه در نظر بگيرند. آن‌ها هم لطف كردند و براي اين‌كار وقت گذاشتند.

 

يک روز شيرين و دوست‌داشتني

محسن هجري:

افکار و عقايد آدم‌ها متفاوت است. هرکس به چيزي باور و اعتقاد دارد. بعضي‌ها از اين مزه خوششان مي‌آيد و بعضي‌ها آن مزه؛ بعضي‌ها از اين رنگ خوششان مي‌آيد و بعضي‌ها از آن رنگ؛ زيبايي جامعه‌ي انساني هم به همين گوناگوني و تنوع است، همان‌طور که يک باغ زيباي رنگارنگ.

اما به جرئت مي‌توان گفت يک روز در زندگي ما ايراني‌ها هست که بيش‌تر آدم‌ها، با هر عقيده و اعتقادي آن را دوست دارند. روزي که به عيد فطر مشهور است. روزي که در اين نوشتار آن را عيد شکوفايي مي‌نامم و اگر کمي حوصله کنيد، دليل آن را خواهم گفت.

سال‌ها پيش که براي فهم معناي کلمه‌ي فطر تحقيق مي‌کردم، به نکته‌ي جالبي بر‌خوردم. وقتي تاک، خوشه مي‌بندد، پيش از آن که غوره شود، دانه‌هايي سبز، اندازه‌ي ماش ظاهر مي‌شود. دانه‌هايي که نه مثل غوره ترش است نه مثل انگور شيرين؛ بلکه مزه‌اي گس مي‌دهد. و اگر براي اولين‌بار چنين چيزي را ببينيم، باور نخواهيم کرد که قرار است تبديل به ميوه‌اي شيرين و آبدار شود.

اما اين حالت که به آن «فطر» مي‌گويند، به منزله‌ي شکوفايي ميوه‌اي خوشمزه است که کام همه را شيرين مي‌کند. وقتي به فطر مي‌رسيم، در حقيقت شکوفايي چيزي را درون خودمان مي‌بينيم که حاصل روز‌هاي دشوار گذشته است. چيزي که حتي شايد گس و تلخ باشد، اما درون خود، شيريني به همراه دارد.

 

عيد فطر با صداي مشهدي عيسي

فاطمه سالاروند:

آن روز‌ها خبري از خانه‌هاي فرهنگ و کلاس‌هاي جورواجور نبود. روز‌هاي تابستان، بلند و کشدار و بي‌سرگرمي مي‌گذشت. کتاب‌هايي را که برادرم هر‌از‌گاهي برايم مي‌خريد‌، دوباره و چند‌باره مي‌خواندم و تابستان باز ادامه داشت. نمي‌دانم کدام سال بود و چند‌ساله بودم که رفتم کلاس قرآن «مشهدي‌عيسي».

کلاس در يکي از اتاق‌هاي کوچک خانه‌اش برگزار مي‌شد. چند‌تا دختر‌بچه جمع مي‌شديم و قرآن مي‌خوانديم. کتابچه‌اي داشتيم که رويش نوشته بود «عم جزء». مشهدي‌عيسي روخواني قرآن را به ما ياد مي‌داد، اما هيچ‌وقت نگفت عم جزء يعني چه، ما هم نپرسيديم. تا همين چند وقت پيش که فهميدم چون آن جزء قرآن با سوره‌ي «عم يتساء لون» شروع مي‌شود، به عم جزء معروف شده است.

يادم نيست کلاس قرآن مشهدي‌عيسي را تا آخر رفتم يا نه، اما اين که خاطره‌ي آن کلاس بعد از گذشت اين همه سال در يادم مانده، شايد به اين دليل است که مشهدي‌عيسي، از دوستان پدرم بود و يک‌جور‌هايي اسمش برايم با عيد فطر گره خورده است.

هر‌سال صبح عيد، مادر و پدر و خواهرم مي‌رفتند تا پشت سر «شيخ احمد‌آقا» نماز عيد بخوانند. نماز معمولاً زير سقف آسمان، در محوطه‌ا‌ي باز خوانده مي‌شد و صداي مکّبر از پشت بلندگو در همه‌جا شنيده مي‌شد. من در خانه مي‌ماندم و احتمالاً آن وقت صبح، خواب و بيدار بودم، اما صداي مکبر را مي‌شنيدم. آن صدا، صداي مشهدي‌عيسي بود که مي‌خواند:

اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِياَّءِ و َالْعَظَمَةِ، وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ، و َاَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ اَهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ، اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْيَومِ، الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً...

بعد هم که مادر و پدر و خواهرم از نماز بر‌مي‌گشتند، سفره‌ي صبحانه پهن مي‌شد و مادر، همان‌طور که چاي مي‌ريخت قربان‌صدقه‌ي ماه مبارک رمضان مي‌رفت و خداحافظي با اين ماه عزيز هميشه برايش با دلتنگي و حسرتي عميق همراه بود.

حالا سال‌ها گذشته، نه پدر هست و نه مادر... از مشهدي‌عيسي هم خبر ندارم، اما هنوز هم بعد از گذشت اين همه سال، نماز عيد فطر را با صداي مشهدي‌عيسي به ياد مي‌آورم و صبحانه‌ي روز عيد را با دلتنگي مادر، که تا همين رمضان دو سال پيش، روز عيد را مهمان سفره‌اش بوديم.

 

کلنجار در سکوت

معصومه انصاريان:

وقتي نوجوان بودم، روز‌هاي ماه رمضان هم طولاني‌تر بود و هم سخت‌تر. بعد‌از‌ظهر‌هايش بد‌جوري کشدار مي‌شد. عقربه‌هاي ساعت راستي‌راستي کند و بي‌حال مي‌شدند. من که روز‌هاي ديگر آتش‌پاره بودم و يک‌جا بند نمي‌شدم، روزه حس و حال بازي برايم نمي‌گذاشت. دراز به دراز مي‌افتادم تا خود افطار.

آن روز‌ها هم نه تبلت بود و نه گيم‌نت و نه سي‌دي‌هاي متنوع فيلم كه خودم را با آن‌ها سرگرم کنم و گذشت زمان را احساس نکنم. حتي تلويزيون هم نداشتيم.

مامان که حال و روزم را مي‌ديد، دلش برايم مي‌سوخت و اصرار مي‌کرد روزه‌ام را بشکنم و چيزي بخورم. مي‌گفت نُه سالگي براي دختر‌هاي عرب بوده که هيکل‌دار بوده‌اند و قوي‌جثه، نه توي ريزه‌ميزه و لاغر‌مردني. اما من دوست داشتم روزه‌ام را نگه دارم.

روزه برايم عزيز بود. از ظهر به بعد که ديگر اصلاً دلم نمي‌آمد خرابش کنم. مي‌گفتم از صبح تا حالا زحمت کشيده‌ام، اين چند ساعت هم صبر مي‌کنم. بعد‌از‌ظهر‌ها کارم اين بود که دراز بکشم و منتظر افطار، چرت بزنم و با گرسنگي و تشنگي بجنگم.

خوب که فکرش را مي‌کنم، مقاومت من فقط به‌خاطر رضايت بابام نبود که دوست داشت ما روزه بگيريم. به‌خاطر اين هم نبود که جلوي هم‌کلاسي‌هايم کم نياورم که هر روز آمار هم را مي‌گرفتيم که چند روزش را گرفته‌اي و چند روزش را خورده‌اي. 

خودم را در سکوت بعد‌از‌ظهر‌هاي طولاني ماه رمضان رها مي‌کردم. ظاهراً هيچ کاري نمي‌کردم، ولي داشتم با خودم کلنجار مي‌رفتم. افطار که مي‌شد، برنده‌ي اين کلنجار من بودم. به خودم توي آينه نگاه مي‌کردم، از خودم خوشم مي‌آمد.

روز‌هاي طولاني ماه رمضان همين‌طور يکي پس از ديگري مي‌گذشت تا شب عيد فطر که شادي دروني‌ام به اوج مي‌رسيد. وقتي هلال باريک ماه خودش را توي آسمان نشان مي‌داد، من حس شيرين عيد فطر را مثل شکلاتي ترد و تازه مزه‌مزه مي‌کردم.

 

تصويرگري: ليدا معتمد

 

تصويرگري: ناهيد لشگري فرهادي

 

تصويرگري: سميه علي‌پور

 

تصويرگري: فرينا فاضل‌زاد

در همین زمینه: روزه گرفتن در مدرسه راحت‌تر است دوست دارم معنی اسمم قصه‌گو باشد بامداد‌های روشن شهر من و نویسنده، همین الآن یک‌هویی!

منبع: همشهری آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۲۴۶۸۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جای خالی «عیسی قلی‌پور» همیشه احساس می‌شود/ تشییع «بخشی» در زیر باران و درسی که مردم به مدیران فرهنگی دادند

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، عیسی قلی‌پور از بخشی‌های نامدار موسیقی مقامی شمال خراسان، روز جمعه چهاردهم اردیبهشت ماه در ۸۲ سالگی در بجنورد درگذشت.

زنده‌یاد قلی‌پور که نزد علاقه‌مندان موسیقی شمال خراسان به «عیسی بخشی» معروف بود، نوازندگی را از پدر و پدربزرگش که آنها نیز «بخشی» بودند آموخت. این هنرمند فقید، در بسیاری از جشنواره‌های داخلی و خارجی شرکت کرده بود و علاوه بر نوازندگی دوتار، صدای پرطنین و دلنشینی نیز داشت و نشان درجه یک هنری را نیز از وزارت فرهنگ و اراشد اسلامی دریافت کرده بود.

در همین ارتباط، سید حسن قدرتی هنرمند نوازنده دوتار در گفت‌وگو با خبرنگار آنا عنوان کرد: فوت زنده‌یاد «عیسی بخشی» اتفاقی تلخ و خلاء بزرگی برای اهالی موسیقی بود. در این دو دهه تعداد زیادی از بخشی‌های شمال خراسان را ازدست دادیم که شاید شاخص‌ترین آنها زنده‌یادان حاج قربان سلیمانی، رمضان بردری، علی غلامرضایی آلماجوقی و سهراب محمدی بودند. حالا با رفتن عیسی بخشی جای خالی این بزرگان هم بیش از پیش احساس می‌شود.

تفاوت «بخشی» و نوازنده

وی اظهار کرد: در فرهنگ خراسان جایگاه «بخشی» با نوازنده دوتار متفاوت است. نوازنده دوتار آن کسی است که صرفاً دوتار می‌نوازد، اما «بخشی» جایگاهی فراتر از یک نوازنده یا آهنگساز دارد و یک استاد یا مرشد محسوب می‌شود. در قدیم مردم معتقد بودند که خداوند به بخشی‌ها عنایت ویژه‌ای داشته و مقامی خاص اهدا کرده؛ یعنی نوعی معنویت در شخصیت آنها وجود داشت و مورد احترام مردم منطقه خود بودند.

این فرهنگی بازنشسته که از سال ۱۳۶۸ دوتارنوازی را به شکل حرفه‌ای آغاز کرده افزود: در قدیم، آموختن دوتار کار هرکسی نبود و یادگیری آن یک رابطه استاد ـ شاگردی سال‌ها طول می‌کشید. این شکل از موسیقی برپایه نت‌خوانی و نت‌نویسی نبود، بلکه با دیدن و شنیدن رقم می‌خورد. یعنی فردی که استعداد داشت باید به دست بخشی‌ها نگاه می‌کرد و خوب گوش می‌کرد تا بتواند ردراین مسیر قدم بردارد. طبیعی است که سختی‌های فراوانی را هم تحمل می‌کرد. عنوان «بخشی» اغلب اوقات مثل یک میراث به فرزندان منتقل می‌شد.

قدرتی عنوان کرد: بخشی‌ها علاوه بر تبحر در نوازندگی دوتار، خودشان شعر می‌سرودند و می‌خواندند؛ در ساختن و تعمیر دوتار مهارت داشتند؛ از نظر اخلاقی هم مورد قبول اهالی منطقه بودند و به صفات نیکو شناخته می‌شدند. برای همین در کنار حماسه‌سرایی و در کنار نقل داستان‌ها، پند و اندرز هم به مخاطبان خودشان عرضه می‌کردند. حافظه قوی و لحن گرم وگیرایی داشتند و به قول امروزی‌ها در فن بیان هم توانا بودند.

دانلود فیلم اصلی کد ویدیو

این نوازنده دوتار گفت: معمولاً به آن دسته از بخشی‌هایی که این هنر‌ها و مهارت‌ها را در حد اعلای خود داشتند «بخشی خودبند» می‌گفتند. مجموعه این مهارت‌ها بود که یک «بخشی» را از دوتار نواز جدا می‌‍‌کرد. بیشتر بخشی‌ها داستان‌ها و نقل‌ها و اشعار مختص به خودشان را داشتند که اغلب در جزوه‌های قدیمی و دستنویس نگهداری می‌کردند و برایشان بسیار ارزشمند بود. اگر یک «بخشی» نَقل، اشعار و حکایت‌های منحصر به فردی داشت برایش مزیت و افتخار بود.

وی افزود: در خراسان سه دسته نوازنده وجود داشت. یک گروه همین بخشی‌ها بودند که در کنار دوتارنوازی و روایت‌گری و داستان‌سرایی هم می‌کردند. گروه دیگرعاشیق‌ها بودند که صرفاً در مجالس شادی وعروسی نوازندگی می‌کردند. دسته سوم هم نوازندگان دوره‌گرد یا لوطی‌ها بودند که در یک زندگی کولی‌وار، منطقه به منطقه سفر می‌کردند و در کنار نوازندگی، وقایع هرمنطقه را هم به گوش اهالی منطقه دیگر می‌رساندند.

قدرتی عنوان کرد: البته این دسته سوم یعنی لوطی‌ها، دیگر منقرض شده‌اند. از بخشی‌های شمال خراسان چه ترک زبان و چه کرمانج و چه ترکمن هم کمتر از انگشتان یک دست باقی مانده‌اند.

مردی از تبار بخشی‌های خراسان قدیم 

وی افزود: مرحوم عیسی بخشی در نواختن دو تار تبحر فراوانی داشت و در روایتگری و داستان‌سرایی به سه زبان ترکی، کرمانجی و فارسی هم بسیار مسلط بود. با صدای گرمی هم که داشت این روایت‌ها را شیرین و جذاب ارائه می‌کرد. در جشنواره‌های متعددی شرکت کرده بود و توانست در کنار سایر بخشی‌ها، موسیقی شمال خراسان را پرآوازه کند. در این مسیر زحمات زیادی کشید تا بتواند فرهنگی را که از پدرانش گرفته بود به دیگران منتقل کند.

این دوتارنواز اهل شهرستان قوچان عنوان کرد: همه آثار مرحوم قلی‌پور شنیدنی بودند، اما خودِ من از شنیدن مقام‌های «نوایی» و «شاختایی» با زخمه دوتار و نوای او لذت بیشتری می‌بردم. باید بگویم جای خالی این استاد فقید به راحتی پرنخواهد شد.

قدرتی گفت: مردم قدر هنر و هنرمند را می‌دانند و به آنها احترام می‌گذارند. مراسم تشییع پیکر مرحوم عیسی بخشی در بجنورد زیر بارش شدید باران برگزار شد و نماز هم زیر باران خوانده شد. با این حال خیل عظیم همشهریان و طرفداران ایشان از چند ساعت پیش در این مراسم حاضر بودند.

وی افزود: امیدوارم مدیران فرهنگی ما از این قدرشناسی درس بگیرند و اقدامات بیشتر و موثرتری برای پیشکسوتان موسیقی مقامی انجام دهند.

قدرتی عنوان کرد: الان استاد محمد یگانه که از همان تعداد انگشت شمار بخشی‌های باقیمانده در خراسان است و به گردن من هم حق استادی دارد، با هفتاد و سه سال سن هنوز بیمه نیست و منبع درآمد ثابتی هم ندارد. این بخشی موسیقی شمال خراسان فرزند خلف استاد محمدحسین یگانه است که ایشان هم از بزرگان موسیقی خراسان بود و در سال ۷۱ درگذشت. با این حال و با همه این مشکلات، هنوز هم به فکر ساختن ساز و آموزش هنر به هنرجویان موسیقی مقامی است که جای تقدیر فراوان دارد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • جای خالی «عیسی قلی‌پور» همیشه احساس می‌شود/ تشییع «بخشی» در زیر باران و درسی که مردم به مدیران فرهنگی دادند
  • خلاصه بازی پیکان و آلومینیوم + فیلم
  • پیکان 0-1 آلومینیوم اراک؛ دشت 3 امتیازی از تهران با ضربه سر حاجی عیدی
  • پیغام شهاب زاهدی از ژاپن برای یک نفر: عیسی گل بزن!
  • «عیسی بخشی» در خانه ابدی آرام گرفت