ناگفتههای تکاندهنده پسری که پدر و مادرش را کشت
تاریخ انتشار: ۳ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۳۳۹۲۰۳
ایران اکونومیست - به گزارش ایران اکونومیست، ساعت سه بعدازظهر 30خرداد امسال ماموران پلیس آگاهی تهران در جریان قتل زوجی در خیابان دماوند، خیابان فانی قرار گرفتند. تیم جنایی همراه بازپرس مرادی، قاضی جنایی تهران در محل جنایت حاضر شده و با جسد مرد 56 ساله و زن 48ساله در طبقه سوم ساختمان روبهرو شدند. زوج میانسال با اصابت گلوله به سرشان به قتل رسیده بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علیرضا در بازجوییها گفت؛ داخل خانه حضور داشتم که ناگهان سه نفر با صورتهای پوشیده وارد خانه شده و به سمت پدر و مادرم شلیک کردند. آنها پس از کشتن پدر و مادرم مرا تهدید به مرگ کرده و گفتند باید برادرم را به قتل برسانم. آنها اسلحهای به من داده و وقتی برادرم وارد خانه شد، مجبورم کردند به او شلیک کنم. گلوله به دست برادرم اصابت کرد اما او توانست تا خودش را به طبقه سوم برساند و در خانه را از داخل قفل کند. پس از آن، این سه نفر با قمه به سمتم حملهور شده و مرا به شدت از ناحیه هر دو دست مجروح کرده و گریختند.
غلامرضا نیز که دستش با شلیک گلوله مجروح شده بود به ماموران گفت: زمانی که وارد خانه شدم، برادرم داخل پارکینگ خانه بود. به دلیل اختلافی که با او از مدتها پیش دارم، بدون توجه به وی قصد ورود به خانه را داشتم که ناگهان در داخل راه پله گلولهای به دستم شلیک کرد.
از ترس جانم بسرعت به طبقه سوم رفته و در را از داخل قفل کردم. با مشاهده اجساد پدر و مادرم متوجه شدم که هر دو نفر آنها به قتل رسیدند. زمانی که داخل خانه پناه گرفته بودم صدای برادرم را میشنیدم که از من درخواست کمک میکرد و میگفت؛ افرادی قصد کشتن او را داشتند اما من نه کسی را دیدم و نه صدایی غیر از صدای برادرم شنیدم تا اینکه برادرم با شکستن شیشه وارد خانه شد و با پلیس تماس گرفت.
پس از تحقیقات مقدماتی ماموران مطمئن شدند که حضور سه مرد نقابدار و قتل توسط آنها سناریوی دروغین علیرضا است. بازجوییها ادامه داشت تا اینکه عصر پنجشنبه علیرضا لب به اعتراف گشود و گفت: ساعت 13 پنجشنبه داخل پارکینگ در حال مصرف مواد بودم که پدرم متوجه من شد و با ضربه پا وسایل مصرف موادم را به هم ریخت. با هم درگیر شدیم و پدرم مرا کتک زد و به سمت طبقه سوم رفت. پشت سر پدرم وارد خانه شده و با اسلحه کمری که از قبل خریده بودم، به سرش شلیک کردم. در همین زمان مادرم که داخل آشپزخانه بود شروع به فریاد کرد که به داخل آشپزخانه رفته و گلوله دوم را به سر مادرم شلیک کردم. پس از قتل پدر و مادرم قصد فرار داشتم که برادرم از در پارکینگ وارد خانه شد. میدانستم که با ورود برادرم به خانه، او متوجه ماجرا میشود و به همین خاطر به او شلیک کردم که زنده ماند.
سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، در این باره گفت: کار متهم وصول چکهای بلامحل بود و برای این کار و تهدید صاحبان چک اسلحه همراه خود داشت.
پدرم در اینستاگرام به مرگ تهدیدم کرد
علیرضا و برادرش دیروز در شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران حاضر شدند و به تشریح ماجرای جنایت پرداختند. علیرضا به قتل والدینش و زخمی کردن برادرش اعتراف کرد و با دستور بازپرس مرادی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی قرارگرفت و قرار شد برای بررسی سلامت روانیاش به پزشکی قانونی معرفی شود. دیروز برادرش برای او به خاطر قتل والدینشان درخواست قصاص کرد.
علیرضا 32 ساله و دیپلمه است. چهارسال است اعتیاد دارد. یکبار در ازدواج شکست خورده و حاصل ازدواج دومش دختری چهار ساله است و همراه پدرش کابینتسازی میکرد .
از ماجرای جنایت بگو ؟
برای همسر و فرزندم در نزدیکی خانه پدرم خانه اجاره کرده بودم، اما برای مصرف موادم به پارکینگ خانه پدرم میرفتم. ساعت 11 صبح بیدار شدم و صبحانه خوردم . مادربزرگ و برادرم نبودند. رفتم پارکینگ خانه پدریام، شیره تریاک مصرف کردم. قرصی که دوستم داده بود را خوردم تا شیره کمتر مصرف کنم که حالم بد شد و چشمانم قرمز شد. نیم ساعت نگذشته بود که پدرم آمد و موتور را در پارکینگ گذاشت. بساط موادم را بههم ریخت و ناسزا گفت و به طبقه سوم نزد مادرم رفت. پدر در اینستاگرام برایم پیام گذاشت که از اعتیاد و رفتار من خسته شده و باید از خانهاش بروم تا مرا نکشد.
با دیدن این پیام عصبانیتر شده به طبقه سوم رفتم.
بعد چه شد؟
مادرم را دوست داشتم و نمیخواستم بمیرد. لباسهایم را عوض کرده و نزد پدرم رفتم. دعوا کردیم و جرو بحثمان شد. فریاد میزد تو را میکشم خستهام کردی. سلاح را از زیر مبل برداشتم و روی سرم گذاشتم تا به زندگیام شلیک کنم که عصبانی شد و خواست سلاح را بدهم و بعد یک مشت به صورتم زد. نفهمیدم چطور تیر را به او شلیک کردم که زخمی شد و روی مبل افتاد. مادرم کنار ماشین لباسشویی در آشپزخانه ایستاده بود که صدای شلیک را شنید و وحشت کرد. از ترس به او شلیک کردم. همانجا افتاد و فوت شد.
فرار کردی؟
لباسهایم داخل ساک بود. آن را برداشتم و کارت ملی و کارت بانکیام را در آن گذاشتم و از خانه بیرون رفتم. سلاح را داخل گونی خاک اره در پارکینگ گذاشتم. میخواستم فرار کنم، اما برادرم سر رسید و نشد. او از راه پلهها بالا رفت که به او شلیک کردم که زخمی وارد خانه شد و در را قفل کرد. شیشه را شکستم، او چاقو سمتم گرفت و من سلاحم را سمتش گرفتم. فریاد زد بدبختمان کردی، برو. بعد او به اورژانس و من به پلیس زنگ زدم. در بازداشتگاه متوجه مرگ پدرم شدم.
پلیس گفته با سلاح، چک بلامحل نقد میکردی، چند وقت بود این کار را میکردی؟
نه، درست نیست. سلاح متعلق به دوستم عادل بود. مدتی پیش به او در معامله تریاک کمک کردم و دو ماه پیش اسلحه را به عنوان هدیه به من داد.
چطور به فکرت رسید با صحنهسازی خودت را خلاص کنی؟
میخواستم کسی متوجه ماجرا نشود، بنابراین زمانی که پلیس آمد به دروغ گفتم افراد مسلح ناشناس به خانه مان حمله کرده و والدینم را کشتهاند و قصد جان ما را داشتهاند.
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: ایران اکونومیست
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۳۳۹۲۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور | ناگفتههای همسر ناصر عبداللهی از دلیل مرگ او
آفتابنیوز :
او در اولین مصاحبه خود روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور دارد. کسی که به گفته خودش در تمام این سالها متهم به قتل همسرش بوده، اما قانون به او اجازه نداده تا او را پیگیری قضایی کند. این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.
پس از ۱۸ سال، اما «فاطمه فهیمی» همسر «ناصر عبداللهی» ناگفتههای زیادی را به زبان میآورد.
زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اول
فاطمه فهیمی میگوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچهها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچهها بود، حتی برخی از وسایل بچهها را که میتوانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدتها خبری از او نبود، ۶ سال بچهها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی میکردند. از بچهها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».
او ادامه میدهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدتها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانهای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال میشود در تهران است و میخواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانهای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آنجا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».
فهیمی میگوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعهای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را میرسانم. همه بچهها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».
او با بیان اینکه یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه میدهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچهها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر بهمن گفت شما برو من خودم به دنبالت میآیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچهها که تماس گرفتم آنها خانه بودند. یکبار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت میآید».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر میکنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچکس به من حرفی نمیزد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود اینکه ناصر در بیمارستان بود».
تن بیجانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…
او ادامه میدهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیهها زیاد بود. میگفتند کار ما بوده و ما ناصر را زدهایم».
فاطمه فهیمی میگوید: «تنها یک تن بیجانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیهها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بیجان است را در بیمارستان دیدهام. اینکه چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیدهام».
او ادامه میدهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که میخواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت میکنم و حالا ما را به اینکه ناصر را کشتهاید محکوم میکنند».
قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «وقتی من بهخاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمیتوانید بهعنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».
او ادامه میدهد: «بارها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه میسازند گفتهام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچکدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمیگویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری میروم، میگویند شما نمیتوانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بودهام فامیل درجه یک محسوب نمیشوم. میگویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، اینها میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند».
فاطمه فهیمی میگوید: «وقتی من برای پیگیری میروم و میگویند شما نمیتوانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را بهمن میدهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آنها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمیدانم چرا، فقط میشنوم که به من میگویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آنها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون میگوید؟ برادرهایش میتوانند این موضوع را پیگیری کنند، اما اینکار را نمیکنند».
پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!
فاطمه فهیمی با اشاره به اینکه خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمیشود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه میدهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمیدانم و متوجه نمیشوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچههاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچکدام جواب درستی به من ندادند. من نمیتوانم در خصوص اینکه آیا آنها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».
او میگوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که میتوان از او بهعنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیدهام. من هم دوستدارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمیدانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمیروند».
فهیمی با بیان اینکه من بهخاطر تمام شدن حاشیهها میروم سراغ پرونده، ادامه میدهد: «اما نمیشود، زیرا تمام پروندههای قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آنها هم یک کلام میگویند پرونده بسته شده و این اختیار بهمن داده نمیشود».
مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاد
او با تاکید بر اینکه ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه میدهد: «ناصر را زده بودند، اما اینکه چه کسی اینکار را کرد من هیچوقت نفهمیدم. هیچکس پیگیری نکرد. من میدانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده میشد مشخص بود. هیچکس نمیتواند جوری به سر خودش بزند که جمجمهاش ترک خورده و نرم شود. هیچکس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمیزند. هیچکس نمیتواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیدهام نمیتوانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».
او با اشاره به قتل روحالله داداشی، ادامه میدهد: «چند سال پیش وقتی که روحالله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همانجا گفتم که قاتل روحالله داداشی یک شبه با اینکه متواری شده و فرار میکند پیدا میشود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدناش بود هیچ پیگیری انجام نشد»
محکومیتِ بی اساس
فاطمه فهیمی میگوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان میگویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر میگویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبردهاند؟ خیلیها من، برادر و پدرم را محکوم میکنند. ناصر تمام زندگیاش با من و خانوادهام بود. اما نمیدانم یکدفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشتهایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده من هیچجوره مشکلی نداشت. من آنها را هم محکوم نمیکنم با اینکه مشکلاتی بین آنها بوده من میگویم بالاخره زن و مرد بودند».
او ادامه میدهد: «من کسی را محکوم نمیکنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با اینکه من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد میآیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه میگویند کار زن دوم او و داییهایش بود».
اخباری که میتواند خانمانسوز باشد
فهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، میگوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آنها گفتند کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایتهای خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی میگوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمیشود کنید از ما چه کاری بر میآید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچهاش را آزار میدهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت میکنی، چون مادرت قاتل است؟».
او ادامه میدهد: «نینا بهدلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی میشود. او را پیش دکتر بردهام و میگوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این میتواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوکهای عصبی. خدا میداند من چگونه با کمک خانوادهام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کردهام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او میگوید».
ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده است
همسر ناصر عبداللهی با اشاره به اینکه روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آنجا بودند، میگوید: «خانوادهاش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط میدانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».
او ادامه میدهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجهاش نرم شده بود. آدم چه ضربهای میتواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچکس این شکلی نمیتواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمیکنند؟ چرا در گوش همه میگویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکردهاند؟».
منبع: همشهری آنلاین