غربی ها با استفاده ازفلسفه درصدد تحمیل شیوه تفکر خود هستند
تاریخ انتشار: ۴ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۳۵۴۷۹۲
به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «اهمیت گفتوگوهای فرهنگی در روزگار ما از منظر فلسفه» یکشنبه (۳ تیرماه) با حضور هانس کریستین گونتر، احمد علیحیدری و حسن حاجقاسمی در سرای اهلقلم برگزار شد.
در ابتدای این نشست، گونتر سخنرانی خود را پیرامون چهار محور؛ موقعیت کنونی عالم، فلسفه بهعنوان شیوه تفکری که ماحصل تمدن یونان باستان بوده و رشد پیدا کرده، تاریخ اروپای پس از قرون وسطی و تعاملات فرهنگهای غیراروپایی و ضرورت و نیاز گفتگوهای میان فرهنگی حوزههای امروزی ارائه کرد و گفت: اوضاع امروز عالم از آنچه در بخش عمده تاریخ علم بود، متفاوت است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: عالم تنها بر روی اروپا گشوده می شد و وسایل تکنیکی برای خود فراهم می کردند تا به اکتشافات بپردازد. با این سلطه اروپایی حتی قدیمی ترین فرهنگ ها به مرکزیت چین هم ناچار به عقب نشینی بودند؛ از این رو با استعمار اروپایی به نحو مادی و فیزیکی در کل عالم گشوده شد. این گشایش جهان را به نحو واقعی تحت سلطه بخشی از فرهنگ اروپایی قرار داده بود.
این استاد فلسفه بیان کرد: برای فهم دنیای کنونی باید به یاد داشته باشیم که دو فرهنگ چین و اروپا، نگرش مرکز محور را در عالم گسترش دادند و اروپاگری در عالم چیره شد تا اینکه این اواخر چین محوری در دنیای کنونی عرصه را به دست گرفت اما اروپا محوری تا امروز بر عالم چیره بود؛ جنگ جهانی دوم اروپا محوری را رقم زد و فرهنگ اروپایی را به یک فرضیه و توهم بدل کرد. پس از اضمحلال امپراتوری استعمارگر اتحادیه جماهیر شوروی عالم مهیای تغییر شد که از قبل پیش بینی شده بود. در این شرایط، جهان سوم بیشتر خود را استنباط کرد و بیش از همه قدرت اقتصادی و سیاسی را به دست آورد؛ کشورهای دنیای سوم، سلاح های اتمی را به دست آوردند. اقتصاد بسیاری از کشورهای این مجموعه گسترش یافت و نه تنها چین به عنوان قدرت برتر مطرح شد بلکه هند، اندونزی، آسیای جنوب شرقی، برزیل و.. نیز به سمت قدرت اقتصادی گام برداشتند. پیش بینی ها بر این است که تا سال ۲۰۵۰، آلمان و آمریکا جزو ۱۰ قدرت اقتصادی باقی خواهند ماند؛ آلمان در این مجموعه ؛ جایگاه دهم را به خود اختصاص خواهد داد. این چرخش قدرت به ناگزیر اروپا را ناچار می کند تا فرهنگ های غیراروپایی مواجه شود؛ علی رغم تمام تلاش هایی که همچنان در جهت تحمل قدرت های اروپایی به عالم است و به مرور آشکار می شود که این تفکر بیهوده است. هرکه عقلانیت دارد باید بداند که در دنیای امروز نگرش به جهان صرفا با یک فرهنگ مادی و معنوی ممکن نیست و در غیر اینصورت اروپامحوری به بیراهه رفته است. از سویی دیگر چنانچه ما با مصالحه با تفکر اروپامحور مخالفت کنیم، نه تنها در دام فکری قرار میگیریم بلکه این دام به سویی کشیده میشود که دنیای سراسر خشونت و جنگ با ابعاد بسیار وخیم خواهد بود.
گونتر عنوان کرد: خلق و پیدایش سلاح های اتمی باعث گسترش تهدید زندگی کنونی بشر است، نسل جدید سلاح های پیشرفته تکنولوژیکی، فصل جدیدی در عرصه تسهیلات گشوده است. مبارزه اتمی این کشمکش اتمی را به صورت قابل ملاحضه ای کاهش داده است.
وی در بخش دیگری از سخنانش با عنوان«فلسفه به عنوان شیوه تفکر»گفت: فلسفه یک واژه یونانی است و از این رو لفظ فلسفه به شیوه اندیشیدن نزد تمدن یونان ریشه دارد. به نظر می آید مردم دنیای غرب با استفاده از این واژه، درصدد تحمیل کردن شیوه های اروپایی بر تفکر هستند و اعضای فرهنگ های دیگر در توصیف متون خود از فرهنگ های اروپایی استفاده می کنند؛ تفکر یونان باستان ریشه های خود را از تفکر غیر اروپایی فرهنگ های خاورمیانه دارد. هرچه این شیوه در گذشته بر اندیشه یونانی تاثیر گذاشته، یونانی ها شیوه فکری را بسط دادند تا اینکه امروز به آن فلسفه گفته می شود و نمایانگر شیوه خاص استدلال کردن است و به واقعیت می پردازد اما آنطور که به نظر می آید امروز اینگونه نیست.
گونتر ادامه داد: تفکر یونانی در سیر زمان در تعامل با فرهنگ های دیگر به ویژه یهودیت مشغول بود اما چالش عمده به هنگام پذیرش مسیحیت رخ داد چرا که عناصر کلیدی مسیحیت در پی سازگاری با نگرش یونانی بودند. اما نباید فراموش کنیم که فلسفه یونان توسط عالم اسلام نیز جذب شد و شکل دوباره ای به خود گرفت. تفکر اروپایی تعامل را به سه دین بزرگ ابراهیمی، اسلامی و مسیحیت به تمدن فرهنگ های دیگر شکل داد و نقش مهمی در گفت و گوی ادیان داشت. از این رو می توان گفت فرهنگ یهودی-اروپایی که خود را در تعامل سازنده با اسلام شکل داد به عنوان عنصری از تفکر یونانی در معیت با ادیان ابراهیمی بود. بعد از کنار زدن توام با خشونت سلطه اسلام از سرزمین های اروپایی این تعامل نزدیک میان تمدن اروپایی و اسلام دچار وقفه شد و اسلام از ریشه های یونانی شده خود جدا شد.
وی با اشاره به تاریخ اروپای پس از قرون وسطی و تعامل با فرهنگ های غیر اروپایی گفت: گفت و گوی سیاسی میان مسیحیت، اسلام و یهودیت کم و بیش در قرون وسطی پایان یافت. اسلام در مقایسه با دین یهود، سهم بیشتری در فرهنگ اروپایی داشت. در نظر بسیاری از یهودی ها در اروپا، سخن گفتن از ارزش های مشترک یهودی و مسیحی سخن بیهوده ای است؛ مردم یهودی تبار در فرهنگ اروپایی سهیم بودند اما یهودیت به عنوان دین مبتنی بر تلموذ در این زمینه نقش کمتری داشت.
گونتر بیان کرد: همراه با ظهور علوم تجربی، دوره روشنگری را می توان پدر نژاد پرستی به معنای لفظ دانست؛ این طرز تلقی دوره روشنگری است و اروپا درنیافته که به سادگی در حال جهانی ساختن مفهومی از عقل است که مبتنی بر فطریات دلبخواهی آنها است. دستاورد عظیم اروپا؛ علم و فناوری جدید است. امروز با اروپا در پیشرفت های فناوری رقابت می شود و هیچ کشوری در عالم منکر آن نیست که باید تلاش کند تا از علم و فناوری اروپایی بهره ببرد.
وی ادامه داد: نگرش فنی به عالم، مبتنی بر تفکر یونان باستان به عالم است اما به عنوان یک حقیقت درباره علوم تجربی کاملا بر حقیقت عالم استنباط می کند. چگونه باید با این واقعیت ها در زندگی خود مواجه شویم؟ چنانچه دریابیم این دستاورد ماندگار فلسفه در یونان به معنای یونانی- اروپایی همان علم و فناوری مدرن است باید واقعیت های دیگر نظیر اینکه اندیشه اروپایی باید تغییر کند را نیز بپذیریم. بازگشت به آغاز در فلسفه غربی در اندیشه هایدگر به صورت خالص مطرح شده است.
گونتر به نیازهای ایجاد گفت و گوی اصیل فرهنگی اشاره کرد و گفت: اروپا با اندیشه فرهنگ های دیگر همچون اسلام، یهودیت و مسیحیت مواجه شد. اروپا و این فرهنگ ها به باروری هم مدد رساندند و شیوه مدرن اندیشه اروپایی توسط این مواجهه شکل گرفت. این مواجهه با فرهنگ مدرن اروپا از سوی اسلام و یهودیت گرچه باید ثمربخش بوده باشد باید با حفظ استقلال دیگری صورت پذیرد. این گفت و گوی با اسلام ساده گرفتن فرهنگ های دورتر از اروپا خواهد بود. اروپا همچنان خالصانه تمایل دارد تا به گفت و گو با فرهنگ های دیگر بپردازد که در ناخودآگاه آنها مورد بی توجهی قرار گرفته و این ناشی از معیار قرار دادن فکر اروپایی است.
کد خبر 4330043 سارا فرجیمنبع: مهر
کلیدواژه: سرای اهل قلم فلسفه معرفی کتاب فلسفه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قانعی راد تازه های نشر معرفی نشریات قرآن پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انقلاب اسلامی ایران علوم انسانی انجمن جامعه شناسی ایران پیام تسلیت فراخوان مقاله
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۳۵۴۷۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بورل: آمریکا دیگر هژمونی ندارد؛ روسیه تهدیدی وجودی برای اروپاست
رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا معتقد است: آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
به گزارش ایسنا، جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنرانی خود در دانشگاه آکسفورد گفت: من تقابل بیشتر و همکاری کمتر در جهان را شاهد هستم. این یک روند رو به رشد در سالهای گذشته بوده است؛ رویارویی بسیار بیشتر و همکاری بسیار کمتر. من دنیایی را بسیار پراکندهتر میبینم. من دنیایی را میبینم که در آن قوانین رعایت نمیشود. من قطبیت بیشتر و چندجانبه گرایی کمتر میبینم.
من میبینم که چگونه وابستگیها تبدیل به سلاح میشوند. من شاهد هستم که سیستم بینالمللی که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
بورل افزود: من چین را میبینم که به جایگاه ابرقدرتی میرسد. آنچه چین در ۴۰ سال گذشته انجام داده در تاریخ بشریت بینظیر است. در ۳۰ سال گذشته، سهم چین از تولید ناخالص داخلی جهان، از ۶ درصد به تقریبا ۲۰ درصد رسیده است، در حالی که ما اروپاییها از ۲۱ درصد به ۱۴ درصد و ایالات متحده از ۲۰ درصد به ۱۵ درصد رسیده است.
این یک تغییر چشمگیر در چشمانداز اقتصادی است. چین در حال تبدیل شدن به یک رقیب برای ما و ایالات متحده است. نه تنها در تولید کالاهای ارزان، بلکه به عنوان یک قدرت نظامی، در خط مقدم توسعه فناوری و ساخت فناوریهایی که آینده ما را شکل خواهند داد. چین «دوستی بدون محدودیت» را آغاز کرده است.
این دیپلمات اروپایی تصریح کرد: من گفتم جهان چند قطبیتر است - بله، این درست است. همزمان قدرتهای میانی، مانند هند، برزیل، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی، ترکیه در حال ظهور هستند. آنها در حال تبدیل شدن به بازیگران مهم هستند. چه بریکس باشند و چه غیر بریکس، ویژگیهای مشترک بسیار کمی دارند، بجز میل به کسب جایگاه بیشتر و صدای قویتر در جهان، و همچنین مزایای بیشتر برای توسعه خود. برای رسیدن به این هدف، آنها استقلال خود را به حداکثر میرسانند، تمایلی به جانبداری ندارند، بسته به شرایط یک طرف یا طرف دیگر را محافظت میکنند. آنها تمایلی به انتخاب اردو ندارند و ما نباید آنها را به سمت انتخاب اردو سوق دهیم.
بورل افزود: ما اروپاییها میخواستیم در همسایگی خود حلقهای از دوستان ایجاد کنیم. به جای آن، آنچه امروز داریم حلقهای از آتش است. حلقهای از آتش که از ساحل به خاورمیانه، قفقاز و اکنون در میدانهای نبرد اوکراین میآید. توماس گومارت، مدیر مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل، در حال تجزیه و تحلیل نقاط ضعف اقتصاد جهانی است. چند مورد از این نقاط بسیار به ما نزدیک است؛ دریای سرخ برای تجارت، تنگه هرمز برای نفت و گاز و دریای سیاه برای صادرات غلات. آنها در مجاورت ما هستند و در برخی از آنها ما حتی با مأموریتهای نیروی دریایی اتحادیه اروپا درگیر هستیم، مانند آنچه در دریای سرخ است.
او در ادامه گفت: اکنون دو جنگ داریم، دو جنگ که وقتی به بروکسل آمدم، در کار نبود. دو جنگ وجود دارد که در آن مردم برای سرزمین میجنگند. این نشان میدهد که جغرافیا بازگشته است. به ما گفته شد که جهانی شدن، جغرافیا را بیربط کرده است، اما نه. بیشتر درگیریهای ما مربوط به زمین است، سرزمینی که در مورد فلسطین وعده داده شده و در مورد اوکراین سرزمینی در تقاطع دو جهان و این مبارزه برای زمین، خونهای زیادی را ریخته است.
بورل گفت: در عین حال شاهد شتاب روندهای جهانی هستیم. تغییرات اقلیمی دیگر مشکلی برای آینده نیست. فروپاشی آب و هوا در حال حاضر رخ داده- برای فردا نیست، برای امروز است. تحولات تکنولوژیکی - به ویژه، هوش مصنوعی. اینها تغییراتی را ایجاد میکند که ما نمیتوانیم به طور کامل درک کنیم. جمعیتشناسی نیز به سرعت در حال تغییر است. مهاجرت به ویژه در آفریقا که ۲۵ درصد از مردم جهان در سال ۲۰۵۰ در آن زندگی خواهند کرد.
در سال ۲۰۵۰، از هر چهار انسان یک نفر در آفریقا زندگی میکند و در عین حال شاهد افزایش نابرابریها، کاهش دموکراسیها و در خطر افتادن آزادیها هستیم. این چیزی است که من میبینم. در این چشم انداز، نقش اتحادیه اروپا و نقش بریتانیا باید مشخص شود. نمیدانم نقش ما کدام خواهد بود. اما مطمئناً این بستگی به پاسخ ما به چالشهایی دارد که با آن روبرو هستیم - ما هشدارهایی میشنویم مبنی بر اینکه اروپا ممکن است بمیرد، باید چکار کنیم؟
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پیشنهاد کرد: اول، ما نیاز به ارزیابی روشنی از خطرات روسیه داریم - روسیه به عنوان وجودیترین تهدید برای اروپا در نظر گرفته میشود. شاید همه اعضای شورای اروپا با آن موافق نباشند، اما اکثریت پشت این ایده هستند. روسیه برای ما یک تهدید وجودی است و ما باید ارزیابی شفافی از این خطر داشته باشیم. دوم، ما باید روی اصول، همکاری و قدرت کار کنیم. ما مدلی ساختیم – مدل اروپایی – بر اساس همکاری و وابستگی متقابل اقتصادی در درون خود – و موفقیت چشمگیری بوده است.
۷۰ سال صلح در میان ما. ما معتقد بودیم که وابستگی متقابل از طریق چیزی که آلمانیها آن را «Wandel durch Handel» مینامند، همگرایی سیاسی ایجاد میکند. این تغییر سیاسی را در روسیه و حتی چین به همراه خواهد داشت. خوب، این اشتباه ثابت شده است. اتفاق نیفتاده است. در مواجهه با روسیه، وابستگی متقابل صلح به ارمغان نیاورد. برعکس، به وابستگی به ویژه به سوختهای فسیلی تبدیل شد و بعداً این وابستگی تبدیل به یک سلاح شد. امروز پوتین یک تهدید وجودی برای همه ماست.
اگر پوتین در اوکراین موفق شود، به همین جا بسنده نخواهد کرد. چشمانداز داشتن یک دولت دست نشانده در کییف مانند دولت بلاروس، و نیروهای روسی در مرز لهستان، و کنترل روسیه بر ۴۴ درصد از بازار غلات جهان، چیزی است که اروپاییها باید از آن آگاه باشند. همه بیشتر و بیشتر از آن آگاه میشوند. اما من میدانم که همه در اتحادیه اروپا این ارزیابی را ندارند. اکنون پوتین کل غرب را به عنوان یک دشمن میبیند. او در بسیاری از سخنرانیهای خود این را به صراحت بیان کرد.
بورل درخصوص شرایط کنونی در غرب آسیا هم گفت: و جنگ دیگر. پاسخ نامناسب اسرائیل به حمله ۷ اکتبر حماس خاورمیانه را در بدترین چرخه خشونت در دهههای اخیر فرو برد. جیک سالیوان یک هفته قبل از هفتم اکتبر گفته بود که خاورمیانه هرگز اینقدر آرام نبوده است! اما آرام نبود.
فقط نگاهی به اتفاقات کرانه باختری بیندازید تا متوجه شوید که اصلاً آرام نبود. حالا دو جنگ داریم. و ما اروپاییها برای آن آماده نیستیم. آنچه اکنون در غزه اتفاق میافتد، اروپا را به گونهای به تصویر کشیده است که بسیاری از مردم آن را درک نمیکنند. آنها تعامل سریع و قاطعیت ما را در حمایت از اوکراین دیدند و از نحوه برخورد ما با آنچه در فلسطین روی میدهد تعجب کردند.
فرآیندهای تصمیمگیری اتحادیه اروپا چگونه کار میکند؛ اتفاق آرا. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۱۸ نفر از یک طرف، ۲ نفر از طرف دیگر رای دادند و دیگران وقتی زمان تصمیمگیری درباره آتش بس فرا رسید، رای ممتنع دادند. اما اگر ما در یک جا چیزی را «جنایت جنگی» بنامیم، باید زمانی که در هر جای دیگری اتفاق میافتد، آن را به همان نام بنامیم. آنچه در ۶ ماه گذشته در غزه رخ داده، وحشت دیگری است.
این دیپلمات اروپایی تاکید کرد: باید به دنبال یک طرح صلح باشم. فکر میکنم اعراب باید چشمانداز خود را برای حل و فصل سیاسی اوضاع ارائه دهند. من از وزرای امور خارجه کشورهای عربی دعوت کردم که به بروکسل بیایند و پیشنهادات خود را توضیح دهند. ما باید به همه بفهمانیم که راه حل نظامی وجود ندارد. خب، همه میگویند که راهحل دو کشوری را میخواهند. ما ۳۰ سال است که از اسلو این را تکرار میکنیم. اما در اسلو، راه حل دو کشوری بخشی از توافق نبود. گفتند «بعداً شاید بتوانیم»، اما در متن نیست.
اگر بر این باوریم که راه حل دو دولتی تنها راه حل است، جامعه بینالمللی باید بسیار بیشتر مشارکت کند و این را نه به عنوان نقطه شروع، بلکه به عنوان نقطه پایان بازی در نظر بگیرد. اگر نابودی یا مهاجرت اجباری فلسطینیها را کنار بگذاریم، راهحل چیست؟ وقتی این سوال را از دولت نتانیاهو میپرسیم، تنها پاسخی که میگیریم این است؛ «ما راهحل دو دولتی را نمیخواهیم». میپرسیم چه میخواهید؟ و این همان چیزی است که جامعه بینالمللی باید بارها و بارها بپرسد تا به دنبال پاسخی باشد که بتواند از یک تراژدی انسانی دیگر جلوگیری کند.
در ایرلند شمالی اتفاق افتاد، در اروپا اتفاق افتاد. دشمنان قدیمی امروز همسایگان خوبی هستند و بیشتر از همسایگان خوب، بهترین دوستان هستند. باید امکانپذیر باشد، اما برای این که [این امکان] فراهم شود، زمین باید تقسیم شود. آنها نمیتوانند با هم زندگی کنند، آنها باید در کنار هم، در صلح و امنیت زندگی کنند، اما هر کدام با خانه، سرزمین، دولت، قلمرو و ظرفیت سیاسی خود. این یکی از مهمترین چیزهایی است که اروپاییها باید حل کنند.