زهرا داودنژاد الگوهای بازیگری اش را معرفی کرد/ سرباز پدرم هستم
تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۴۱۸۵۴۱
فرهنگ > سینما - ایسنا نوشت: زهرا داودنژاد با اشاره به این که معتمدآریا و سوسن تسلیمی الگوهایش در بازیگری هستند، گفت: همگی ما (خلانواده داودنژاد) در هدف پدرم که سینماست، همسو هستیم و عاشقانه او را به عنوان یک مدیر قبول داریم.
طبق گزارش رسیده از برنامه «باهمستان»، زهرا داودنژاد، بازیگر فیلم "شماره ۱۷ سهیلا" به کارگردانی محمود غفاری که بازیگری را در سال ۷۹ با فیلم "بچههای بد" شروع کرد و فیلمهای" ملاقات با طوطی "، "دستهای خالی"، "نیلوفر" و "کلاس هنرپیشگی" را در کارنامه خود ثبت کرده است، علاوه بر بازیگری در کسوت دستیار کارگردانی و منشی صحنه هم فعالیت داشته و در گفتوگویی درباره این که به عنوان عضوی از خانواده داودنژاد شناخته میشود و اینکه آیا سایه پدرش (علیرضا داودنژاد) تاثیری در کسب جایگاهی مستقل در سینما داشته است، بیان کرد: عضو این خانواده بودن لذتبخش است ولی بیتأثیر نیست و نمیشود منکر تأثیر شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او درباره خانوادگی کار کردن داودنژادها و این که این نوع کار به یک سبک در خانواده تبدیل شده و آیا مرزی بین کار و خانواده وجود دارد، گفت: واقعا برای ما سینما چیزی جز زندگی نیست. من با نان سینما بزرگ شدم. چیزی اضافه یا کمتر از سینما وجود ندارد. مادر بزرگم که هنرپیشه درجه یکی در سن و سال خودشان هستند، در بچگی برایمان قصه تعریف میکردند و ما خودمان را در نقشهای قصه میگذاشتیم و همینطور ادامه پیدا کرد. الان هم سینما برای ما نقش تعیین میکند و به شدت زندگی سختی است.
داودنژاد ادامه داد: کار کردن با خانواده به خاطر تعامل زیاد و درک احساسات عاطفی و خشونت یکدیگر با بازیگری جمع و به یک اتفاق تبدیل میشود. همگی ما در هدف پدرم که سینماست، همسو هستیم. عاشقانه او را به عنوان یک مدیر قبول داریم و احساس میکنیم سربازش هستیم. حتی اگر چیزی را قبول نداشته باشیم به حرفش اقتدا میکنیم و خودم را به چیزی که ایشان خواستند، نزدیک میکنم.
او درباره نامزد جایزه شدن برای فیلم کلاس هنرپیشگی در جشنواره و نیز برای فیلم شماره ۱۷ سهیلا در جشن انجمن منتقدان که به جایزه گرفتن ختم نشد و در پاسخ به این که «آیا دستی در کار است یا بازیهای متفاوت شما نسبت به هم دورهایهایتان باعث شده دیده نشوید؟»، گفت: قطعا من و شما میدانیم که دستهایی وجود دارد و این که چگونه هستند، نمی دانم و برای من هم مبهم است که چرا اتفاق میافتد. این که بازی متفاوتی از من دیده میشود، به خاطر نگاه من به بازی است که عمدتا فرق دارد؛ هرچند من هم الگوهایی در این سینما داشتم مثل خانم معتمد آریا و خانم تسلیمی. جنس هر بازی ربطی به هنر پیشه بودن و شغل محسوب شدن ندارد و من در حد توان و بینشم این کار را انجام میدهم. این نگاه باعث میشود من انتخاب نشوم چون بازی یا ژانر خاصی فعلا مد شده که من شبیه آن نیستم و امید دارم نگاهها وسیعتر شود و همه مورد توجه قرار بگیرند.
وی با اشاره به این که خیلی در کارهای پدرش حضور ندارد که این هم بنا به خواست علیرضا داودنژاد بوده، دربخشی دیگر گفت: نظر مخاطب برای من خیلی مهم است و بعد از اکران فیلم بیشتر مخاطبان اظهار کردند با نقش من در سهیلا شماره ۱۷ همذاتپنداری داشتهاند یا برایشان باورپذیر بوده؛ این نقطه مشترک بیشتر مخاطبان بود که برای من قابل تأمل است.
او با اشاره به داستان فیلم «سهیلا شماره ۱۷» که بهترین فیلم در جشنواره ژنو سوییس و جشنواره کلن آلمان شده و این که سهیلا یک خانم میانسال است که با بحرانی به نام رابطه ازدواج و خانواده دست و پنجه نرم میکند و به دلیل مشکل ژنتیکی ۶ ماه فرصت دارد ازدواج کند و مادر شود و سعی میکند همسر مورد نظرش را پیدا کند، درباره فعالیت در این پروژه توضیح داد: من از اعتماد آقای غفاری (کارگردان) تشکر میکنم چون از زمانی که قرار شد با هم همکاری کنیم این پروژه به مدت یکسال متوقف شد. در واقع تهیهکننده خواسته بود از یک استار استفاده شود ولی آقای غفاری خواستند من نقش را ایفا کنم. ایشان صبوری کردند و تهیهکننده راضی شد. بعد از خواندن فیلمنامه مطمئن شدم این نقش برای من نوشته شده و شخصیت فیلم برایم شناخته شده بود؛ چرا که تعداد زیادی از دوستان اطرافم این شرایط را داشتند. بحرانها و نامعلومی آینده و مادر شدن برای خانمها وضعیتی است که با هیچ چیزی مثل ظاهر و پول و موقعیت اجتماعی جبران نمیشود و جایگزینی ندارد.
2323
کلید واژهها : بازیگران سینما و تلویزیون ایران - سینمای ایران - خانواده -منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: بازیگران سینما و تلویزیون ایران سینمای ایران خانواده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۴۱۸۵۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
به گزارش تابناک، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان