Web Analytics Made Easy - Statcounter

ساعت 24-دختر ۱۹ ساله که چادر خاک آلودش را تکان می داد، به همراه مادر و جوانی ۲۰ ساله از خودروی گشت انتظامی پیاده شد و مقابل مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد قرار گرفت.

این دختر با چشمانی اشکبار درحالی که قصه تلخ زندگی اش را افسانه ای باورنکردنی می دانست و مدعی بود که در منزل مادرش امنیت روحی و جسمی ندارد،

سفره دلتنگی هایش را روی میز کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری گشود و گفت: از روزی که دست چپ و راستم را شناختم چیزی جز بو و دود موادمخدر در خانه حس نمی کردم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پدرم آن قدر در میان انواع مواد مخدر دست و پا می زد که چیزی جز مواد افیونی در اطرافش نمی دید. اعتیاد او را به جایی رساند که دیگر حتی فرصت آمدن به منزل را هم پیدا نمی کرد. او در میان زباله های شهری در پی اشیایی می گشت که شاید با فروش آن ها بتواند وعده ای از مصرف موادش را تامین کند.

پدرم از پنج سال قبل، دیگر خانه و کاشانه اش را رها کرد و در حالی به کارتن خوابی روی آورد که من ۱۴ سال زیادتر نداشتم و کمبود مهر پدری را با همه وجودم احساس می کردم. در این شرایط بود که مادرم دست مرا گرفت و از شهرستان عازم مشهد شد. من هم که بعد از تحصیلات ابتدایی ترک تحصیل کرده بودم، در مشهد به عنوان کارگر در یک کارگاه تولیدی کوچک مشغول کار شدم. با آن که مادرم نیز کاری برای خودش دست و پا کرده بود و مخارج زندگی را تامین می کرد ولی من هم همه درآمدم را به مادرم می دادم اما متاسفانه آرام آرام متوجه شدم که مادرم با جوانی هم سن و سال من آشنا شده است.

کم کم پای «غلام» در حالی به منزل ما باز شد که مادرم ادعا می کرد به آن جوان محرم شده است. او دیگر سرکار هم نمی رفت و زیادتر اوقاتش را در خانه می ماند تا غلام گاه و بی گاه به منزل بیاید. با وجود این که مادرم خود را محرم غلام می دانست ولی من از نگاه های هوس آلود او و جملات زشت و زننده اش احساس ناامنی روحی می کردم تا آن که روزی غلام با توسل به ترفندی خاص، سعی داشت برایم ایجاد مزاحمت کند.

وقتی ماجرا را به مادرم گفتم او به شدت آشفته شد و مرا به خاطر توهین به همسر صیغه ای اش از خانه بیرون انداخت به طوری که حتی مادربزرگم نیز از دخترش حمایت کرد. مدتی در منزل دوستانم یا مراکز مذهبی آواره بودم تا این که هفته قبل، از این وضعیت به تنگ آمدم و در اقدامی احمقانه قصد خودکشی داشتم که بلافاصله همکارانم مرا به بیمارستان رساندند و از مرگ نجات یافتم.

با وجود این، مادرم معتقد بود باید مرا در بیمارستان روان پزشکی بستری کنند. بعد از آن که از بیمارستان ترخیص شدم دوباره به خانه مادرم رفتم تا شناسنامه ام را بگیرم که حداقل بتوانم در یکی از خوابگاه های دانش آموزی ثبت نام کنم ولی نه تنها با مخالفت مادرم و همسر ۲۰ ساله اش روبه رو شدم بلکه آن ها با کتک کاری قصد داشتند مرا به زور سوار خودرو کنند که با تماس همسایگان و حضور به موقع پلیس، از چنگ آن ها رها شدم. حالا هم می خواهم مرا به بهزیستی معرفی کنید…

منبع: ساعت24

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۴۵۲۵۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قصه عبرت آموز یک دزد!

روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.

او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها  وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی  استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم.

آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک  هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .

چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید  این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم.

حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم  و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام .

چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد  اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد.

چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم.

در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه  های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم .

بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .

دیگر خبرها

  • مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
  • قصه عبرت آموز یک دزد!
  • قیمت خانه در جنت آباد تهران امروز ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • انتظار ۹ ساله تمام شد/ پرواز حجاج استان سمنان در آسمان سرزمین وحی
  • جنایت مرد نقاش | او همسر و پسر ۱۱ ساله خود را آتش زد!
  • اقدام آتشین مرد نقاش | مادر و پسر ۱۱ ساله در خشم پدر سوختند
  • با ۳۰۰ میلیون تومان در کدام محله خانه اجاره کنیم؟
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..
  • راز دلیل قتل زن 80 ساله ثروتمند توسط پرستار شخصی‌اش!