اهميت نبرد الحُديده و دخالت غرب در حمايت از ائتلافسعودي
تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۴۵۳۴۴۳
خبرگزاري آريا - پارستودي- از نظرکارشناس مسائل ژئوپليتيک، نبرد الحُديده نقطه عطفي در نبردهاي يمن که غربيها نيز در آن دخيل هستند، خواهد بود.
پايگاه اطلاعرساني «شلانژ» در مقالهاي به قلم «ژان سيلوستر مونگرونيه» به بررسي تحولات يمن و اهداف ائتلاف عربي به سرکردگي عربستان سعودي و امارات متحده عربي در نبرد الحديده پرداخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اين رسانه فرانسوي نوشت: «امانوئل مکرون» رئيس جمهوري فرانسه در دهم آوريل سال 2018 با «محمد بن سلمان» وليعهد عربستان سعودي ديدار و گفت گو کرد.
مکرون در اين ديدار از برگزاري کنفرانسي بينالمللي براي کمک به يمن با مشارکت پاريس و رياض خبر داد. اين گردهمايي در 27 ژوئن برگزار شد. اما بر خلاف گفتهها، کنفرانس پاريس به يک گردهمايي فني ساده مبدل شد. پوشش رسانهاي اين رويداد، ماجرا و اهداف اصلي در نبرد الحديده را تحتالشعاع قرار داد.
اين درحالي است که نبرد الحديده ميتواند به نقطه عطفي در مناقشات يمن مبدل شود. در کل نمايندگان سازمانهاي بشردوستانه بيشتر از ديپلماتها و کارشناسان منطقه درخصوص بحران يمن صحبت کردهاند. اين درحالي است که مسائل و اهداف ژئوپليتيکي اين جنگ را نميتوان ناديده گرفت و نبايد ساده از کنار آن رد شد.
ائتلاف عربي عليه حوثيها
جنگ در يمن پاياني ندارد. منصورهادي رئيس جمهوري مستعفي يمن و دولتمردانش وقتي با پيشروي سريع حوثيها مواجه شدند، به عربستان سعودي فرار کردند.
عربستان سعودي و امارات متحده عربي در سال 2015 در راس ائتلافي عربي حمله به يمن را آغاز کردند. اين مداخله نظامي به بهانه مقابله با حوثيها آغاز شد. به طور کلي نيروي هوايي ارتش عربستان سعودي مناطق شمالي تحت کنترل حوثيها و ارتش امارات متحده با حمايت گروههاي شبه نظامي مختلف؛ جنوب، حاشيه خليج عدن و سواحل اقيانوس آرام را مورد حمله قرار ميدهند.
استانهاي ساحلي يمن در کنترل امارات و متحدان محليشان قرار دارد: جبهه جنوب (جدايي طلبان) و بسياري از گروههاي سلفي. عمليات نظامي در بندر الحديده در حاشيه درياي سرخ آغاز شد. الحديده مدخل ورودي 90 درصد کالاهاي وارداتي است. بخش بزرگي از اين واردات (70 درصد) کمکهاي بشردوستانه هستند.
الحديده، اصليترين بندر يمن با مناطق تحت کنترل حوثيها و همچنين با پايتخت مرتبط ميشود. الحديده در 200 کيلومتري صنعا پايتخت يمن واقع شده است.
حقيقت اين است که حمله به الحديده توسط امارات در 13 ماه ژوئن و 15 روز پيش از کنفرانس بينالمللي پاريس در مورد يمن، آغاز شد. اين حمله درابتدا قرار بود به صورت دريايي و از پايگاه عصب که از اريتره اجاره شده بود، انجام بگيرد. اما نقشه تغيير کرد و اين حمله از زمين انجام گرفت.
حمايت فرانسه از عربستان سعودي و امارات با توجه به نگاه اين کشور به مناقشات منطقهاي، با سياست خارجي پاريس همخواني دارد. تصرف بندرالحديده و مراقبت از کانال سوئز مسائل استراتژيکي مهمي هستند و فرانسه به بهانه تامين امنيت کشتيراني در درياي سرخ به مشارکت در مينروبي بندر الحديده متعهد شده است. 120/135
بيشتر بخوانيد :
عربي 21 : دليل تمايل امارات به سُلطه بر بندر «الحُديده» يمن
توافق امارات، آمريکا و عربستان براي اشغال الحُديده
گزارش: تظاهرات اهالي «الحديده» يمن ضد اشغالگري امارات و عربستان سعودي
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۴۵۳۴۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سالهای اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.
به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته میشود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد میکند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.
برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی میشود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست میدهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان میدهد.
اما نگاهی دقیقتر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان میدهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزارهای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.
اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عربهای عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.
با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکراتها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف میکند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» میداند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگانهای عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.
این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عربهای عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاههای آلترناتیو دیگر که در سالهای اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف میکند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا میسازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانهای وهابی پیوند میزند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد میکند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل میدهد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آلهای اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتارها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح میکرد.
بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمینهای عرب پسا عثمانی میدانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبههای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.
سایر سلفیها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجستهای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی مینویسد، سلفیها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.
آنچه از همه این روایتهای تاریخی برداشت میشود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمیکاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب میکند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.