آقای کارگردان: به من میگفتند سانسورچیام!
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۵۰۷۵۴۰
کار خواجه نصیرالدین توسی سالهاست که روی زمین مانده و کماکان تلویزیون به من زنگ میزنند و کارهای دیگری پیشنهاد میکنند؛ من اصلاً ترجیح ندارم این نوع کارها را انجام بدهم، اگر تجربهای دارم میخواهم صرف کارهای فاخری، چون خواجه نصیر کنم.
خبرگزاری تسنیم: کار خواجه نصیرالدین توسی سالهاست که روی زمین مانده و کماکان تلویزیون به من زنگ میزنند و کارهای دیگری پیشنهاد میکنند؛ من اصلاً ترجیح ندارم این نوع کارها را انجام بدهم، اگر تجربهای دارم میخواهم صرف کارهای فاخری، چون خواجه نصیر کنم.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*شما جزو کارگردانانی هستید که مدیوم تلویزیون را به خوبی میشناسید. خیلی از کارشناسان رسانه انتقاد دارند که چرا سریالهای امروز تلویزیون آن حسّ دلچسبی گذشته را ندارند تا جائیکه برخی از سریالهای تکراری مثل "پایتخت" به عنوان سریال پربیننده رسانه ملی انتخاب میشود. آیا این اتفاق به خاطر فقدان یک سریال طنز در میان این همه ملودرام اجتماعی، میافتد یا به همین رکود تولید سریال در تلویزیون برمیگردد؟ البته در پس این انتقادها برخی هم میگویند چرا فقط محمدحسین لطیفی و چند نفر دیگر کار میکنند؛ کسانی که سیر نزولی در جریان سریالسازی دارند چرا باید هنوز باشند و از جوانان خبری نیست؟
مدیران به جوانان اعتماد نمیکنند، چون گارانتی میخواهند
اینجا به جرأت میتوانم بگویم من در آن دسته قرار نگرفتهام و نمیگیرم؛ کما اینکه حضور دارند. همیشه ایستادم جلوی خیلی از کارهایی که پیشنهاد میشود و من میگویم مسئولیتش را میپذیرم فقط بگذارید فلان جوان کارگردانیاش کند. مصداق بارز آن «سه در چهار» مجید صالحی است که ایده و طرح آن را من نوشته بودم و در کسوت مشاور پروژه هم این کار را دنبال کردم. بگذارید برزو نیکنژاد کار کند جوان است و من مسئولیت میپذیرم. یادم میآید آن دوران هم «هنگام بیداری» را کار میکردم، گفتند حالا آن شروع نشده است و خودت باید باشی! همان پروژه «دردسرهای عظیم» پیش آمد که مدیر شبکه سه در تلفن تا صدای من را نشنید اعتقاد داشت نقلقولها دروغ هستند و مثلاً من این مسئولیت را نمیپذیرم. حتی گفتند نمیگذاریم این پروژه به سرانجام برسد یا خود لطیفی یا به سراغ کارگردان صاحبنامی بروید. من خودم گوشی را گرفتم و گفتم اگر بد شما برای من و اگر خوب شد برای این جوانان! در جواب آن منتقدی که میگوید چرا خودش آنقدر کار میکند و جوانان کار نمیکنند باید بگویم من آنقدر زورم میرسد، اما چرا مدیران کمتر به جوانان میدان میدهند، چون عموماً مدیران یک گارانتی میخواهند. ولی تا کی میخواهند بر روی امثال ما حساب باز کنند؟! بالاخره هر سال در تلویزیون نیاز به دو کارگردان جدید داریم که در جریان ریزش، به استانداردها لطمه وارد نشود.
فیلمنامهنویس خوب نداریم
من اعتقادی به رکود در سریالسازی ندارم. در اصل سریالهای از جنس «دودکش» و «پایتخت «تیپمحور و طنز براساس دیالوگ هستند. این کارها عموماً در جهان جای خودش را دارد؛ اینکه چرا ما در تلویزیون به طنزی در مدیوم تلویزیون نمیتوانیم برسیم که بیشتر بر دیالوگسوار نباشد و به موقعیتها اتکا کند، چون ما فیلمنامهنویس خوب نداریم.
*یعنی قصههای خوبی نداریم؟
اگر پردازش فیلمنامه خوب انجام شود، مخاطب به راحتی میخندد
اتفاقاً قصه خوب داریم، اما باید بدانیم در طنز پردازش قصه مهم است. پرداخت فیلمنامه شدن آن قصه توسط یک فیلمنامهنویسی باید انجام شود. من هیچوقت ادعایی نداشتم که نویسندهام، اما همه میدانند عموماً فیلمنامههایی که به دستم رسیده را خودم بازنویسی کردهام. ولی منظورم این است تا کی؟! خیلی دوست دارم همچون «صاحبدالان» فیلمنامه آماده باشد و من بیایم و کار خودم را انجام بدهم؛ آن موقع معلوم است که بهتر میشود. در فضای طنز هم همین است. یعنی بایستی آن موقعیت درست فرض بشود. در سینما شدنی است یعنی من توانستهام؛ عموماً ثابت کردهام در سینما به قول کشتیگیران کنده کارهای طنز را گرفتهام و کشیدهام و به مشکلی هم برنخوردهام. ولی کار سریال موقعیت دشواری را برای کارگردان ایجاد میکند؛ چرا که ساخت طنز براساس موقعیت، کار سختی است. چون باید بنویسید و این موقعیت را خلق کنید. در واقع نویسنده مخاطب را در موقعیتی میگذارد که کاری هم نکند، مخاطب میخندد.
*ماجرای دعوای اکبر عبدی با مهران مدیری حقیقت داشته برای شبی با عبدی درگیری لفظی ایجاد شده است. آیا آن انتقادها مبنی بر نوعی موازیکاری یا ساخت برنامه مشابه، تأثیری بر این عقب افتادن برنامه در کنداکتور بوده است؟
هیچ موازیکاری در میان نبود!
هیچگاه در طول دوران زندگیام توجهی به حاشیهها نداشتهام، اما جسته و گریخته از دوستان شنیدهام که میگویند مهران مدیری به «شبی با عبدی» اعتراض داشته و در جایی هم گفته، پخش این برنامه موازیکاری ایجاد میکند. اما اگر مهران مدیری به من زنگ میزد که الان مشاور پروژه و کارگردان این برنامه هستم شاید از جزئیات بیشتر این برنامه آگاهی پیدا میکرد. البته که در وهله اعتراض مهران مدیری من در این پروژه نبودم. بعد از اعتراض مهران مدیری به این مجموعه پیوستم تا به تعبیر این دوستان موازیکاری نشود. برنامهای که قرار است از امشب روی آنتن برود همه میبینند که اصلاً ربطی به «دورهمی» و «خندوانه» ندارد و موازیکاری معنایی ندارد.
کاری تا به حال مثل «شبی با عبدی» ندیدهام
به خاطر اینکه کاری است تا امروز در دنیا ندیدهام کسی انجام دهد. برنامهای که گروههای نمایشی مختلفی را به خود میبیند که خودشان نقش مینویسند و کارگردانیاش میکنند و در چند دقیقه رقابت طنزآمیز از مردم نمره میگیرند. حالا واقعاً «شبی با عبدی» را چطور میتوان «دورهمی» دانست؟! هر دفعه دو گروه آزاد نمایشی مثلاً از بندگناوه و آبادان به «شبی با عبدی» میآیند که بازیگران نیمه حرفهای و حرفهای هستند که موضوعی را دستمایه میکنند و به روی صحنه میبرند. حالا در لا به لای این نمایشها، یک میهمان طنازی هم وجود دارد. ممکن است اکبر عبدی هم راجع به موضوعاتی در نقشهای مختلف ظاهر شود و این معضلات و یا آموزشهای زندگی را بازی کند. اصلاً هم "عاشق شدم و عاشق شدی" هم نداریم. خود اکبر عبدی به عنوان محوریت برنامه چندین نقش موضوعات اجتماعی را در کاراکترهای متفاوت (پیرزن، لات، بچه و...) به نمایش درمیآورد. حالا واقعاً چه ربطی به کار مهران مدیری دارد، از دوستان هنرمندم میخواهم حتماً قبل از هر اظهارنظری اطلاعات جامعی به دست بیاورند.
* «شبی با عبدی» از برنامه خارجی اقتباس نشده است؟
جالب است بدانید از «شبی با عبدی» کپی خارجی هم نداریم. چون اکثر کارهایی که به روی آنتن رفت از نمونههای خارجی برداشت شدند حتی در انتخاب دکور و نوع اجرا؛ کار «دورهمی» و «خنداونه» هم مشابه زیاد دارند. حتی روز اولی که به عنوان مشاور پروژه آمدم دوستان به من گفتند نمونههای خارجی را ببینید و از آنها ایده بگیرید. البته میتوان ایده گرفت، ولی باید یک چیز جدیدتری بدست آورد، این کار بسیار سختی است. یک گروهی باید بیایند و نمایشی آموزشی و تأثیرگذار ارائه بدهند که شاید تا به حال آنها را برای یک لحظه هم ندیده باشید. اما مثلاً در کار دوستان ما استندآپ کمدی یک نفرهای را میدیدیم که یک موضوعی را عنوان میکردند یا خوشایند مخاطب است یا خیر! اما «در شبی با عبدی» وقت میگذاریم و کار این گروههای نمایشی را میبینیم تا یک برنامه جدید با اندیشه و بدیعی روی آنتن برود.
زنگ خطر به صدا درآمد!
گروههای نمایشی از سراسر کشور به برنامه «شبی با عبدی» میآیند و موضوعات جدید و بکری را به نمایش درمیآورند. بازیهایی که حتماً مخاطب با آنها میخندد و در عینحال یک وجوه آموزشی هم از این برنامه نصیب مخاطب ما میشود. بدانید اگر به این پروژه آمدهام به خاطر این تفاوتهاست و تأثیرگذاری این برنامه که به تم طنز را به سمت و سوی کاربردی شدن هدایت میکند. ما میتوانیم در پایان یک دوره اجرای «شبی با عبدی» ۴ بازیگر طنز جدی به کشور اضافه کنیم. شاید این کارهای ما باعث میشود زنگ خطری برای برخی به صدا دربیاید که مخالفتها را از همان آغاز طرح اولیه فریاد کردند. مگرنه ما موازیکاری نداریم و مشکل از جای دیگری است.
*آیا تولید «سرّ دلبران» دو سال طول کشید؟
پس فیلم سینمایی را کی ساختم؟!
اگر این طور باشد پس من «به وقت خماری» را کی ساختم؟! این طور نیست. وقتی فیلمبرداری و مونتاژ اولیه سریال تمام شد برگشتم و رفتم فیلم سینمایی را ساختم. چون آن زمان اعلام کرده بودند رمضان ۹۷ پخش میشود سپس به سراغ فانکات یا همان فینال کار (سکانس پایانی) رفتم. اما مجموعاً دو ماه و نیم در یزد و تهران و انتخاب بازیگر و... به پیش تولید اختصاص پیدا کرد؛ و ۸ ماه و نیم یزد بودیم و تدوین هم دو ماه زمان برد؛ مجموعا سیزده ماه. دیماه سال ۹۵ شروع کردیم تا دیماه امسال تازه به دو سال میرسد.
*چون برخی میگویند معمولاً این نوع کارها طولانیتر میشود تا قراردادها افزایش بیشتری داشته باشد؟
اصلاً قیمت ما قابل مقایسه با "پایتخت" و "به وقت شام" نبود
شفیعی (تهیهکننده سریال سرّ دلبران) و مجموعه فرهنگی رسانهای اوج میدانند با وجود تسویه عوامل و بازیگران، من هنوز طلبکارم. تازه به مشکلات عجیبی برخوردم، محبت کردند یک قسط دیگر از مبلغ قرارداد بنده را ده روز پس از پخش آخرین قسمت سریال واریز کردند. واقعاً عوامل و بازیگران سریال قسط آخرشان را خیلی دیر دریافت کردند. در وهله بعدی میتوانم بگویم پروژه من طبق اسناد و مدارک نصف «پایتخت» ۱۵ قسمتی هزینه برد و حتی نصف «به وقت شام»! من همیشه اعتقاد دارم در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته! حتی اگر اوج هم اجازه میداد هرکاری انجام دهم باز هم من همینطور رفتار میکردم. حاضر نیستم راجع به بانکها این طور دغدغه داشته باشم و خودم از پول بیتالمال تنبلی کنم. اما میدانید چرا ۸ و ماه نیم آنجا بودم! فیلمبرداری ما زیر ۸ ماه به پایان رسیده و طبق آمار منشی صحنه روزی ۵ دقیقه و نیم با وجود گرما، اسهال و استفراغ بازیگران و عوامل و سخت زندگی در یزد که برخی از دوستان دائما در تردد بودند، کار مفید انجام دادهایم.
تهیهکننده باید بالای سر کار باشد
۵ دقیقه و نیم یعنی یک فیلم سینمایی را ۱۷ روزه به پایان برسانیم؛ چون مدیوم تلویزیون و سینما با هم متفاوت است چنین قیاسی معالفارغ است. اما برای توجیه بهتر، الف. ۵ دقیقه و نیم یعنی کمتر از ۷ و ۸ روز یک قسمت فیلم تلویزیونی به سرانجام برسد. از آنجائیکه «صاحبدلان» را من چهار و ماه و ده روز فیلمبرداری کردم در تهران بودم. دوازده سال جوانتر بودم، فیلمنامه کامل را به دست گرفتم که به راحتی رج میخورد، از طرفی تهیهکننده هم دائما بالای سر کار بود. من ایرادی به شفیعی نمیگیرم ایشان تهران بودند و ما یزد بودیم. حضور یک تهیه کننده به صورت مستمر بر سر یک کار تأثیر مثبتی خواهد گذاشت. اما در «صاحبدلان» با رضا جودی سروکار داشتیم که تحرک و شادابی او انگیزه همه عوامل را بالاتر میبرد. این را هم بدانید برخی از سریالهای معمولی که حتی پخش هم نشده، دو سال طول کشیده و اگر این اتفاق برای من میافتاد یک ریال از این حقوق برایم قابل استفاده نبود.
*شما را به عنوان یک تهیهکننده هم میشناسند؛ امروز موضوع اسپانسرها همه برنامهها و سریالهای تلویزیونی را درگیر خودش کرده است. نظر شما درباره این صفآرایی و دخل و تصرف اسپانسرها به موضوعات برنامهها و سریالها، چیست؟
بودجههای معقول را خیلی از مدیران نمیپسندند
مشکل تلویزیون جمهوری اسلامی ایران این است که ما وقتی انقلاب کردیم خیلی آمال و آرزوهای عجیب داشتیم؛ همه میدانیم به خیلی از این اهداف والا نرسیدیم. قرار بود که طبق قانون اساسی، صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران مستقل باشد. مجلس به خاطر اینکه میخواستند رسانه ملی استقلال خودش را داشته باشد کارمندان و مجموعه صداوسیما را از سیستم دولتی کشور جدا کردند و بودجه کامل در اختیار صداوسیما قرار میگیرد. امروز تلویزیون آنقدر بزرگ شده با این بودجههایی که اختصاص میدهند، رسانهملی نمیتواند هزینههای تولیدات خودش را پرداخت کند. باید امروز با یک لایحهای این مصوبه را در مجلس تغییر بدهند تا حداقل بخش پرداخت حقوق کارکنان به دولت واگذار شود مگرنه همین ماجرای اسپانسرها ادامه خواهد داشت. البته گاهی اوقات هم کوتاهی از برخی مدیران است که انگار اختصاص بودجههای معقول را نمیپسندند.
باید مصوبه استقلال رسانه ملی تغییر کند
من در تلویزیون مسئولیتی داشتم بعد از پانزده سال حداقل این مسئله را حل کرده بودم. امروز یک طرحی به تلویزیون میبرم از طرح و ایده استقبال میشود، اما میگویند ما تنها میتوانیم یک سوم بودجه را تقبل کنیم و باید به سراغ یک اسپانسر بروید. مثلاً یک فرش دستبافتی هست با تبلیغ آن میتوانید روی حمایتش حساب کنید. ما میگوییم موضوع ما اتومبیلرانی است میگویند بالاخره در همه خانهها فرش وجود دارد! جالب است این استقلال تلویزیون...! واقعاً بروید مجلس اقدام کنید تا این اشتباه هرچه زودتر مرتفع شود. البته کسانی این اشتباه را مرتکب شدهاند که به مدیران چند سال اخیر برنمیگردد. یعنی آن زمانی که امثال قطبزادهها در این سازمان مدیریت میکردند. این سیستم را تغییر دهید و بگذارید همه باور کنند این تلویزیون همین الان هم دولتی اداره میشود.
*دلیل خروج شما و سیدضیاءالدین دری از شورای صدور پروانه نمایش چه بود؟
به من میگفتند سانسورچیام!
واقعیت این بود یک دورهای هجمه زیادی به مجموعه شورا، بنده و ضیاءالدین دری که دو کارگردان حاضر در این شورا بودیم، وارد شد. قاعدتا بنده و عموماً آقای درّی برای دفاع از مجموعه صنفی، هر فیلمی برای بررسی میآمد تا جایی که امکان داشت برای صدور پروانه نمایش از آن دفاع میکردیم؛ پروندههایش هم موجود است. حتی فیلمهایی که مورد اعتراض بسیاری بود و باعث شد هجمهها زیاد شود. مصداق آن «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد بدون یک فریم اصلاح توانست پروانه بگیرد. واقعاً چه خون دلی خورده شد تا این فیلم، پروانه نمایش بگیرد. آرامآرام فشارها بیشتر شد، تا میتوانستم مقاومت میکردم که اعتقادمان بود. اما یک روز فیلم یکی از فیلمسازان جوان ما به شورای نمایش آمد که خیلی بازتاب هم داشت. با من تلفنی هم صحبت کرد، اما من گفتم این فیلم راه دفاعی نگذاشت که من دفاع کنم. هر آییننامهای باعث میشد تا جلوی پروانه نمایش این فیلم گرفته شود. من اشتباهم این بود که فقط این موضوع را اعلام کردم و شلوغ کردند که لطیفی سانسورچی است! من آمدم کاری بکنم که این اتفاقات نیفتد، واقعاً من سانسورچیام؟!
مسئولیتپذیری در قبال سینمای ایران، کار سختی بود
این هجمهها و انتقادات بالا گرفت و من در نهایت به این نتیجه رسیدم که بروم مخصوصاً زمانی که در شورای نمایش به ۶ فیلم رسیدیم شخصی آمد و گفت: این سه فیلم را هم پروانه نمایش بدهید که این اتفاق باعث شد تا رفتنم جدیتر شود. البته مشغله کاری شورا گاهی وقتی اجازه نمیداد به کارگردانی و تهیهکنندگیام برسم. هفتهای دو روز به طور معمول و در جشنواره هم بایستی همه فیلمها را میدیدیم؛ بنابراین جلسه بعدی نرفتم و گفتند میخواهند اعضای شورا را تغییر بدهند. نمیدانم یا ناراحت شدند و یا اصلاً قرار بر این تغییرات و تحولات بود. اصلاً بحث اعتراض نبود ما از خدا میخواستیم که نباشیم مسئولیت سنگینی بر عهده ما بود. من آدم مسئولیتپذیری نیستم من اگر برای فیلم خودم مسئولیت بپذیرم خیلی بهتر است. اینکه درباره سینمای ایران مسئولیت بپذیرم کار بسیار دشواری بود. چرا که همواره به دفاع افتاده بودم و تا جایی از این دفاعها خسته میشویم. از طرفی هم این دوره چهارساله بود و سه سال گذشت و کسانی پشت ما آمدند که آنها هم خیلی زود این شورا را ترک کردند.
*جالب است در «سرّ دلبران» بازیگرانی استفاده میکنید کمتر مورد استفاده کارگردانان قرار میگیرد؛ یعنی به عبارتی سلبریتیزده نیستید. دلیل خاصی دارد؟
معرفت حلقه مفقوده سینمای ایران
امروز یک بخشی از این سینما کمرنگ شده و آن، معرفت است. معرفت از کارگردان شروع میشود؛ مثلاً چرا یک استار را گریم کنم و او نقش پیرمردی یا سالخوردگی را بازی کند، در حالیکه مثلاً چنین بازیگری داریم بیمار شده یا سالخورده است و کسی به او بازی نمیدهد؛ از او استفاده کنیم تا بتواند با انگیزه مضاعفی به زندگیاش ادامه دهد. واقعاً توان بازی محمد کاسبی در حد بالایی است البته نازهایی دارد که باید به جان خرید. اما برخی از فیلمسازان ما میگویند ما حوصله چنین بازیگرانی را نداریم. امثال کاسبیها هم همین طوری بازی در پروژهای را نمیپذیرند. مثل برخی از این استارهای امروز نیستند که میروند سر کار و فقط میخواهند به پول فکر کنند و هرچه قدر بدهند میگیرد و تابع بیچونوچرای کارگردان است. اما من چنین منش و رفتاری ندارم.
*فقط این نیست که حوصله نداشته باشند؛ یادم میآید یکی از مجریان تلویزیون میگفت: مدیران تلویزیون و سینما فالوور زده شدهاند و میگویند فلان سلبریتی چقدر فالوور دارد. به این موضوع اعتقاد دارید بسیاری از کارگردانان و مدیران ما فالوورزده و سلبریتیزده هستند؟
برخی نمیدانند این فالوورها حقیقی نیستند
من ۱۵ میلیون خرج میکنم فالوورهایم را ظرف یک هفته به ۲ میلیون میرسانم. برخی نمیدانند این فالوورها خریدنی است. باید لایکها را حساب کنید؛ مثلاً کسی که دو میلیون و هشت هزار فالوور دارد باید یک پنجم لایک بخورد. وقتی لایک آن ۴۵۰ هزارتاست معلوم است که همه اینها حقیقی نیستند. من در این بازیها نیستم، چون متأسفانه برخی به این مسائل ناآگاهند. خیلی از اینها که جزو فالوورهای این سلبریتیها هستند پول بلیت سینما هم ندارند.
*برخی سعی دارند از این سلبریتیها حرف انقلابی دربیاورند، آیا آن تأثیرگذاری را برای مخاطب به همراه دارد؟
همه این بچهها به دفاعمقدس اعتقاد دارند
من یکی از چیزهایی که به ضیاء الدین دری گفتم این بود که در سریال «کلاه پهلوی» وقتی درباره حجاب حرف میزنی و بازیگران جلوی دوربین درباره آن حجاب اصیل دیالوگ میگویند نمیتواند آن تأثیرگذاری را بر روی مخاطب داشته باشد، چون به هر حال آنطور که بایسته و شایسته باشد آن بازیگر خانم به چنین ابعادی از حجاب اعتقادی ندارد. ولی همین الان حاضرم قسم بخورم به محمدرضا گلزار و بهرام رادان یک کار جنگی دفاع مقدس عجیب و غریب پیشنهاد کنم برای بازیگری در آن کار تخفیف جانانه هم میدهند؛ همه این بچهها به دفاع مقدس اعتقاد دارند. به خود من گفتند دوست دارند و آرزویشان بازی در چنین کارهایی است. در واقع قصه دفاعمقدسی که به دل بنشیند. اما در خصوص سلبریتیهای حال حاضر تلویزیون ما که یک منافع مشترکی در میان است.
اسپانسر میگوید گزار و مدیری بیایند، پول میدهم
اسپانسر میگوید مهران مدیری و محمدرضا گلزار نباشند این هزینه را انجام نمیدهد. مگرنه تلویزیون علاقهای اختصاص چنین دستمزدهایی به مهران مدیری و محمدرضا گلزار ندارد. اگر مهران مدیری و گلزار هم نیایند چنین پولی اختصاص نمیدهند. البته کنداکتور تلویزیون تنوع پیدا میکند و مخاطبین هم استقبال خوبی دارند. در واقع منافع مشترک به واسطه وجود این پارامترها، کنار هم قرار میگیرند.
*یزدیها به سریال «سرّ دلبران» انتقادی نداشتند که چرا از لهجه و گویش یزدی استفاده نکردید؟
لهجه یزدی باعث بیحرمتی میشد
توجیهشان کردم. بازیگران یزدی که در سریال بازی هم میکنند از بهترینها هستند. اما دیدم که بازیگران اصلی بخواهند یزدی صحبت کنند، مسخره میشود. تهران هم میساختیم باورپذیری کمتری پیدا میکرد، چرا که از آن بافتهای بومی خارج میشد. من آمدم تا این راه را باز کنم؛ ما کشوری هستیم که ایالتهای مختلفی داریم. مثلاً میبینیم آمریکاییها در فیلمهایشان با لهجههای متفاوتی دیالوگ میگویند. چرا ما چنین روحیهای پیدا نکنیم؛ من با یک قدرت ریسک بالایی که همواره دارم این سد اندیشهای را شکستم.
*به عنوان سوال پایانی بفرمایید آینده و چشمانداز محمدحسین لطیفی چه سمت و سویی خواهد داشت؟
دوستدارم برای مفاخر کشورم کاری انجام بدهم
ترجیحم این است که بالا رفتن سن و سالم، کمتر سریال کار کنم. تلویزیون پیشنهادهای زیادی در یک سال گذشته به من دادهاند، ولی از آنجائیکه به آقای میرباقری (معاون سیما) گفتم ما سیاه لشکریم ما را به مجلس میبرید بودجه بگیریم. همان جلسهای که خدمت آقای لاریجانی رسیدیم. لبخند زدند که این طور نیست. کار خواجهنصیرالدین توسی من سالهاست که روی زمین مانده است. تلویزیون به من زنگ میزنند اشتباه میکنند، من اصلاً ترجیح ندارم کار کنم و اگر تجربهای دارم میخواهم بر روی کار فاخری، چون خواجه نصیرالدین توسی متمرکز شوم. البته گاهی در این لا به لا کارهای سینمایی انجام میدهم، ولی تمام همّ و غمم این است که دوست دارم راجع به مفاخر کشورمان که بارها نکات ارزشمندی از آنها میخوانیم، کاری را جلوی دوربین ببرم. همین الان یک لوحی در منزل دارم که دانشگاه خواجه نصیرالدین توسی به بنده اهداء کردند بابت کارگردانی مجموعهای که فقط در حد اخبار، بوده و هنوز کاری انجام ندادیم. دغدغه دارم خواجه نصیر را بسازم، چون خواجه نصیرالدین توسی یک شخصیت متمایزی در تاریخ است که ضمن حفظ تمامیت ارضی کشور، بنیعباس را نابود کرد. لینک کوتاه خبر: farda.fr/003WYC
منبع: فردا
کلیدواژه: شورای پروانه نمایش محمدحسین لطیفی مافیای سینما سانسورچی شبی با عبدی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۵۰۷۵۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شنیدن ملودی های شریف روی نُت «رعنا»/ موسیقی خوب برای سریال خوب
دریافت 113 MB
خبرگزاری مهر-گروه هنر-علیرضا سعیدی؛ کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش میکند با انتخاب عناصر، فرمها و چینشها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطب یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکتهسنج، اندیشمندانه و حسابشده پیش روی مخاطبان قرار میگیرد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته میشود که بیننده را از اساس از یک اثر تصویری دور میکند.
آنچه بهانهای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری بر ماندگارترین و خاطرهسازترین موسیقیهای مربوط به برخی برنامهها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آنها برای ما در هر شرایطی میتواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطرهبازی پس از آغاز و انتشار در نوروز ۱۴۰۰ و استقبال مخاطبان از آن، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطرهبازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سالهایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.
«خاطره بازی تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که بهصورت هفتگی میتوانید در گروه هنر خبرگزاری مهر آن را دنبال کنید.
در صدوپانزدهمین شماره از این روایت رسانهای به سراغ موسیقی متن و تیتراژ سریال ماندگار «رعنا» به کارگردانی داود میرباقری و آهنگسازی شریف لطفی رفتیم که به سال ۱۳۶۹ از شبکه اول سیما در قالب یک سریال هشت قسمتی پیش روی مخاطبان قرار گرفت. مجموعه ای که به نوعی دومین سریال داود میرباقری بعد از سریال «گرگها» در مقام کارگردانی محسوب می شد و نشان داد که این کارگردان با تجربه و مخاطب شناس تلویزیون و سینما از همان ابتدا به موسیقی همواره به عنوان عنصری مهم، موثر و مولف برای جذب مخاطبان و ارایه محتوا نگاه می کند و در این چارچوب تلاش دارد تا از بهترین ها برای ساخت و طراحی موسیقی پروژه های خود استفاده کند.
سریال «رعنا» قصه بخشی از زندگی رعنا، دختر مردی به نام سنایی از صابونپزهای قدیمی تهران است. پس از چندی دانایی که دبیر آموزش و پرورش است به خواستگاری رعنا آمده و با وجود مخالفتهای منصور (برادر رعنا) با او ازدواج میکند. اما پس از گذشت مدتی دانایی به دلیل شرکت در فعالیتهای سیاسی دستگیر و روانه زندان و کشته میشود. پس از سالها پسر رعنا که به شدت در حال مبارزه با رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ است، در یک درگیری خیابانی مفقود میشود. رعنا و دخترش به دنبال یافتن او هستند که ماجراهایی از گذشته دوباره زنده می شود.
گلچهره سجادیه در نقش رعنا، بهزاد فراهانی در نقش دایی منصور، سعید نیکپور در نقش جواد دانایی، رویا تیموریان در نقش تهمینه دانایی، رسول نجفیان در نقش پوریا، پرویز پرستویی در نقش رسول نجفی، فاطمه گودرزی در نقش مریم، حسین پناهی، مهری مهرنیا، فرخ لقا هوشمند، اسماعیل شنگله، محمد کاسبی، مهری ودادیان، بهمن زرین پور، علی اوسیوند، عیسی صفایی، عزیزالله هنرآموز و محمدتقی شریفی بازیگریان سریال «رعنا» بودند که بسیاری از آنها تاکنون همچنان در پروژه های داود میرباقری جزو بازیگران اصلی و ثابت محسوب می شوند و در آن دوران توانستند به واسطه حضور در این سریال موقعیت های خوبی را در عرصه تصویر به دست آورند.
جبار آذین منتقد چندی پیش در گفتوگو با خبرنگار مهر، پیرامون این مجموعه گفته بود: «رعنا» تجربه نمایشی جدیدی برای داود میرباقری و تلویزیون بود. این مجموعه برگرفته از فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران ساخت شد. رعنا جزو کارهای خوب و پرخاطره تلویزیون از یک کارگردان متبحر در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون سالهای بعد کشور است. ساختار نمایشی خوب و شخصیت پردازیهای اصولی، مقبول و دیالوگهای خوب از امتیازهای مجموعه «رعنا» بود و میرباقری را در تولید کارهای تلویزیون توانا و خوش فکر نشان داد. این در حالی است که استفاده از بازیگران تئاتری و معرفی یک چهره مستعد که بعدها در سینمای ایران به عنوان بازیگری قدرتمند و محترم شهرت یافت (رویا تیموریان) و بهرهگیری از دکورهای تلویزیونی حجیم و مناسب، متن خوب و بازیهای روان از ویژگیهای «رعنا» محسوب میشود. تمام امتیازهای هنری و فنی «رعنا» آن را اثری دیدنی ساخته بود تا مضامین خوب را واگویه کند و از عشقها، رشادتها، مبارزهها، آرمانها، تلخیها و شیرینیها بگوید و چه خوب هم در آن سالهای کم رونقی تلویزیون اینها گفته شد و همینها «رعنا» را با تجربه اندوزیهایش در اذهان به یادگار گذاشت.
اما یکی از ویژگی های مهم و موثر سریال تلویزیونی «رعنا» موسیقی تیتراژ و متن این مجموعه داستانی به آهنگسازی شریف لطفی بود که به دلیل طراحی یک تیتراژ متفاوت که در آن دوران بدعتی جدید به حساب می آمد توانست یکی از مولفه های مهم در ماندگاری آن تا به امروز به حساب آید. آن هنگام که ابتدا تصویر گلچهره سجادیه به عنوان بازیگر اول سریال روی یک تصویرگرافیکی شبیه به الواح تاریخی نمایان می شود و پس از آن عبارت «رعنا» در قالب لوگوتایپی متفاوت به نمایش در می آید. فضایی که موسیقی نقش مکمل را ایفا می کند و چارچوبی را پیش روی مخاطب قرار می دهد که دربرگیرنده حس و حال متفاوتی است.
موسیقی که به واسطه توجه لطفی به عنوان یک آهنگساز مولف و کهنه کار موسیقی کشورمان که سوابق آکادمیک او در عرصه موسیقی معرف تجربه بالای اوست، تلاش کرده تا ضمن توجه به مولفه های موسیقی ایرانی و ارایه درستی از آفرینش و خلاقیت در این نوع موسیقی با به کارگیری روش های نوین برای در خدمت محتوای اثر بودن، موسیقی تیتراژ متفاوت و خلاقانه ای را ارایه دهد. موسیقی که داود میرباقری همواره روی موسیقی به عنوان یکی از نقاط عطف و تاثیرگذار آثارش به آن توجه دارد و می کوشد تا در هر پروژه اش از این مولفه به درست ترین و علمی ترین شکل ممکن استفاده کند. آن چنان که اگر نیم نگاهی به کارنامه فعالیت های او داشته باشیم متوجه چنین رسالتی می شویم که اغلب موسیقی هایش توانسته اند تبدیل به ماندگارترین ها شوند.
طبیعتا در ساخت چنین موسیقی که بتواند دربرگیرنده مولفه های درست و اصولی از موسیقی متن باشد این نوازندگان هستند که بعد از آهنگسازی و ملودی پردازی نقش مهمی را ایفا می کنند. مسیری که به واسطه حضور هنرمندانی چون ابراهیم لطفی نوازنده ویولن، عباس ظهیرالدینی نوازنده ویولنسل، فرشید حفظی فرد نوازنده ابوا، شریف لطفی و حسین میرزایی نوازنده هورن، عبدالنقی افشارنیا نوازنده نی، مهرداد دلنوازی و شهریار فریوسفی نوازندگان تار، فریبا اسدی و محمود علیقلی آواز، محمود منتظم صدیقی نوازنده سازهای ضربی و تعدادی دیگر توانست موسیقی درست و اصولی را به گوش شنیداری مخاطبان ارایه دهد.
گرچه در رسانه ها مصاحبه چندانی از شریف لطفی درباره ساخت موسیقی سریال «رعنا» منتشر نشده است اما این آهنگساز، نوازنده، پداگوژیست موسیقی و رهبر ارکستر که از او به عنوان بنیانگذار دانشکده موسیقی دانشگاه تهران هم یاد می شود، در برخی از گفتوگوهای رسانه ای خود درباره نحوه حضورش در آثار سینمایی و تلویزیونی به عنوان آهنگساز گفته بود: هروقت به من از سوی پروژه ای تصویری پیشنهاد آهنگسازی آن ارایه می شود، اول از دست اندرکاران پروژه می خواهم که بخش هایی از تصاویر فیلمبرداری شده خود ر ابه صورت نامنظم در اختیار من قرار دهند که ببینم نتایج محتوایی تصاویر در چه قالبی است و وقتی ببینم نتیجه عمل چیست و هم در کارگردانی و هم در بازیگری همه چیز در جایگاه خوبی قرار دارد کاملا خودم را در اختیار کارگردان می گذارم و هر آنچه را که لازم باشد انجام می دهم.
این آهنگساز که در ساخت آثارش همواره تلاش می کند تا هم نشینی اصولی بین موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک فراهم سازد، در یکی از گفتوگوهای رسانه ای اش توضیح داده بود: بالاترین تکیه گاه موسیقی ایرانی، دستگاه های موسیقی ایرانی برای روش مندی آفرینش در این گونه موسیقایی است که به اعتقاد من باید در کنار توجه به این مولفه ها به مواردی چون منش و خصوصیت انسانی این موسیقی ها توجه کنیم. در این چارچوب من همواره تلاش می کنم تا هیچ وقت وارد مقوله سفارشی کار کردن نشوم چون باید در ابتدای هر کاری خودم آن تفکر موجود در سریال یا فیلم سینمایی را دوست داشته باشم که اگر چنین نباشید هرگز چنین کاری را انجام نمی دهم.
همین نگاه ایده آل شریف لطفی است که همواره او را به عنوان آهنگسازی گزیده کار در سینما و تلویزیون کشورمان معرفی کرده و در مقام یکی از موثرترین و علمیترین آهنگسازان کشورمان معرفی کرده است. مسیری که می توان در آهنگسازی فیلم های «مادیان» به کارگردانی علی ژکان، «سامان» به کارگردانی احمد نیک آذر، «کنار برکه ها» به کارگردانی یدالله نوعنصری، «دخترک کنار مرداب» به کارگردانی علی ژکان، «پرنده آهنین» به کارگردانی علی شاه حاتمی، «مسافران دره انار» به کارگردانی یدالله نوعنصری، «آهوی وحشی» به کارگردانی حمید خیرالدین، «دو همسفر» به کارگردانی اصغر هاشمی، «سکوت کوهستان» به کارگردانی یدالله نوعنصری، «عطر گل یاس» به کارگردانی بهمن زرین پور درک کرد.
چنین ساختاری در آهنگسازی آثار سینمایی و تلویزیونی مدت های زیادی است که در جریان تولیدات سینمایی و تلویزیونی کشورمان به واسطه عقب نشینی آهنگسازان پیشگام موسیقی کمتر دیده شده و فقط عده محدودی از هنرمندان هستند که تلاش می کنند در یک مسیر منطقی منطبق بر آموزه های دانشگاهی و تئوریک حوزه موسیقی به ویژه موسیقی دراماتیک حرکت کنند. فضایی که به نظر می آید می بایست از تجربیات شریف لطفی و هم نسلانش بیشتر از اینها استفاده کرد تا بتوانیم دوباره به دوران باشکوه موسیقی فیلم و تیتراژ دهه ۶۰ با همان امکانات ناچیز و محدود برگردیم.
کد خبر 6094445 علیرضا سعیدی