Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-25@21:59:39 GMT

راز‌گشایی از جسد زن ناشناس

تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۵۶۴۹۹۰

از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. زل زدن به این بخش از محله که لچکی سبز رنگ بود برای سروصدا به پا کردن بچه‌ها، تفریح هر روزه‌اش بود، به‌خصوص حوالی ساعت چهار و پنج بعد ازظهرهای فصل سرما بعد از کم سو‌تر شدن نور خورشید. مردی جوان، آشفته حال، کارتن نسبتاً بزرگ بسته بندی شده‌ای را در همان لچکی گذاشت، دوروبر را نگاه کرد و رفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با خودش گفت:«لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بگذارد.» کم کم سروکله بچه‌ها و جیغ و فریادشان پیدا شد.هنوز تعدادشان به پنج نفر نرسیده بود که کارتن طناب پیچی شده، توجه‌شان را جلب کرد. درش را باز کردند و یک باره از کارتن فاصله گرفته بودند و به سرعت دور شدند. مرد فهمید که باید کاسه‌ای زیر نیم کاسه باشد. تا به کارتن رسید، تلفن را برداشت و به 110 زنگ زد. او جسد یک زن را داخل کارتن یافته بود.

به گزارش قانون، باورش نمی‌شد که در آن روز قاتل را چشم‌هایش دیده است. از بخت بد، عینکش را هم نزده بود تا به‌خوبی مرد را به خاطر بیاورد. او را میان‌سال (نسبتا جوان) دیده بود با شلوار لی و بلوز تیره. همه اطلاعاتی که در اختیار ماموران پلیس قرار داد چنین چیزی بود.

داخل کارتن زن چهل و چند ساله، کوچک جثه با شلوار لی و نیمه عریان قرار داشت که دهانش را با دستمالی پر کرده بودند. این زن به پزشکی قانونی منتقل و علت مرگ خفگی تعیین شد. البته بررسی جسد نشان داده که در آخرین ساعات زندگی خود با مردی رابطه داشته است؛ فردی که به نظر پلیس می‌توانست همان مرد کارتن به دست باشد.

آغاز تحقیقات
در اولین قدم اطلاعات مربوط به گم شده‌ها بررسی شد اما هیچ کس فردی با چنین مشخصاتی را گم نکرده بود. به این ترتیب ایده آدم‌ربایی منتفی بود. پرونده با سردرگمی کامل پیش می‌رفت تا اینکه یک تلفن همراه همه پرسش‌ها را پاسخ داد.

مرد جوانی تلفنی را در یکی از خیابان‌های کرج پیدا می‌کند و آن را به کلانتری تحویل می‌دهد.

وی مدعی است که مردی با تلفن تماس گرفته و صاحب آن را همسرش معرفی کرده است. ماموران منتظر می‌مانند که مرد مرموز مجدد تماس بگیرد، مرد تماس می‌گیرد و به آگاهی احضار می‌شود. مرد داستان را چنین تعریف می‌کند: «چند روزی می‌شود که از همسرم خبری ندارم. سه روز پیش مردی با گوشی همسرم با من تماس گرفت. گفت برادر یکی از دوستان همسرم به اسم نیلوفر است. همسر من فقط یک دوست داشت و من نیلوفر را نمی‌شناختم. آن مرد مدعی شد که همسرم مهمان آن‌ها بوده و مسموم شده است. گفت حوالی ساعت 11 با دخترم در میدان حر باشم تا ما را به خانه خواهرش ببرد. من و دخترم در میدان حاضر شدیم اما از مرد مرموز خبری نبود».

وی ادامه داد: «با او تماس گرفتم، برای نیامدنش بهانه آورد. چند ساعت بعد دوباره با ما قرار گذاشت اما نیامد. وقتی با او تماس گرفتم گفت همسرم نمی‌خواهد من را ببیند و فقط منتظر دخترم است. بعد از اینکه حاضر نشدم دخترم به تنهایی با او ملاقات کند تلفن را خاموش کرد و دیگر ردی از همسرم ندارم».

دختر 20 ساله این مرد نیز با کمی تفاوت گفته‌های پدرش را تایید کرد. سوال اصلی این بود: چرا مرد گم شدن همسرش و این تلفن‌های مشکوک را به پلیس اطلاع نداده بود و جواب دختر این بود:‌«مرد مرموز به پدرم گفت که مادرم از اثر مصرف زیاد مشروب مسموم شده است. برای همین پدرم ترسید که با پلیس تماس بگیرد. پدرم مانند من می‌دانست که مادرم روابط عجیب و غریبی دارد، هیچ چیزی برای مادرم کافی نبود و دوست داشت روابط مختلف را آزمایش کند. ما عادت داشتیم که برخی شب‌ها منزل نباشد و گاهی هم بدون اطلاع خانه نیاید. مادرم عادت نداشت به هیچ سوالی پاسخ دهد و به همین دلیل روز قبل از اینکه ناپدید شود متوجه حالت روحی عجیبش شدم اما چيزي نپرسیدم چون خوب می‌دانستم پاسخی به من نخواهد داد».

بررسی شماره‌های داخل تلفن همراه
این تلفن داستان عجیب‌تری هم داشت. مرد وقتی آن را تحویل گرفت، گفت:‌«این گوشی را دو سال پیش همسرم گم کرده بود. نمی‌دانم چطوری آن را دوباره پیدا کرده است.» حال باید بررسی می‌شد که این تلفن چگونه سر از کرج در آورده است.

با بررسی تلفن همراه، اطلاعاتی از یک زن به اسم شهرزاد، 34 ساله و مجرد به دست آمد. وی در رابطه با سرقت تلفن همراه دستگیر شد اما روح وی نیز از ماجرا خبری نداشت: «من گوشی را از علیرضا هدیه گرفتم».

علیرضا همان کلید حل این معماست؛ مردی که شهرزاد او را چرب زبان تعریف می‌کند. متاهل است و 45 ساله که ماه دیگر همسرش برایش فرزندی را به دنیا می‌آورد.

شهرزاد گفت:‌ «علیرضا با زن‌ها رابطه برقرار می‌کرد و از آن‌ها پول می‌گرفت. من همسر صیغه‌ای او بودم و با هم رابطه داشتیم. می‌دانستم که متاهل است و می‌دانستم که با زن دیگری به اسم ترانه هم رابطه دارد». مدت‌ها قبل این گوشی را آورد و به‌عنوان هدیه به من داد. البته بعدها سعی کرد به بهانه‌های مختلف آن را از من بگیرد اما زیر بار نرفتم و نگهش داشتم. نمی‌دانستم آن را ربوده است.

شهرزاد هیچ اطلاعاتی از محل زندگی علیرضا نداشت. علیرضا با او از تلفن عمومی تماس می‌گرفت و همیشه قرارهای‌شان را به این ترتیب هماهنگ می‌کردند. حتی دوست دیگر ترانه که از دوستی او با علیرضا خبر داشت چیزی بیشتری از علیرضا نمی‌دانست.

او گفت:‌ «حوالی میدان ونک این دو با هم آشنا شدند. ترانه قبل از این مرد هم در ترکیه با مرد دیگری وارد رابطه شده بود. این زن آرام و قرار نداشت و هیچ چیزی برایش کفایت نمی‌کرد».

باید منتظر می‌ماندند که دوباره علیرضا با آن‌ها تماس بگیرد و به دام بیفتد.چهار ماه طول کشید که شهرزاد موفق شد قراری با علیرضا بگذارد و او را به دام ماموران بیندازد. علیرضا دستگیر شد و ماجرا را تعریف کرد.

دستگیری علیرضا
بعد از ماه‌ها انتظار علیرضا به دام افتاد؛ مردی که گفته‌هایش بیشتر به بیماران می‌ماند تا مردی که در آستانه پدر شدن قرار دارد.

چطور با زن متاهل وارد رابطه شدی؟

روز‌های ابتدای آشنایی نمی‌دانستم که ترانه همسر دارد. فکر می‌کردم که با برادر و دخترش زندگی می‌کند اما کم کم ماجرا را برایم گفت.

چرا رابطه‌ات را با او ادامه دادی؟

اوایل رابطه‌ای نداشتیم. بیشتر با هم بیرون می‌رفتیم. از من 300 هزار تومان دستی قرض گرفته بود و پولم را پس نمی‌داد.

گوشی تلفنش را از کجا آوردی؟

به جاي بدهی گوشی تلفن همراهش را به من داد و کمی از طلاهای او هم پیش من بود. تلفن را به شهرزاد هدیه دادم و طلاها را هم فروختم كه حدود پنج میلیون تومان شد. البته به‌تازگی طلاها را آب کردم.

چطور او را کشتی؟

نکشتمش. روز حادثه به خانه من آمد. قرار بود صبح بیاید اما حوالی ساعت چهار بعد از ظهر پیدایش شد. همسرم منزل نبود. با خودش شراب آورده بود، با هم شراب خوردیم. آن قدر زیاد خورد که تعادلش را از دست داده بود. می‌گفت من را رسوا می‌کند و آبرویم را می‌برد. از اتاق خارج شدم که چیزی برایش بیاورم تا حالش را بهتر کند، صدای خر خر او را که شنیدم فکر کردم مسخره‌بازی در می‌آورد. به اتاق که برگشتم دیدم خود را با روسری به تخت بسته است و درصدد خفه کردن خودش است. از دهانش خون می‌آمد و کبود شده بود. برای اینکه خونریزی او خانه را کثیف نکند دستمالی را به دهانش گذاشتم و با دست‌هایم گردنش را فشار دادم تا مرد.

آن روز با او رابطه هم داشتی؟

بله چندین بار. زن عجیب و سیری ناپذیری بود.

چرا به شوخی او تن دادی و خفه‌اش کردی؟

می‌دانستم همه چیز را برای زنم تعریف می‌کند. وقتی داشت خودکشی می‌کرد این فکر به سرم زد که از دستش خلاص شوم.در پایان سعید نورالهی، قاضی شعبه 33 کیفری، علیرضا را به قصاص نفس و حد زناي محصنه محکوم کرد. این حکم از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته است.

منبع: تابناک

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۵۶۴۹۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

(ویدیو) کما و فوت دختر تهرانی در متروی تجریش؛ اصل ماجرا چیست؟!

در روز‌های گذشته مشخص شد که این خانم به دلیل سرقت تلفن همراهش ترسیده و تشنج کرده و هیچ ارتباطی با تذکر گشت ارشاد و مسائل مربوط به طرح نور ندارد.

به گزارش تسنیم، این دختر بعد از ثبت شکایت در کلانتری برای پیگیری تلفن همراه سرقتی خود، صفحه اینستاگرامی جدیدی ایجاد و توضیحاتی را در این حادثه بیان می‌کند. اکنون مرکز اطلاع‌رسانی فرماندهی انتظامی فیلم کامل‌تری از این حادثه به همراه توضیحات این دختر خانم منتشر کرده است.

شما می‌توانید این فیلم را در زیر ببینید:

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • ناگفته‌های کهگیلویه و بویراحمد در گفتن نگین
  • عکس یادگاری پسر علیرضا بیرانوند با رونالدو
  • روزی به نام تلفن!
  • ضرورت گره گشایی از مسایل محلات و تربیت نیروی انسانی تراز انقلاب
  • لزوم گره گشایی ترافیک شهری در رشت
  • ادامه گشت زنی پهپادهای ناشناس در آسمان افغانستان
  • تلفن ثابت سازمانی
  • گره‌گشایی با دیپلماسی اقتصادی در دولت سیزدهم
  • (ویدیو) کما و فوت دختر تهرانی در متروی تجریش؛ اصل ماجرا چیست؟!
  • افراد ۱۴۴ بار در روز تلفن‌های خود را چک می‌کنند!