Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری میزان- "هی یو" در واقع روایت خاطرات سعید ابوطالب از چهار ماه اسارت در زندان آمریکایی‌ها در عراق است که به شکلی آوانگارد ذهن مخاطب را با یک ماجرای پیچیده درگیر می‌کند.  

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، کتاب "هی یو" روایت خاطرات سعید ابوطالب از چهار ماه اسارت در زندان آمریکایی‌ها در عراق است که به شکلی مدرن ذهن مخاطب را با یک ماجرای پیچیده درگیر می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این کتاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده و هم اکنون در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

پس از حمله آمریکا به عراق و سقوط رژیم صدام در این کشور، مستندسازان بسیاری برای ثبت حوادث جدید و وضعیت تازه مردم عراق راهی این کشور شدند. سعید ابوطالب و تیمش نیز یکی از همین گروه‌ها بودند که به نمایندگی از شبکه دوم سیما، برای تولید مستندی به عراق سفر کردند. اما در جریان این سفر ابوطالب و دو همراهش توسط اشغالگران آمریکایی حاضر در عراق به اسارت درآمدند و بیش از ۴ ماه در اسارتگاه‌های مختلف این کشور اسیر بودند.

اما پایان اسارت این تیم سه نفره، به معنای پایان یافتن فعالیت آن‌ها در زمینه ثبت آنچه که در عراق مشاهده کردند، نبود. چرا که سعید ابوطالب سرپرست این گروه چند سال بعد از آن ماجرا دست به قلم شد و بخش‌های زیادی از آنچه که در این چهار ماه برای این تیم سه نفره اتفاق افتاده بود، به رشته تحریر در آورد تا ماحصل کار او در قالب کتابی با نام "هِی یو!" روانه بازار نشر شود.        

ابوطالب در نگارش این کتاب از شیوه نگارش غیرخطی یا همان سبک سیال ذهن استفاده کرده است که آغاز آن از زندانی است که او و بیست نفر دیگر در آن اسیر هستند و پس از آن در بخش‌های مختلف کتاب با نقب زدن به خاطرات گذشته خود، بخش‌هایی از اتفاقات پیش از ورود به عراق و حتی بخش‌هایی از خاطرات خود در دوران جنگ را برای مخاطبان بازگو می‌کند. هرچند که همه این خاطرات در جهت پیشبرد جریان اصلی روایت خاطرات او از زندان‌هایی آمریکایی‌ها درون عراق است.  

او سعی کرده تا در نگارش این اثر جانب انصاف را رعایت کند و به بیان هرآنچه که واقعا دیده است، بپردازد. همین موضوع باعث شده تا او با صراحت به بیان جزئیات خاطرات خود بپردازد و روایت این جزئیات باعث روان‌تر شدن و جذاب‌تر شدن کتاب شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:با دست‌های بسته، یک گام جلوتر از افسر زن با تی‌شرت شکلاتی از میان دو ردیف اصلی چادرها عبور می‌کنیم و به اولین سیم‌خاردار نگهبانی می‌رسیم. بعد از این سیم‌خاردارها، چادر بادی بزرگی قرار دارد که یک لوله خرطومی سفید رنگ، هوای خنک و مطبوعی را با داخل آن می‌پاشد. اینجا باید درمانگاه کمپ باشد.   

برخلاف بار قبل این بار به سمت ساختمان سوله‌مانند بزرگی که در ورودی اردوگاه واقع شده، حرکت می‌کنیم. این ساختمان بزرگ که به گمانم پیش از این آشیانه هواپیما بوده، همان جایی است که وقتی گوین از یک هفته زندانی کردن مخفیانه ما در سلول چوبی پادگان دیوانیه نتیجه نگرفت و ما را به بغداد آورد.   

در بخشی از این کتاب آمده است: قبل از آن که وارد اتاق شوم، جوانی با یونیفورم ارتش آمریکا دستش را به سمتم دراز می‌کند و می‌گوید: سلام

فارسی حرف می‌زند، بدون لهجه. بی‌مقدمه می‌پرسد: تو واقعاً خبرنگاری؟ به این‌ها راستش را بگو! 

دو دست بسته را به سمت او دراز می‌کنم:    

آره. از تلویزیون ایران اومدم. تو اینجا چه می‌کنی؟  

سرباز ارتش آمریکام. مترجم ندارن من رو خواستن. از کجای ایران آمدی؟        

تهران.

کجای تهران؟ 

تو کجای تهران را می‌شناسی؟    

قبل از اینکه از ایران برم آمریکا، ساکن حوالی سه‌راه تهران ویلا بودیم. تو چرا اومدی عراق؟        

برای فیلمبرداری. مستندسازم.     

می‌نشیند روی یک صندلی دور میز پلاستیکی اتاق بازجویی.     

باید این‌ها حرفت رو باور کنند.  

اگر باور نکنند؟

با مکث می‌گوید: می‌دونم. همون کاری رو می‌کنن که در ایران با یک خبرنگار کانادایی کردن یا کردید. همان زن ایرانی- کانادایی!        

نمی‌دانم از چه حرف می‌زند. لحنش نیش دارد. هنوز مطمئن نیستم ایرانی است. این‌ها هم جزئی از بازجوئی است.

زن با بطری آب معدنی و یک بسته قهوه‌ای رنگ جیره جنگی که روزی یک وعده به اسرا می‌دهند، برمی‌گردد. با این تفاوت که خوراکی‌های اصلی این بسته را آن طور که به اسرا می‌دهند، بیرون نکشیده‌اند. افسر زن با تی‌شرت شکلاتی به ترجمه سرباز ایرانی- آمریکایی می‌گوید: «این جیره مخصوص بازجوییه. می‌تونی ببریش.»      

نیمی از بطری آب معدنی را که در کویت پر شده، لاجرعه سر می‌کشم. خنک است و بوی مرگ آب‌های داخل کمپ را نمی‌دهد. چشم‌هایم را می‌بندم. شاید همه این‌ کابوس، تصاویر آشفته فیلمی است که با خطرات من در ضمیر ناخودآگاه درهم آمیخته است و دچار همزادپنداری مفرط با سوژه‌ای شدم که می‌پندارم، من هستم.

تدوین غیرخطی از تصویر سرباز زن تنومندی که وقتی در چک پوینت [ایست بازرسی] نزدیک روستای «الشوملی» بازداشت شدیم و رد اتاقک نگهبانی روی زمین خوابیدیم، انگشت اشاره را مقابل صورت گرفت و گفت: «شاتاپ!» یعنی خفه‌شید!؛ دشتی پر از نفربرها و تانک‌ها که سرگردان در بیابان‌ها برای حمله بعدی به جایی که نمی‌خواهم بدانم کجاست، مستقر شده‌اند.       

سه سرباز سیاهپوستی که شب پنجم ژوئن تا پایان وقت نگهبانی، مرا می‌زند؛ اتاقک چوبی پادگان دیوانیه، گوین...

شاید همه یک کابوس است از جنس خواب‌های آشفته دوران کودکی، ایکاش فقط یک کابوس بود!.

انتهای پیام/

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: هی یو سوره مهر معرفی کتاب کتاب هی یو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۶۳۳۲۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مرور خاطرات دوران تحصیل پس از ۴۵ سال

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای گیلان ، همزمان با هفته معلم در یک حرکت زیبا و پسندیده ، معلمان و دانش‌آموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه شهدای روستای چالکسر صومعه‌سرا با یکدیگر دیدار کردند و در نشستی صمیمی خاطرات شیرین دوران گذشته را زنده کردند.
اهدای شاخه‌های گل توسط دانش آموزان امروز مدرسه به معلمان دیروز مدرسه چالکسر، بیان خاطرات شیرین معلمان و اجرای موسیقی سنتی از برنامه‌های این نشست صمیمی بود.
مسئول برگزاری نشست صمیمی معلمان و دانش‌آموزان مدرسه چالکسر گفت: ما جمعی از دانش آموزان مدرسه برنامه ریزی کردیم که از معلمان و دانش‌آموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه شهدای روستای چالکسر صومعه‌سرا که نشانی داشتیم دعوت کنیم که دوباره همدیگر را ببینند و خاطرات شیرین دوران گذشته را یادآوری کنند و هم از زحمات گذشته معلمان قدردانی و تجلیل کنیم.
مهدی فیروزی افزود: ۵۰ نفر از معلمان و دانش‌آموزان ۴۵ سال گذشته این مدرسه دراین نشست صمیمی شرکت کردند.
در پایان از تمامی معلمان و دانش‌آموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه چالکسر با اهدای لوح و جوایز نفیسی تجلیل شد.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • مرور خاطرات دوران تحصیل پس از ۴۵ سال
  • یادآوری خاطرات با نسخه بدنساز داستان اسباب بازی ها(عکس)
  • ایران تحت اشغال به روایت تصاویر متفقین / شتاب فوق العاده مرسدس بنز‌ای ام جی ۲۰۲۴ / چگونه روانشناس در مغز ما تغییر ایجاد می‌کند؟ / ترفند فیلمبرداری مخفی با آیفون
  • عرضه دو تک نگاری خبرنگار ایرانی از افغانستان در نمایشگاه کتاب
  • مرکز مطالعات عراق با ۱۰۰ عنوان به نمایشگاه کتاب می آید
  • بدرقه خاطرات قهرمانی را فراموش کرد (عکس)
  • حواشی ناتمام «حشاشین»، مهمان ویژه نمایشگاه کتاب و خبرهای جدیدی از حج
  • «دیکتاتوری با اخلاق سگی» به نمایشگاه کتاب می‌آید
  • بزرگداشتی برای یک پژوهشگر موسیقی
  • دبیرکل سازمان ملل: متعهد به صلح بر اساس پایان اشغال هستیم