ناگفتههای تکاندهنده یک زن معتاد از سرنوشت دو فرزندش/ شوهرم با پولِ فروش پسرم، موتور خرید!
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۶۵۴۷۷۰
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «فکرش رو هم نمیکردم که برای آخرین بار در آغوشم است، اما اتفاق افتاد، یه بچه که بدنش نبض داشت و میتونست فقط با شیرخشک و شکمِ سیر خوشحال باشه رو داد بهشون، به جاش با یه موتور برگشت خونه، یه میلیون هم انداخت جلوم و گفت؛ «برو باهاش خرید کن، برو باهاش لباس بخر"، پوریا رو فروخت تا جاش اسکناس بگیره، به خودم که اومدم، همه وسایل خونه رو شکسته بودم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پسرم را فروختیم، شوهرم موتور خرید
در راهروی خانه خورشید دروازه غار نشستهام، از زمان تعیینشده نیمساعتی گذشته است، زنها با چهرههایی متفاوت در رفتو آمد هستند، اما یک چیز در همه آنها مشترک است؛ کورسویی امید. یک زن با صورتی سفید و بشاش به سرعت به اتاق مدیریت میرود، بعد از چند دقیقه هم یک نفر از اتاق بیرون میآید و با خجالت میگوید:« میدونم خیلی منتظر موندین، اما میگه نمیتونه صحبت کنه، حالش بد میشه.» «عیبی نداره، نمیخوام اذیت بشه، مصاحبه کنسله.»
بیشتر بخوانید: دوقلوهای ١٥ روزه راز باند فروش نوزاد را برملا کردند
دست دراز میکنم برای خداحافظی، اما همان زن سفیدرو از اتاق بیرون میآید: «نمیشه همینطوری برید آخه، من اینطوری عذاب وجدان میگیرم که این همه راهو اومدین؛ میام براتون تعریف میکنم که چی شد اصلا، اما اگه حالم بد شد، ادامه نمیدم.» تا چند دقیقه قبل فکرش را هم نمیکردم که قرار است؛ داستان زنی را بنویسم که نوزاد یک سالهاش را فروخته، اما هیچ شباهتی به زنانی ندارد که اغلب آنها دلیل این کار را اعتیاد عنوان میکنند. زن به سمت اتاقی میرود که یک میز نسبتا بزرگ با چند صندلی دارد، بدون کولر و خفه «آره بهم نمیاد، اما من بچهم رو فروختم. نتونستم مادری کنم.»
«۱۲سال از اون روز میگذره، اما هر بار که تعریف میکنم، انگار همین یک ساعت پیش بوده، ۱۸ ساله بودم؛ خونمون از خونه قمرخانم بدتر بود نه از بهداشت خبری بود و نه از امنیت. یک اتاق ۱۲ متری داشتیم که پنجره هم نداشت. نه گرمکننده داشتیم نه خنککننده، سرد که میشد یه گاز شعله کوچک روشن میکردیم و نمیدونستیم که صبح بلند میشیم یا نه. گرم هم که بود نه کولری داشتیم نه پنکه. بچهم اول زمستون به دنیا اومد؛ هوا خیلی سرد بود، خوب یادمه.»
با شوهرش اختلاف داشته، بعد از زایمان بیشتر موقعها عصبی بوده و به شدت گریه میکرده است، به همین خاطر شیرش هم خشک شده و در نهایت مجبور میشود، به پوریا شیرخشک بدهد.
برای گذران زندگی پایپ درست میکردیم
«اردیبهشت ماه اون سال هوا خیلی گرم بود. پوریا رو تو حیاط گذاشته بودم و دورش پشهبند کشیده بودم، داد زدم و به میلاد شوهرم گفتم، بیا بچهت رو بغل کن داره گریه میکنه، اون زمان برای گذران زندگی پایپ درست میکردیم.
همون زمان میلاد میگفت که بچه رو بدیم به بهزیستی. یکی از همسایهها هم اومد پیشم و گفت که نمیخوای بچهت رو بدی به یک خانواده تا هم آینده خوبی داشته باشه و هم زندگیت سروسامان بگیره؟ این بچه رو بده به یک خانواده بره. گفتم مگه دیوانهم، گدایی میکنم، اما بچهم رو به کسی نمیدم.
یک روز با میلاد بحثم شد و فهمیدم که فرید شله این صحبت رو با میلاد هم داشته. میلاد گفت؛ بیا بچه رو بدیم به یک خانواده خوب، حتی گفت که بذار اون خانواده به اینجا بیان تا اونها رو ببینی و با اونها از نزدیک آشنا بشی و خیالت راحتتر باشه. پیش خودم گفتم که بچهم داره عذاب میکشه، حتی شیرخشک هم نداشتیم. صاحبخونه هم میخواست اسبابمون رو بریزه بیرون. واسه همین وسوسه شدم.»
یک روز راس ساعت هفت صبح به آنجا آمدند. پوریا را به یکی از اتاقهای همان خانه بردند تا خانوادهای که قصد خرید داشت او را با دقت ببیند. «اون روز اومدن و خیلی زود هم رفتن، هوا تاریک شد، نمیدونستم که برای آخرین بار بچهم رو میبینم، صبح همش خوابآلود بودم، نمیفهمیدم؛ دقیقا چی داره میگذره، چون تا صبح بیدار بودم. بچهم تا صبح گریه کرد، من هم تو حیاط گریه میکردم تا آروم بشم. از خواب بیدار شدم، گفتم میلاد بچه کو؟ گفت: بیا این یه تومن رو بگیر برو خرید کن.خودشم یه موتور خریده بود. بهش گفتم چی این یه تومن از کجا اومده؟ بعد خیلی راحت گفت؛ بچه رو صبح بردن دیگه. گفتم یعنی چی؟ چی داری میگی؟ به خودم اومدم و دیدم کل اثاثیه خونه رو شکستم، اما فایدهای نداشت.»
«به فرید شله گفتم که تو را خدا شماره اون خانواده را به من بده تا بچهم رو پس بگیرم، اما گفت نمیشه، اونا امضا گرفتن که هیچ وقت سراغ بچه نریم. یک شماره هم از اونها پیدا کرده بودم، اما در همون حال و هوای اعتیاد گم کردم.»
صدای نفسهای زن تندتر میشود تا راحتتر صحبت کند، نمیخواهد داستانش نیمه تمام بماند، یک جایی بین حرفها سرانجامی را ترسیم میکند که دوست دارد، اما بین نفس زدنهای تند و صدای منقطع گریه، چشم باز میکند و باز زندگی واقعی میشود تا جایی که بچه دوم را باردار میشود؛ نَفَس.
دخترم را تحویل بهزیستی دادم
«نَفَس هم وقتی به دنیا اومد که معتاد بودم، تو بیمارستان به دنیا اوردمش، بچهام توی یک دست جا میشد، کبود بود از بس که من مواد مصرف میکردم، به خودم گفتم، خاک توی سرت بهنوش، اون بچهت رو اونطوری دادی رفت و این یکی هم که این طوری به دنیا اومد. تو لیاقت مادر شدن نداری نمیتونی مادری کنی، به خودم گفتم دیگه نمیکشم و ترک کردم، کار پیدا کردم و نَفَس رو هم موقتا به بهزیستی سپردم تا شرایط بهتری پیدا کنم، اون زمان خونه نداشتم، از میلاد جدا شده بودم و مادرم هم اعتیاد داشت و یک اتاق که شش متر بود.نمیتونستم بچه رو ببرم اونجا، برای همین سپردمش به بهزیستی. به بهزیستی هم گفتم که میخوام زندگیم رو درست کنم و نَفَس رو برمیگردونم پیش خودم.»
برای برگرداندن دخترم ۴ سال کار کردم تا ۱۰ میلیون تومان جمع کنم
زن چهار سال کار میکند تا ۱۰ میلیون تومان پول جمع کند، یک آپارتمان اجاره و لوازم اولیه زندگی را هم خریداری میکند تا نَفَس را برگرداند.«نمیخواستم بچهم رو بیارم دروازهغار. چون هم میلاد اونجا رو بلد بود و میترسیدم نَفَس رو هم بفروشه، نمیخواستم وقتی بچهم از خونه میاد بیرون پایپ و مواد یا صد تا زخم روی سر و صورت آدمها ببینه، دوست داشتم که دنیایی از رنگ رو ببینه، واسه همین یه خونه تو میدان شاپور درست زیر بازارچه گرفتم، اونجا پر از مغازه و اسباببازی بود، اجارهش هم سنگین بود، اما گفتم بچهم رو برمیگردونم، برای همین رفتم و قرارداد بستم.
سراغ دخترم رفت اما فرزندخوانده شده بود
به شیرخوارگاه هم زنگ زدم و گفتم اجازه هست نفس رو ببینم؟ یکی پشت خط گفت فک کنم، دادنش فرزندخوندگی، گفتم با چه اجازهای؟ بعد تلفن رو قطع کردم، رفتم بهزیستی اونا هم تایید کردن. بدون اینکه خبر داشته باشم، بچهم رو به خانواده دیگری داده بودن؛ دیگه هیچ چی از مادر بودن برام نموند؛ به همین راحتی.
گریه میکند؛ اما نَفَس میکشد، حتی در تمامی دقایقی که از پوریا و نَفَس میگوید؛ رگههایی از امید به زندگی در نگاهش هست، انتخاب کرده است که دور از آنها باشد نه بخاطر اینکه در گذشته اعتیاد داشته، ترک کرده و برای زندگی میجنگد، بلکه به این دلیل که نمیتواند ریسک هزینههای بالای آنها را بپذیرد، به گفته خودش نمیخواهد آنها باز هم ضربه بخورند.
برای یک تکه غذا در خانهها را میزدم
«بچه من چه گناهی داره که وارد یک خانواده دیگه شده با یک پدر و مادر جدید، با این وجود من نمیخواستم، دوباره با برگردوندنش ضربه روحی بخوره، حداقل الان خیالم راحته که جاش امنه و زندگی خوبی داره. حداقل در رفاه و آرامشه و شرایطش خیلی بهتر از شرایطیه که من قرار بود براش درست کنم، همین برای من کافی بود، اما برام سنگین تموم شد که چرا اصلا راجع به این قضیه با من مشورت نشد و این حق رو از من گرفتن؟ درسته که من هم اشتباه کرده بودم، اما کی از من حمایت میکرد تا کِی باید در خونهها رو میزدم برای شیرخشک یا یه تکه برنج و غذا؟ ما هیچ کسی رو نداشتیم.
بعد از ترک مواد تازه باید با زندگی جنگید
چهار ساله که پاک هستم، اما نفس و پوریا رو ندارم. کار میکنم، اگر سرم رو با کار گرم نکنم روانی میشم، تازه الان با مشاوره اینجا هستم، اما وقتی میبینم یک مادر بچهش رو میبوسه یا دستش رو گرفته دلم آتیش میگیره، میگم خدایا چرا من نه؟ میگن خدا بعضی وقتها یک چیزهایی از آدم میگیرد و یک چیزهایی به اون میده، شاید من دارم بهای عوض شدن و تغییر توی زندگی خودم رو میدم، اما اون زمان مصرف میکردم. اعتیاد کاری میکنه که آدم از همه چیز میگذره؛ بچه، شوهر، زندگی و هر چی که فکرشو کنی، آخرش هم هیچی برات نمیمونه، جز مواد و بذاریش کنار تازه باید بجنگی.»
منبع: ایلنا
انتهای پیام/
گزارشی تکان دهنده از سرگذشت یک زن معتاد/ "پوریا" را فروختم، "نَفَس" را به شیرخوارگاه سپردممنبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۶۵۴۷۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پخش زنده فیلم دختران ایرانی برای مردان خارجی | ماجرای تکاندهنده خانههای فساد | قاچاق دختران به خارج ا پروژههای کینگ، چتربیت و رافائل چه بودند؟
به گزارش همشهری آنلاین، سردار سعید منتظرالمهدی سخنگوی فراجا در تشریح برخی از دستاوردهای پلیس در مبارزه با انواع جرایم سازمان یافته و شبکهای گفت: پلیس به عنوان آخرین و مهمترین حلقه در لبه برخورد با ناهنجاریهای اجتماعی، از آخرین وضعیت زیر پوست شهر مطلع بوده و مطابق آن اقدام و عمل میکند.
اطلاعیه مهم پلیس درباره طرح نور + جزئیات سرویس اسکورت و قاچاق دختران به خارج از کشور برای خدمات جنسیوی با تاکید بر این که اقدامات و ماموریتهای پلیس به ویژه پلیس امنیت عمومی فراجا در راستای حفظ سلامت جامعه و ارتقاء امنیت و آرامش در دو بخش جرایم آشکار و پنهان پیگیری میشود؛ افزود: در یکی از این جرایم بین بخشی که به شکل نیمه آشکار و نیمه پنهان بود و به پروژه «سرویسِ اسکورت» معروف بود، شاخه خارجی یک باند فساد و فحشاء که اقدام به شناسایی، جذب و انتقال دختران برای خدمات جنسی و قاچاق آنها به خارج از کشور کرده بودند، مورد شناسایی قرار گرفت و منهدم شد. در فاز اول رسیدگی به این پرونده ۲۴ نفر، در فاز دوم ۵۷ نفر دستگیر و در فاز سوم نیز تعداد زیادی شناسایی شده که پرونده آنها در دست اقدام و پیگیری است.
قاچاق دختران به ترکیه و گرجستان در پروژه کینگمعاون فرهنگی و اجتماعی فراجا در ادامه به پروژه دیگری که به پروژه «کینگ» مشهور است، اشاره کرد و گفت: در این پروژه شبکهای سازمان یافته برای قاچاق زنان به کشورهای ترکیه و گرجستان فعال بود. ارتباطات اعضای این باند با باندهایِ تجارتِ مستهجن و غیراخلاقیِ خارج از کشور مشخص بود و در نهایت نیز اعضای اصلی آن در تهران، البرز، پایانه فرودگاهی و گذرگاه مرزی بازرگان دستگیر و تحویل مراجع قضائی شدند.
پخش زنده فیلمهای مستهجن از دختران کمسن در پروژه چتربیتسخنگوی پلیس با اشاره به پرونده دیگری موسوم به «چَتِر بِیت» نیز گفت: اعضای این باند اقدام به تهیه فیلمهای مستهجن و مروج فساد به صورت برنامه زنده برای شبکهها و سایتهای منتشر کننده محتوای غیر اخلاقی کرده بودند. متاسفانه برخی از دخترانِ کمسن و سال و جوان که عمدتا بین ۱۵ تا ۲۶ سال سن داشتند در دام سرکرده شبکه چَتِربِیت که در قالب کارآفرینی برای جوانان در رشتههای کامپیوتر، زبان انگلیسی، طراحی سایت و شبکه و ... تبلیغ کرده بود، گرفتار شده و پس از شناسایی، ساماندهی و آموزش، اقدام به تولید فیلمهای جنسی زنده برای مردان با ملیتهای مختلف آلمانی، فرانسوی، آمریکایی، اوکراینی، روسی، انگلیسی و ... کرده بودند.
بازداشت ۵۰ مدل مستهجن در پرونده رافائلمعاون فرهنگی و اجتماعی فراجا در ادامه با اشاره به پرونده بزرگ و چندوجهی «رافائل» نیز گفت: اعضای این شبکه با هدف تغییر ذائقه فرهنگی مردم به سوی ابتذال و حیا زدایی از جامعه عفیف دختران و زنان ایرانی دست به کار شده بودند. پلیس توانست با انواع اقدامات فنی دو سر شبکه اصلی، پنج پل ارتباط داخل و خارج، هشت عکاس و فیلمبردار فیلمهای مستهجن و ۵۰ مدل را شناسایی و دستگیر و سکوهای تبلیغاتیِ آنان را مسدود کند.
وی خاطر نشان کرد: البته کار بر روی این پرونده به اتمام نرسیده است؛ رافائل از سرشاخههای اصلی خارج از کشور است که تبعه یکی از کشورهای آمریکای جنوبی و ساکنِ کشورهای همسایه است و تعاملات وسیعی با انواع باندهای فساد، فحشا و سایت های شرط بندی با گردش مالی بالا در خارج کشور دارد و در این سو نیز ارتباط گسترده ای با تولیدکنندگان محتواهایِ مبتذلِ ایرانی و سطحِ یک این پرونده که به خارجِ کشور تردد داشتند، دارد؛ پلیس در این پرونده و بطور خاص از مسیر سازمان جهانی اینترپل و سایرِ راه های قانونی و بینالمللی در حال پیگیری است.
قاچاق دختران به خارج از کشور به بهانه مسابقه دنسسخنگوی پلیس در ادامه به پرونده دیگری به نام «لِوِل آپ دنس» اشاره کرد و گفت: در این پرونده گردانندگان به بهانه اجرای مسابقه رقص در کشورهای همسایه اقدام به شناساییِ دختران برای اهداف غیر اخلاقی، فیلمهای مستهجن، قاچاقِ انسان و تشکیل شبکههای فحشا و ... کرده بودند. پشت پرده برخی از تبلیغات به ظاهر مفرح و کم خطر، اقدامات غیرقانونی و غیراخلاقی گسترده ای است که مستقیما خانوادهها را تهدید میکند.
انهدام خانههای فساد سایه در شمال تهرانوی تصریح کرد: پلیس امنیت عمومی به پرونده سایه یا همان خانه فسادِ واقع در یکی از مناطق مرفه تهران که زیر شاخههای متعددی داشت نیز ورود کرد که پس از رصد و پایشِ اطلاعاتی دقیقِ صورت گرفته در فاز یکِ این پرونده 8 زن و دو مرد از سرشبکههای اصلی و دایرکنندگان فحشا شناسایی، دستگیر و به دستگاه قضا تحویل داده شدند و در فاز دوم که گستردگی جغرافیایی یافته اما تمرکز و عمده فعالیت ها در تهران بود نیز پنج زن و یک مرد در تور اطلاعاتی گرفتار و دستگیر شدند.
کد خبر 846868 منبع: ایسنا برچسبها خبر مهم فراجا قاچاق انسان زنان