گفتوگو با یک زن جوشکار؛ سختیها، رفتارها و باقی ماجرا
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۷۷۸۶۰۴
اجتماع > اجتماعی - همشهری آنلاین:
او یک زن جوشکار است. با کار کردنش مخالفت کردند. فارغالتحصیل معماری است وقتی به عنوان دانشجوی ممتاز برایش دست میزدند، خودش نبود که ببیند چون بالای سر پدر در حال احتضارش بود. وی تنها زن جوشکار یک سایت نفتی است.
وي در گفتوگو با ايلنا ميگويد: " مردم شهر مقابل محل کارم جمع شده بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او یک کارگر زن است که به درخواست خودش در این گزارش با نام مستعار "لعیا مرادی" از او نام میبریم. لعیا ۳۴ ساله است. از آن روزها ۴سال میگذرد. میگوید: پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و وضعیت مالیمان بعد از جدایی خوب نبود. پدرم ورشکست شده بود. رابطهی هیچکس با پدرم خوب نبود. پیشدانشگاهی بودم که به خاطر پیگیری کارهای پدرم راهی دادگاه شدم اما نمیتوانستم هم برای کنکور بخوانم و هم به دنبال کار پدرم باشم. قید دانشگاه را زدم. با چرم کیف درست میکردم و میفروختم. ۳سال بعد با اصرار، برادرانم را به دانشگاه فرستادم.
"لعیا مرادی" اهل شیراز است. میگوید: میخواستم راهنمای تور شوم اما باید حداقل مدرک کارشناسی میداشتم. همان سال کنکور دادم و مشهد گردشگری و شیراز معماری قبول شدم. کاملا بین علاقهام و خانوادهای که به من نیاز داشت؛ مانده بودم.
لعیا به درخواست مادرش در شیراز ماند و معماری خواند. میگوید: سالهای آخر دانشگاه بودم که پدرم به سرطان دچار شد. پروندهی شُکات پدرم دوباره به جریان افتاده بود. نمیتوانستم سر کلاسها حاضر شوم. آن ترم هم درس میخواندم و هم به دادگاه میرفتم. هزینه مداوای پدرم بالا بود. برادرهایم رابطهشان با پدرم خوب نبود. برای همین خودم مانده بودم و خودم. روزهایم درس، دادگاه، کار و بیمارستان شده بود. آن ترم شاگرد ممتاز شدم. روز فارغالتحصیلی وقتی به عنوان دانشجوی ممتاز برایم دست میزدند، من در دادگاه پیش پدرم بودم. پدرم همان سال فوت کرد.
لعیا از طریق سازمان فنی و حرفهای به کارگاههای جوشکاری میرود. کارگاههای آن دوره مشروط به نمره ممتازی مهارتآموزان به اشتغال منجر میشد.
لعیا میگوید: با چرمدوزی درآمدی نداشتم و باید درآمد ثابت پیدا میکردم. خسته شده بودم. اطرافیانم این تغییر مسیر دادنهایم را بهانه کرده بودند و پسِ کلامشان این بود که جوشکاری کار مردانه است. در محیط کاری همه مردند و خوبیت ندارد، یک زن در این محلها باشد. گوشم بدهکار نبود. در کارگاهها ثبتنام کردم.
لعیا در بین مردان کارگاه نمره ممتازی میآورد و وارد بازار کار جوشکاری میشود. در طول مدت آموزش به علت مهاجرت خانوادهاش، تنها زندگی میکند. میگوید: یک اتاق کوچک اجاره کرده بودم. اتاق آنقدر بود که بتوانم یک گاز کوچک رومیزی و یک رختخواب داشته باشم. صبحها کارگاه بودم و باقی روز چرمدوزی میکردم تا خرجم را دربیاورم. بعد از پایان دوره به عنوان تنها جوشکار زن به یکی از سایتهای نفتی در شهری جنوبی فرستاده شدم. همه چیز در ابتدا خوب بود تا اینکه مردم به حضورم اعتراض کردند. برای اینکه اعتراضها کمتر شود، در یکی از شهرکهای اطراف اتاق کوچکی اجاره کردم. تنها دلیلی که مانع از اخراجم میشد کیفیت بالای کارم و بعضا حمایتهای سرمهندس اصلی سایت بود. زمان زیادی برد تا مردم کمکم به من و حضورم عادت کنند.
لعیا امروز، تنها زن جوشکار یک سایت بزرگ صنعتی است. به گفته خودش مشکلات محیط کارش به همین جا ختم نمیشود. میگوید: در طول زندگی به خاطر زن بودنم، بارها پیشنهادات غیراخلاقی به من شده بود و من هر بار با برخورد قهری توانسته بودم، اعتراض کنم. اما این بار دیگر توانم بریده بود. مدام در محیط کار تحت فشار بودم و پیشنهادهای آزاردهندهای به من میشد. حالا دیگر سرمهندس سایت که از من حمایت میکرد، تغییر کرده بود. مساله را به سرمهندس جدید گزارش دادم. در جوابم گفت اینجا محیط مردانه است و کارگران مرد ماههای بسیاری از خانه دور هستند. وقتی این محیط را برای کار انتخاب کردی؛ باید پیشبینی این اتفاق را هم میکردی. این پاسخها و رفتارهای غیراخلاقی آزارم میداد. بارها به خودم گفتم لعیا راحت به اینجا نرسیدی که راحت از اینجا بروی. از آن ماجراها یک سال میگذرد اما من عقب نخواهم نشست. امروز یکی از جوشکاران ارشد یکی از سایتهای بزرگ صنعتی هستم. درآمدم خوب است و روی پاهای خودم میایستم. اگرچه شغلم ایجاب میکند بر روی ستونهای فلزی در آسمانها باشم.
لعیا از گوشه و کنایههایی که این سالها شنیده است؛ رنجیدهخاطر است و میگوید: تنها به خاطر زن بودن از خانواده، از محیط کار، دوستان یا هرکس که فکرش بکنید، طعنه و کنایه شنیدهام. اما من لعیا بودم و ادامه دادم. شیرینی مقاومت بیشتر از هر چیز دیگریست. معتقدم همانطور که روزهای اول مردم شهر را به حضورم عادت دادم مابقیاش را هم میتوانم. نمیگویم امروز همه چیز تغییر کرده، نه! هنوز هم مشکلات در محیط کار به خاطر جنسیتام وجود دارد اما هیچکدام دلیل نمیشود که من عقب بنشینم.
در همین زمینه: پروین فرشچی؛ دومین سفیر زن ایران زنان آسمان و دریا | گفتوگوی همشهری با یک خلبان زن و یک کاپیتان زن جای خالی زنان در هیأت رئیسه قوانین بازدارنده و کاهش خشونت علیه زنان نسبت زنان با توسعه یافتگی زنان اختلاس نمیکنندمنبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۷۷۸۶۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بدگوییهای پدرم تحریکم کرد، مادرم را کشتم!
۲۱ آذر سال ۱۴۰۱ گزارش یک قتل به پلیس اعلام شد. پس از آن مأموران به محل درگیری در محله تهرانپارس رفتند و با جسد زن ۴۵ سالهای به نام مریم مواجه شدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.
در ادامه جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی عامل قتل آغاز کردند. در نخستین گام آنها به پرس و جو از همسایهها پرداختند.
یکی از همسایهها به مأموران گفت: در خانه بودیم که صدای فریادهای شهرام پسر همسایهمان را شنیدیم و از خانه بیرون آمدیم ابتدا فکر کردیم کمک میخواهد، اما او با صدای بلند میگفت که مادرش کشته شده است. ما هم به سرعت پلیس را در جریان قرار دادیم.
در ادامه مأموران به سراغ دو فرزند دیگر قربانی رفتند و آنها گفتند: پدر و مادرم چند سال قبل از هم جدا شدند و مادرم از شهرستان به تهران آمد، برادرمان شهرام مدتی با پدرمان زندگی میکرد، اما بعد به خانه مادرم رفت تا با هم زندگی کنند. درست از زمانی که مادرم به قتل رسیده شهرام هم ناپدید شده و ما فکر میکنیم او تنها مظنون به قتل مادرمان است.
به این ترتیب شهرام مورد ردیابی قرار گرفت و مشخص شد که وی پس از قتل به مشهد گریخته است. چند روز بعد مأموران انتظامی خراسان اعلام کردند که متهم متواری به علت خودزنی در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
با بهبودی نسبی متهم مأموران او را بازداشت کردند و وی در همان بازجوییهای اولیه به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: ما در نیشابور زندگی میکردیم و من تازه مدرسه رفته بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. من و مادرم خانهای گرفتیم و باهم زندگی میکردیم، اما همیشه دوست داشتم در تهران زندگی کنیم. ۶ سال بعد پدر و مادرم دوباره باهم ازدواج کردند، اما باز هم بعد از سه سال جدا شدند و من با پدر معتادم زندگی میکردم. ما خانه نداشتیم و من و پدرم کارتن خواب شده بودیم و در آن مدت پدرم حرفهای بدی درباره مادرم میزد آنقدر گفت تا باور کردم که مقصر بدبختیهای ما مادرم است. تا اینکه دو سال پیش فهمیدم مادرم به تهران آمده و خانهای گرفته است. از آنجایی که من هم دوست داشتم در تهران زندگی کنم به خانهاش آمدم و با هم زندگی میکردیم.
وی در ادامه اعترافاتش گفت: یک سال بعد با دختری آشنا شدم که به ماده مخدر گل اعتیاد داشت و من را هم آلوده کرد. مادرم به محض اینکه متوجه شد اعتیاد پیدا کردهام به اجبار من را به کمپ ترک اعتیاد فرستاد و باعث شد تا همه کینهای که از مادرم داشتم چند برابر شود و همانجا به فکر انتقام از او افتادم. وقتی از کمپ بیرون آمدم به سراغ متادون رفتم و حالا هم به آن اعتیاد دارم. دوماه قبل از اینکه مادرم را بکشم نقشه کشیدم و از عطاری قرص برنج گرفتم تا بعد از قتل، با خوردن قرص برنج به زندگی خودم هم خاتمه دهم. روز حادثه مادرم را کشتم، اما قرصهای برنج تقلبی بود و زنده ماندم و در نهایت به مشهد گریختم و آنقدر به من فشار عصبی وارد شده بود که در خیابان شاهرگم را زدم، اما عابران اورژانس را خبر کردند و زنده ماندم.
با تکمیل تحقیقات پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا وی بزودی پای میز محاکمه بایستد.
در این میان خواهر و برادر متهم به عنوان اولیای دم از قصاص برادرشان گذشتند و درخواست دریافت دیه دارند.
روزنامه ایران
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی