Web Analytics Made Easy - Statcounter

صراط:

پیرمرد قاطی مردم بود. اتوبوس‌های قدیمی شرکت واحد خط تجریش- ناصرخسرو، شاید همچنان او را یادشان باشد. از آن روزگاری که خانه‌اش را در سرچشمه را به توصیه اکید پزشک ترک کرد و خانه‌ای در خیابان باهنر تهران گرفت؛ سلانه سلانه؛ تنهای تنها صبح‌ها می‌آمد و روانه مدرسه‌اش در مسجد میرزا موسی بازار می‌شد.

به گزارش فرهیختگان سال‌ها بعد بالا و پایین رفتن از پله‌های اتوبوس و آن صندلی‌های قدیمی برایش سخت شد و راننده‌های تاکسی خطی آن منطقه پیرمردی روحانی و محاسن‌سفید را به خاطر می‌آورند که اصرار زیادی داشت تا روی صندلی چسبیده به در سمت چپ بنشیند و بعد‌ها یکی دوتای‌شان فهمیدند که آفتاب داغ و اذیت‌کننده آن موقع صبح، فقط به سمت چپ تاکسی‌ها می‌گرفت و پیرمرد به سنت اجدادش؛ رنج را بر تن خود می‌پسندید و نه دیگری.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مسیر خانه تا اتوبوس و تاکسی‌ها را معمولا پیاده می‌رفت؛ از لابه‌لای مردم و اصرار زیادی داشت که مردم را ببیند و تنها باشد و در یکی از همین روز‌ها پیرمرد را دوره کردند و عبایش را به جوی آب انداختند. ماجرا را بعد‌ها برای امام‌جمعه شهری تعریف کردند.

خندیده بود و گفته بود که امکان ندارد. حتما امکان نداشت؛ از آن تریبون بلند شاید این چیز‌ها دیده نمی‌شد. شاید هم محافظان شخصی علاج واقعه بودند. پیرمرد گوشه‌نشین نبود. نگاه تیزبینش روی جامعه می‌چرخید و منبر‌های اخلاقی‌اش، مملو بود از مسائل روزمره و معاصری که در منبر‌های اخلاقی حوزه‌ها خبری از آن‌ها نبود. چشمانش آنقدر ضعیف شده بود که آدم‌های داخل تلویزیون را محو می‌دید؛ اما می‌دید و می‌گفت: آنچه تلویزیون بر جامعه جاری می‌کند حیاتی است. پیرمرد چند دهه پابه‌پای جامعه پیش آمده بود. آیت‌ا... بود.

پیرمرد تنها بود. همان جلسات شب جمعه کوچک و دورهمی‌اش که فقط شب‌های قدر جمعیت را به روی پله‌ها می‌کشاند هم تحمل نمی‌شد.

صاحب‌منصبان و عکس‌بگیران حتی در ایام انتخابات هم یاد او نمی‌کردند. دلیلش شاید ساده بود: پیرمرد حواسش جمع بود. نه دفتر و دستکی داشت که حاصل یک عمر تقوا را یک‌شبه با وسوسه‌های سیاسی به باد دهد و نه فرزند و فامیل و نزدیکان جرات می‌کردند از همدم بودن با او استفاده کنند و نه آن‌قدر سرش در گریبان خودش بود و مشغول درس و بحث که متوجه نشود سال‌ها از انقلاب گذشته است و مملکت اسلامی بدون سرمایه مردمی اجتماعی پیش نمی‌رود.

اما شلوغ کرده بودند و گفته بودند ضدولایت فقیه است. نرنجیده بود؛ که اگر قرار به رنجیدن بود سال‌های سال می‌شد که اذیت شده بود. چندی بعد یکی از معدود گفتگو‌های دوران زندگی‌اش منتشر شد. با حجت‌الاسلام رحیمیان. فقط درباره رهبر انقلاب صحبت کرده بود و این چنین گفته بود: «حق‌تعالی اراده فرموده است وجود آقای خامنه‌ای را از دیگران متمایز کند.

ما اکنون زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی‌ای را داشته باشد. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما به‌جا نیاورده‌اند، چون درک نکرده‌اند.»

در همین مصاحبه گفته بود: «خدا را شاکرم قدری موفق شدم درباره این موضوع صحبت کنم.» گویی باری بود که باید از روی دوشش بر‌می داشت. بار‌ها تعریف کرده بود که مرحوم حاج عبدالعلی، پدرش، گفته بود دستانت را از دست حاج‌آقا روح‌ا... رها نکن.

پیرمرد روز‌های آخر هم خسته نشد. تعریف کرده بود که در «غیرخواب» دیده بود که حسینیه محل زندگی‌اش را به شکلی واقعی نشانش داده‌اند، دیده است که غرفه‌هایی است و بازاری و نور اهل بیت (ع) و به او گفته بودند: «تو کلیددار این بازاری مرتضی!»

سال‌ها و ماه‌های آخر، اما بسیار رنجیده شده بود. می‌گفت: هر روزی که به بازار می‌روم چند روز باید بگذرد تا تنگی سینه‌ام برطرف شود. تحمل نمی‌کرد که محل نفس کشیدن مرشدچلویی‌ها و حاج اسماعیل دولابی‌ها، حالا به میدان مسابقه برای احتکار دلار و طلا تبدیل شده بود.

پیرمرد، اما لحظه‌ای آرام نگرفت. در اوج بدترین لحظات حال جسمانی‌اش، جمعه‌شب‌ها دو طرف بدنش را می‌گرفتند و می‌آو‌ردند و بالای منبر می‌نشست و از جامعه، اخلاق و آرمان جمعی و مشترک انسانی و دینی برای خلق‌ا... سخن می‌گفت. آیت‌ا... محاسن‌سفیدِ حوزه علمیه‌دار و بزرگ خاندانِ مشهور تهرانی‌ها، هم کارهایش را می‌کرد و هم در عین حال از بزرگ‌ترین آرمان‌گرایان نسل ما بود.

نه به سنت مومنان روزگار فعلی از مردم کناره گرفت؛ جلسات پرسش و پاسخش تا آخرین ذره‌های توان جسمی‌اش قطع نشد. از هر قشر و سن و جمعیتی به سراغش می‌آمدند و او برایشان از آرمان می‌گفت و اخلاق؛ درباره مشکلات کوچک زناشویی مردم ساعت‌ها بحث و گفتگو می‌کرد و نه به شیوه بازی‌بلدان روزگار ما آیت‌ا... پوسترها، سی‌دی‌ها و اینستاگرام شد. چند نفر معدودی که از زندگی‌اش باخبر بودند می‌گویند مصیبت‌های جسمی و همچنین دنیایی‌اش روزبه‌روز بیشتر می‌شد و همان‌ها می‌گویند آنچه از او از روز اول تا به حال به خاطرشان مانده است این است که، چون مصیبت حسین (ع) و فرزندانش را می‌گفت: از خود بی‌خود می‌شد. سنتی که در لحظات پایانی توان جسمی‌اش نیز ترک نکرد. رحمت خدا بر او.

منبع: صراط نیوز

کلیدواژه: مرتضی تهرانی روحانی عمامه مدرسه صراط

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۷۹۴۶۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بی گدار به آب زد تا نجاتگر باشد/ روایت فداکاری یک مادر در سیل کازرون

مادری ۵۰ ساله در سیل هفته گذشته شهر کازرون دل از خانواده و ۲ فرزند خود برید و برای نجات یک پیرمرد سالخورده به آب زد اما دیگر زنده بازنگشت.

به گزارش مشرق، در میانه سیلاب هفته گذشته در شهرستان کازرون مردم این شهر شاهد از خودگذشتگی و ایثار یک زن و مادر ۲ فرزند بودند.

زنی فداکار در شهرستان کازرون برای نجات مردی سالخورده گرفتار در سیلاب دل از ۲ فرزند و خانواده اش دل برید و به دل سیلاب زد.

این زن ۲ پسر نوجوان ۱۷ و ۱۲ ساله دارد و با این وجود جان خود را برای نجات یک شهروند سالخورده فدا کرد.

پسر بزرگ این زن اینگونه این ماجرا را روایت می کند.

محمدمهدی دهقان پسر ۱۷ ساله این زن گفت: ساعت ۷ عصر، روز چهارشنبه ۲۹فروردین، با مادرم به‌نام ماهی‌جان، برای خرید نان به نانوایی رفته بودم که ناگهان باران شدت گرفت.

او ادامه داد: شدت بارش زیاد بود و ما بعد از خرید نان سوار ماشین شدیم و راه خانه را در پیش گرفتیم که شدت باران به حدی بود که رانندگی سخت شده بود، به‌طوری برای لحظاتی در گوشه خیابان توقف کردیم به امید اینکه باران کمتر شود، اما هر لحظه شدت باران بیشتر می‌شد.

او ادامه داد: مادرم که دید شدت باران کمتر نشده گفت که برویم و منتظر ماندن فایده ندارد، وقتی به خیابان تپه شادی رسیدیم، پیرمردی را دیدیم که داخل جوی بزرگ آب افتاده و در سیلاب گرفتار شده بود و هر لحظه امکان داشت آب او را با خود ببرد که از آنجا که سیلاب سطح خیابان را هم گرفته بود کسی نمی‌توانست به پیرمرد کمک کند.

زن ۵۰ساله و پسرش نمی‌توانستند پیرمرد را در همان حال رها کنند، این بود که تصمیم گرفتند هرطوری شده او را نجات دهند.

محمدمهدی می‌گوید: با ماشین به سمت پیرمرد رفتیم اما آب خیلی بالا آمده بود و شدت سیل زیاد شده بود. من از ماشین پیاده شدم و به‌سوی پیرمرد رفتم و مادرم نیز پشت سرم آمد و دائم فریاد می‌زد که مواظب باشم و احتیاط کنم، اما شرایط طوری بود که من نمی‌توانستم به پیرمرد کمک کنم. بنابراین مادرم دست به‌کار شد و به‌ سوی پیرمرد رفت و هر طوری بود او را از جوی آب بیرون کشید، اما درهمان لحظه پایش سر خورد و خودش داخل جوی افتاد و سیلاب مادرم را با خود برد و من هرچه دویدم نتوانستم او را بگیرم، سیلاب مادرم را برد تا جایی که او زیر پلی گیر کرد و زیر آب ماند و امکان نجاتش نیز وجود نداشت.

پسر این زن که با یادآوری لحظاتی که مادرش در سیلاب گیر افتاده بود، بغض کرده، ادامه می‌دهد: همان لحظه به آتش‌نشانی زنگ زدیم اما آنها در ترافیک مانده بودند، باران نیز همچنان می‌بارید و ما نمی‌دانستیم در این لحظات هولناک چه کاری باید انجام دهیم. مادرم به زیر آب رفته بود و چند نفر که آنجا بودند برای نجات مادرم تلاش کردند تا او را از زیر آب بیرون بکشند.

محمد مهدی اضافه کرد: بالاخره بعد از اینکه مادرم مدت زمان طولانی زیر آب مانده بود، او را بیرون کشیدیم اما مادرم نفس نمی‌کشید، حتی آمبولانس هم در راه گیر کرده بود و وقتی خود را به مادرم رساند، خیلی دیر شده بود، مادرم دیگر ضربان نداشت و هرچه به او شوک دادند بی فایده بود و او جانش را از دست داد.

روایت ایثارگرایانه این زن هرچند تلخ است اما قطعا یاد این فداکاری همواره در خاطر مردم و اهالی استان فارس خصوصا شهرستان کازرون باقی خواهد ماند.

منبع: ایرنا

دیگر خبرها

  • ببینید | ترس مردم لندن از جولان اسب‌های زخمی در خیابان‌های کاخ باکینهام
  • مقصر ترافیک زجر آور و ضایع کننده عمر مردم تهران چه کسانی هستند
  • آیت‌الله العظمی دوزدوزانی تبریزی: روحانیت فقط به عبا و عمامه نیست/ اشتباه عالِم مانند اشتباه فرد عادی نیست، عده‌ای را منحرف می کند/ روحانی واقعی برای تربیت دینی و انسانی باید تلاش و تبلیغ کند‌
  • ◄ سهمیه لاستیک دولتی برای رانندگان اتوبوس و سواری کرایه بین شهری؟
  • (ویدیو) صحنه تماشایی از کمک پلیس وظیفه شناس به یک پیرمرد
  • روایتی از فداکاری و ایثار یک مادر در سیل کازرون
  • بی گدار به آب زد تا نجاتگر باشد/ روایت فداکاری یک مادر در سیل کازرون
  • رسوایی در برزیل: روی تیته آب دهان انداختند!
  • جسد پیرمرد ۷۰ ساله در ارتفاعات روستای دالاهو پیدا شد
  • هرماه ۱۰ تا ۱۵ دستگاه اتوبوس جدید وارد چرخه خدمات‌رسانی می‌شود