Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری مهر، پروفسور تامارا سان استاد کرسی حمد بن خلیفه آل‌ثانی در مطالعات تاریخ اسلام در دانشگاه جرج‌تاون آمریکا است. وی به صورت تخصصی در حوزه تاریخ اندیشه اسلامی کار می‌کند و آثار متعددی را در این زمینه به رشته تحریر درآورده است که ازجمله می‌توان به کتاب‌های تفسیر اسلام، اسلام: تاریخ، دین و سیاست، تاریخ مختصر اسلام و آیا اسلام دشمن غرب است اشاره کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی همچنین در نگارش فرهنگ لغات و دائره‌المعارف‌های آکسفورد درباره اسلام مشارکت داشته است. آن‌چه در ادامه می‌آید، حاصل گفتگوی نماینده عصر اندیشه در آمریکا با سان درباره انقلاب اسلامی و تأثیر جهانی حضرت امام خمینی (ره) است.   

*انقلاب اسلامی ایران در جامعه‌ای تحت سلطه یک رژیم سکولار اتفاق افتاد. رژیمی که متحد وفادار ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شد و یک پروژه نوسازی را آغاز کرده بود. این پدیده چه پیامی برای روابط بین‌الملل داشت؟ آیا نشانه‌ای از یک تجدید حیات یا بیداری جهانی دین بود؟

مثل همه انقلاب‌ها، انقلاب اسلامی ایران تا بعد از وقوع، نام‌گذاری نشد. مخالفان رژیم پهلوی از اقشار مختلف مردم بودند و در طول چند دهه بر تعدادشان افزوده شد. این مسئله به شکل مستقیم ناشی از بیرون‌گذاری دسته‌جات مختلف مردم از نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رژیم بود. این یک انقلاب مردمی علیه رژیمی اقتدارگرا بود و صدای آیت‌الله خمینی پژواک صدای مطالبات گروه‌های مختلفِ مذهبی و سکولار به‌شمار می‌رفت. صدایی که به نماد مخالفت گسترده با بی‌عداتی و اقتدارگرایی تبدیل شد.

به این ترتیب همزمان باید نقاط اشتراک میان صداهای مخالف و نقاط اختلاف آن‌ها به‌وی‍ژه در میان اعتراض‌های مذهبی را بشناسیم زیرا رویکردهای اسلامی نسبت به یک موضوع با هم متفاوت است. به عبارت دیگر من معتقدم به هیچ وجه نباید انقلاب را به دو قطبی ساده‌انگارانه‌ی سکولار و دینی تقلیل دهیم. این کار به معنای تسلیم شدن در برابر گفتمان غالب مدرنیته اروپایی - آمریکایی به‌عنوان منبع این دوقطبی‌سازی است.

در مقابل اگر از منظر گفتمان اسلامی به این موضوع بپردازیم، آن‌وقت می‌بینیم که طنین صدای آیت‌الله خمینی چه در ایران و یا خارج از آن بازتاب دو مضمون پایدار در تاریخ اسلام است. نخست آن‌که این انتظار جدی وجود دارد که قدرت‌های سیاسی مشروع دست‌کم حداقلی از اهداف دین اسلام را در زمینه حفاظت از حقوق اساسی مردم در حوزه آزادی‌های دینی، کرامت انسانی، حق حیات و حرمت خانواده و مالکیت خصوصی محقق کنند. دوم نقش مقامات دینی در هدایت نارضایتی‌های مردمی است در دوره‌ای که قدرت سیاسی توانایی برآورده کردن آن انتظارات را ندارد و نمی‌تواند به تعهداتش عمل کند.

به این ترتیب زمانی که آیت‌الله خمینی و روحانیون دیگر به قدرت سیاسی اعتراض کرده و درباره شکست پروژه‌هایش به آن هشدار می‌دادند، در حال ایفای نقش سنتی خود بودند. در نتیجه من برخلاف ناظران اروپایی و آمریکایی، انقلاب ایران را بازتاب تجدید حیات دینی در ایران نمی‌دانم، بلکه آن را نمونه‌ای از ایفای نقش مقامات مذهبی در جوامع اسلامی می‌دانم. روحانیون ایران نقش مهمی در تحریم تنباکو در ۱۸۹۰ میلادی و به تبع آن در انقلاب مشروطه داشتند. پایان دوران پادشاهی ایران در ۱۹۷۹ میلادی یک انقلاب تمام‌عیار بود اما نقش برجسته مقامات مذهبی و اصلاحات دینی در گفتمان انقلاب یک پدیده بدیع و انقلابی نبود.

*نظریه‌های اثبات‌گرا در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل نتوانستند انقلاب اسلامی را پیش‌بینی کنند و حتی بعد از وقوع آن، به نادیده گرفتنش ادامه دادند و کوشیدند وانمود کنند که این پدیده یک استثنا بود که نمی‌تواند عمومیت یابد و در آینده‌ای نه چندان دور شاهد مرگ آن خواهیم بود. شما چه کاستی‌هایی در این نظریات غربی می‌بینید که در درک و توضیح قدرت دین شکست خورده‌اند؟

علوم سیاسی یک رشته مدرن است و برمبنای پارادایم محوری مدرنیته یعنی جدایی اقتدار دینی از قدرت سیاسی و این نکته که دین به حوزه امر شخصی اختصاص دارد، ساخته شده است. نظریه مدرنیته ماکس وبر و پیامدهایش، یعنی فرضیه سکولاریزاسیون که مبنای این رشته را تشکیل داده است، بیان می‌کند که با طی فرایند صنعتی شدن و دموکراتیک شدن جوامع، مذهب به سپهر امر خصوصی رانده خواهد شد. این موضوع یک پیش‌بینی اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید.

این ایده که یک جامعه می‌تواند از لحاظ فناوریْ پیشرفته و دموکراتیک باشد و در عین حال دین هنوز در عرصه عمومی آن کارکرد داشته باشد، به هیچ‌وجه با این نظریه تناسبی نداشت. همین مسئله باعث شد تا بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی دچار یک اشتباه کلاسیک شوند. آن‌ها اجازه دادند تا نظریه بر واقعیت مقدم شود. این مسئله یادآور نقل قول طنزآمیزی از ادوار تلر (Edward Teller) فیزیک‌دان معروف است که می‌گوید: «واقعیت بدون نظریه مثل کشتی بدون بادبان، قایقی بدون سکان، و بادبادکی بدون دنباله است. واقعیت بدون نظریه، عملی بی‌نتیجه است اما در این جهانِ گیج‌کننده فقط یک چیز بدتر از آن وجود دارد و آن نظریه بدون واقعیت است!»

نقطه ضعف اصلی نظریه مدرنیسم، قرار گرفتن بر مجموعه محدودی از داده‌ها بود که تنها از تجربه اروپاییان به دست آمده بود. بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی به جای آن‌که این نظریه را تعدیل کنند تا بتواند داده‌های غیراروپایی را هم توضیح دهد، برعکس، آن داده‌ها را به سادگی نادیده گرفتند. به‌ویژه آن‌ها تجربه مناطقی را با اکثریت مسلمان در نظر نگرفتند که هیچ‌گاه در طول تاریخشان مشکلی با مقامات مذهبی نداشتند. به عبارت دیگر، روحانیون مذهبی در بسیاری از موارد در بدنه حکومت‌های اقتدارگرایی حضور نداشتند که جوامع مدرن آن‌ها را به قصد برپایی دموکراسی سرنگون کردند.

همان‌گونه که پیش از این هم عنوان کردم، این روحانیون در واقع صدای مخالفت مردم علیه حکومت‌های غیرعادلانه بودند. اگر اندیشمندان علوم انسانی به توضیحی برای نقش‌های مختلفی که مقامات دینی در جوامع مسلمان ایفا می‌کنند، رسیده بودند آن‌وقت ممکن بود بتوانند درک روشن‌تری از انقلاب ایران داشته باشند. جالب است که یکی از چهره‌های شاخص مدرنیته یعنی ساموئل هانتینگتون در اثر معروفش با عنوان برخورد تمدن‌ها، بازسازی نظم جهانی (۱۹۹۶) خود با اشاره به نادرست بودن پیش‌بینی نظریه مدرنیسم در زمینه آن‌چه او احیای جهانی دین می‌نامد، به نقد این نظریه پرداخته است. با این حال به جای زیر سؤال بردن مبانی این نظریه، نتیجه گرفته است که جوامعی که در آن‌ها گفتمان دینی همچنان جایی در حوزه عمومی دارد، در عصر پیشامدرن گرفتار مانده‌اند.

*آیت‌الله خمینی مدل جدیدی از حکومت‌داری را به عرصه بین‌المللی ارائه کرد که ناشناخته و عجیب به نظر می‌رسید زیرا متفکران و پژوهشگران غربی به دیدن کسی که هم رهبر سیاسی است و هم رهبر معنوی، عادت نداشتند. درک شما از آیت‌الله خمینی و نفوذ او در سیاست‌های جهانی چگونه است؟

ناشناخته بودن آیت‌الله خمینی در خارج از ایران و حتی خاورمیانه نشانه دیگری دال بر شکست بخشی از اندیشمندان نوگرای علوم سیاسی است و حاکی از تمایل آن‌ها برای به حاشیه راندن مقامات مذهبی به‌عنوان نمایندگان جامعه مدنی و حتی خود جامعه مدنی است. برای تحلیل کشورها، تمرکز بر عملکرد دولت‌های آن‌ها می‌تواند یک رویکرد معقول باشد اما صرفاً به این شرط که آن‌ها بازتاب‌دهنده دیدگاه‌های جامعه مدنی خود و نمایندگان دموکراتیک آن باشد.

اما زمانی‌که با حکومت‌های به شدت غیرمردمی مانند حکومت پهلوی در ایران مواجهیم، صرف تمرکز بر دولت راهگشا نیست و باعث غافل‌گیری ناظران می‌شود. دیدیم که ناظرانی که به‌ جای دولت بر حوزه دین، جامعه و فرهنگ تمرکز داشتند، از انقلاب ایران غافل‌گیر نشدند. آثار اصلاح‌طلبان متأثر از گفتمان اسلامی از حسن البنا و سید قطب گرفته تا آیت‌الله خمینی، علی شریعتی و محمدباقر صدر به راحتی در دسترس مردم قرار داشت و برای آن‌ها شناخته شده بود. معترضان به رژیم اقتدارگرای ایران ازجمله خوانندگان این آثار بودند و بحث‌های جدی بر سر آن‌ها در جامعه وجود داشت.

گفته می‌شود که تفسیر خاص آیت‌الله خمینی از ولایت فقیه یک بدعت و گامی فراتر از مفهوم مورد توافق همگانی یعنی مسئولیت مراجع دینی برای توصیه و هدایت جامعه و حکومت است. با وجود آن‌که این نظریه به شکل عام مورد قبول قرار نگرفت، اما نمی‌توان نقش تأثیرگذارِ موفقیت انقلاب ایران در راستای سرنگونی یک حکومت کاملاً غیرمردمی و سکولار و جایگزینی آن با حکومتی که آشکارا از اصول اسلامی عدالت اجتماعی الهام گرفته است را نادیده انگاشت.

این انقلاب الهام‌بخش بسیاری از معارضان و فعالان سیاسی جهان اسلام در راه مبارزه برای تشکیل حکومت‌های منطبق بر ارزش‌های دینی بوده است. در حقیقت از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به این سو بوده است که حضور اصطلاحات اسلامیِ مرجع در گفتمان سیاسی به یک جریان اصلی تبدیل شده و باعث گشته تا بسیاری از پژوهشگران به ایرادات نظریه مدرنیسم پی ببرند. برای مثل خوزه کازانوا (Jose Casanova) یکی از جامعه‌شناسان دین، عنوان کرده است که خصوصی‌سازی دین در اروپای غربی نتیجه شرایط منحصر به فرد تاریخ اروپاست و نباید آن را به‌عنوان یک مدل برای تمامی جوامع در نظر گرفت.

*آیت‌الله خمینی برخی از قواعد و هنجارهای کاملاً تثبیت‌شده در روابط بین‌الملل و جهان آزاد را به چالش کشید. برای مثال زمانی که بر اشغال سفارت آمریکا در تهران مهر تأیید زد یا زمانی که فتوایی علیه سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی صادر کرد. آیا شما روایت او از اسلام سیاسی را به‌عنوان تهدیدی علیه لیبرالیسم و ارزش‌های جهان آزاد در نظر می‌گیرید و یا فکر می‌کنید نوعی از همزیستی، فهم متقابل و ترکیب افق‌ها بین اسلام و غرب امکان‌پذیر است؟

در واقع من دوقطبی‌های جنگ سرد را که در اصطلاحاتی مانند «جهان آزاد» تبلور پیدا می‌کنند و هدفشان مقابله با کشورهای کمونیستی است رد می‌کنم. ماهیت این تعابیر در پرتو این حقیقت آشکار می‌شود که بدانیم دژ مستحکم «جهان آزاد» حافظ امپراتوری‌های استعماری بود که مردم قطعاً در آن‌ها آزاد نبودند. اصطلاح «لیبرالیسم» هم دارای بار معنایی مشابه و از آن دست اصطلاحاتی است که به منشأ بحث‌های داغی در اروپا و آمریکا تبدیل شده است.

در حال و هوای کنونیِ پوپولیسمِ حاکم بر اروپای غربی و ایالات متحده، لیبرالیسم دلالت ضمنی آشکارا منفی دارد. دوگانه اسلام و غرب هم با توجه به این‌که برای حدود یک قرن مهم‌ترین گروه اقلیت در جهان غرب مسلمانان بوده‌اند، دوگانه گمراه‌کننده‌ای است. اولین مسجد انگلستان در سال ۱۸۸۹ تأسیس شد؛ همچنین قدیمی‌ترین مسجد موجود در ایالات متحده در سال ۱۹۰۷ و اولین مسجد فرانسه در سال ۱۹۲۶ ساخته شده‌اند.

علاوه بر این حتی ساموئل هانتینگتون هم تمام اروپاییان را جزئی از «غرب» نمی‌داند. او کشورهای مسیحی ارتدوکس اروپای شرقی را بیشتر شبیه به کشورهای دارای اکثریت مسلمان می‌بیند تا کشورهای مسیحی غربی. مهم‌تر این‌که، من اشغال سفارت آمریکا در تهران را - چه اولین‌بار در اوایل سال ۱۹۷۹ زمانی که مقامات ایران، اشغالگران را از سفارت بیرون راندند، چه بار دوم در همان سال، زمانی که به نظر می‌رسید مقامات در داخل درگیر شکل‌گیری یک حکومت جدید و در خارج با بی‌ثباتی افغانستان به سبب حمله شوروی مواجه شده‌اند - نماد آرمان‌های اسلام سیاسی نمی‌دانم. اعلام حکم اعدام سلمان رشدی هم همین‌طور است.

به جای این دو مورد من تأکید آیت‌الله خمینی بر اعمال یکپارچه ارزش‌ها در سراسر جامعه چه در عرصه امر شخصی و یا امر عمومی و مرکزیت دادن به مفهوم عدالت در بین ‌ارزش‌های جامعه را به دلیل جاذبه‌هایش در میان مردم و تأثیر پایدار آن‌ها نماد اسلام سیاسی ایران می‌دانم. تلاش‌های انسان برای بیان و تحقق ارزش‌ها طبیعتاً خطاپذیر و مکرراً نیازمند ارزیابی مجدد است اما مرکزیت و یکپارچگی ارزش‌ها استوار می‌ماند. من ارجاع شما به استعاره «ترکیب افق‌ها»ی گادامر را تحسین می‌کنم.

اروپایی – آمریکایی‌ها هرگز نمی‌خواستند «جدایی کلیسا و دولت» به حذف ارزش‌ها از حوزه عمومی منجر شود بلکه هدفشان گرفتن قدرت قهری از دست مقامات دینیِ وابسته به حکومت‌های ناعادلانه و کسانی بود که ممکن بود آزادی دینی را نقض کنند. ضرورت عدالت اجتماعی و آزادی دینی در قرآن پاس داشته شده و راهنمای اسلام سیاسی است. تجربه تاریخی اروپایی - آمریکایی تحت سلطه مسیحیان با تجربه کشورهایی با اکثریت مسلمان متفاوت است اما «افق»هایشان در ارزش‌های مشترک و محترمِ عدالت اجتماعی و آزادی دینی به هم نزدیک می‌شوند.

کد خبر 4355861

منبع: مهر

کلیدواژه: امام خمینی ره انقلاب اسلامی ایران جمهوری اسلامی ایران معرفی کتاب فلسفه فعالیت های قرآنی تازه های نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نشست علمی دهه کرامت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی سازمان اوقاف و امور خیریه اخلاق علوم انسانی قرآن دین اسلام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۸۲۷۵۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سه جریان مخالف استاد مطهری

مبلغ: غیر از کسانی که به لحاظ دینی با ایشان در تضاد بودند، متدینان و حتی برخی روحانیون هم در قبال او موضع‌گیری داشتند. ما چند جریان را در مقابل استاد مطهری می‌بینیم.
نخست جریان ولایتی‌ها که نسبت به مطهری بی‌مهری‌هایی داشتند و هنوز هم دارند. جریان دوم جریان‌های سنتی در معارف اسلام بودند. جریان سوم گروهی از انقلابیون که استاد مطهری را مورد اتهام قرار می‌دادند.

رفتار جریان اول: استاد مطهری نسبت به ولایت، مواضع صریح و مستدلی دارد. رساله‌ای هم در این رابطه تالیف کرده است. در آن رساله هم بر ولایت سیاسی اهل بیت علیهم‌السلام استناد کرده و هم بر ولایت معنوی و باطنی آنها. علاوه بر این‌ها، ایشان از آثار استدلالی که در این زمینه تالیف شده است، استقبال کردند مثلا در مقاله‌ای از «الغدیر» علامه امینی دفاع کردند. با همهٔ این تلاش‌ها چرا عده‌ای ولایتی با ایشان مخالف بودند؟

این انتقادات ناشی از آن است که این گروه توقع داشتند استاد مطهری در میدان لعن و سب وارد شود و در مورد تبری نسبت به برخی شخصیت‌های مورد احترام اهل سنت به صراحت موضع‌گیری کند. شهید مطهری اهل این‌گونه مقابله‌ها که امت اسلامی را با اختلاف مواجه می‌کند، نبود. این جماعت به همین علت دربارهٔ او موضع‌گیری منفی می‌کردند، ولایت او را ضعیف می‌شمردند و از این جهت او را مورد نقد و اعتراض قرار می‌دادند.

رفتار جریان دوم: این جریان که تشابه زیادی با جریان اول دارد، معتقد بودند شهید مطهری یک عالم متجدد است و برای این‌که از اسلام دفاع کند، برخی احکام اسلام را نادیده می‌گیرد. این افراد با تجددگرایی استاد مطهری مخالف بودند و معتقد بودند نظرات او با استدلال سنتی سازگار نیست. مثلا شهید مطهری از این‌که زنان با رعایت پوشش اسلامی در فعالیت‌های اجتماعی حضور داشته باشند دفاع کرده است. ولی این گروه سنتی معتقد بودند این الگو، الگوی اسلامی نیست بلکه الگوی برگرفته از غرب است.

در بین علمای ما افراد نسبتا زیادی بودند که به این دلیل با افکار شهید مطهری مخالف بودند. یکی از همین افراد که سابقهٔ تحصیل نزد استاد مطهری داشت، کتاب مسئلهٔ حجاب ایشان را مورد نقد قرار داد، حواشی برای کتاب نوشت و برای استاد مطهری فرستاد. در آن حواشی، طعنه‌های زیادی با همین جهت‌گیری علیه استاد مطهری وجود دارد. شهید مطهری از این اتهامات بسیار متاثر می‌شود و ذیل آن حواشی می‌نویسد از چیزهایی که من از آن نمی‌گذرم این افتراهاست. این گروه خیلی به استاد مطهری فشار می‌آوردند.
مطهری در میان هم‌صنفان خودش هزینه می‌داد ولی دست از روشنگری دین برنمی‌داشت. اگر ایشان می‌خواست تسلیم پسند عوام‌الناس شود آثاری مثل تحریفات عاشورا نمی‌نوشت و سکوت می‌کرد کما این‌که هم‌لباسان او سکوت می‌کردند و مورد احترام مردم قرار می‌گرفتند. حرف شهید مطهری همین است که نتیجهٔ کتمان حقیقت عذاب الیم است.

رفتار جریان سوم: شهید مطهری از همراهان امام در انقلاب بود، در جریان نهضت حضور داشت ولی بسیاری از انقلابیون با او مشکل داشتند. این مشکل از دو جهت بود یکی مشکل نظری و دوم مشکل عملی. مشکل نظری این بود که عده‌ای به نام انقلابیون می‌خواستند همهٔ اسلام را در انقلاب خلاصه کنند. انگار اسلام مساوی با انقلاب است و هیچ چیز دیگری از اسلام را به رسمیت نمی‌شناختند. این جریان همهٔ ارزش‌ها را در انقلاب می‌دید. انگار غیر از انقلاب در اسلام چیزی نیست. مطهری با چنین تفکری مشکل داشت و مقابل آن می‌ایستاد.
از نظر مطهری، اسلام مبارزه دارد ولی این یکی از ارزش‌های اسلام است. مطهری خطاب به این گروه تندرو می‌نویسد:« از نظر شما تمام مسائل قرآن بر محور انقلاب است».

استاد مطهری در برابر این سه جریان ایستاد و جان خودش را فدا کرد. بیان مطالب آسیب شناسی های فکری در زمان و شرایط انقلاب کار سختی بود و کسی دیگری جز ایشان مقابل این جریان های افراطی نایستاد.

* استاد حوزه و پژوهشگر دین / * منتشر شده در مجله خیمه اردیبهشت 1403

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902693

دیگر خبرها

  • برای نخستین‌بار؛ انتشار دست‌نوشته‌ رهبر انقلاب در دفتر کتابخانه وزیری+عکس
  • نماینده آیت الله سیستانی در ترکیه؛ تأکید بر وحدت و گفت و گوی دینی و نقش مثبت رهبران مذهبی / آینده شیعیان ترکیه، روشن است
  • قدیمی ترین متن مبارزاتی امام خمینی و انتشار دست‌نوشته‌ رهبری در دفتر کتابخانه وزیری برای نخستین بار + عکس
  • وحدت نیرو‌های انقلاب رمز عبور از تهدیدات است
  • تک‌روی و سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • اخطار محسن رضایی به تک‌روی و سهم‌خواهی برخی جریانات / سعید محمد به گله‌مندی پرداخت
  • محسن رضایی: سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • محسن رضایی: تک‌روی و سهم‌خواهی به نظام و مردم آسیب می‌زند
  • امام صادق (ع) حافظ آثار رسول الله برای جهان اسلام بوده است
  • سه جریان مخالف استاد مطهری