Web Analytics Made Easy - Statcounter

مشی مستقیم، منش والا، مناعت طبع، دقت و حدّت نظر، عزم استوار در سلوک صراط حق، ارتباط پیوسته با متن مردم کوچه و بازار خصوصا نسل جوان، دستگیری و اهتمام به امور محرومان و نیازمندان و دل‌شکستگان، از آداب پیوسته‌ اولیاء حق است. ۰۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۶ فرهنگی دین ، قرآن و اندیشه نظرات

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «محمد ارشادی‌مقدم» استاد حوزه و دانشگاه و از شاگران مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به مناسبت درگذشت این عالم ربّانی در یادداشتی برای تسنیم نوشت: یکی دیگر از ارکان قدس و تقوا؛ از میان خاک‌نشینان میدانِ بلا و ابتلا، برخاست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

از شمار دو چشم یک تن کم - وز شمار خرد هزاران بیش

اگر ما عادت نمی‌کردیم به خو گرفتن با تزاحمات عالم مادّه، لرزش‌های عمیق نظام هستی را چه رسد به ـ خاکدان طبیعت ـ در کوچ استوانه‌های ورع و وارستگی، لااقل حس می‌کردیم چه رسد به وجدان و شهود! اینک یادگاری ماندگار از سلسله‌ی جلیله‌ی رادمردان دلداده‌ی حق، عالم ربانی و سالک صمدانی آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانیرضوان‌الله‌علیه روی در آن سوی این پرده‌ی نگارین درکشیده و خود را از میان این همه کثرت تکاثری بر کشیده «طوبی له و حُسن مأب». به اهالی شهرستان دنیا که نه به همه‌ی ما گرفتاران اعتبار مستعار گرداب جسم و خودبینی باید مضاعف تسلیت گفت که به حق مستحق آنیم. تعزیت در سوگ پری وشانی که دنیا با همه‌ی عشوه‌هایش شکارشان نکرد، همان‌ها که به قول آن ظریف؛ تاریخ مهمان اینان بوده و نه ایشان مهمان تاریخ. سفره‌دارانی که در قید حیات نبودند بل حیات را به قید خود کشاندند! روزمره‌گی و شوربختانه روزمرگیِ ساکنان سرد سرخانه‌ی بی‌خبری چنان دست و پا گیرمان شده که به راحتی از کنار و کران این همه آیت و علامت عبور می‌کنیم و دم هم نمی‌زنیم! باید به خدا پناه برد از این آفت و اُفت و به تعبیر قرآن کریم «ففروا إلی الله»(50 ذاریات) اما دریغا؛

دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت                                ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی

طُرفه آن که بعضی به این فقدان «وجدان جمعی» در باب ارزش بی‌بدیل شناخت اولیاء حق و سلوک و پیمایش مسیر نوریشان وقعی نمی‌نهند، سهل است برخی آن را ارتجاع و عقبگرد می‌پندارند در عصر تکنیک و تجدد! غافل از آن که همه این بساط رنگین و عوامل دلنشین به مثابه دستگاه ولی‌پروری و انسان‌سازی بنا شده، برای تهذیب و تذهیب نفسِ نفیس، نه تقویت و پروار شدن خویش خود شگفت! اگر سهولت و سرعتی هم در ابزار و اسباب تعیش و رفاهیت باشد زمینه است نه ضمانت سعادت.

مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی در بیت فقاهت و معرفت بالید و از همان اوان حلقه‌ی ارادت بر گوش در حدیقه‌ی بینش و بندگی در محضر والد ارجمند طریق تولی و تعالی پیمود. مرحوم پدر، آیت‌الله حاج شیخ عبدالعلی تهرانیاعلی‌الله‌مقامه از زمره‌ی سرآمدان رجال الهی عصر و شمارِ خلّصین عباد صالح بود. آن بزرگوار معاصر و ملازم اعاظمی چون مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مرتضی زاهد (و گویا به محبت و مودت همین شیخ صافی ضمیر نام استاد فرزانه را فرزند دلبند را مرتضی گذاردند) و مرحوم سید کریم پینه‌دوز، همو که در مقام شیدایی و شوریدگی با امام و محبوب خویش سلطان دهر امام عصرعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به مراتب عالیه‌ی درک حضور و شرف لقاء نائل آمده بود. جد پدری ایشان مرحوم حاج شیخ غلامحسین از روحانیون متقی، شجاع، فاضل و موجه تهران بود. ایشان از مخالفان سلطنت و محمد علی شاه بود و در جریان تعرض وحشیانه‌ی عوامل محمد علی‌شاه به منزل مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مصطفی آشتیانی، به همراه تنی چند از همراهان در 33 سالگی مظلومانه به شهادت می‌رسند. از این جهت این خاندان به شهیدی نیز مشهور بودند کما اینکه از سوی دیگر هم به ایل کلهر منسوب هستند.

مرحومان حاج آقا مرتضی و حاج آقا مجتبی تهرانی خوشه‌چین چنین طوبای محبتی بودند. همچنین بهره‌مند از آبشار فیض و فضیلت معارفی به هریک شهره‌ی شهر عشق و عرفان بودند. آیات عظام مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی زعیم عالیقدر، امام راحل عظیم الشأن سید الحکماء الهیین روح الله الموسوی الخمینی، علامّه فهّامه عارف اهل اللطائف سید محمد حسین طباطبایی (قدس الله اسرارهم) و البته مستفیض از انفاس دیگر اساطین علم و معنویت. مشهور است که ایشان به همراه علامه‌ی مفسر و حکیم عارف آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملیحفظه‌الله از خواص اصحاب درس أسفار علامه طباطبایی بودند و سفر معاد آن کتاب مستطاب را به همراه سه تن از دیگر از کبار اهل المعرفه (علامه حسن‌زاده آملی، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمود تحریری و چه بسا مرحوم آیت‌الله شیخ علی پهلوانی تهرانی) تتلمذ کردند، به طور خصوصی و خُفیه کسب نور و جمعیت از آن زلف پریشان می‌کردند. مشی مستقیم، منش والا، مناعت طبع، دقت و حدّت نظر، عزم استوار در سلوک صراط حق، ارتباط پیوسته با متن مردم کوچه و بازار خصوصا نسل جوان، دستگیری و اهتمام به امور محرومان و نیازمندان و دل‌شکستگان، حضور مستمر در نهضت پیر جماران از ابتدا تا انتها، حامی و دلگرمی رهبر فرزانه الهی چنان که از آداب پیوسته‌ی اولیاء حق است این هم‌نَفَس با عمود خیمه‌ی انقلاب. او که دلدادگی به ساحت بی‌مساحت امام عصرسلام‌الله‌علیه را از طفولیت با پدر و آیینه‌دارانی چون مرحوم سید کریم پینه‌دوز مشق عشق کرده بود سال‌ها این ارادت و مودت به خاندان را در آن حسینیه‌ی دلربا در منزل با صفای خویش با خیل مشتاقان و ارادتمندان به اشتراک گذاشت.

جوانان حاج شیخ مرتضی تهرانی را چون پدر مهربان و استاد کاردان خویش همچون نگین در میان می‌گرفتند. یادگار حاج شیخ عبدالعلی و برادرش حاج آقا مجتبی تهرانی آن مربی نفوس، اکنون مهمان خوان نعمت ابدی اباعبدالله‌الحسینعلیه‌السلام و اهب بیت جود و کرم هستند. طبق وصیت، خواست حتی در آرامگاه جسم عنصری خویش نیز همسایه محبوبش باشد عاش سعیدا و مات سعیدا. اشک روان و سوز مدام در رسای آل اللهعلیهم‌صلوات‌الله او را به کشتی نجات و مصباح هدایت واصل کرده، با جمع مؤمنین و اولیاء دین در وادی سلامت و طور ولایت بار انداخته و پهلو گرفته. حشر و نشرش با مادر سادات که خود نیز از سوی مادر به آن بهانه‌ی خلقت نَسَب می‌برد. حالا ما ماندیم و فاصله‌ای پُرنشدنی و شکافی هولناک. نه پای رفتن داریم و نه روی ماندن. چاره‌ی کار چیست؟! به قول حافظ اهل راز عارف شیراز اوضاع و احوال ما این چنین است؛

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش                                  کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

چاره کار اما خلع جامه‌ی غرور و  پناه‌جویی به رب دارالسّرور است. دست توسل و توجه و مراقبه به ضریح آستان جانان، محمد و آل محمد و شاگردان راستین مکتب و مذهب باید زد. خدا حاج آقا مرتضی را با علی مرتضی سلام‌الله‌علیه محشور کند در أعلی مراتب و سایر دردانه‌های سپهر سعادت را. دادار عالم و آدم، نگهدار پاکان و نیکان این سرزمین باد. اللهم آمین

روزگاریست که ما را نگران می‌داری                                                             مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری

گوشه چشم رضایی به منت باز نشد                                                                  این چنین عزت صاحب نظران می‌داری

ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار                                                           دست در خون دل پرهنران می‌داری

نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ                                                    همه را نعره زنان جامه دران می‌داری

ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور                                                                چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری

چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ                                                        سر چرا بر من دلخسته گران می‌داری

گوهر جام جم از کان جهانی دگر است                                                              تو تمنا ز گل کوزه گران می‌داری

پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی                                                          طمع مهر و وفا زین پسران می‌داری

کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت                                                                 این طمع‌ها که تو از سیمبران می‌داری

گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی                                                               عاشقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری

مگذران روز سلامت به ملامت حافظ                                                                چه توقع ز جهان گذران می‌داری

انتهای پیام/

R1410/P1439/S4,37/CT4 واژه های کاربردی مرتبط اهل بیت علیهم السلام

منبع: تسنیم

کلیدواژه: اهل بیت علیهم السلام اهل بیت علیهم السلام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۸۴۷۴۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیت‌الله گرامی در گفت و گو با جماران: یکی از عوامل مهم لغو رفراندوم اصلاحات ارضی از سوی شاه اعتراض آیت الله بروجردی بود/ مقام ایشان در بُعد معنوی بسیار بالا بود ولی مثل بسیاری از مدعیان امروزی نبود که خود را مطرح کند

سید مهدی حسینی دورود: امشب - سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - بعد از نماز مغرب و عشا، مراسم شصت و پنجمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی بروجردی در قم برگزار می شود. به همین مناسبت گفت‌وگویی که مدتی پیش با آیت‌الله العظمی گرامی انجام شده بود منتشر می شود.

در ابتدا درباره بُعد علمی و سیاسی مرحوم آیت‌الله بروجردی بفرمایید. 

از نظر بُعد علمی، بحثی که آیت‌الله العظمی بروجردی در فقه مطرح می‌کردند در آن زمان تازگی داشت. برخی علمای نجف گفته بودند که دیگران یک جور فقه دارند اما آقای بروجردی چندین جور فقه دارد. مبنای ایشان این بود که ابتدا کلمات فقهای قرن‌های اولیه غیبت کبری را مطرح و درباره ادله‌ای که ممکن است مبنای استدلال آن‌ها باشد، صحبت می‌کردند و نظر خودشان را بعد از بررسی روایات اعلام می‌کردند. آقای بروجردی روایات را از جهت بررسی سند و دسته‌بندی از نظر تعدد راوی و مروی‌عنه، گاهی به گونه‌ای بررسی می‌کردند که اگر پنج روایت بود به دو روایت بازمی‌گرداند. این بحثی است که مفصلاً باید درباره آن صحبت شود و فقهایی که از روش ایشان پیروی می‌کنند می‌توانند نتایج خوبی در بحث‌های فقهی داشته باشند. 

مرحوم آیت‌الله بروجردی از بُعد سیاسی مایل بودند که اگر مشکلاتی در جامعه وجود دارد حتی‌المقدور بدون درگیری و برخورد با حکومت حل کنند. در مباحث متعدد به گونه‌ای بودند که با پیام به تهران به صورت خصوصی مشکل را حل می‌کردند. ایشان سعی می‌کردند مشکلات را در حد بالا حل کنند و بدنه جامعه دچار آشوب نشود.  

شاه در قضیه اصلاحات ارضی بنا داشت در زمان آقای بروجردی رفراندومی برگزار کند. (وی بعدها در مقدمه انقلاب سفید آورده است که «من می‌خواستم این کارها را قبلاً انجام دهم اما یک مقام غیر مسئول در مملکت مانع بود و نگذاشت انجام دهم.») همان زمان شنیدیم که آقای بروجردی به شاه پیام داد که «اگر می‌خواهید قطعاً این کار را انجام دهید برای من گذرنامه بفرستید و من به نجف برمی‌گردم. در مملکتی که غصب در غصب باشد نمی‌خواهم زندگی کنم.» شاه برای ایشان گذرنامه فرستاد و در بدنه جامعه شایع شد که آقای بروجردی می‌خواهد به نجف برود. لذا جامعه با شنیدن اینکه آقا قصد هجرت از ایران دارد، منتشنج شد و مردم ناراحت شدند. فراموش نمی‌کنم که در قم و حتی تهران، هیئات عزاداری به راه افتاد که من در برخی از آن‌ها حضور داشتم. از جمله هیئت عزاداری زنجیرزنی شبیه روز عاشورا به راه افتاد، شرکت‌کنندگان به سمت صحن حرکت کردند و آقای آقا مرتضی برقعی منبر رفت. آقا مرتضی برقعی به منزل قدیم ما در گذر جدّا آمده بود و به من گفت که بختیار به من تلفن کرد که به تهران بیا، کارت دارم. گفتم کجا بیایم؟ بختیار گفت: به شمس العماره بیا، از اتوبوس که پیاده شدی ماشین منتظر شماست. من را پیش بختیار بردند و از من پرسیدند که چرا منبر رفتی و مردم را تحریک کردی؟ من هم گفتم که خود مردم بودند. بختیار به من پولی داد و گفت که به آقای بروجردی نگو که ما تو را احضار کردیم. من پیش آقای بروجردی رفتم و همه قضایا را گفتم و به ایشان عرض کردم که به بختیار گفته بودم قضیه را به شما نگویم. آقای بروجردی گفت: باشد، ما به کسی نمی‌گوییم. 

 

 

با اعتراض آیت‌الله بروجردی و تهدید ایشان به خروج از ایران، شاه از انجام رفراندوم اصلاحات ارضی عقب‌نشینی کرد و یکی از دلایل لغو رفراندوم اصلاحات ارضی، اعتراض آیت الله العظمی بروجردی بود. اما هنوز جمعیت شلوغ بود و به دفتر آقا رفت و آمد می‌کردند. بیرونی منزل ایشان پر از جمعیت بود و من هم آنجا بودم. چند نفر از آقایان مسنّ که مورد توجه عامه مردم بودند، به ریاست آمیرزا ابوالفضل زاهدی که در مسجد امام، امام جماعت بود، از اندرون منزل آقا به بیرون آمدند و آمیرزا ابوالفضل زاهدی به جمعیت گفت که آقا فرمودند: «ناراحت نباشید، من می‌خواستم برای زیارت به نجف اشرف مشرف شوم ولی حالا که مردم نمی‌خواهند، نمی‌روم.» با این جمله ایشان قضیه تمام شد. اینکه آقای بروجردی بگوید، دیدید شاهِ فلان فلان شده را چگونه شکست دادم و پدرش را درآوردم و مانند این‌ سخنان که بدنه جامعه دچار آشوب شود، اصلاً و ابداً نگفت. لذا مسئولان رژیم پهلوی به آقای بروجردی بسیار احترام می‌گذاشتند. من از سال 52 تا نزدیک 56 یکسره در زندان بودم. مقام مهم ساواک در اوین تهران با من تماس داشت. وی یک خودکار برداشت و گفت: «کافی بود آقای بروجردی بگویند این خودکار از فردا نباید در ادارت باشد، ما همه اطاعت می‌کردیم.» آقای بروجردی سیاست خاصی داشت و بدون اینکه بدنه جامعه درگیر شود، کارها را انجام می‌داد.  

آقای بروجردی بدون درگیری و حفظ احترام متقابل قضیه رفراندوم را حل کرد. چون کأنّ نظرشان این بود که حکومت، شیعی است و اگر انتقادها و اشکالاتی وجود دارد، حتی‌المقدور بدون درگیری حادّ بررسی و برطرف شود.  

آن زمان شنیدیم که مرحوم آمیرزا علی آقا شیرازی نجل مرحوم میرزای بزرگ شیرازی خدمت آقای بروجردی در قم آمده بود.

آقای بروجردی از ایشان پرسیده بود که آیا بررسی کرده‌اید که مکاتبات بین ناصرالدین شاه و میرزای بزرگ را در منازل خود پیدا کنید؟ آقای بروجردی فرمودند که بعد از فتوای میرزای شیرازی و عقب‌نشینی ناصرالدین شاه در قضیه تنباکو، ناصرالدین شاه به میرزای شیرازی پیام داد که «ما که حرف شما را پذیرفتیم، خسارتی به دولت انگلیس دادیم و امتیاز تنباکو را مجدداً برای مردم گرفتیم؛ حال با مشکلاتی که داریم مملکت را شما اداره کنید و ما هم در خدمت‌تان هستیم.» میرزای شیرازی پیام فرستاده بود که «اعلیحضرت همایونی شما کماکان شاه و ما رعیت؛ اما اگر مشکلی از این قبیل پیش بیاید بدانید که ما هستیم.» مرحوم آقای بروجردی گفت: «میرزا عقل کرد، اگر حکومت را در دست گرفته بود بیشتر از شش ماه نمی‌توانست کشور را درست اداره کند و مشکلات زیادی به وجود می‌آمد.» بنابراین حتی‌المقدور نظر آیت‌الله بروجردی این بود که در مواردی که مصلحت اقتضای صحبت و اشکال و اعتراض دارد، بدون اینکه تشنج در بدنه جامعه ایجاد شود مشکل را حل کند.  

درباره جایگاه و مقامات معنوی ایشان هم لطفا مطالبی بفرمایید

هر کسی از بُعد معنوی مرحوم آیت‌الله بروجردی مطلع نیست، چون ایشان کتوم بودند. آن مرحوم مانند کسانی که مدعی عرفان در زمان ما هستند، هرگز عمل نمی‌کرد؛ البته بُعد معنوی ایشان به صورت استثنا گاهی بروز و ظهور پیدا می‌کرد. من به دو صحنه کوتاه که در کتاب خاطراتم آورده‌ام به اختصار اشاره می‌کنم. 

من در اوائل طلبگی در امر طهارت و نجاست و نیت شروع اعمال عبادی، شدیداً به وسوسه مبتلا بودم. یک روز از طرف پدرم مقداری پول خدمت مرحوم آقای بروجردی برده بودم. حدود ساعت ده صبح بود که خدمت ایشان در اندرون وارد شدم. وقتی که پول را دادم، آیت‌الله بروجردی من را معطل کردند و دستور دادند طشتی به اتاق آوردند تا جلو من وضو بگیرند. آیت‌الله بروجردی سریع وضو گرفتند؛ علی‌رغم این‌که حوله کنار‌شان بود دست‌‌های خود را خشک نکردند و دست خیس خود را به اسکناس‌ها مالیدند، مقداری از آن‌ها به من دادند و بعداً با حوله دست و صورت‌شان را خشک کردند و عطر زدند.  

با اقدام ایشان برای من حل شد که وضو به این آسانی است و در طهارت و نجاست، تا انسان یقین به چیزی ندارد نباید اعتنا کند. آیت‌الله بروجردی با دید باطنی خود مشکل باطنی من را دیدند و مشکل ظاهری من را یعنی طهارت و نجاست و نیت در عبادات و اعمال، با عمل خودشان معالجه کردند.   

مطلب بعد اینکه، مرحوم آقای محسنی ملایری برای من نقل کردند که به منزل آقای بروجردی رفتم و دیدم که آقای سلطانی طباطبایی برادر مرحوم آیت‌الله سلطانی طباطبایی آنجا نشسته است. آقای طباطبایی در آن زمان نماینده مجلس بود و با آیت‌الله بروجردی بنی‌اعمام بودند. به ایشان گفتم: چرا به حضور آقا نمی‌روی؟ وی گفت: خواستم خدمت آقا مشرف شوم اما آقا اجازه ندادند. آقای محسنی ملایری گفتند من تعجب کردم و خدمت آقا عرض کردم که عموزاده شما اجازۀ تشرف پیدا نکردند؟! ایشان فرمودند: بله آقای طباطبایی، قوری قوری قوری! من نفهمیدم منظور آقا از لفظ «قوری» چیست و هیبت ایشان اجازه نداد تا بپرسم قوری چه ربطی به سوال من دارد؟! 

آقای محسنی ملایری گفت: من بیرون آمدم. آقای طباطبایی گفت: الله اکبر! رازی بین من و خداست و احدی از آن خبر ندارد. من پرسیدم قضیه چیست؟ وی گفت: آقای بروجردی نامه‌ای به من داد تا آن را به مرحوم آسید محمد بهبهانی در تهران برسانم. (آقای بروجردی اگر اعتراضی داشتند به وسیله آقای بهبهانی یا آقای فلسفی و گاهی از طریق خادم خود حاج احمد به شاه ارسال می‌کردند.) من نامه را به منزل آوردم و روی طاقچه گذاشتم. کلفت منزل متوجه نبود و قوریِ روی منقل که خاکستری و کثیف شده بود را روی نامه گذاشت و نامه خراب شد. من با خود فکر کردم چه کنم؟ اگر نامه را به آقای بروجردی برگردانم، خواهد گفت چرا عرضه نداشتی نامه من را حفظ کنی؟ اگر نامه را این گونه به آقای بهبهانی برسانم، تعجب می‌کند که چرا از طرف آقای بروجردی نامه کثیف صادر شده است؟ من هم به کسی نگفتم و احدی خبر نداشت، اما آقای بروجردی با دید باطنی خود این مسئله را دید.  

مرحوم آقای بروجردی در بُعد معنوی بسیار بالا بود ولی در اظهار، بسیار کتوم بود و مثل بسیاری از مدعیان امروزی عرفان نبود که خود را در سطح جامعه مطرح کنند. کمالات و فضائل آیت‌الله بروجردی بسیار بیش از این‌ها است و من به گوشه‌هایی اشاره کردم. 

اگر خاطراتی از رفتار و تعامل آیت‌الله بروجردی دارید بفرمایید.  

بختیار اولین رئیس سازمان امنیت نزد آیت‌الله بروجردی آمد. من نبودم ولی همان زمان‌ها شنیدم که لب ایوانی که معمولاً آقای بروجردی می‌نشستند، پله‌ای دارد که بالا می‌رود. بختیار با وضع زننده‌ای لب پله، یک پای خود را روی پای دیگر انداخته و نشسته بود.

آقای بروجردی به وی نگاهی کرد و با تندی گفت: «درست بنشین آقا!» حاج احمد خادم فکر کرد که آقا وی را نشناخت، جلو آمد و عرض کرد: آقا! ایشان جناب سرتیپ بختیار هستند. آقای بروجردی گفت: «می‌شناسم، می‌شناسم.»  

آن زمان برخورد ایشان با بختیار برای ما جالب بود. مگر چه کسی جرأت داشت به یک پاسبان بی‌اعتنایی کند؟! 

خاطره دیگر آنکه، آقای شیخ محمدعلی کرمانی بسیار مورد اعتماد آقای بروجردی بود. هیچ کس در درشکه کنار آقای بروجردی نمی‌نشست اما تنها کسی که من دیدم در درشکه کنار آقای بروجردی نشست، آقای شیخ محمدعلی کرمانی بود.  

اوائل مرجعیت آقای بروجردی، پول به ایشان نرسیده بود به حدی که در مدیریت بیرونی هم دچار مشکل شده بود. آقای بروجردی به کتابخانه رفته بود و ساعت‌ها مشغول عبادت بود. مدت‌ها طول کشید و ایشان بیرون نیامد. همه ناراحت بودند و کسی جرأت نداشت به اتاق کتابخانه ایشان وارد شود چون کسی را به اتاق مطالعه راه نمی‌داد. آقای کرمانی آمد. همه به ایشان گفتند که نمی‌دانیم چرا آقا بیرون نمی‌آید و از حال ایشان خائف هستیم، شاید مشکلی ایجاد شده باشد. آقای کرمانی در زد و نزد آقا رفت. دید که آقا سر به سجده گذاشته است. آقا سر که بلند کرد، ناراحت بود و اشک می‌ریخت. 

این را آقای آسید کاظم اخوان مرعشی نجفی به من نقل کرد که آن زمان به آقای بروجردی نزدیک بود. مستشکل رسمی درس ایشان هم اخوان مرعشی یعنی آسید کاظم و آسید مهدی بودند. مستشکل درس آقای بروجردی افرادی مثل حاج آقا علی صافی بودند و از جوانان آسید محمدباقر ابطحی بود. 

آقای مرعشی برای من نقل کرد که آقای کرمانی بیرون آمد و گفت که «چیز مهمی نبوده و حال آقا خوب است.» به خاطر اشک و ناله آیت‌الله بروجردی نزد خدا بود که پول به دفتر آقا رسید و مشکل مالی برطرف شد. 

آخرین خاطره اینکه؛ پشت حرم حضرت معصومه(س) یک کوچه کثیفی بود و دالان تاریکی داشت که به آن «کوچه حرم» می‌گفتند. من از آنجا رد شده بوم، گاهی بچه‌ها در آن کوچه می‌نشستند و ادرار می‌کردند. در این کوچه خانه کوچکی بود که آقازاده‌ای جعل سند کرد که این خانه مِلک من است. وی سند جعلی را به آقای بروجردی نشان داد و از ایشان 50 هزار تومان گرفت. آقای بروجردی گفته بود فلانی سید است و من این مقدار پول را به وی می‌دهم تا شبهه‌ای در ساخت مسجد اعظم پیش نیاید و نگویند که خانه‌ای بوده و محل شبهه بوده است. ایشان رعایت می‌کرد که دل‌ها برای ساخت مسجد اعظم صاف باشد. 

همچنین یک ماشین بنز بسیار خوبی را به آقای بروجردی هدیه دادند که چند روزی آن را کنار درِ رودخانه داخل قسمتی که قبلاً چاه آب بود پارک کرده بودند. آقای بروجردی یک مرتبه هم سوار این ماشین نشد و فرمود آن را بفروشید و پولش را خرج مسجد اعظم کنید.

 

دیگر خبرها

  • بیت مرحوم آیت‌الله کاشانی بیانیه صادر کرد
  • بیت مرحوم آیت الله کاشانی بیانیه صادر کرد +جزئیات
  • پیام تشکر بیت آیت‌الله امامی کاشانی از رهبر انقلاب و آحاد مردم
  • پیام تشکر بیت آیت الله امامی کاشانی ازرهبر معظم انقلاب وآحاد مردم
  • آیت‌الله گرامی در گفت و گو با جماران: یکی از عوامل مهم لغو رفراندوم اصلاحات ارضی از سوی شاه اعتراض آیت الله بروجردی بود/ مقام ایشان در بُعد معنوی بسیار بالا بود ولی مثل بسیاری از مدعیان امروزی نبود که خود را مطرح کند
  • «تبادل ظرفیت‌های متقابل» قدرت تهران و اسلام‌آباد را افزایش می‌دهد
  • قدردانی خانواده مرحوم آیت الله امامی کاشانی از مردم و مسئولان
  • آیت الله امامی کاشانی، آیت صدق و صفا
  • «آن دو» و «آپاراتچی» صاحب پوستر شدند
  • پوستر فیلم با تصویری از لحظه شهادت کاراکتر اصلی منتشر شد/قهرمان «آن دو»، شهید شاخص کشوری امسال