ما و آرمانهای انقلاب مشروطه
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۹۹۲۸۳۱
انقلاب مشروطه تاریخ جامعه ما را با دو آرمان «آزادی» و «استقلال» مسئلهساز کرد. این انقلاب معرف آغاز عصر نوین (مدرن) تاریخ ایران در عرصه تحولات سیاسی- اجتماعی بود.
ایران آنلاین /گروه اندیشه:
بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه ایران، یکی از اولین انقلابهای قرن بیستم و مهمترین انقلاب اجتماعی خاورمیانه، میگذرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک قرن پس از انقلاب مشروطه، همچنان تاریخ معاصر ایران متأثر از وقایع عصر مشروطه است. همچنان از نهضت مشروطه میگوییم و از مطالبات انقلاب مشروطه. این انقلاب شبحوار در تاریخ معاصر ما میچرخد و مدام شعارها و نیازهای خود را تکرار میکند. به نظر شما صد و اندی سال پس از مشروطه، این انقلاب را از چه منظر و موضعی باید خواند؟
ماندگاری انقلاب مشروطه را، در درجه نخست، ناشی از خود مفهوم انقلاب میدانم. میتوان انقلاب - در معنای تغییر رادیکال یا ریشهای – را، بنا به تعریف، مسئلهسازی تاریخ جامعه خواند. رادیکالیسمی که معرف انقلاب است در این مسئلهسازی تاریخ جامعه بازتاب مییابد. اما مسئلهسازی به معنای نقد رادیکال موقعیت موجود جامعه است. این نقد رادیکال هم در آرمانهایی ارائه میشود که تحقق آنها به معنای نفی ریشهای موقعیت موجود است. بالطبع، صحبتکردن از آرمانهای انقلاب به هیچوجه به معنای آرمانیکردن انقلاب نیست. انقلاب اصلا با آرمانها، یعنی غایات، خود تاریخ جامعه را مسئلهساز میکند اما درعینحال مسئله اصلی این است این یا آن جامعه در موقعیت وقوع انقلاب - چهبسا در مجموع - از امکانات و منابع مادی و انسانی لازم برای تحقق آرمانهای انقلاب برخوردار نباشد در چنین شرایطی رخداد انقلاب به بنبست میرسد و درعینحال که آن مسئلهسازی تاریخ جامعه تداوم مییابد. بنابراین آن رخداد در مقاطع دیگر بر زمینههایی دیگر و با نیروهای دیگر و شیوههای دیگری مطرح میشود و فعلیت می یابد. اگر چنین نظری درست باشد آنگاه نمیتوان پیامد انقلاب را با پیروزی یا شکست درک کرد و سنجید. این یا آن شورش و جنبش سیاسی- اجتماعی شکست میخورد یا پیروز میشود. اما انقلاب یا مسئلهسازی تاریخ جامعه تداوم مییابد. برای نمونه میتوان پرسید چقدر طول کشید تا در جامعه فرانسه با انقلاب کبیر که تاریخ این کشور را با سه آرمان «آزادی، برابری، همبستگی» مسئلهساز کرد تغییری ریشهای در فقط همان آرمان آزادی ایجاد شود!
انقلاب مشروطه تاریخ جامعه ما را با دو آرمان «آزادی» و «استقلال» مسئلهساز کرد. این انقلاب معرف آغاز عصر نوین (مدرن) تاریخ ایران در عرصه تحولات سیاسی- اجتماعی بود. به یک معنا انقلاب سیاسی بود که رهایی سیاسی جامعه ایران را در همان معنایی هدف خود داشت که مارکس در رساله «درباره مسئله یهود» مورد نظر دارد. در این رساله مارکس دو نوع رهایی - یکی رهایی سیاسی و دیگری رهایی انسانی - را از هم متمایز میکند. رهایی سیاسی مورد نظر مارکس، به زبان امروز، همان دموکراسی حداقی - در معنای دموکراسی لیبرال - است. او رهایی سیاسی را تأیید میکند بدون اینکه کافی بداند.
انقلاب مشروطه همان تلاش برای رهایی سیاسی ایرانیان بر محور دو آرمان آزادی و استقلال، در آن مقطع به بنبست رسید. اما بار دیگر در تحولات نهضت ملی در دوره پس از شهریور 1320 تا کودتای 1332 که اوج آن در دوره رهبری دکتر مصدق پیش رفت همان دو آرمان انقلاب مشروطه - البته در متن استعمار نوین و مقابله با اقتدارگرایی حکومت پهلوی - تعیّن یافت. در پی به بنبست رسیدن این تلاش نیز 25 سال بعد ایرانیان با شعار اصلی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» باز هم به مبارزهای روی آوردند که وجهی از آن بیانگر تداوم انقلاب مشروطه بود.
بالطبع در پی این دوره تحولات دو آرمان آزادی و استقلال همان معنایی را ندارند که در یک سده پیش داشتند. امروز و در عصر جهانیشدن استقلال دیگر نه با صرف خودمختاری ملی و انزواجویی بلکه با عنصر «بیناملل» تعریف میشود. از اینرو، استقلال نه «در هر یک از ملل» که در «فضای بیناملل» تحقق میپذیرد. درعینحال با تأثیرپذیری از نظریه «صلح پایدار» کانت میتوان گفت استقلال در معنای بیناملل نیز به شرطی ممکن میشود که هر یک و همه ملل آزاد - به معنای امروز، دموکراتیک - باشند. آزادی هم که امروزه دیگر از آن مشروطه پارلمانی دور شده و دستکم با دموکراسی لیبرال شناخته میشود. با این توضیح باید گفت آن مسئلهسازی تاریخ ما که در عصر مشروطه با دو آرمان آزادی و استقلال مطرح شد امروزه در گرهخوردگی این دو آرمان به هم در آرمان «دموکراسی» تداوم مییابد.
پرسش از شکاف بسترهای مادی جامعه در دوره مشروطهخواهی با مطالبات مشروطهخواهان را پرسش از دو عنصر ساختار و عاملیت در انقلاب مشروطه درک میکنم. به ویژه تحولات انقلابی متأثر از درهمکنشی دیالکتیکی ساختار و عاملیت است. پیشروی جنبش انقلابی مستلزم گرهخوردگی این دوعنصر اساسی است. این را مارکس در کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت» اینگونه تبیین میکند: «انسانها تاریخ خودشان را میسازند، اما آنان تاریخ را دقیقا آنگونه که طلب میکنند نمیسازند؛ آنان تاریخ را تحت اوضاع و احوالی که از سوی خودشان انتخاب میشود نمیسازند، بلکه تحت اوضاع و احوالی میسازند که مستقیما با آن مواجه میشوند و از گذشته به آنان داده شده و منتقل شده است». این اوضاع و احوالی که انسانها در دورهای که در مقام عامل، اهداف سیاسی- اجتماعی خود را دنبال میکنند با آن مواجه میشوند همان ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسیاند و چگونگی گرهخوردگی انتخابهای آنان با موقعیت این ساختارها متضمن پیشروی یا بازماندگی تحول انقلابی میشود.
اگر بخواهیم چگونگی گرهخوردگی ساختار و عاملیت را در دوره انقلاب مشروطه در نظر بگیریم به همان شکافی میرسیم که به آن اشاره دارید. برای مثال آرمان سیاسی مشروطه که حکومت پارلمانی متکی به رأی مردم بود اساسا بورژوایی است اما در آن دوره مناسبات سرمایهداری در ایران تا حدی رشد نکرده بود که بتواند بنیانی برای چنین حکومتی باشد. اصلا طبقه کارگر ایران، در مجموع، در خارج از قلمرو ایران شکل گرفته بود. این یعنی که بورژوازی صنعتی در ایران رشد مؤثری نداشت. بورژوازی موجود، کوچک و بیشتر متکی به سرمایه مالی و تجاری بود. از نظر ساختار اجتماعی و در سه شیوه زندگی شهری، روستایی و ایلی، اکثریت با دو شیوه روستایی و ایلی بود که چندان نسبتی با این تحول سیاسی نداشتند. ساختار فرهنگی هم، بهطور عمده، در فرهنگ سیاسی تبعی و کوتهبین (parochial) گرفتار عقبماندگی خودش بود. از نظر ساختار سیاسی هم دولت استبدادی به عنوان دولت ماقبل مدرن وجود داشت؛ یعنی حتی بوروکراسی و ارتش نسبتا کارآمدی وجود نداشت که دولت مشروطه بتواند به آن اتکا کند.
پس آنچه انقلاب مشروطه را پیش نهاد و جلو برد عنصر عاملیت بود؛ نیروهایی که علیرغم عقبماندگیهای گسترده ساختاری، رهایی سیاسی را خواستند و برای تحقق آن کوشیدند. اما آیا آنان اشتباه کردند در موقعیتی مشروطه، یعنی رهایی سیاسی، را خواستند که زمینههای لازم ساختاری تحقق آن وجود نداشت؟ بههیچوجه! انقلاب مشروطه اعلام پایان جامعه سنتی ایران و ورود به دوره گذار به جامعه مدرن بود. برای ورود به این دوره گذار، ایرانیان ناگزیر بودند که در مقام عاملان سیاسی انقلاب را بخواهند و برای آن مبارزه کنند. برای سنجش این موضوع که تحرکات مشروطهخواهی در ایران، انقلابی، مترقی و الزامی بود باید به نظریههای گذار به دموکراسی (نظریههای دموکراسیسازی) پرداخت. اما در اینجا فقط به این اشاره میکنم که دموکراسی اساسا توسط مردمانی استقرار مییابد که آن را بخواهند و حاضر باشند برای آن تلاش کنند؛ یعنی مردمانی که در این گذار نقش عاملیت را میپذیرند و در عمل سیاسی خود آن را متحقق میکنند. بر زمینه تحولات انقلابی، عامل صرف عملکننده نیست، بلکه عامل یعنی فردی یا مردمی که در پی ایجاد تفاوت در یک موقعیتاند، یعنی در تلاش برای خلق یک «رخداد» - در همان معنای مورد نظر آلن بدیو - هستند. رخداد به عنوان امر نامنتظره و اتفاقی، امر پیشبینیناپذیر و یگانه و دگرگونکننده که البته خودبهخودی نیست. بنابراین فرد یا جمعی که در پی درگیرشدن در یک رخداد نباشد عاملیت ندارد. در مورد رهایی سیاسی و دموکراسی به عنوان رخداد هم تا مردمانی نباشند که آن را بخواهند و برای استقرار آن مبارزه کنند دموکراسی تحقق نمییابد. البته این هم هست که به گفته آدام شوورسکی دموکراسی پس از آن که ایجاد شد با احتمال بیشتر در جامعهای میپاید که از نظر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی توسعهیافتهتر باشد.
انقلاب مشروطه با عنصر عاملیت تحقق یافت. این عاملیت هم درصد محدودی از مردمان شهری عمدتا از قشرهای متوسط سنتی و مدرن بودند. این انقلاب - جدا از آن مسئلهسازی تاریخ جامعه ما - دستاوردهای بسیاری داشت. یکی هم اینکه برای نخستینبار «ملت- دولت» در ایران شکل گرفت و با آن ایرانیان به عنوان «ملت» وارد عرصه تاریخ شدند. پیش از انقلاب مشروطه، دولت مدرن در روایت ایرانی دولت مطلقه یعنی «دولت مطلق منتظم» توسط ملکمخان نظریهپردازی شده بود. اما نه ناصرالدینشاه و نه مظفرالدینشاه به آن تن ندادند. با همان دولت مطلق منتظم نهاد ملت- دولت در ایران ممکن میشد. اما تحقق این نهاد با انقلاب مشروطه ممکن شد. بنابراین اگر آغازگاه نهاد «ملت- دولت» را انقلاب مشروطه بدانیم پس از آن است که میتوان انتظار داشت فرودستان در پی ورود به عرصه تاریخ و در درازمدت در مقام عامل سیاسی قرار گیرند. به نظرم انقلاب مشروطه انقلابی سیاسی و در همان معنای مورد نظر مارکس، رخداد رهایی سیاسی بود. این انقلاب توسط عاملانی پیش برده شد که گرایشهای مختلف سیاسی داشتند. مثلا میدانید که در پیروزی مسالمتآمیز اولیه دو بستنشینی نقش داشت: بستنشینی شاهعبدالعظیم و بستنشینی سفارت انگلستان. در بستنشینی اول عاملان محافظهکار و اصلاحطلب حضور داشتند و رهبری بستنشینان دوم، در مجموع با روشنفکران اصلاحطلب و رادیکال بود. جدا از بخشی از قشر تجار که در انقلاب شرکت داشتند نیروی اصلی اجتماعی عمدتا با قشر متوسط مدرن بود که بیشتر در انجمنهای مشروطهخواه سازمان یافته بودند. اینان در بستنشینی سفارت انگلستان در همان دوره مبارزه مسالمتآمیز فعال بودند. مثلا عاملان نزدیک به تشکیلات حیدر عمواوغلی در سفارت بودند و او با واسطه آنان برنامههایی را در آموزش سیاسی بستنشینان، تصمیمگیری در مورد درخواستهای سیاسی از دربار و... پیش میبرد.
وقتی هم که پس از کودتای محمدعلیشاه علیه دولت مشروطه دفاع قهرآمیز از انقلاب در دستور کار قرار گرفت برخی از اینان و در مرتبه نخست خود حیدرخان در همکاری با انجمنهای مشروطهخواه و رادیکالتر از همه، انجمن تبریز و مرکز غیبی به رهبری علی موسیو قرار گرفتند و مبارزه را پیش بردند. این یعنی که شیوه مبارزه اینان متکی به موقعیت انقلاب انتخاب میشد، در دورهای مسالمتآمیز بود و در دورهای قهرآمیز.اما در دوره مبارزه با ارتجاع محمدعلی شاهی هم عوامل خارجی (روسیه و انگلستان) و هم عوامل داخلی (مشخصا نیروهای وابسته به دربار، بخشهایی از روحانیت، ملاکان بزرگ و برخی از ایلخانان) در پی مهار رادیکالیسمی بودند که از پایین در مبارزه با گرایش ضد انقلابی پیش میرفت. صفبندیهای سیاسی و اجتماعی و اینجا و آنجا طبقاتی در این مرحله شکل گرفت. نتیجه کار اما دست بالایافتن نیروهای در کل ارتجاعی بود. در واقع اگر انقلاب مشروطه در اهداف سیاسیاش بورژوایی بود اما بورژوازی از قدرتی برخوردار نبود که بتواند از انقلاب خود حمایت کند. بنابراین کار دفاع از مشروطیت افتاد در اختیار زمینداران بزرگ و ایلخانان و تهران از سوی دو ستون نظامی یکی از جنوب به فرماندهی یک ایلخان و دیگری از شمال با حضور یک زمیندار بزرگ در رأس آن فتح شد.در خصوص بخش دوم پرسش شما هم میتوانم بگویم اگر انقلاب مشروطه را نخستین روند دموکراسیسازی در تاریخ ایران بدانیم، به نظرم این روند دوره 30 سالهای است که با ترور ناصرالدینشاه در سال 1275 شروع شد. حذف او تکاپوی سیاسی برای انجام اصلاحات را زمینهسازی کرد. از آغاز دوره مظفرالدینشاه تلاش برای اصلاح سیاسی از بالا توسط امینالدوله شروع شد که به شکست انجامید. از این مرحله اصلاحطلبی سیاسی به مسیر تکاپو از پایین کشیده شد که در این تحرک، انجمنهای مشروطهخواه نقش اساسی یافتند. نیروهای محافظهکار در صدارت امینالسلطان نتوانستند با این تکاپو مقابله کنند. کار به دست نیروهای ارتجاعی - در صدر آنان، عینالدوله - افتاد. همین به رادیکالیزهشدن اصلاحطلبی سیاسی انجامید و پیروزی جنبش و استقرار مجلس اول. مجلس اول نقطه اوج این روند دموکراسیسازی است. با یورش ارتجاع به مجلس و کودتا علیه آن، انقلاب مشروطه به مبارزه قهرآمیز سوق یافت. پس از پیروزی علیه کودتای نظامی محمدعلیشاه و اعاده مشروطیت تشکیل کابینه بختیاریها همان نقطه افول روند دموکراسیسازی شد.
ایرانیان در فرصت ناشی از خلأ قدرتهای استعماری و امپریالیستی و در نتیجه شروع جنگ جهانی اول کوشیدند با تأسیس مجلس سوم مشروطیت را احیا کنند. این تلاش با تهاجم روسیه و انگلستان به بهانه جنگ اول سرانجامی جز تعطیلی مجلس سوم نیافت. پس از جنگ و در پی انقلاب اکتبر، ایرانیان با امکان رهایی از اسارت ناشی از وحدت و تضاد استعماری و امپریالیستی مواجه شدند. اما جنبشهای سیاسی، از جمله به علت تداوم همان موقعیت - اما بر زمینه دیگری - از تداوم مشروطیت بازماندند. کار به کودتای سال 1299 انجامید. استقرار دولت اقتدارگرای رضاشاه در سال 1305 پایان این نخستین روند دموکراسیسازی بود./ ایبنا
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۹۹۲۸۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سپاه وجودش را وقف آرمان های الهی و مردم کرده است
به گزارش خبرگزاری مهر، در بیانیه سپاه کربلا استان مازندران به مناسبت ۲ اردیبهشت سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمده است: فرمان تاریخی امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل نهاد مقدس سپاه پاسداران آن هم در فاصلهای کوتاه بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نقطهی عطفی در تاریخ پر افتخار، ایران و فراتر از آن در معادلات سیاسی جهان بود.
همچنین آمده است: حال که بیش از ۴ دهه از عمر بابرکت این انقلاب میگذرد، جنبههای مختلف این فرمان حکیمانه و مدبرانه معمار کبیر انقلاب اسلامی بر همگان نمایان شده است.
نهاد مقدس سپاه پاسداران برای حفظ انقلاب و نگهبانی از دستاوردهای آن با توکل به خدا و اطاعات و سرلوحه قراردادن فرامین فرمانده معظم کل قوا مدظله العالی در عرصههای مختلف و متنوعی ایجاد قدرت نرم، سخت و نیمه سخت کرده است.
سپاه کربلا استان مازندران در سالروز تشکیل سپاه بار دیگر اعلام میدارد، برای هویتش یعنی حفظ و گسترش انقلاب و پاسداری از عزت و اقتدار مردم، همیشه آماده و تا آخرین نفس در میدانهای مختلف از نظامی تا سازندگی و محرومیت زدایی ایستاده است.
کد خبر 6084005