بنز با قیمت پراید در بازار داخلی / پیامدهای رعایت نکردن کپیرایت
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۰۱۱۶۷۲
فرهنگ > کتاب - ایسنا نوشت: محمدحسن شهسواری با تاکید بر لزوم رعایت کپیرایت میگوید: اصلا قبول کنید که منِ شهسواری پراید و آقای موراکامی بنز، ولی کسی که میخواهد بنز سوار شود باید پول آن را بدهد. الان وضعیت نشر ما اینطور است که بنز را از انبار کارخانه خارجی میدزدیم و همقیمت با پراید وارد بازار میکنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این نویسنده در آستانه برگزاری همایش «حق مالکیت ادبی؛ گفتهها و ناگفتهها» با اشاره به اینکه انجمن صنفی داستاننویسان با هدف ایجاد این دغدغهها در نویسندگان شکل گرفته است، گفت: نویسندهای که یک تا دو سال وقت صرف کتابش میکند و تازه معلوم نیست که به چاپ دوم هم برسد، مسائلی مثل فروش کتاب، افزایش ترجمههای خارجی و کپیرایت برایش آنقدرها اهمیت ندارد؛ درحالیکه در زندگی کارمندیمان همواره به دنبال آخرین بخشنامهها و مزایای شغلی هستیم، چون زندگی ما از این طریق میچرخد و این بخشنامهها و قوانین برایمان مهم است و اگر جایی بخواهند حقمان را بخورند با همکارانمان جمع میشویم و اعتراض میکنیم.
او افزود: از آنجا که کمتر نویسندهای در ایران وجود دارد که درآمد اصلیاش از ادبیات باشد، موضوعاتی مثل حقوق مولف و کپیرایت نیز تاکنون به دغدغه آنها بدل نشده است، به همین خاطر آگاهی صنفی اولین قدم برای پیوستن ما به کنوانسیون برن است.
شهسواری در ادامه یادآور شد: زمانی که تازه کتاب الکترونیک در ایران راه افتاده بود، چند نویسنده پیشنهاد دادند که نشستی برگزار کنیم و این موضوع را از چند وجه، یعنی از نگاه ناشران، مترجمان و ناشران کتابهای الکترونیک ببینیم. ما فراخوان دادیم و حدود ۴۰ نفر آمدند. اما به غیر از من و آقای سناپور که برگزارکننده بودیم، نهایت یکی دو نویسنده دیگر آمدند. در حالی که تقریبا همه ناشران مهم آمده بودند و چند مترجم پرکار. چرا؟ چون با اقتصاد زندگی روزمرهشان گره خورده بود.
نویسنده رمان «مرداد دیوانه» گفتوگو، کار رسانهای و برگزاری همایشها را در این زمینه مفید دانست و گفت: باید از طریق این گفتوگوها هم نویسندگان را نسبت به حقوقشان آگاه کنیم و هم مرزهای اخلاق را گسترش دهیم، زیرا امروز برخی ناشران غیرمسئول کتابها را بدون اجازه ناشر و نویسنده خارجی منتشر میکنند و از این کار خجالت نمیکشند. اما شاید روزی برسد که رعایت حقوق مولف برای ناشران جدا از امور حقوقی به امر اخلاقی بدل شود و این جز با کار رسانهای و آگاهیبخشی صورت نمیگیرد.
او افزود: ما اغلب در این زمینه با دوستان مترجم بحثمان میشود. آنها میگویند برخورد شما مثل ایران خودرو و سایپا است. یعنی میگویید ما ماشین بد تولید میکنیم و شما جلو واردات ماشین خوب خارجی را بگیرید. من به آنها میگویم اصلا قبول کنید که منِ شهسواری پراید و آقای موراکامی بنز، ولی کسی که میخواهد بنز سوار شود باید پول آن را بدهد. الان وضعیت نشر اینطور است که ما بنز را از انبار کارخانه خارجی میدزدیم و همقیمت با پراید وارد بازار میکنیم. تازه در طرحهای عیدانه و پاییزه به مردم میگوییم مهم نیست کدام را میخرید، ما به هر دو به یک اندازه یارانه میدهیم. این حتی از وضعیت سینما هم بدتر است که ورود و اکران فیلم خارجی ممنوع است، چون در سینما حداقل فیلمهای ایرانی با خودشان رقابت میکنند نه با هالیوود و بالیوود.
شهسواری همچنین در زمینه رعایت حقوق مولف در قراردادهای نشر گفت: وقتی شما ضعیف هستی و از راه ادبیات درآمد نداری، هم ترجمه کتاب خارجی میتواند شما را تحت فشار قرار بدهد، هم در قراردادهایی که با ناشرت میبندی حق تو پایمال میشود. مثلا ما در همه قراردادهای نشر بندی داریم که میگوید اگر در هر کدام از موارد قرارداد دچار مشکل شدید به یک آدم مرضیالطرفین مراجعه کنید. ما هیچ وقت نمیدانستیم این یعنی چه. یکی از دوستانمان شکایتی از ناشرش داشت و وکیل گرفت. وکیلش به او گفت که تو نمیتوانی به دادگاه شکایت کنی. چون پذیرفتهای به یک نفر سومی که هر دو طرفتان آن را قبول دارید مراجعه کنی. درحالیکه ما اصلا نمیدانستیم این بند چیست و قراردادمان را همینطور امضا میکردیم.
این نویسنده افزود: الان ناشرهایی هستند که قرارداد نمیبندند، حقالتالیف نمیدهند یا کارهای غیرقانونی دیگری میکنند. مثلا چاپ اول کتاب را تا سالهای سال منتشر میکنند. یا در قبال معرفی و تبلیغ کتاب هیچ مسئولیتی بر دوش خود حس نمیکنند. هر نشر یکی دو کتاب پرفروش دارد که آن هم شانسی به دست آمده و بقیه کتابها را به عنوان فرزندان سرراهی نگاه میکند. فرض کنید نویسندگان این ناشران را تحریم کنند و با آنها قرارداد نبندند، اول اینکه بازار نشر ما بسیار کوچک است و در بهترین حالت پنج ناشر بیشتر نداریم که داستان ایرانی منتشر میکنند. مساله دوم این است که همه نویسندگان هم وارد این حرکت اعتراضی نخواهند شد. بنابراین تنها چاره ما در همه زمینهها این است که قوی بشویم.
او در ادامه تصریح کرد: اما از آن سو نباید سادهانگارانه به مسائل نگاه کرد و تنها متوقع بود. نشر به هر حال یک تجارت است. اگر یقین کنیم ناشر و کتابفروش، بدون اینکه با ما دشمنی داشته باشند به دنبال منافع خودشان هستند، آن وقت تازه میفهمیم تا وقتی قوی نشویم و نتوانیم مخاطب را در جناح خودمان بیاوریم، عملا کاری از پیش نمیبریم.
همایش دوروزه «حق مالکیت ادبی؛ گفتهها و ناگفتهها» از سوی انجمن صنفی داستاننویسان استان تهران و با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۸ و ۹ شهریورماه امسال در دانشگاه کاشان برگزار میشود.
241241
کلید واژهها : بازار کتاب - کپی رایت - ناشران - صنعت نشر -منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: بازار کتاب کپی رایت ناشران صنعت نشر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۰۱۱۶۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتابی پر ازجاهای خالی!
دیوید برنز در کتاب «از حال بد به حال خوب» نگرش جدیدی به زندگی دارد و نوعی روش درمانی را پیشنهاد میدهد تا در زمان روبهرو شدن با افسردگی و اضطرابهای ناشی از مشکلات به آن پناه ببریم. «شناخت درمانی» موضوع اصلی این کتاب است؛ روشی که به ما میآموزد این افکار، احساسات و بهتر بگویم ذهن ماست که این حال ناخوش روانی را برای ما در طیفهای مختلف فراهم میکند و رنگوبوی زندگی را به سمت ناامیدی و افسردگی میکشاند، نه اتفاقهای بیرونی. راستش را بخواهید خودم هم به پیشنهاد یکی از دوستانم این کتاب ۶۱۸صفحهای را خریدم و آن را خواندم. مهدی قراچهداغی راحت و روان ترجمهاش کرده و گرافیک ساده و در عین حال پرمعنای صفحه روی جلد هم خوب از آب درآمده اما جذابیت اصلی این کتاب که باعث شده چاپ پنجاهونهم آن به دست من برسد، این است که این کتاب پر از جاهای خالی است که نویسنده آن را برای خواننده خالی گذاشته تا او هم دستبهقلم شود و ازافکار واحساساتش بنویسد.گویی خواندن بهتنهایی برای درک دانستههای این کتاب کافی نیست و توی خواننده نیز باید کنار نویسنده بنشینی، قلم به دست بگیری وجرأت نوشتن از احساسات وافکارت را پیدا کنی،حالا این توهستی که برای بهتر شدن حالت، همهجانبه تلاش میکنی؛ هم میخوانی و هم مینویسی.آنجایی که خطاهای شناختی را میشناسی و یاد میگیری در برابر افکار اتوماتیک که هر لحظه در ذهنت میگذرد، واکنش منطقی نشان دهی و احساساتت را بهتر کنی؛ اضطرابهای اجتماعیات را بپذیری و یاد بگیری چطور با آنها سر یک سفره بنشینی و راهحل جدیدی برای کاهش آن بیابی.این کتاب را به کسی که دوست ندارد خودش را با همه نقاط قوت و ضعف بشناسد، توصیه نمیکنم، چون در آن دکتر دیوید برنز خیلی تلاش کرده به ما بفهماند دست از جنگ با خودمان برداریم و خودمان را بپذیریم.
همچنین تکرار تمرینها وقتی میگوید اتفاق ناراحتکننده امروزت را بنویس و احساس خودت را اضافهکن خیلی جالب است؛ انگار تمرین خوشنویسی انجام میدهی تا ابتدا خطخطیهای ذهنت را پاک کنی و به جایش با خط خوانا از زندگی بنویسی.
یکی از نکات جالب دیگر این کتاب آن است که دست از شعار دادن و پیامهای انگیزشی برداشته و اتفاقا تو را با افکار حالبههمزن خودت روبهرو میکند، افکار سرزنشآمیز، درشتنماییها، پیشگوییها، ذهنخوانیها و... .
اما طولانیبودن این کتاب شاید یکی از دلایلی باشد که خیلیها حالش را نداشته باشند که آن را بخوانند و تکالیفش را انجام دهند اما انگیزه ادامهدادن این کتاب زمانی بیشتر میشود که احساس میکنی با مثالهایی که نویسنده آورده او هم مثل خواننده، این مشکلات را داشته و دانای کل نیست، همچنین میتوانی هر روز بخشی از این کتاب را دریابی و عجلهای برای تمامشدنش نداشته باشی.
خلاصه وقتی این کتاب را میخوانی، انگار سر کلاس درس دکتر برنز نشستهای و هر روز با بخشی از خودت که از دیدهها پنهان است، روبهرو میشوی تا بالاخره یاد بگیری با خودت، خوش بنشینی، دوستش داشته باشی و حال خوب را تجربه کنی.