پاسداشت هویت ایرانیان
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۱۳۵۷۸۱
روزنامه بشارت یزد روز سه شنبه 23 مرداد در سرمقاله شماره 560 خود در مطلبی با عنوان پاسداشت هویت ایرانیان، به دین آسمانی و تبار زمینی و ایرانی مردم ایران پرداخت.
در این مطلب به قلم محمد علی وزیری آمده است: ما ایرانیان مسلمان به دو چیز می بالیم: دین آسمانی و تبار زمینی و ایرانی، زیرا پای بر خاکی داریم که از روز اول نیاکانمان آن را به زور از قومی نگرفتند، یگانه پرست بودیم و پیش از هر قومی سنگ بنای تمدن و حقوق بشر را نهاده ایم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در تاریکنای بربریت بشری، حقوق قوم مغلوب چون دین و زبان و بزرگانشان حتی حق ستوران و علوفه شان را هم به رسمیت شناختیم.
چرا نبالیم به ایرانی بودن خود که در دیروز تاریخ دریابان ، ایران بان زن و شاه بانو و بانو شاه داشتیم، در حالیکه در همین نزدیکیمان دختران را زنده به گور می کردند و روی پدران از شنیدن زایش دختر سیاه می شد.
بر کاخ و معابدمان تصویر زنی برهنه نیست و دیرینه ترین نماد زن در ایران حکایت از قطب و محور زندگی بودن مهربانوان آریایی است.
ما ایرانیان سر بر آسمانی داریم که مهبط جبریل امین است. پیامبری بشری مثل ما داد که یکتاپرستی و اخلاق و رافت و مهر و دانش سرلوحه رسالتش بود و معجزه اش کتاب و دانایی در عصر جاهلیت بشری است.
ما به اسلام و مذهب و ولایت مولای حکمت و عدالت و فقه مان که سرچشمه اش از اشرف و اصلح و اعلم و اتقی ترین انسان عصر خود و از فرزندان همان رسول خرد و مهر یعنی امام صادق (ع) می آید می بالیم.
چرا به اسلام مان نبالیم که در آن دور دستها و در عین ظلمت بربریت، عدالت و حقوق بشر و عدم استیلا بشر بر بشر معتقد است.
چرا نبالیم که ناب ترین شعب دین تشیع علوی در این خاک نضج گرفت. ایرانیت و اسلامیت دو رکن هویت ایرانیان مسلمان است و هیچ کدام نافی دیگری است.
شوربختانه طرفداران افراطی ایرانی یا اسلامی بودن سعی دارند این دو را در برابر هم قرار داده تا بخشی از هویت ما را مخدوش کنند.
ناسیونالیسم و پان ایرانیسم افراطی خطری کمتر از اسلامیان افراطیِ نافی تاریخ و تمدن ایرانی ندارند.
نفی کنندگان هویت ایرانی و آنانکه به ایرانی بودن خود نمی بالد، بهتر است شناسنامه خود را ببیند که تابعیتشان را ایران نوشته است.
اگر شرم دارند بروند تابعیت جای دیگری که با شنیدن نامش قلبشان می تپد، را بگیرند.
درحالیکه از امارت نشین های کوچک حاشیه خلیج همیشه پارس تا آمریکا در حال تاریخ سازی در تلاشند تا دستاوردهای تاریخی ایرانیان را به نام خود بزنند، گروهی عیان به نفی ایرانی بودن خود و پیشینه پر از فخر و دانایی آن می کوشند.
البته که رفتار شاهان را هم در قالب زمان و مکان می بینیم و از ستمکاری هاشان نمی گذریم ولی به حساب ایران نمی گذاریم.
چنانکه رفتار سرداران عرب با ایرانیان که از قضا فرزندانشان از فرماندهان حادثه کربلا و قاتل نوه پیامبر اسلام (ص) بودند و همچنین کنش و بینش امرای اموی را به حساب اسلام نمی گذاریم.
این خاک پاک در دل خود ایرانی زرتشتی ، مسیحی، یهودی و ارمنی و آشوری دارد، این ایران عرب ایرانی، لر ایرانی، کرد ایرانی، بلوچ ایرانی، ترکمن و گیلک و ترک و پارس دارد.
ایران رنگین کمانی زیبا از ادیان و اقوام است. شوربختانه قدرت گرفتن تفکر نفی ایرانی بودن از هویت ملی ایرانیان وکمرنگ ساختن غرور ملی در تالیف کتب درسی هم رسوخ کرده و تاریخ و ادبیات را تحت الشعاع قرارداده است.
ساده ترین پیامد شوم آن حوادث تلخ ورزشگاه آزادی تهران، ورزشگاه یادگار امام تبریز و تختی اهواز و تفرقه قومی و قراردادن فرزندان این مام سپید موی رو در روی هم است.
بوی ناخوش کینه و نفرت پراکنی از این اندیشه می شنویم و اگر ادامه یابد، تبعات خطرناکتری درپی خواهد داشت.
کاش آنها که مخالف تاریخ کهن ایران هستند، می گفتند که اگر قبل از اسلام تمدن و مدنیتی در ایران نبود چرا پیامبر اسلام (ص) سفیر و نامه دعوت به ایران فرستاد؟ و یا جواب دهند که کدام قوم بربر بی تمدن!! بود که برای زبان عربی دستور زبان نوشت و فرزندان دانشمندش با کدام پیشینه علمی با تالیف کتب علمی به زبان عربی بدان زبان قابلیت علمی و جهانی شدن بخشیدند؟
به اعتقاد شهید مطهری خدمات دین مبین اسلام به ایران و ایران بدان متقابل و تعاملی است.
پس نازیدن به هر دو بخش هویت مان (ایرانی و اسلامی) رواست که بس زیبنده هم است.
روزنامه بشارت یزد در گستره استان یزد منتشر و توزیع می شود.
160 رسانه در استان یزد مجوز دارند که از این تعداد ١١٦ مجوز متعلق به نشریات چاپی، ٢٨ مورد متعلق به رسانه های برخط (خبرگزاری و پایگاه خبری) و ١٦ مجوز هم مربوط به رسانه های الکترونیک غیر برخط است.
7532/ 2047/
منبع: ایرنا
کلیدواژه: فرهنگي هويت ايرانيان روزنامه بشارت يزد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۱۳۵۷۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آقای علم الهدی! برای دفاع از حجاب از زن باده نوشی مثل منیژه دفاع میکنید؟
هومان دوراندیش طی یادداشتی در عصرایران نوشت: در سخنان علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
در خبرها آمده بود که احمد علمالهدی، امام جمعۀ مشهد، گفته است: «حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بخصوص در تاریخ ایران باستان؛ و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند: منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب».
اینکه جناب علمالهدی برای دفاع از حجاب ترجیح داده به سراغ شاهنامه برود و از منیژه مدد بگیرد، خود تایید ناخواستهای است بر آنچه به عنوان دینگریزی در جامعۀ ایران مطرح و البته از تریبونهای رسمی انکار شده است.
محافظهکاران در ایران، به ویژه اگر اهل سیاست باشند، غالبا منکر داعیه دینگریزی در جامعۀ ایراناند؛ ولی چگونه هم آن ادعا را نادرست میدانند و هم آقای علمالهدی برای دفاع از حجاب دست به دامن منیژهای شده که اگرچه آفتاب تنِ برهنهاش را ندیده بود، ولی شرابخواری و عیش و عشرت هم از دیگر ویژگیهای او بوده است؟
در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، منیژه به بیژن دل میبندد و او را به خیمهاش دعوت میکند. چند شبانهروز با او مشغول خوردن و باده نوشیدن میشود، در حالی که نوازندگان با بربط و چنگ برایشان مینواختند.
ببینیم فردوسی چه توصیفی از خلوت بیژن با "منیژه" داشته:
نهادند خوان و خورش، گونهگون
همی ساختند از گمانی فزون
نشستنگه رود و میساختند
ز بیگانه خیمه بپرداختند
پرستندگان ایستاده به پای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
میِ سالخورده به جام بلور
برآورده با بیژن گیو زور
سه روز و سه شب شاد بوده به هم
گرفته بر او خواب مستی ستم
در ابتدا هم که بیژن وارد خیمۀ منیژه میشود، فردوسی میگوید:
به پرده درآمد چو سرو بلند
میانش به زرین کمر کرده بند
منیژه بیامد گرفتش به بر
گشاد از میانش کیانی کمر
به هر حال پوشش منیژه هر چه بوده باشد، رفتار و کردار او قطعا باب طبع و مطابق عقاید جناب علمالهدی نبوده. پس چرا ایشان از منیژه مدد جسته برای دفاع از عقایدش؟ آیا این گونه تعبیر نخواهد شد که پدیدهای به نام دینگریزی را پذیرفتهاند که به باور منتقدان افرادی نظیر آقای علمالهدی در شکلگیری آن پدیده نقش موثری داشتهاند از منیژه و نه شخصیتهای دینی نام برده است؟
مثلا در همین داستان بیژن و منیژه، نوازندگان برای دو دلداده مینواختند تا خلوت و معاشرتشان خوشایندتر شود و این اقبال به موسیقی هم دقیقا بخشی از همان "فرهنگ ایرانیان" بوده که آقای علمالهدی به آن تمسک جستهاند. ولی الآن که اختیار خراسان و شهر مشهد در ید باکفایت جناب علمالهدی قرار گرفته، برگزاری یک کنسرت در مشهد هم ممنوع است.
این نفی موسیقی هم آیا برآمده از "فرهنگ ایرانیان" است؟ و آیا همین سختگیریها موجب دینگریزی جوانان [یا دست کم لایههای قابل توجهی از آنان]نشده؟ قطعا اگر این سختگیریها نبود، امروز امام جمعۀ مشهد ناچار نبود برای دفاع از حجاب، به مشی منیژهای متوسل شود که پس از آن سه روز شادخواریاش با بیژن، در جام شراب بیژن داروی هوشبر ریخت و او را با کمک ملازمانش پنهانی به کاخ پدرش برد و باقی قصه را هم از زبان فردوسی بشنوید:
نهفته به کاخ اندر آمد به شب
به بیگانگان هیچ نگشاد لب
چو بیدار شد و بیژن و هوش یافت
نگار سمنبر در آغوش یافت
در سخنان آقای علمالهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!
البته این نکته اهمیت چندانی ندارد و حق با آقای علمالهدی است. یعنی رفتار و سلوک منیژه تفاوت چندانی با رفتار زنان ایرانی نداشته. چون ایرانیان و تورانیان در مجموع تا حد زیادی در اتمسفر فرهنگی مشابهی میزیستند. ولی همین که امام جمعۀ مشهد واقف نیست منیژه ایرانی نبوده، نشاندهندۀ آشنایی کم او با "تاریخ ایران باستان" است و گمان گرده یک بیت کافی است.
نکتۀ مهمتر، اما این است که تفاخر منیژه به اینکه آفتاب هم تنش را ندیده، ریشۀ اشرافی هم دارد. در مکه و مدینه نیز اشراف دقیقا به علت وضع مالی بهتری که داشتند، لباس بیشتری بر تن داشتند.
اکثریت مردم حجاز فقیر بودند و لباس چندانی نداشتند. یعنی نه لباسهای گوناگون داشتند، نه همان تک لباسی که داشتند، همۀ جای بدنشان را میپوشاند و در نتیجه آفتاب تن آنها را میدید و میسوزاند.
اینکه نقل شده است پیامبر گرامی اسلام لباسهای با آستین بسیار بلند را نمیپسندید و اگر لباسی میخرید و آستیناش بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را میبرید، دلیلش این بوده که چنین جامههایی را اشراف از سر تفاخر میپوشیدند و بسیاری از مردم پول کافی برای تهیۀ چنین لباسهایی نداشتند.
احتمالا در ایران هم اقشار فقیر تا حدی گرفتار چنین مشکلی بودند. به هر حال اینکه منیژه میگوید آفتاب هم تن مرا ندیده، احتمالا حاوی اشارهای است به خاستگاه طبقاتی برتر او؛ خاستگاهی که اکثر زنان فاقدش بودند.
به عنوان جمعبندی باید گفت در این یادداشت به سه نکته اشاره کردیم. یکم اینکه: وقتی برای دفاع از حجاب، پای زن بادهنوشی مثل منیژه به میان میآید، یعنی جناب علمالهدی هم واقفاند که برای دفاع از حجاب باید به سراغ شخصیتهایی تازه و غیراسلامی رفت و همین نشانۀ تحولی اساسی در جامعۀ ایران است که انکار میشود.
دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم اسلام دقیقا همان چیزی است که آقای علمالهدی و همفکران محافظهکار ایشان میگویند، سختگیری برای اینکه سبک زندگی مردم و حتی مشی آنها در عرصۀ عمومی "کاملا اسلامی" شود، علت اساسی دینگریزی در جامعۀ ایران بوده است. با مردم نباید سخت گرفت وگرنه دینگریزی به دینستیزی هم منتهی خواهد شد.
سوم اینکه: اگر چیزهایی به نام "تاریخ ایران باستان" و "فرهنگ ایرانیان" وجود دارد، این امور قطعا تاثیر پایدار و ماندگار خودشان را بر زندگی و مشی و منش ایرانیان گذاشتهاند. جامعه، مومی در دستان صاحبان قدرت نیست تا آن را به هر شکل که خواستند، درآورند. قناعت را فقط به مردم نباید توصیه کرد. حاکمان هم در تلاش برای ایجاد "جامعۀ مطلوب" خودشان باید اهل قناعت باشند.